-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این خاطرات شخصی می باشد لطفا نظرات مبارک احسن الخالقین خود را برای خود نگه داری کنید شاید فی ساعته برآینده به دردتان خورد .
روی مبارک خوش رو
به یک نیم روز بی نیمرو صبح را به بیداری در حول یک مکتب آغاز کردیم . در این چند روزه عینک دید در شب هم نزنیم دلاک و دلال ها را زیر نظر داشتیم و دیدیم . گروهی به اهل فیلسوف الفلاسفه قرن رخ داده اند و گروهی در پوچی افکار به نقل و نقُل نقد در این باور های می پردازندو گروهی ادبی
، مذهبی و ........ تقسیمات عرضی و عروضی خود را مرز بند داده اند. . اهل دل کسی نیست(شایدم هم هستند در پنهانی حورف حرف های دلی خود را گم کرده اند)) . اهل مذهب و غیر مذهب ولی هست . چه حیف لیکن در این درازی وقت . کوتاهی دیگران کوتاه منزل است . به سلام دادن به دیگر ان، مد گرایی نیست .به سوال ،مد گرایی است . به خواب بودن مدشان شده است وبه بیداری مدشان نیست . در نتیجه کلهم فی تعطیله از یک سیکل ردی سال 1350 هم ذهنیت خود را در باور یک منطق نگه داشته نگاه نداشتند. به ربط زیل به سبک حروف باید خاطرات می نویشتیم لیکن هر خاطره ای را نباید در هر کجا بسپاریم . اما ،چون !زیرا ؟!برای اینکه !!!!این حول حروف و بعد از تایید کلمات و بعد از به دنیا داشتن جمله یک افکار در مورد کل روز به بیست و 4 نه به روز مکان تا به امروز بودیم خاطرات مجهول خود را در رادیکال با مدار صفر درصدی با تناقص جمع و تفریق یک متن در کسری فعل و فاعل را به خاطر نوشتن بر روبه روی چشم خود دیدیم .
پایان خاطره اول از مکانی که هوشیاران زیادی در آن مخفی بودند. و ما در جستو کاوش خود به دنبال آنها هستیم .
جمعه - ۹ اسفند ۱۳۹۲
الجمعة - ٢٨ ربيع الثاني ١٤٣٥
Friday - 2014 28 February
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
منم دارم برنامه ریزی میکنم برا آزمون های وکالت و قضاوت سال آینده انشاله که بترکونم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چند هفته پیش یهو تو جیب پشتی کیفم یه پول زیادی پیدا کردم،هرچقدر فکر کردم یادم نیومد که این پول از کجا اومده،از مامانم پرسیدم،گفت حتما پول کلاسته که چند روز پیش گفتی،احتمالا بهت دادم گذاشتی تو کیفت،که البته اصلا یادش نبود که این کار را کرده باشه،منم پولا خرج کردم....
چند دقیقه پیش مامانم ازم پرسید چند هفته پیش رفتی خونه دختر عمه پول بهت نداد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من[tafakor]
عه چرا اینگار یه پولی داد و گفت بدم بهت اما اصلا یادم نبود!!
حسابی آبروم رفت!!!آخه دختر عمه ام از مامانم پرسیده بود پول به دستش رسیده یا نه!!مامان منم....[nadidan]
الان مامانم[asabani]
الان من[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar Dadbin
آبجی
اینا مهم نیست!
بنده بدلیل مسائلی برعکس همه ی دوستانم که رفتن مرخصی موندم!! اونم ماموریتی!!
و بدتر
تبعیض اون...
آخه جنگ و مناطق جنگی رو دیدن چه سودی برای بعضی غیر نظامیا داره!!
به جاش پول و هزینشو بدن سربازای بدبخت مرزی
درکش برا شما مشکله!
امثال شما بعله
میگن میرید اونجا که چی...
لطفا دیگه حرفی هست توی پروف بزنید! نه اینجا!
پول و هزینه در خیلی جاهای مملکت الکی خرج میشه... شما برو اونا رو حل کن! کار به کار این یکی نداشته باش...
ما به در و دیوار میزنیم که بچه ها بهشون بد نگذره و 4 نفر که فازشون منفیه و دنبال کارای بیهوده اند بیان خودسازی کنن اونوقت شما میخوای بهشون بد بگذرونیم؟؟؟
این فقط جواب حرفتون بود.
بقیش لطفا توی پروف. لطفا! [golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بر آرامبخش بودن عطر اسپند براي من هيچ انکاري نيست !!
اما بجايگزين رايحه نرم کننده عزيز،
انتهاي موهات بوي اسپند بگيره
خيلي آزاردهنده هست ...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
وقت ما بر دو چیز میگذره! حسرت - افسوس
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
کاش هیچ روزی ادامه نداشت یا که امروز همین الان برام تموم میشد
دل نوشته ها رو گذاشتم تو دفترم
تا هر روز پر تر بشه و 4امی اش هم تموم بشه
اینجام دیگه نباید بنویسم
خدایی از تنهایی ام راضی ام اما از زندگی که دارم میسازم اش ناراضی
نمیدونم اصلا چطوری بسازمش
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دلم هوای!ادا دراوردن معلمارو کرده...والا![sootzadan]این خاطره ادامه اون یکیی قبلیه هست[cheshmak](خخخ)
1..2...3...
خانم خادمی(دبیر هندسه)
دارم باهاش حرف میزنم:خانممممممم امتحانو از کجا میگیرین؟
خادمی: ک،ک!(فامیلیم[nishkhand])حرف نزن[tafakor]!وسط تمرین!چند بار بگم!میگم باز....(حالا اصلا درموردش حرف نزده)
وای یه باز خواست بهم بگه خفه شو...ولی گفت :ک خ...چیز...ساکت شو![nishkhand]
داره باهام حرف میزنه من سمت چپ کلاس نشستم اون راست نگاه میکنه تو افق(واقعا این کجاست؟!)[tafakor]
امتحاناش کر خنده هستاااا...از رنگ نارنجیم خوشش نمیاد..کلا از من خوشش نمییاد به گمونم[sootzadan]
امتحان ترمم غلطی که گرفته این بود...چرااااااااااا جلوی فرضتتتتتت مساویییییییی گذاشییییی باید دو نقطه میذاشتی![taajob]
نوشتم AH=AH=مشترک!غلط گرفته چرا نوشتی مشترک باید یکیشو مینوشتی![khande]تو امتحانای این یه نفر پیدا نمیشه 20 شه..جور میکنه یه غلطا از هرجا!اونوقت دبیر نمونم شده[khande]اسمش منو کشته بهناز جون[khande]من فکر کردم این اکرمه[khande]
.
کریمی (دبیر ریاضی فوق):وارد کلاس میشع..
