-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام به همگی
امیدوارم خوب باشید
امروز روز خوب و خسته کننده بود
پایان ترم زبان رو دادم رفت ،دیگه آزاد شدم به طور کامل
از فردا به بعد واقعا میترسم
بهمن شروع میشه و در واقع کورس کنکور داغ تر میشه
الان استرسم داره با سلی ناز،هم تراز میشه
اه
گاهی فکر میکنم شاید سال دومی کردن خودم بزرگترین اشتباه بود ولی نباید دیگه بهش فکر کرد
بهمن بعد واقعا مهم هست
سال پیش که خوب خوندم تا اردیبهشت و خرداد ولی تیر و هفته کنکور (هیچ وقت یادم نمیره)
امیدوارم همه موفق باشید[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز قراره ابکش بشم....[sootzadan]
من میگم شما استرس نداشته باشیم..باوشه؟!اونهمه براتون حرف زدم....پند بگیرید!
الان من به غلط کردن افتادم.....تو خونه راه میرن همش دارن منو سرزنش میکنن...حالا غیر اینا بابام یه چیز گنده از خودش درمیاره!!!!*اونایی که اینجوریــــــــــــــن بعدش چشاماشون اینجوری میـــــــــــــــــــــــ شه*[nadidan]اونایی که اینجوری اونجوری میشن...فلان میشن....عههههههههههههههه!!!!
یه چیزایی میگه که من قبلا حسشون نمیکردم تو بدنم اما از وقتی از دهن بابام شنیدم حسشون میکنم[sootzadan]حس میکنم دارم خفه میشم[nishkhand]اب دهنمو نمیتونم قورت بدم[sootzadan]و......[sootzadan]
پدر در میاره..والا!من هنوز جوونم...بابا نوجوونم...[negaran]
دلم نمیخواد اینجوری از دنیا برم[sootzadan]
دیروز از ترس نمره ی فیزیکم نرفـــــــــــــــــــــت م مدرسه[nadidan]امروزم که رفتم ؛ترسیدم از معلمم سوال کنم![negaran]همه افتضاح دادن....11 هم تو کلاس داشتیم[nadidan]
امروز عرب گیر داده میگه چرا دیروز نیومدی؟!موجه کردی؟!میگم حالم خوب نبود!نع میرم امروز ....!خبر نداره چه بلایی سر روحیه من اورده که...[sootzadan]نگاش میکنم حالت تهوع میگیرم[tahavoo]
[negaran]خوبه یه سرنگ گنده بکنن هرچی خون از بدنم بکشن.....[esteress][gerye]اصلا شانس من اگر هست جواب ازمایشم اشتباه در میاد حتی اگر سالمم باشم[nishkhand]
اخ چه کیفی میده من هیچیم نباشه...همههههههههه ی اینا ضایع میشن[sootzadan](بعید میدونم البته)[nishkhand]
باشمم انشالله انداختنم دکتر تغذیه[gerye]دارم میمیرم[gerye]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
با این نمره ها هر موقع جوهر خودکارم تموم بشه ترک تحصیل میکنم[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
الان فهمیدم صدایی که تا الان فکر میکردم صدای تردمیل طبقه بالاییه با خالی شدن دو طبقه بالا فهمیدم صدای دوییدن بچه های طبقه 6 بوده[bihes]
واقعا دیگه هیچی ندارم بگم[bihes]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چرا انقد سخت میگرن سوالای امتحان رو؟
نه واقعا چرا؟؟؟
[delkhoori]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
واااااااااای خداااااااااااااااااااا!!!!!! !!!!!
دوست دارم سرمو بکوبم به دیوار!!!!!!!!!!!
سه ساعت یک مطلب نوشتم تو سایت یهو اشتباهی زدمش رفت[asabani]
حالا باز باید از اول........
اووووووووف حال ندارم دیگه باشه برای فردا.
روز خوبی بود ینی بد بود[negaran]نه خوب بود و نه بد متوسط[nishkhand]
قطبو دادم خلاااااااااص شدم.
