بنده خدا ترسیده بود[negaran]
شما چقدر خشنید[nadidan][nishkhand]بیچاره مریضا[nadidan]
نمایش نسخه قابل چاپ
امروز آزمون داشتیم و خدا رو شکر خوب دادم[shaad] تونستم فیزیک 90% بزنم البته سوال ها آسون بود فکر نکید که چه کارمهمی کردم[nishkhand] ولی انقدر در گیر آزمون بودم از در سا چیزی نفهمیدم[negaran]
آخ آخ من انقدر از این موضوع ضربه خوردم که نگو یادم میاد به خاطر بی نظمی دیگران مدیرمون به من گفت بشین پا شو برم حالا این هیچی بعدش گفت دستت رو خیس کن به زن به زمین تا کثیفشه این نمی دونم واقعا یعنی چی تازه وقتی بهش گفتم کار دیگران بوده گفت آره می دونم شما دانش آموز خوبی هستی ولی باید جلو دیگران رو می گفرتی تا این کار رونکنند اون همه دانش آموز رو خودشون نتونستند کنترل کنند به من میگه کنترل کن
یه جا خوندم نوشته بود
" همیــــــــــــــــــشه اونـــــــی که تو خیــــالته ....
بی خیالتـــــــــــــــه ... !!! "
نمیدونم ولی امیدوارم اشتباه باشه چون....اینطوری ته نامردیه[sar dard]
متوجه یه چیزی شدم.
نمیدونم حسم درسته یا نه[sootzadan]
ولی احساس میکنم اونایی ک توی سایت میان میگن دخترن دختر نیستن[sootzadan]البته نه همه یه عده ی خاص
فک کنم سرما خوردم چون اصلا حال ندارم و تمام بدنم درد می کنه.........[khabalood][khabalood]
چشمتون روزه بد نبینه[nadidan]
خونه ی کناریه ما خالی بود الان تقریبا دو هفته ست خانواده اومده توش.
همش با هم دعوا دارن سر و صدا[nadidan]متنفرم.همش دعوا میکنن.
خدایا رحم کن به ما چطوری اینارو باید تحمل کنیم[negaran]خیلی زشته واقعا[nadanestan]
توی این سال ها خیلی اینجا اروم بود یهو زلزله اومد[nadidan]
sh_omomi37sh_omomi37sh_omomi37sh_omomi37sh_omomi37 مردیم از بس سخت گیری کردن.
گفتم کنکور میدم راحت میشم بدتر شدsh_omomi37sh_omomi37sh_omomi37
امروز روز جالبی بود کلا
البته از صبح اصلا جالب شروع نشد و تا همین یک ساعت پیش به هیچ وجه جالب نبود
میدونید راستش میخوام اعتراف کنم که هیچی تمرین نکرده بودم و فردا هم کلاس داشتم
کلا اعصابم از دست خودم خرد بود و سخت با خودم درگیر بود [nishkhand]
اومدم کتاب نت رو باز کنم که یک برگه توش پیدا کردم ، اول نفهمیدم چیه ، بعد خوندم دیدم نوشته 25 مهر به دلیل بازسازی نمیدونم چی چی کلاس تعطیله
یعنی اگر کل دنیا رو اون موقع به من میدادن خوشحال نمیشدم
بیش از حد ذوق زده شده بودم
هفته اثر این حادثه خوشحال انگیز به روی من هست[khanderiz]
92.7.24
امروز صبح برای من با خوبی شروع شد،من به همراه خانواده ام برای عید دیدنی به خونه مامان بزرگم رفتیم.
همه ی اقوام جمعشون جمع بود.با دختر خاله ، دختر دایی و..... کلی حرف زدیم.