خاومااااااع خانومااااااع حرف زیادههههههههه...از کجااااااااست....4 مین بعد....خانوماعععععع خانوماععععع حرف از کجااااااست....(اینقدر لاته)[sootzadan]
.
جزایریم که یه روزه برفی تو اجودانیه گیر کرد[khande]میومد سمت مدرسه ما انگار از ابعلی فرار کرده[sootzadan]غر میزد غر میزد...از اول ساعت...اخرشم که گیر کرد و دیگه نیومد[nishkhand]بجاش نگاری(سیرابی)اومد
وای نگاری اومده تن صدا فوق العاده پایین....رشته مکانیک..استاد دانشگاه..26 ساله[khande]عرزه نداشت کلاسو اروم کنه...تو دوساعت فقط تونستیم 3 تا سوال از کاروتمرین فیزیک حل کنیم...جالبه براما اینقدر ارومه،لبخند میزنه هی..بچه ها میخورنش![sootzadan]
.
خوش نویسان فیلم..با اون لهجه محلاتیش[sootzadan]
.
عرب خوانی(دبیر امادگی دفاعی):بچه ها باید هرروز 20 تا تست امادگی بزنین[khandeshadid](تست ریاضی به زور میزنم)
امتحان ترمش افتاده بود تو طول مدرسه...وای ایقندر سختتتتت بود...باور کنید...اون موقع فهمیدیم برای چی میگه تست بزنید!این درس برای ما شاخ شده حالا![sootzadan]
میخواد درس بده تقسیم میکنه فلانی چیو ببخونه بیا تدریس کنه...سوالم بچه ها طرح کنن!(جدا اینا چقدر راحتنا!)[entezar]
یادم نمیاد دیگه فعلا...راستی فردا ازمون مرات دارم[nishkhand]نمره هاشم به نموره مسترم جمع میشه!دعا کنید این دینی و عربی و هندسه مثل قبل نشه[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
دلم هوای!ادا دراوردن معلمارو کرده...والا![sootzadan]این خاطره ادامه اون یکیی قبلیه هست[cheshmak](خخخ)
1..2...3...
خانم خادمی(دبیر هندسه)
دارم باهاش حرف میزنم:خانممممممم امتحانو از کجا میگیرین؟
خادمی: ک،ک!(فامیلیم[nishkhand])حرف نزن[tafakor]!وسط تمرین!چند بار بگم!میگم باز....(حالا اصلا درموردش حرف نزده)
وای یه باز خواست بهم بگه خفه شو...ولی گفت :ک خ...چیز...ساکت شو![nishkhand]
داره باهام حرف میزنه من سمت چپ کلاس نشستم اون راست نگاه میکنه تو افق(واقعا این کجاست؟!)[tafakor]
امتحاناش کر خنده هستاااا...از رنگ نارنجیم خوشش نمیاد..کلا از من خوشش نمییاد به گمونم[sootzadan]
امتحان ترمم غلطی که گرفته این بود...چرااااااااااا جلوی فرضتتتتتت مساویییییییی گذاشییییی باید دو نقطه میذاشتی![taajob]
نوشتم AH=AH=مشترک!غلط گرفته چرا نوشتی مشترک باید یکیشو مینوشتی![khande]تو امتحانای این یه نفر پیدا نمیشه 20 شه..جور میکنه یه غلطا از هرجا!اونوقت دبیر نمونم شده[khande]اسمش منو کشته بهناز جون[khande]من فکر کردم این اکرمه[khande]
.
کریمی (دبیر ریاضی فوق):وارد کلاس میشع..
خاومااااااع خانومااااااع حرف زیادههههههههه...از کجااااااااست....4 مین بعد....خانوماعععععع خانوماععععع حرف از کجااااااست....(اینقدر لاته)[sootzadan]
.
جزایریم که یه روزه برفی تو اجودانیه گیر کرد[khande]میومد سمت مدرسه ما انگار از ابعلی فرار کرده[sootzadan]غر میزد غر میزد...از اول ساعت...اخرشم که گیر کرد و دیگه نیومد[nishkhand]بجاش نگاری(سیرابی)اومد
وای نگاری اومده تن صدا فوق العاده پایین....رشته مکانیک..استاد دانشگاه..26 ساله[khande]عرزه نداشت کلاسو اروم کنه...تو دوساعت فقط تونستیم 3 تا سوال از کاروتمرین فیزیک حل کنیم...جالبه براما اینقدر ارومه،لبخند میزنه هی..بچه ها میخورنش![sootzadan]
.
خوش نویسان فیلم..با اون لهجه محلاتیش[sootzadan]
.
عرب خوانی(دبیر امادگی دفاعی):بچه ها باید هرروز 20 تا تست امادگی بزنین[khandeshadid](تست ریاضی به زور میزنم)
امتحان ترمش افتاده بود تو طول مدرسه...وای ایقندر سختتتتت بود...باور کنید...اون موقع فهمیدیم برای چی میگه تست بزنید!این درس برای ما شاخ شده حالا![sootzadan]
میخواد درس بده تقسیم میکنه فلانی چیو ببخونه بیا تدریس کنه...سوالم بچه ها طرح کنن!(جدا اینا چقدر راحتنا!)[entezar]
یادم نمیاد دیگه فعلا...راستی فردا ازمون مرات دارم[nishkhand]نمره هاشم به نموره مسترم جمع میشه!دعا کنید این دینی و عربی و هندسه مثل قبل نشه[sootzadan]
مسترم
نهههههههههههههه مستمررررر
عرزه
نههههههههههههههه عرضه
نموره
عههههههههههههههه...... نمره یا الکیش نومره
منم آظادح دبیره املا....
[khande]
میشی 17.... تاااااااااااااازه با ارفااااااااااااااااااقااا اااا[khande]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز سر زنگ ریاضی داشتیم معادلات دو مجهوله حل میکردیم .
بعد معلم ریاضی ما هم شروع کردن به مسئله گفتن و اینجوری گفتن که یک اسب و الاغ داشتن با هم حرف میزدن و یکی از اونها گفت که اگر 4 برابر بار تو روی بار من باشه بار من 8 برابر بار تو میشه و . . .
بعد که مسئله تموم شد یکی از بچه ها بلند شد و گفت : آقا برای من جای سئوال داره ، آخه مگه خر و الاغ هم حرف میزنن ؟
معلم ما هم خیلی ساده و شیک نه گذاشتن نه برداشتن گفتن : خب وقتی که شما ها توانایی حل معادله دو مجهوله رو دارید ، پس حرف زدن الاغ و خر هم نباید چیز عجیبی باشه .
تا مدتی کلاس در سکوت کامل بود و معلممون هم داشتن زیر لب میخندیدن بعد از 1 دقیقه کل کلاس پر شد از صدای خنده
الان من نمیدونم باید برای خودم متاسف باشم یا برای تفکارات معلم گرامیمون ؟ هنوز هم من توی شک هستم و نمیتونم این جمله رو برای خودم هضم کنم !