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ببین دیگه چقد بهم فشار اومد که نتیجش شد این احساسات [nishkhand] :
سپاس و ستایش ایام امتحانات را که ترکش موجب افتادن ست و به تلاش اندرش مزید پاسیدن
هر امتحانی که آغاز میشود موجب ترس ست و چون به پایان رسد مایه ی لرز
پس در هر امتحان دو احساس موجود و بر هر احساس بی خیالی ایی واجب! ([nishkhand][negaran])
از فکر و جان که برآید ، کز عهده پاسش به درآید؟
[sootzadan]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نمراتم خدا را شکر خیلی بهتر از اون چیزی شد که فکر میکردمsh_dokhtar0
دیروز انتخاب واحد داشتم و چون فقط یه نمره هام تایید شده بود که اونم 20 بود،معدل آخرین ترم هم بیست بود،جاتون خالی یه انتخاب واحد توپی کردم ،الان 24 واحد درس گرفتم[khande] و احتمال میدم شنبه از دانشگاه باهام تماس بگیرن[tafakor]
میخام بهشون بگم واحد گرفته شده دیگه پس داده نمیشه[khanderiz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
ببین دیگه چقد بهم فشار اومد که نتیجش شد این احساسات [nishkhand] :
سپاس و ستایش ایام امتحانات را که ترکش موجب افتادن ست و به تلاش اندرش مزید پاسیدن
هر امتحانی که آغاز میشود موجب ترس ست و چون به پایان رسد مایه ی لرز
پس در هر امتحان دو احساس موجود و بر هر احساس بی خیالی ایی واجب! ([nishkhand][negaran])
از فکر و جان که برآید ، کز عهده پاسش به درآید؟
[sootzadan]
24ساعته آنلاینی!! بعد توقع 20 هم داری مثلا!!
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
امروز موقع صبحگاه تیپ جلیغه ام پاره شد!! غرامتی شدم به انبار دار بد جور!!
ساعت 11بود که طبق روال همه ی تهرانیا رو جمع کردن برگ مرخصیا رو دادن بهشون بی منت!! اومدیم خونه!!
ساعت یک بود فکر کنم اومدم خونه!!
پوتینامو دادم داداشم یه اکس حسااابی زد
جورابامو نشستم!! آویزون کردم مابین پنجره!! که هوای سرد بش بخوره و بوی نامطبوعش بره!!
اومدم برم سایت آ اس رم ببینم کاپتان توتی چه کرده! یه سری به اینجا زدم رفع اخراج شده بودم!
امروز عمه ام یه پیتزا درست کرد!! حالم از هرچی نون و پنیره بهم خورد!!
ساعت 7-8 یکی از بچه ها زنگ زد گفت که آخ کادر افسر نگهبان اذیت میکنه!! بهش زنگ بزن مردیم
منم گفتم باشه! ولی زنگ نزدم!! شب جمعه ای اذیت شن قدر عافیتو بدونن
!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلی ناز که همه عمر بکردی تقلب * دیدی که "عرب" چگونه آن را بگرفت!؟[bihes]
برخیزو مخور غم "فیزیک" دیدمان * بشین و کمی به شادمانی گذران
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خخخخخخخخخخخخخخخخخ
به خدا حیف ،حیف که نمیشه همه چیز رو گفت
ولی این نیز بگذرد
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
صبحی که داشتم می دوئیدم خیر سرم!!
یک عدد دختر و یک عدد پسر دیدم
زن و شوهر بودن! دخترعمه پسرخاله بودن! نمیدونم
منتها خیلی میخندیدن!!
دختره قدش خیلی بلند بود!! ولی نه! دقت که کردم فهمیدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انقد! پاشنه ی کفشش بود!!
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
انقد هم موهاشو ژل زده بود آورده بود بالا
در کل حساب کردم قدش بدون احتساب اینا مشه حدود 35سانتی متر[nadanestan]پسره که کلا از دو جهان آزاد بود
یک عدد در+پنجره انداخته بود گردنش
یک یال اسب روی سرش بود
در کل حساب کردم 200کیلو گرم فقط ازین مزخرفات بهش وصل بود
و جالب تر اینکه سوار یک عدد لامبورگینی که هیچوقت تو عمرم ازین نزدیکی ندیده بودم! شدند و جامه دریدند و سر به شمال نهادند...
اونچه که منو آزار میداد اینکه اینها یک عدد زوج گرامی رو مورد تمسخر قرار میدادند...
