وفا نكردي و كردم خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم بريدي و نبريدم
نمایش نسخه قابل چاپ
وفا نكردي و كردم خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم بريدي و نبريدم
ما خود نمي رويم دوان از فقاي كس
آن مي برد كه ما به كمند وي اندريم
ما صادق و ميخواره و معشوقه پرستيم
مقصود همين علم فانيست چو هستيم
هر روز خدا را به رگ خويش شناسيم
با بخت خدا داده چنين عاشق و مستيم
در قعر جهنم بجز از نور خدا نيست
در ميکده ما مست عنايات الستيم
ياري به کناري و لب جوي و شرابي
ما بنده ي بيچاره و بيمايه و پستيم
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا اسمان است
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شبها که چشم مست تو پر ناز مي شود
يعني گره ز کار دلم باز مي شود
سازِ غمِ کلامِ تو شيوا و دلپذير
در خلوتِ شبانه من ساز مي شود
http://www.parsiblog.com/imgs/yar/l-t.gifداني كه چيست دولت ديدار يار ديدن
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از دوستان جاني مشكل توان بريدن
شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان*************از پرتو سعادت شاه جهان ستان
نوای چنگ بد انسان زند صلای صبوح*****************که پیر صومعه راه در مغان گیرد
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم تر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
مائيم و موج سودا شب تا بروز تنها
خواهي بيا ببخشاي خواهي برو جفا كن
نهفته چو بیرون گشید از نهان
به 3 بخش کرد افریدون جهان
نیروی عشق بین که در این دشت بی کران
گامــــــی نرفته ایم و به پـایـان رسیـده ایم
منم بی گانه کویت عزیزم
منم دیوانه رویت عزیزم
به درگاه خداوندم نظر کردم
در انظارم تو را از او طلب کردم
که من در درگه یارم
بسی بیمار و بی یارم
مگر تنها منم عاشق؟
که باید غرق غم باشم
دلم بشکسته ای خالق
کمی بگرفته ای رازق
کمی با ما مدارا کن
کمی بر ما مداوا کن
که تو تنها کسم هستی
که تو تنها کسم هستی
یار بی ما نیست ما از یار دوریم ای دریغ
او به ما نزدیک و ما بسیار دوریم ای دریغ
دل پر از درد است و از دلبر جدایی ای فسوس
سینه سرشار غم از غمخوار دوریم ای دریغ
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه ***** که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
در آن غوغا که کس کس را نپرسد من از پیر مغان منت پذیرم
مي خواهم بخوابم /خداوندا مرا حفظ كن/و اگر قبل از بيدار شدن در خواب مردم/خداوندا تمام اسباب بازي هايم را بشكن/...امين
نمی ترسی از آه آتشینم / تو دانی خرقه ی پشمینه داری
بابا طاهر
یارم چو به من نظر ندارد
پیمانه به من اثر ندارد
گویم که مرا نظاره گر باش
عاشق به امور روزگر باش
دل که خونابه غم بود جگر گوشه درد
بر سر اتش جور تو کبابش کردم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین......... اندر دو جهان کرا بود زهره این!؟
نمي خواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکي سازد
گلويم سوتکي باشد به دست طفلکي گستاخ و بازيگوش
که يک ريز و پي در پي
دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
و دايم بشکند با ان سکوت مرگبارم را
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال *** مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
شیرازهی طرب خط پیمانه بوده است......... سیلاب عقل گریهی مستانه بوده است
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
لاابالي چه کند دفتر دانايي را
طاقت وعظ نباشد سر سودايي را
اسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
اگر تو فارغي از حال دوستان يارا
فراغت از تو ميسر نميشود ما را
ای آفتاب خوبان میسوزد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
تبسم بر لبم دیگر حرام است
که بی او بر دلم نقش سراب است
تامگرهمچوصبابازبكوي تورسم
حاصلم دوش بجزناله ي شبگير نبود
دیروز با ما کسی بود مانند خورشید صادق
مانند باران صمیمی - از باغ گل باصفاتر
دلی دارم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت...
{happy}
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
{happy}
ز دست دیده و دل هر دو فریاد **************** که هر چه دیده بیند دل کند یاد
{happy}