خلاصه خیلییییییییییی خوش گذشت. اما عصر که به خونه برگشتیم سر یه چیز بیخود (نمیگم چون میدونم واقعا مسخرست) با برادرم یه دعوای خیلیییییییییی حسابی که در طول عمرم تا حالا رخ نداده بود، کردیم[daava]
به حدی دعوا کردیم که کار به کتک خوردن و کتک زدن کشید[nadidan]
بعدش که از کتک خوردن از هم خسته شدیم دعوارو به اتمام رسوندیم[delkhoori]
ولی من بعدا برای دعوایی که کردیم خجالت کشیدم اما همش تقصیر برادرم بود[delkhoori] اول از همه اون گیر داد و شروع کرد[afsoorde]
و در حال حاضر همه جام درد میکنه[khastegi] ولی از دعوا هم پشیمونم و هم پشیمون نیستم....پشیمونم چون دلم برای برادرم سوخت با خودم گفتم من چه خواهر بدیم[afsoorde] در حالی که دعوا رو اون شروع کرد و این وسط
من بیشترین کتک رو خوردم[nishkhand]
پشیمون نیستم چون قبلا که به من اذیت میکرد و سربه سرم میذاشت من هیچی نمیگفتم ولی این دفه خونم به جوش اومد و کنترل از دستم خارج شد و تلافی کردم[nishkhand][nadidan][nadidan]
از طرف دیگه خجالت زده ام، چون الان پیش خودم فک میکنم که این خاطره رو که دارم برای شماها تعریف میکنم شماها در مورد من اشتباه فک نکنید و اینکه برادرم یه موقع کینه به دل نداشته باشه!!!![khejalat][negaran][negaran]
تازه الانشم با هم قهریم[negaran]smilee_new2 (4)
92/7/24
جالبه[khabalood]
کلا این دوروز صلب آسایش شدیم
دیروز روز عید صبح ساعت 6:45 کلاس داشتم رفتم بعدش اومدم ساعت تقریبا 8 ونیم بود خب دیگه ما هم شرو کردیم به خوندن و جای شما ساعت 9 و اندی(خواننده نه آآآآآ یعنی مقداری[nishkhand]) با یک صدای مهیب توجهم به کوچه جلب شد بعد از اون یک صدای مثل شکلیک رگباری منم وحشتزده نکنه این دوستان عزیزی که اسم نمیبرم جوگیر شدنننننننننن[negaran]
در همین هین برقم رفت[esteress]
ترسون و لرزون([nadidan]) خودمو رسوندم پای پنجره دیدم چند نفر دست به یقه شدن ملت دارن میدون گفتم نه دیگه بکش بکش قطعیه داشتم آماده میشدم در برم ، برم یه جایی سنگر بگیرم چشمم به کابل بین دو خیابون افتاد که در حال برزون رفتن بود و اونورم یه تراک میکسر وایساده یه دفه دورازیم افتاد که بعله این خونه کناری که ................................(نیاز به سانسور داشت) اومدم آرموتوربندی کنه بتن اورده کابل ترکونده[entezar]
خب ما هم حلک ولک(درسته؟؟؟؟؟؟[soal]) رفتم تو کوچه دیدم اهک
زده کابل رو که ترکونده که هیچ پایه برقم که شکونده بازم که هیچ کابل فشار قوی این سمت رو نابود کرده کابل روکابل افزایش ولتاژ 3000 ولت برق اومده تو خونه هاااااا تازه نکته قابل توجه این که ترانس برق عمل نکرده و فیوز نپرونده[taajob]
خلاصه درگیری پیش اومد همسایه ها میومدن میگفتن لامپمون ترکیده از تلوزیون دود میومده اون میگفت کولر قطع کرده اوضاعی داشتم
بروبچه های اتفاق برقم که قربونشون برم سلطان سرعتن[tashvigh][khande]
ساعت 10 ونیم اومده با یه وانت میگه چه خبره؟؟؟؟؟ بهش میگیم بچه ها توپشون افتاده بود بالا دنده هوایی زدن برن بیارنش[khande]
حالا داره میبینه کابل فشار قوی وسط خیابون افتاده تازه بیسیم زده که بالابر بیارین
بعدش که بالابر اومده به جای این که تیر برق (که چوبیه مال زمان خیارشور شاه پدر) رو عوض کنن اومدن یه پایه چوبی زدن پشتش اینو بستن به اون[khande]
حالا اومدن برق رو وصل کردن همسایه ها جیغ و داد که قطعش کن[nadidan][taajob]
این دوستان عزیز نیمده بودن کابل اونوری رو وصل کنن بعد برن اون کابله باز روی اون یکی بوده ولتاژ میداده
دوباره اونو درست کردن جای شما خالی ساعت شد 3.5 بعد از ظهر[negaran]
بعد از اینا عقد یکی از فامیلا بود تو کوچه روبرویی منم گفتم نمیرم حسش نیست فوق ساعت 11 میرم یه خودی نشون میدم میام
ساعت 8 مامان زنگ زده سریع بیا کارت داریم
خلاصه من رفتم به وظیفه ی شیرین خر حمالی همت گماردم[nishkhand][khande]
خلاصه تا اومدم خونه دیدم 2 شده[khabalood]
همون موقه دیدم کمر شکن اومده تو کوچه یه بیل مکانیکی پیاده کنه و اینا شرو کردن به خاک برداری بیشتر از اون خونه یکی مونده به سر نبشی ما هم عصبانی که این چه وضعه
چشمتون روزه بد نبینه تا اومدم بخوابم شد 3.5[nadidan]
صبحم ساعت 6.5 بلند شدم رفتم ساعت 10 اومدم صبحونه خوردم رفتم دوباره کلاس تا 12.5