اهل مسخره کردن نیستم ولی اینارو باید مسخره کرد
آدمای مغرور و تازه به دوران رسیده!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروووووووووووووووووز وااااااااااااااااااااای عااااااااااااااااالی پررررررررررررررفکتتتتتتتت تتتت
تشریح داشتیم با دکتر فخریان و دکتر ربیعی[entezar2]و استادیاران گرامی دانشجوی دکترای آناتومی[atash]
اولش تشریح قلب و خلاصه رفتیم توی آئورت و دریچه سینی و میترال و سه لتی و خلاصه عااااااااااااااااااالی دست استادیار گرامی آقای زمانی درد نکنه[golrooz]
بعد تشریح چشم زجاجیشو در اوردیم یه قسمت از عنبیه هم با زجاجیه اومد بیرون[khejalat]
بعد تشریح کلیه رفتیم تو کالیس و خلاااااااصه کاارمون با دکتر ربیعی سرپرست گروه آناتومی دانشگاه اصفهان تموم شد[shaad]
البته واسه تشریح کلیه یه استادیار دیگه اومدن بعدشم کلیه رو خورد کردیم و با زجاجیه مخلوط کردیم بعد با میزنای یه پاپیون درست کردیم گذاشتیم روی اون چشمه که تخلیه شده بود گذاشتیم روی مخلوط زجاجیه و کلیه[khejalat][nishkhand]
استادیار محترم فرمودند بچه های ما که دارن سوپ درست میکنن[khejalat][nishkhand]
بعد رفتتیم تشریح موش اییییییییییییییییول خیلی باحال بود هیشکی تو گروه من دلشو نداشت[bihes]
مجبور شدم تنهایی خودم با اسکالپل و قیچی و پنس برم توش[nishkhand]شانس من در این مرحله پرنده هم پر نمیزد طرف میز ما[nishkhand]البته خوب ود خودم میونستم انجامش بدم.دیگه بچه ها هم یکمی دل و ججرات پیدا کردن آخراش دیگه ده تا دست تو شکم موش بدبخت بود[nishkhand]ولی یکی از بچه هامون کلا حالش بد شد
خیلی خوب بود با دکتر فخریان مولف کتاب های علوم[entezar2]
بعد رفتیم تشریح ماهی با همون دکتر ففخریان و استادیارشم دکتر زمانی و همون استادیاری که برای تشریح کلیه اومده بودن
کیسه صفرا گم شد[nishkhand]اصن بالای کبد نبود[taajob]
بعد رسیدیم باید سرشو برش میزدیم و اون ناحیرو باز میکردیم.این دوستای من با اسکالپل و قیچی افتاده بودن به جون این پاره نمیشد دیگه آخرش با اسکالپل بریدمش وتی بریدم سالم بودا اجزاش این دکتر زمانی گفت انداماشو بهم ریختی با این برشت[nishkhand]به خدا خودش بهم ریخت[nadidan]
خود زمانی اومد دستکاریش کرد!
بعد رففتیم من یه چیزی پیدا کردم هیشکی نمیدونست این چیه.
یکی از استادیارا که گفت یااباالفضل!!!!!!!!!!!![nishkhand]این چیه دیگه خودتون تولید کردین؟[nishkhand]
دکتر زمانیم مونده بود توش هی ماهیو این وری میکرد اونوری میکرد[nishkhand]
در کل روز خییییییییییییییلی باحالی بود دست مدیر مدرسمون درد نکنه[tashvigh]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دوست دارم مثل بچه ها غر بزنمو اعتراض کنم...[nadidan]
اههههههههههههههههههه...[nishkhand]
چه زود تعطیلات تموم شد...[negaran]
سخته باز بری سره کلاس...[khabalood]
هم خوبه هم بده....[tafakor]
الان میگم بدیش می چربه....ولی فردا ببعد قطعاااا خوبیش میچربه[cheshmak]...مطمئنم
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
جمعه حرف تازه اي برام نداشت
هر چي بود قبل از اينها گفته بود
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نشد....
نخواست...
عیبی نداره...
شاید یه روزه دیگه...
خیلی دیر....
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
پشت درهای بسته خوش نویسان نشسته
سارینا داره میخونه
سلی ناز داره میرقصه
عرب میگه من پیرم دوروز دیگه میمیرم
خوش نویسان میگه چه بهتر کلاستو میگیرم[gerye]
*
مادر من مادر من تو یاریو یاور من....مادر چه مهربونه قدر منو میدونه[sootzadan]به عذر بی بهونه کارنامه رو میگیره[gerye][dooa]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیروز باکلی خوشحالی خواستم بر تو برف عکس بگیرم خدا نصیب هیچ کدوم شما نکنه اومدم برم دیدم کنار کفشم از کثیف کاری گربه پر شده
انقد افسرده شدم که مجبور شدم کفشمو بندازم دور
مردم خاطره دارن ماهم خاطره داریم[khande]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
هییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااا اااا
شکررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررررت
اما مددی کن که با سامان برسییییییییییم[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اااااااایییییییییییی خدااااااااااااااااااا
جمعه یه سری گفتن موشه روحش میاد به خوابمون گفتم شوخی میکنن!