حل معادله ما ؟ حرف زدن اسب و الاغ ؟ ارتباط اینا با هم ! پیچیدگی دنیا
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این خاطرات مرز بندی شده است و امیدوارم دوستان خواننده به حق خود وفادار و در مرز و گلیم خود زبان نوشتاری را داشته باشند و از نظرات و نقد های بی مرز بر ما نداشته و هرگز مرز این خاطرات شخصی را نقص نکنند.
نیش باز مبارک ،تبسم
در جست به کاوش گری خود مشغولیم امروز در بعد هم تفکری و هم رخ داده ای اندیشه ها منش و رفتار ادبیاتی گروهی خشن و گروهی رمانتیک و گروهی حرف حق در حساب خود دارند را برای این بحث و جدال در دایره مرکزی شعاع چند متری خود یا چندین کیلومتری خود در یک بحث ارئه نمودند و در آنجا متحیر به این جمله استاد خویش رسیدم . هر چه حرف حق بزنی به گوش مبارکشان به مانند یاسین در گوش ..... می ماند . و مرغ همسایه در این اجتماع یک پا که چه بگویم گمانم معلول است مرغ همسایه و این معنا در ذهنیت خواننده اجرا می شود که سمفونیک ریتم ارکستری مد و پوشاک حتی در ذهن های مد گرا هم دیگر اثر کرده و باز پس انچه در کتب های اشتباه و علوم غریبه و آنچه در اجتماع به اشتباه یاد گرفتند مرحومه اخلاق دینی و حتی تاریخی به کلمه های بی معنی دار رسیده و ازادی را در این باب مثل اون یارو باب دیده اند . روی همین به این نتیجه رسیدیم که مراقب اطرافیان بحث کننده باشیم و زیادی به انها در بحث و تبادل اندیشه نزدیک نشویم می ترسیم خشتک اعصاب جر بخورد تیک تاک اعصاب در ثانیه های بحث به این بیماری خشم و ناراحتی و تعجب از کند ذهنی ها ،سکته روحی بزنیم و بحث بیمار و مجبور شویم سکوت اختیار کنیم! البته برای جستو جو به دنبال گروه هوشیاران پنهان هنوز می گردیم تا در این اجتماع بلاخره چند تن عاقل از شعوریت علمی و دینی و به دور از افراط و تفریط پیدا کرده و هم نشینی اختیار کنیم .
مرز بندی شده در تاریخ و زمان
یکشنبه - ۱۱ اسفند ۱۳۹۲
الأحد - ٣٠ ربيع الثاني ١٤٣٥
Sunday - 2014 02 March
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چشمانم هنوز درد می کند ... به راهِ تو ماندن جانِ نوح می خواهد ..
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
ديروز انتخابات مجمع وانجمن رشته مهندسي عمران دانشگاه بود. 10 نفر ثبت نام كرده بود
5 پسر 5 دختر
بعد پسرا جاتون خالي همه هركدوم 3-4 تا gf (استغفرلله) اورده بودن و خب راي داخل جمعيت دخترا رو جمع ميكردن . دختر خانوما هم كه كلا لابي هستن همه جا وبه هم جنساي خودشون راي ميدادن . جونم براتون بگه منم عين اين بچه يتيما[negaran] رفتم داخل نمازخونه (محل راي گيري) و خب سخنراني كردم به عنوان كانديدا [khanderiz] بعد خب راي گيري كردن با اختلاف زياد اول شدم منتها راي ها رو يه جوري ابطال كردن كه من با اختلاف 2 راي سوم شدم ولي خودشون ميدونستن كي اوله در حقيقت و خب بدجور ضايع كننده بود براشون. اينجاست كه فهميدم رو حمايت دخترا حساب نكنيد چون شديدا اهل كوفه هستن [sootzadan]
خوشبختانه رياست رسيد به من(راي گيري داخلي اعضا) اما منم عين اين فيلما رئيس انجمني رو دادم به نفر دوم و رفتم تو افق محو شدم كلي كيف كردم و ريشارژ خوبي بود براي من بچه مثبتsh_omomi53
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
امروز سر زنگ ریاضی داشتیم معادلات دو مجهوله حل میکردیم .
بعد معلم ریاضی ما هم شروع کردن به مسئله گفتن و اینجوری گفتن که یک اسب و الاغ داشتن با هم حرف میزدن و یکی از اونها گفت که اگر 4 برابر بار تو روی بار من باشه بار من 8 برابر بار تو میشه و . . .
بعد که مسئله تموم شد یکی از بچه ها بلند شد و گفت : آقا برای من جای سئوال داره ، آخه مگه خر و الاغ هم حرف میزنن ؟
معلم ما هم خیلی ساده و شیک نه گذاشتن نه برداشتن گفتن : خب وقتی که شما ها توانایی حل معادله دو مجهوله رو دارید ، پس حرف زدن الاغ و خر هم نباید چیز عجیبی باشه .
تا مدتی کلاس در سکوت کامل بود و معلممون هم داشتن زیر لب میخندیدن بعد از 1 دقیقه کل کلاس پر شد از صدای خنده
الان من نمیدونم باید برای خودم متاسف باشم یا برای تفکارات معلم گرامیمون ؟ هنوز هم من توی شک هستم و نمیتونم این جمله رو برای خودم هضم کنم !
حل معادله ما ؟ حرف زدن اسب و الاغ ؟ ارتباط اینا با هم ! پیچیدگی دنیا
http://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif
واقعا خاطره بودا هههههههههههhttp://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز قرار بود شیرینی ببرم سرکلاس شیرینی همون هفته پیش که دیررسیدم کلاس و من اینجوری بودمhttp://www.pic4ever.com/images/bl8.gif
امروز دیر نکردم و با یه جعبه شیرینی رفتم کلاس استاد گرامی بسیار خرسند شدن و گفتن بعد تدریس و اخر کلاس شیرینی میخوریم ماشالا به استاد انرژی که داره[taajob] دو ساعت تمام همینجوررررررررررررررررررر فقط درس داد و ماها نیز این چنین حسرتانه به جعبه شیرینی مینگریستیم که عایا عمرمان قد میده از شیرینیا بخوریم یا نهhttp://www.pic4ever.com/images/154fs232528.gif
عاغا این استاد گرامی انصافا خیلی باحال درس میدن طوریکه از مطالب درسی خسته نمیشی به قول خودش مثالایی میاره و طوری درس میده که فقط روش خودشه و کلی سرکلاسش میخندیم این دفعه هم داشت یه چیزی رو بامثال توضیح میدادو نمیدونم از کجا بحثش رسید به الاغ و خرو این حرفا[soal] منم داشتم تند تند یه نکته ای رو که قبلش گفته بود مینوشتم تا یادم نره یه دفعه ای وسط حرفش برگشت گف هههhttp://www.pic4ever.com/images/245.gif این خانمو چقده تند تند داره اینارو مینویسه کل کلاس رف رو هوا[khande] و من نیز همچنینhttp://www.pic4ever.com/images/25r30wi.gif(البته میدونس دارم درسو مینویسم چون زیاد سر ب سر شاگرداش میذاره اینو گف اخرشم خودش برگشت گف شوخی کردم میدونم داره نکته هایی رو که تدریس کردم، مینویسه)
بالاخره ما نمردیم و اخر کلاس شد و موقع شیرینی خورون رسید استادم یه شیرینی برداشت و موقع رفتن با کلی تشکر و این حرفا برگشت بهم گف ایشالا شیرینی های دیگه هه و من در اون لحظهhttp://www.pic4ever.com/images/297.gif http://www.pic4ever.com/images/bf5.gifو بعد اون من http://freesmile.ir/smiles/847313_s__74_.gifو کل کلاس[khande][khande]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
رامایانا رو کمد اتاق هم نقاشی کشید!![bihes] اومدم توو یه نیم نگاه از پهلو بهم انداخت! گفت عمه اینطرف نیا دستم میلرزه!
من : [nadidan]راما!!!!؟؟؟؟[bihes] عمه!!؟[narahat] رو کمدم نقاشی کشیدی!!!!!؟[bihes][afsoorde][khastegi]
راما : همینطور که روش به طرف نوشته ها و نقاشیش بود [bietena] عه عمه خب چیکار کنم؟ رو دیوارا دیگه جا نیست! خودت ببین!!!!!
من : عمه جان خب رو کاغذ! رو وایت برد هم میتونی بکشیا!!!
رفتم وایت برد رو بیارم .. ( به طرف در) که گفت
عمه الکی نرو اونجا رو پشت در هم کشیدم اونجا هم جا نیست!
من [taajob][nadidan]رو در هم کشیدی!! نخیر میخواستم وایت بردو بیارم!
بعد یکم خونسردیمو حفظ کردم گفتم عمه جان شما خونه خودت مگه رو در و دیوار نقاشی میکشی؟
راما : نه!!!!!!!! مامانم منو میکشه!
من : خب عمه جاهای دیگه هم نباید بکشی دیگه!!!
راما : عمه خیلی غر میزنی جدیدا ها!
من:[bihes] عمه جان خب دیوارا رو نگاه اخه! مهمون بیاد نمیگن مگه راما دفتر نقاشی نداره که اینجا میکشه؟
راما: به دیوارا نگاه کرد و گفت عمه خب مگه میشه یه طرف دیوار یجور باشه یطرف یجور دیگه!!! ؟؟؟ خب همه دیوارا باید یه مدل باشه دیگه! اونجا رو بچه بودم کشیدم خب باید بقیشم میکشیدم! دیوارها تموم شد حالا اومدم کمدتم با دیوارا ست کردم برات !
من:[taajob][nadidan]
راما : عمه! جانِ من ببین نقاشیهامو... ( دوباره )عمه تو نقاشیت خوبه بچه بودی از من یاد گرفتیا!! ( خودش 5 سال و خورده ایشه !!!) همیشه همینو میگه
من: [nishkhand]من بچه بودم!!!!! اونوقت از شما یاد گرفتم؟
راما: آره دیگه عمه بچه بودی من بهت یاد دادم یادت نیست؟
من: شما یادته؟
راما: نه منم بچگیام یادم نیست! عمه چجوری یادت نیست شماها که بچگیای منو همیشه تعریف میکنین بعد اینو یادت نیست؟
من: پس از کجا میدونی شما بهم یاد دادی؟
راما: واسه اینکه نقاشیت خوبه پس من بهت یاد دادم!
من : مبهوت اعتماد به نفس این بچه
و ادامه مکالمه...
آخرشم تموم شد گفت عمه بیا اینم تموم شد الان همه جا ست شده فقط رو تختیت مونده! اونو بعدا برات ست میکنم
[nishkhand]
منم که خسته و بی حوصله بودم گفتم عه عمه دیگه نمیخواد ! رو تختی رو که ست نمیکنن!
[nishkhand]
[nadanestan]
عشقمه...خیلییییییییییی دوسش دارم...[nishkhand]
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز بعد 3 هفته دفتر عربیم رو باز کردم دیدم اندازه ی 3 هفته مشق دارم !!!
یعنی اندازه ی 2 تا درس کامل باید مینوشتم ... ( متن ... قواعد ... تمرین )
حال هم ندارم بنویسم دارم فکر میکنم چطوری معلممون رو بپیچونم !!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام دوستان چند روز نتم قطع بود نبودم خبرای جدیدی شده به من اطلاع بدید؟؟[nishkhand]
راستش جشنواره نشریه برگزار شدش اون هفته رفتم بعد رتبه نیوردم چون داورش بسیار ادم بدی بود منو دوست نداشت[khande]ولی بم خوش گذشت
دوستای جدید پیدا کردم.بعد تو مسابقه فوتبال دستی اول شدیم با دوستم [cheshmak]تا حالا تو عمرمون هم ندیده بودیم چی هستش فوتبال دستی اما
خدایی برنده شدیم.......جات تون خالی اون
روز خیلی خوش گذشت
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز؛ روز موسیقی آزاده.....
امیدوارم روزی بیاد که هیچ سبکی به دلیل نا همخونی با سیاست های هیچ دولتی زیرزمینی باقی نمونه.
---
منو ببخش اگه تو حرفام هرگز چیزی نبودم که تو میخوای
منو ببخش اگه تو فردام هرگز نمیشم اون چیزی که تو میخوای
منو ببخش؛ منو ببخش؛ به خاطر همه دروغ هایی که نگفتم به خاطر زندگی که نکردم؛ به خاطر لحظه هایی که نمردم....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یکی از دوستام واسم یه انگشتر از مکه آورد..هروقت که بهش دست می زنم یاد بهترین مکان توی دنیا می افتم..جایی که پیامبر اونجا راه رفته نفس کشیده و.....دلم واسه اونجا تنگه...دلم حسابی تنگه...دلم می خاد ی روزم که شده اونجاهارو از نزدیک ببینم نه فقط عکساشو...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سونای
[golrooz]
یعنی این مهربونیت منو کشته! برادرزاده من اگه بود از پنجره شوتش میکردم تو پیلوت! [nishkhand]
---------------------------------------------------------------------
امروز از صبح تا شب پر بود! خیلی خسته کننده! [khastegi]
استاد رادیولوژیمون از در که اومد تو دیدیم رفت پای تخته و شروع کرد به نوشتن : با عرض پوزش به علت سرماخوردگی امروز باید فقط با اسلاید کار کنیم! [bihes]
بعد گفتیم حتما یکم صداش گرفته کم حرف میزنه... خلاصه رفتیم سروقت اسلاید دیدیم به زبان اشاره (!) میگه یکی بخونه نکاتش رو
بعد این با موس رو اسلاید و شکل نشون میداد! دهنشم کیپ کیپ بود!!! خلاصه یکم که گذشت همگام با خوندن یکی از بچه ها شروع کرد به رسم کردن روی برد!!!