امروز یکی از هم گروهیام گفت عذاب وجدان گرفتم موشه رو کشتیم[khande]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
تو این فکرم که ای خدا ما واقعا واسه فردا درس نداریم عایا؟؟؟؟
هوراااااااااااااااsh_omomi82sh_omomi42sh_omomi9
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فرداصبح نتیجه نیروی انتظامی میاد...من ازصبح دارم ازاسترس خفه میشم.توروخدادعاکنیدمن قبول بشم وبه آرزوی بچگی هام برسم.فرداخبرشومیدم ب شما....دعاکنیدبرام[gerye]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
صبـح و ظهر و شب بهانه ای بود تــا فکر نکنم امروز . . .
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یه دوش آب گرم...
یه لباس راحت...
یه چای تازه دم....
یه موسیقی ملایم...،
به درک که خیلی از مشکلات حل نمیشه...!
http://cdn.majazi3.ir/majazi2/HLIC/photography9_020.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دیشب کلی مسئله و سوال و این طور چیزا حل کردم، امروز امتحان تاریخم داشتم که نتونستم به خاطر امتحان اولیه خوب بخونمش
عاقا رفتیم سر جلسه ی امتحان هییییییییییییییییییییچ مسئله ای نیومده بود !!!!!!!!! کل سوالا تشریحی بود.....استاد اومده بالای سرم ازش سوال بپرسم ،
میگم استاد اینا چیه؟؟؟؟؟ میگه حرف نزن گوش بده ببین چی میگم!!!!!!![taajob]
این از این امتحان که معلوم نیست چی بشه.......
امتحان تاریخمم که چون خوب نخوندم ، تستی بود اما من کلی از سوالا رو شک داشتم........
اینم از این........
دیگه واقعا خسته شدم[khabalood]
حالا یه امتحان دیگه مونده و خلااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااص{shnjavan}{shnja van}{shnjavan}{shnjavan}{shnjavan}
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
این روزا خیلی به این رسیدم که واقعا آرامش در تفکر خیلی تاثیر داره...
سرحسابی یه اهنگ تولد برا بچه ها گذاشت وقتی گوشش دادم یاد اونروزا افتادم...یادش بخیر..چقدر توانا بودم... الان چقدر زمین گیر شدم... یادش بخیر در هر شرایطی که بودیم از تولد گرفته از گردشای علمی از سر کلاس و کسری از ثانیه نبودن استاد و مناسبت های الکی که درست میکردیم گرفته تا خود کلاسا و غذا و چای خوردن و احساس گرما سرما کردن و...پر از بحثای علمی در هر شرایطی بودیم.... خودمونم میدونستیم خل و چلیم![nishkhand] اصولا فقط با خودمون درگیر بودیم! چون هرکسی وارد بحثای ما میشد نتیجه ای نداشت جز [taajob][bihes]چقدر شاد بودیم!!!
این آهنگم تولد مربیمون گذاشته بودیم! یادش بخیر چقدر اذیتشون کرده بودیم بنده خدا دیگه با خط کش میومدن سالن[nishkhand] چقدرم چوب خوردیم[nishkhand] اما ایشون حرص میخوردن که یه کار! یه کار! یه کار! ای بمیرید شما که نمیشه جمعتون کرد!! یه کار انجام بدین!!![delkhoori] اینجا فقط تمریناتی که من میدمو انجام میدین!! تا سر برمیگردونم کار خودتونو میکنین!!![delkhoori]
اما خدایی ما تمریناتشونو انجام میدادیم! فقط عادت کرده بودیم چند تا کارو با هم انجام بدیم![khanderiz] و اونروز تولدشون هم بچه ها با این آهنگ کلی مسخره بازی در آوردن و همه وسایلای سالن رو بصورت ابزار آلات موسیقی استفاده کردن[bamazegi] تا خلاصه ایشون خندیدند و مهربون شدن... دلم دوباره جمع دخترونه میخواد...
دیگه هیچ اثری ازون ذهنم نیست که وقتی بحثی مطرح میشد راحت از زیر میکروسکوپ گرفته تا پشت تلسکوپ!! بررسیش میکردیم!!!
احساس میکنم تو مرداب فرو رفتم!!! شدم کلاف سردرگمی که حرکت در حد میلیمتر رو هم ازم گرفته....