بعد مثل این هواشناسی ها با حرفای دختره بخش بخش نشون میداد! [khande]
ما داشتیم منفجر میشدیم!
گهگداری هم به نکات خاص که میرسید میدیدم حرکاتی میاد به زبان ناشنوایان! [khande]
ما هم که زبان ناشنوایان رو بلت نبودیم و اینم رو سایلنت بود و گاهی هم حس میکردیم داره دهنشو تکون میده و یه چیز میگه! اما ما فقط ویبره میشنیدیم! [khande]
بخدا اصلا یه وضی بود! تا حالا اینجوریشو ندیده بودیم!
هیچی دیگه ما فیزیک پزشکی رو به زبان مادری حالیمون نمیشد چه رسد به زبان ناشنوایان! [nishkhand]
هرچی نگاه میکردیم مگه لب خونی حالیمون میشد؟! والا نمیشد!
خلاصه من کنجکاو شدم صداشو بشنوم! یه سوال پرسیدم! انتظار داشتم یک تلاشی بکنه برا حرف زدن! ولی دیدم رفت پای برد و رسم شکل کرد بعدم جواب و توضیحات همه رو با اون دست خط داغونش نوشت برام!!! [nishkhand]
من دیگه داشتم منفجر میشدم! تو دلم گفتم اینجوری نمیشه
خلاصه باز سوال پرسیدم
دیدم بالاخره شرو کرد حرف زدن... عاقا چشمتون روز بد نبینه!
عین ماشین چمن زنی خُر خُر میکرد! [khandeshadid] اصلا یک صدایی پیدا کرده بود که نگو! جارو برقی! اره برقی! نمیتونم خوب وصفش کنم! بسیار خنده دار بود صداش! تا حالا ندیده بودم کسی صداش اینجوری بشه! [khande]
حق داشت پانتومیم بره برامون! و اخبار ناشنوایان بگه واسمون!
خب یکی نبود بگه آخه مرد حسابی کلاسو کنسل میکردی! ما که صداتو نمیشنیدیم تصویرتم نداشتیم راحت! [nishkhand]
بچه ها گفتن استاد ما هیچی نفهمیدیم. آخر ترم ارفاق کنین!
برداشت پای تخته نوشت : کتابو بخونین تا بفهمین! حدودا 10 دور برای درک مطلب! 50 دور برای حفظ کردنش! (خداشاهده اینو گفتااا [bihes])
در ادامش نوشت اونایی که از گروه های دیگه این درسو افتادن رفتن یک شهر دیگه مهمان برداشتن!!!
استاد : [nishkhand]
ما: [bihes][bihes][sokoot]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
یعنی این مهربونیت منو کشته! برادرزاده من اگه بود از پنجره شوتش میکردم تو پیلوت! [nishkhand]
---------------------------------------------------------------------
حالا بزار خودت برادرزاده دار شی انشاءالله.. بعد ببین میتونی چیزی رو ازش دریغ کنی یا نه!
اونموقع قیافه معصومه :[bihes] قیافه من :[nishkhand]
حالا باز خدا به خونواده شما رحم کنه... راما شیطونه من آرومم خنثی میکنم مگر موقع بازی...[sootzadan] اما خودت که ماشاالله پر انرژی و شیطون یه بچه توو این سن هم که شیطون! دوتایی خونه رو زیرو رو میکنین[nishkhand]
این سونای69 رو میبینی؟ تمام تجربه های منو الان با رادین داره تجربه میکنه...
نوبت شمام میرسه ایشالله [nishkhand]
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
معرفی میکنم:من و بابام...سر بازی فوتبال همین حاله!
http://www.reactiongifs.com/wp-conte...3WpF_50Pbj.gif
امروز ظهر وقتی از مدرسه برگشتم یه راست شیرجه زدم تو اشپزخونه...
دُمب دُمب..رفتم میبینم بابام یه دونه لباس انداخته تو ماشین لباس شویی...این داره رو هوا میچرخه...
به من میاد رو این چیزا حساسیت نشون بدم اخه؟!
فریاااااد زدم وقتی اون صحنه رو دیدم[nishkhand]
لبخند تحویلم داد...خانوم شدمممم...ادم دارم میشم...[sootzadan]
من هرکاری کنم...هرچیزی بگم بابام میزنه صاف تو حالم(ضایع میکنه اساسی)...گاهی موقعا اشک منو در میاره[sootzadan]
عصر خاطرات گذشته رو داشت برام تداعی میکرد..مردم از خنده...تعریف میکنم...[sootzadan]
اینکه یه روز...[nishkhand]
هرهرهر...یه روز...من که کوچیک بودم...4 سال اینا...مادر و پدر تو خونه..نزدیکای عیدم بوده!
اصولا بابای من از رفت اومدای فامیلی اصلا خوشش نمیاد...به خصوص از خانواده مامانم اینا[sootzadan]
زنگ در خونه میخوره یه روز عصر...فامیلا پشت درن...[bihes]اینا درو باز نمیکنن...(مثلا خونه نیستن)
برای یکی از پسرای فامیل قلاب میگیرن بیاد از در حیاط خونه بالاع...درم باز مییکنن...اینام تو حیاط خونه ی ما دارن رژه میرن..مامانم اینام تو خونه...
از اون ور مامانم اینا میگرخن[khande]میبینن اینا اومدن پشت پنچره وایسادن...کرکره هام خب نکشیده بودن...از لا دید داشته...
بپر بپر از این ور خونه به اون ور خونه(مشغول مرتب کردن و..)...منم وسط پذیراییی وایسادم صاف زل زدم تو چشای عمومیم اینا...[khande](اخه یکی نبوده من بدبختو از اون وسط جمع کنه)[nishkhand]
زن عموی من وایساده پشت پنچره داره بپر بپرارو میبنه اون وقت میگه:اینا خونه نیستن...نه اینا خونه نیستن..بریم...[khande](خعلی سیریش بودن خدایی)
اخرش دیگه وقی میبینن زشته و اینا و متوجه شدن درو روشون باز میکنن...یه بهونه خوشگلم جور مییکنن...برقا رفته بود زنگ نخورده![khande]بابام تو حموم بوده...فقط سلی ناز بودهhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
از اون موقع تا حالا یه ترسی همیــــشه تو دل بابای من هست...این چند روزه تا زنگ در خونه میخوره بابای من میگرخه...
اصلا عیدا در میریم از دست فامیلا[nishkhand]
http://www.reactiongifs.com/wp-conte.../11/minion.gif
بازم معرفی میکنم:منو بابام وقتی امسال عید سفر مشهدمون جور شد[nishkhand]بالاخره طلبیده شـــــــــــــــدم...یه ماه پیش بودم من داشتم گریه میکردم که باز دوستام نرفتم مشهد حالا...http://www.njavan.com/forum/images/s...20%2889%29.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بچه هااااا حیف..افسوس..لعنت...تصویر دومم نمیاد[nishkhand]خعلی باحال بود![nadidan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
معرفی میکنم:من و بابام...سر بازی فوتبال همین حاله!
http://www.reactiongifs.com/wp-conte...3WpF_50Pbj.gif
امروز ظهر وقتی از مدرسه برگشتم یه راست شیرجه زدم تو اشپزخونه...
دُمب دُمب..رفتم میبینم بابام یه دونه لباس انداخته تو ماشین لباس شویی...این داره رو هوا میچرخه...
به من میاد رو این چیزا حساسیت نشون بدم اخه؟!
فریاااااد زدم وقتی اون صحنه رو دیدم[nishkhand]
لبخند تحویلم داد...خانوم شدمممم...ادم دارم میشم...[sootzadan]
من هرکاری کنم...هرچیزی بگم بابام میزنه صاف تو حالم(ضایع میکنه اساسی)...گاهی موقعا اشک منو در میاره[sootzadan]
عصر خاطرات گذشته رو داشت برام تداعی میکرد..مردم از خنده...تعریف میکنم...[sootzadan]
اینکه یه روز...[nishkhand]
هرهرهر...یه روز...من که کوچیک بودم...4 سال اینا...مادر و پدر تو خونه..نزدیکای عیدم بوده!
اصولا بابای من از رفت اومدای فامیلی اصلا خوشش نمیاد...به خصوص از خانواده مامانم اینا[sootzadan]
زنگ در خونه میخوره یه روز عصر...فامیلا پشت درن...[bihes]اینا درو باز نمیکنن...(مثلا خونه نیستن)
برای یکی از پسرای فامیل قلاب میگیرن بیاد از در حیاط خونه بالاع...درم باز مییکنن...اینام تو حیاط خونه ی ما دارن رژه میرن..مامانم اینام تو خونه...
از اون ور مامانم اینا میگرخن[khande]میبینن اینا اومدن پشت پنچره وایسادن...کرکره هام خب نکشیده بودن...از لا دید داشته...
بپر بپر از این ور خونه به اون ور خونه(مشغول مرتب کردن و..)...منم وسط پذیراییی وایسادم صاف زل زدم تو چشای عمومیم اینا...[khande](اخه یکی نبوده من بدبختو از اون وسط جمع کنه)[nishkhand]
زن عموی من وایساده پشت پنچره داره بپر بپرارو میبنه اون وقت میگه:اینا خونه نیستن...نه اینا خونه نیستن..بریم...[khande](خعلی سیریش بودن خدایی)
اخرش دیگه وقی میبینن زشته و اینا و متوجه شدن درو روشون باز میکنن...یه بهونه خوشگلم جور مییکنن...برقا رفته بود زنگ نخورده![khande]بابام تو حموم بوده...فقط سلی ناز بوده[khande]
از اون موقع تا حالا یه ترسی همیــــشه تو دل بابای من هست...این چند روزه تا زنگ در خونه میخوره بابای من میگرخه...
اصلا عیدا در میریم از دست فامیلا[nishkhand]
http://www.reactiongifs.com/wp-conte.../11/minion.gif
بازم معرفی میکنم:منو بابام وقتی امسال عید سفر مشهدمون جور شد[nishkhand]بالاخره طلبیده شـــــــــــــــدم...یه ماه پیش بودم من داشتم گریه میکردم که باز دوستام نرفتم مشهد حالا...
http://www.njavan.com/forum/images/s...20%2889%29.gif
باشه بفرمایید به شهرما خوش امدید دم عیدی مشهد مواظب باشد کاسب های دور واطراف حرم دولا پهنا حساب می کنند سعی کنید از اطراف حرم خصوصا بازار رضا خرید نکنید بیاید به طرف های شمال مشهد از بازاربین المللی روسها وتاحدودی بازار17 شهریور خرید کنید که اون ور بازار رضاست اصولا مشهد دم عید حسابی شلوغ میشه وهمون طور هم تاکسی ها و وسایل حمل ونقل کرایه بیشتر می گیرند توصیه می کنم با واحد سوار بشید ویا بامترو جابجا بشید وتاجایی که ممکنه با ماشین شخصی تو مشهد راه برید ویک نکته تو این ایام دزدی ها زیاد میشه حتما ماشین تون رو جای امنی خصوصا شبها پارک کنید اگه هتل میرید که چه بهتر اگرنه کسانی که میام توخیابان امام رضا(ملقب به خیابان تهران) ودر مبادی شهری بعد از عوارضی می گن خونه داریم واسه زوارها ومسافرها مواظب باشید که این افراد خونه رو گرون میدن حتی شده واسه شبی از80تومن گرفتن تا120 تومن وبستگی به تعداد خانواده هم می گیرند وجاش هم جای مناسبی نیست بعضا !!خلاصه این به عنوان یک دوست گفتم اگرچه تو مشهد امام رضا رو ما خراسانی ها داریم اما عده ای هستند که فرصت طلب اند خیلی هم هستند باید زرنگ باشی وجسور خوب خوشحالم که امام رضا طلبدتون اما اگر جزء خانواده فرهنگیان ومعلمین هستید حتما از مدارس وخصوصا رزورو مدارس استفاده کنید که هم خوبه وهم با صرفه!!درکل مشهدهرچی از دور واطراف حرم خرید نکنی خیلی فایده کردید چون ادم های هستند که حسابی دولاپهناحساب می کنند وحتما اگر باماشین شخصی اومدید مشهدوخواستیدبه حرم برید توصیه می کنم ازساعت10 شب به بعد برید ویاصبح ساعت های 6یا7 که خیلی شلوغ نیست خیابان ها وتوصیه می کنم از زیر گذرحرم برید تا به پارکینگ شماره 4 برسید این پارکینگ از خیابان طبرسی فقط راه داره که ماشین تون رو تا بالای حرم میره و نزدیک ترین پارکینگ به حرم هست!!حتما نقشه مشهد رو بگیرید ویا از گوشی که جی پی ار اس داره استفاده کنیدچون وقتی دارید میرید جایی هی دوچار سردرگمی نشید وهی از افراد مختلف سوال نکنید چون مشاهده شده بعضا که سوال کرده از مسافری که می خوام برم شاندیز بعدش یارو بلد نبوده اشتباهی ادرس داده بنده خدا رفته طرف طرقبه حتما از کسی که سوال می کنید بعد یکی دوقم که رفتید باز دوباره سوال کنید تا راه رو اشتباه نرید گفتم تهیه نقشه واستفاده از تلفن جی پی ار اس بهترین راه واسه رسیدن به مکانهای تفریحی سیاحتی و زیارتیه امیدوارم از توصیه های که کردم توجیه شده باشی باتشکر[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