اصلا ذهنم متمرکز نمیشه!!!! خیلی حس وحشتناکی هست...آلزایمر گرفتم....
احساس میکنم تنوع میخوام!!! شاید دوباره رفتم باشگاه! یا موسیقی رو ادامه دادم! این توو خونه نشستن که باعث نشد بیشتر بخونم!!!
همه انگیزه هامو از دست دادم! همه چی رنگ باخته!!! اصلا ازین مغزم راضی نیستم!![negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خب خب خب...امروز چی داشتیم..ی روحیه زخمی..ی اعصاب یویو مانند و ی انگیزه رو به رشد...به نظرم داشته هام کم نیست....
منتظرم دوستم از کردستان بیاد.. وای چقد دوسش دارم..بهم آرامش میده..وجودش ی نعمته توی جای نا آشنا........
چهارشنبه میاد هه نا سه کم!!!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز بهترین روز زندگیم بود تو این 4 5 ماهه شاید باورتون نشه یه روز خوب نداشتم ولی امروز واقعا خوشحال بودم از همون ابتدای صبح خوشحال بودم[shaad]
شما دوستان گلم در این خوشحالی به من خیلییییییییییییی کمک کردید واقعا از تک تکتون ممنونم[esteghbal]نمیدونم چطور[golrooz] از همتون تشکر کنم به جرئت میگم بهترین تولد زندگیم بود چند سالی بود که تولد به این خوبی نداشتم[nishkhand]شاید به خاطر وردم به سن آدم شدنه که تولدمم انقدر مثل انسان ها برگزار شد[khanderiz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز بردنمون اردو سورتمه تهران!
نمیدونم واس رفع خستگی امتحانات بود یا تنبیه!
تمام اماما و..اومدن جلو چشمام....حفاااااااااااظ درست و حسابی نداشت!
مرگو لمس کردم تنهایی....به خصوص سر پیچا[negaran]
ولی نه اون قدارم ترس نداشت...ببه غیر از سرایزیا و پیچا...
قرار بود با گردانمون که 9 نفر بودیم پشت هم بریم جیغ بزنیم
اما وقتی سوار شدیم جدامون کردن[sootzadan]کلی فاصله افتاد بینمون
من خودم تکی حنجرمو پاره کردم.....[nadidan]از اول تا اخر گاز دادم...جرات نداشتم ترمز بگیرم[nishkhand]میترسیدم پشتیا بهم برخورد کنن[sootzadan]...منم شانس ندارم رو هوا ملق میزدم[nadidan]
به اخراش که رسیدم دیدم یه نفر داره داد میزنه ترمزو بکش ترمزو بکــــــــــــــــــــش!ف ر کردم داره تیکه میندازه[nishkhand]نزدیک بود برم تو باقالیا...به دادم رسیدن!
این وسط عکاس نمیدونم چیکار میکرد...با همون حالت من(مقنعه چپکی و...)ازم عکس گرفت[taajob3]
هرچی بود از کلاس درس بهتر بود
فردا کارنامه و ازمون مرآت....[esteress]
یه روز قبل دادن کارنامه ببرن اردو(؟)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دایی شدم. سیبیل گذاشتم[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
اووووووووف
تا حالا شده حس کنید بهتره دهنتون رو ببندید و هیچی نگید؟[negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امشب انتخاب واحد دارم ساعت 12. [labkhand]
هنوز پول نریختم به حساب. نمیدونم چرا پرداخت نمیشه.[narahat]
خییلی استرس دارم اگه بهم کلاس نرسه چی؟؟[negaran]
وااااای[dooa]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
روز خوب....
خیلی خوب[shaad]
کارنامه پیمایش علمیمو دیدم خوشحالم[nishkhand]
و دو نمره به مستمر ادبیاتم تا اینجا باید اضافه بشه برای ترم 2[bamazegi]
دو تا صد در صد[shaad]
خلاصه رو ابرام[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بالاخره تموم شددددددددددددددددددددد!!!!!! !!!!!!!!!!!!!
خدایا شکرت......
دارم میرم ....[shaad]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یووووهههههوووبالاخره قبول شدم پلیس شدم....ازاونایی ک برام دعاکردن ممنونم...من کاردانی علوم پایه نیروی انتظامی دانشگاه علوم انتظامی امین قبول شدم[shaad][tashvigh]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
فقط میتونم بگم خدایا شکرت![golrooz]