کلمات به ارنج ادبیات عهد بوق شمایل داده و فعل و فاعل هم در این خاطرات مجهول است از اساتید رپ هیپ هاپ و متالکیا و سنتی قواعد در خواست داریم ما را نیز در ذهنیت خاطرات خود بگنجایند
شاید فردا رو در روی هم شب شعری با هم گذاردیم پس تا آن وعده سبد شب شعر نظرات خود را خصوصی اعمال فرموده و در خاطره ما نقدی زیر نویس با دیلماج صحیح فرموده
کمی کسالت از بی کشف ماندن گروه هوشیاران پنهان هستم . کمی گیج گاه در گیجه زمانی گیج می رود . باید به ثبت نوشتاری بگوییم رفقای اهل دل به دل و جان پذیرفته می شوند . خواه خواستار رفاقت ما باشی خواه نباشی ما در کنار شما هستیم . عینن به عین دیده باید دیده بان شد تا فهم ها را در فهمم بفهمانم که هر کس چه می خواهد بداند و هر کس چه می خواهد به دست بیاورد . در مکان و منطقه خیلی ها در گردش ایام تالار نظامی خود را افسر نامیده اند . اما هیچ یک از افسرها هفتاد یار که نه هفت یار هم جذب خود نکرده و در نگه داشتن خود هم تلاش ندارند و دیگر باید به این بخش هم نگران هایم را افزوده و از یک تاس در یک بازی منچ قمار رفتار ها را به مارس اطراف را مجبور کنیم که بازی نیست که بازنده مفاهیم مقالات شویم بلکه راهی است که ما فهم دار تر از بحث قبل شویم . آنچه در این چند روزه اخیر رخ داده است غریبگی ما کم تر و دیده دوستان بیشتر و زیر نگاه پر رمق تر و حسن اخلاق ها کشف شده تر گشته است . من نیز خیزش این خیز بلند را بر پیدا کردن هوشیاران پنهان ادامه می دهیم تا اولین که نه! دومین راه را بر راه اولین بر داریم . هر دو راه یکی است اما مشق و قلم استاد فرق کرده است وگرنه همان جمله در کتاب عهد قدیم همین است که در عهد جدید می بینیم.
من الله توفیقات بیشتر بر خواننده داریم تا شاید هوشش از هوش ما بیشتر و معرفت ادراک حسیش چون ابو علی سینا شکوه داده تر شود .
سه شنبه - ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
الثلاثاء - ٢ جمادي الاولي ١٤٣٥
Tuesday - 2014 04 March
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
۲۲ سپتامبر
کلمات به ارنج ادبیات عهد بوق شمایل داده و فعل و فاعل هم در این خاطرات مجهول است از اساتید رپ هیپ هاپ و متالکیا و سنتی قواعد در خواست داریم ما را نیز در ذهنیت خاطرات خود بگنجایند
شاید فردا رو در روی هم شب شعری با هم گذاردیم پس تا آن وعده سبد شب شعر نظرات خود را خصوصی اعمال فرموده و در خاطره ما نقدی زیر نویس با دیلماج صحیح فرموده
کمی کسالت از بی کشف ماندن گروه هوشیاران پنهان هستم . کمی گیج گاه در گیجه زمانی گیج می رود . باید به ثبت نوشتاری بگوییم رفقای اهل دل به دل و جان پذیرفته می شوند . خواه خواستار رفاقت ما باشی خواه نباشی ما در کنار شما هستیم . عینن به عین دیده باید دیده بان شد تا فهم ها را در فهمم بفهمانم که هر کس چه می خواهد بداند و هر کس چه می خواهد به دست بیاورد . در مکان و منطقه خیلی ها در گردش ایام تالار نظامی خود را افسر نامیده اند . اما هیچ یک از افسرها هفتاد یار که نه هفت یار هم جذب خود نکرده و در نگه داشتن خود هم تلاش ندارند و دیگر باید به این بخش هم نگران هایم را افزوده و از یک تاس در یک بازی منچ قمار رفتار ها را به مارس اطراف را مجبور کنیم که بازی نیست که بازنده مفاهیم مقالات شویم بلکه راهی است که ما فهم دار تر از بحث قبل شویم . آنچه در این چند روزه اخیر رخ داده است غریبگی ما کم تر و دیده دوستان بیشتر و زیر نگاه پر رمق تر و حسن اخلاق ها کشف شده تر گشته است . من نیز خیزش این خیز بلند را بر پیدا کردن هوشیاران پنهان ادامه می دهیم تا اولین که نه! دومین راه را بر راه اولین بر داریم . هر دو راه یکی است اما مشق و قلم استاد فرق کرده است وگرنه همان جمله در کتاب عهد قدیم همین است که در عهد جدید می بینیم.
من الله توفیقات بیشتر بر خواننده داریم تا شاید هوشش از هوش ما بیشتر و معرفت ادراک حسیش چون ابو علی سینا شکوه داده تر شود .
http://freesmile.ir/smiles/295319_1zg4yo9.gifhttp://freesmile.ir/smiles/295319_1zg4yo9.gifhttp://freesmile.ir/smiles/295319_1zg4yo9.gif از همون اولش تو ادبیات ضعیف بودمhttp://freesmile.ir/smiles/23519_frustratedf.gif
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فردا صبح راهیم...
حس خوبی ندارم...
یه هفته ای نیستم،دلم تنگ میشه
http://wisgoon.com/media/pin/images/...4842647487.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز روز خوبی نبود!
خیلی کسل کننده و خسته کننده و اعصاب خورد کن!
مریضایی که بمن افتادن اصلا همکاری نمیکردن! نمیدونم من به چه زبونی حرف میزدم که اینا نگام میکردن میگفتن باشه! ولی در عمل گند میزدن!
اه
بعضیا چرا اینطورین؟ [bihes]
اکثر روزا خوبه همه چی ها! ولی امروز اصلا ملت حرف گوش کن نبودن! [bihes]
-------------------------
به جاش بالا سر ویزیت که آدم میره کلی میخنده! [sootzadan][nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
حوصله ی خودمم ندارم همش دارم بداخلاقی میکنم نمیدونم چمه اصلا خوب نیستم [negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
متاسفانه من ودوابجی کوچکتر ازخودم باس سال تحویلو بدون مامان وبابا بگذرونیم[negaran]sh_omomi37حالا موندم به عنوان یه بزرگتر چیکاکنم که بهشون خوش بگذره؟؟؟!!![tafakor]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروتو ایستگاه اتوبوس بودم
داشتم میرفتم کتاب خونه
یه پیرمردی اومد کنارم نشست
هی میگفت نوچ نوچ
یدفعه زد روی پای من و گفت
دخترم مرد،دختر بزرگم مرد
تفتش سر چهارراه هست(دیده بودم تفتو)
دوباره برگشت گفت
دخترم مرد
گفتم :خدا رحمتشون کنه
گفت
دخترم مرد تومور مغزی گرفت ، دو ماهه کشتش
منم نتونستم براش کاری کنم
منم که شوک شده بودم
گفتم غم اخرتون باشه(از دل داری دادن بدم میاد)
گفت
دخترم تازه دانشگاش تموم شده بود
دکتر بود
داروسازی میخوند
خیلی درسخون. بود
یدفعه زد رو پاش. و گفت
چقدر برای درساش گریه کرد و هرس خورد
من زبونم قفل شده بود
فقط از خدا یه سوال کردم
خیلی برام تو مسیر حرف زد
بازم من همون سوالرو پرسیدم
----------------
دوستان واقعی هست
یه وقت با داستان اشتباه نگیرید
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فکر کنم تو این چند وقت یکی از بهترین دوستام و ازون مهمتر یکی از انسان هایی که به شخصه برای من فوق العاده ارزشمند هست رو خیلی اذیت کردم و رنجوندم.
واسه اینکه تحت فشارم.کلی غرور خودمو هم زیر پا گذاشتم و عجول بودم.امیدوارم منو ببخشه.شرایطی که الان توش هستم به خاطر اشتباهات خودمونه و این انسان ارزشمند کمکم کرد و دستمو گرفت.چنان امیدی بهم داد که باورم شد که فردا با امروز میتونه خیلی فرق داشته باشه.....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز پس از مدت ها صبر بالاخره به ما اجازه داده بودن برای یه کلاس از تخته هوشمند استفاده کنیم و با اون به ما تدریس کنند[bamazegi]
ما با کلی هیجان و شادی به سمت کلاس رفتیم[labkhand] و کلی ذوق داشتیم که در یک لحظه برق قطع و وصل شد و درجا تخته سوخت[bihes] و خاموش شد و دیگه هم کار نکرد[negaran]
هیچی دیگه ما مثل همیشه مداد ها رو برداشتیم و شروع به نوشتن کردیم[khabalood]
نتیجه اخلاقیش این بود که به ما نیومده هوشمند درس بخونیم و باید مثل دانش آموزان قدیمی بنویسیم و فقط کار گری کنیم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ای بابا ! این سایت سازمان سنجش چقدر اذیت میکنه!!!!
قلبم درد گرفته دیگه!!![bihes][afsoorde]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام
در راستای بر ملا شدن هویت واقعی آرم ننگین شرکت PEPSI که گفته میشه مخفف واژه Pay Each Penny Save Israel یعنی پرداخت هر پنی ذخیره اسراییل است ، خون شرکت های ایرانی بجوش آمده و معانی پنهان اسامی تجاری خود را آشکار کردند تا جواب دندان شکنی به شرکت پپسی داده باشن :
پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار ملت کینه توز یهودی.
تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست.
شادنوش = شکست اسراییل در برابر نیروی ولایتمدار شیعیان.
داماش = دندان اسراییلو مردم ایران شکستند!!...
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
جدی جدی ثبت نام ارشد تکمیل نمیشه کد رهگیری نمیدن!! گفتم شاید مشکل از منه صبح رفتم کافی نت! صف بود!!!!!!!!! برا هیچکس تکمیل نشده بود!!!!!
هرچقدرم زنگ میزنیم پاسخو نیستن!!!
باشگاه خبرنگاران شبکه خبر
ذربین جهت اطلاع خلاصه هر پایگاه خبری بود پیام گذاشتم بلکه اونا پیگیر شن!![negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
M@hdi42
سلام
در راستای بر ملا شدن هویت واقعی آرم ننگین شرکت PEPSI که گفته میشه مخفف واژه Pay Each Penny Save Israel یعنی پرداخت هر پنی ذخیره اسراییل است ، خون شرکت های ایرانی بجوش آمده و معانی پنهان اسامی تجاری خود را آشکار کردند تا جواب دندان شکنی به شرکت پپسی داده باشن :
پفک نمکی = پایمردی فلسطین، کابوس ناگوار ملت کینه توز یهودی.
تک ماکارون = تکنولوژی کشور متجاوز اسرائیل کارامدتر از راه ولایت نیست.
شادنوش = شکست اسراییل در برابر نیروی ولایتمدار شیعیان.
داماش = دندان اسراییلو مردم ایران شکستند!!...
[golrooz]
خیلی با حال بود. شد یه خاطره تو دفتر خاطرات :))
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
درکش برا شما مشکله!
امثال شما بعله
میگن میرید اونجا که چی...
لطفا دیگه حرفی هست توی پروف بزنید! نه اینجا!
پول و هزینه در خیلی جاهای مملکت الکی خرج میشه... شما برو اونا رو حل کن! کار به کار این یکی نداشته باش...
ما به در و دیوار میزنیم که بچه ها بهشون بد نگذره و 4 نفر که فازشون منفیه و دنبال کارای بیهوده اند بیان خودسازی کنن اونوقت شما میخوای بهشون بد بگذرونیم؟؟؟
این فقط جواب حرفتون بود.
بقیش لطفا توی پروف. لطفا!
کلی بگم
میشه جای اون پول هنگفت
آبمیوه بگیرن و صبح ها بدن به نظامیا که فشارشون نیوفته مثلا!
ــــــــــــــــ
ــــــــــــــــ
ــــــــــــــــ
امروز صبح
طبق برنامه سین رفتیم مسجد و زیارت عاشورا
به همه هم نفری یه دونه خرما دادن
نمیدونم مناسبتش چی بود
نشسته ، چرت زده بودم ، دژبان یهو گوشمو گرفت و آروم گفت پاشو ، سرمو بالا گرفتم و آروم گفتم پا نمیشم!
مترو چقد شلوغ و مسخره بود
اینم نمیدونم چه خبر بود
حتما روز قدس و این چیزا بوده...
از واگن که پیاده شدم
یک عدد دختر گفت بیا عطر بگیر تخفیفم میدم
بنده هم گفتم ، من هر روز میام و تو هم هر روز اینو میگی!
منم میگم کلا پدر و مادرم به بوی عطر حساسیت دارن!
گفت خب برا دوستات بگیر
گفتم(به شیوه ی مناظره خسرو و شیرین!) نه تو رو خدا بیام و برا دوستام عطر بگیرم!
اومدنی هم دو عدد نان سنگک گرفتم برا اولین بار!
که از قضا هم مادرم گرفته بود
هم داداش کوچک
و هم بابام
به طور خود جوش یه بار خواستم یه کار مفید بکنم کارم کم رنگ شد!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بلاخره شیوه برخورد مصالحت آمیز با گیتار برقی رو پیدا کردم.....آکوستیک هرگز