بعد رسیدم خونه دیدم باید برم حیاط و خونه بشورم
بعد دیدم دارن این مغازه های سره کوچه رو تعطیل میکنن اون سر نبشیم از اول صبح به صورت عجیبی تعطیل بود
خب رفتیم اونور در حال شستن حیاط بودم که دیدم قطعه نیاز داریم رفتم سر کوچه بگیرم و بیام دیدم ای بابا این مغازه ها دارن کج میشن یه نیم ساعت بعد دیدم صدای آتش نشانی و اینا میاد ساعت 2 کارم تموم شد داشتم میومدم خونه دیدم خیابونو بستن پلیس و آتش نشانی و شهرداری و اداره گاز و اورژانس ریختن از 3 خیابون اینورتر رو بستن
دیدم صدای شکستن میاد گچ سقفا دارن میریزن ساختمونا دارن کج میشن بعد ما اومدیم سمت خونه یه دفه یادمون به خونه قدیمیمون افتاد که اونو تخلیه نکرده بود چون یه خونه اینورترش بود بعد در حال تخلیه اون بودن که یه دفه یه صدای انفجار مانند و خاک و جیغ بود که بلند میشد
بعدم یه جرقه خیلی وحشتناک
و خاک و مردم بودن که به اینور اونور میرفتن
ما هم سریع دوییدم سمت اون خونه قدیمیمون که همسایه هارو بیاریم بیرون اصلا یه وضعی بود
بعد خلاصه 7 تا مغازه کلا نابود شدن
بخشی از خونه این سمتی هم در اثر بخورد تیر آهن و طبقه دوم مغازه ها تخریب شده
ولی خدارو شکر کسی صدمه ندید چون این میتونست یه فاجعه ی انسانی در اثر گود برداری نا صحیح یه خونه باشه
خلاصه تا جمع و جور کردیم و اینا باز اومدیم خونه شد ساعت 3.5
ساعت 4.5 دوباره خر حمالی
ساعت 5.5 کلاس
بعدشم که از اون موقه تا الان در حال تایپ[nishkhand]
اینم زندگی این دو روز مابود
الان من فقط خوابم میااااااااااااااد[khabalood]
روزه خیلی خوبی بود[nishkhand]
http://www.njavan.com/forum/images/icons/icon1.png فرو ریختن 5 مغازه در اهواز بر اثر گودبرداری غیراصولی
یه بز هم دورو برمون نیست
بهش ثابت کنیم چه علف شیرینی هستیم ! [nishkhand][nadidan]
از خانم -----***-----
پ.ن:
اصن آدم این همه عشق رو در یک متن میبینه از خود بیخود میشه[khande]
هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــی...
امروز چه حالی داد...
تا 11 خواب بعد بازی و بازی بعد ناهار بعد اینترنت بعد فکنم شام بعد بازی بعد خواب....[nishkhand]
هییییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!
خدایا دیگه تحملم تموم شده خودت یه کاری بکن........
خــــــــــــــسته شدم ای خدا
امروز که ازمون توی مدرسه آزمون قلم چی گرفتن تازه از نوع تیزهوشانش
سر کلاس عربی هم که شرایط برای خواب مساعد بود و آفتاب حسابی روی صندلی افتاده بود و منم خوابم میومد و وسط نوشتن قواعد خودکار از دستم افتاد و هیچی نفهمیدم از کلاس [khabalood] کلاس خواب آور تر از کلاس عربی ندیدم تا به حال
من تا حالا 100 تا سوال قلم چی پاسخ نداده بودم که به لطف این امتحانات قلم چی دادم [negaran]
فکر می کنم ریاضی رو 90 بزنم ولی تاریخ و جغرافیا و ... افتضاح
در کل منتظر پاسخش می مونیم ... [entezar]
الان به جمله این زندگیه داریم بیشتر اعتقاد پیدا کردم
آخه واقعا این زندگیه؟؟؟؟
یه روز که داشتم طبق برنامه درس میخوندیم
این ساختمونه که گفتم کنار خونمون پریروز میکسرش زد کابل رو ترکوند
امروز دوباره داشت بتون ریزی میکرد که دوباره صدای انفجار اومد
این دستگاهه که بتون رو پمپاژ میکرد روی میلگردا آتیش گرفت
چند دیقه بعد آتش نشانی که برای کوچه ما بخواطر اون تخریبه تو آماده باشه رسید بعد دوباره انفجار و من دیدم که کابل بالای اون که دیروز ترکیده بود آتیش گرفته
از اونور دیدم پسر عموم با یکی دست به یقه شده و داره دعوا میکنه سریع دویدم پایین دیدم پلیس ریخته و آتشنشانی نذاشتن من برم سراغشون
خلاصه 3 تا ماشین آتشنشانی اومدن تا تونستن خاموشش کنن و شانس اوردیم ماشینا منفجر نشدن
بعدش دوباره صدای انفجار اومد اینبار ترانس برق ترکید
کلا زندگیمون این چند روزه نابوده
اگه شد بعدش عکساشو میزارم براتون
التماس دعاااااااااا
4 روزه خیابون ما بسته و تحت کنترل آتش نشانی و نیروی انتظامیه
ماموره میگفت قراره یه ایستگاه سیار تو کوچه شما بزاریم[nishkhand]
خدا روشکر که بازم اتفاقی نیافتاد یه همسایه داریم همیشه ماشینشو میزاره جلو در اینبار اتفاقی ماشینشو گذاشته بوده یکم پایین تر اونور خیابون
ماشین عموم هم زیرش آتیش رفته بود که با کپسول خاموشش کردن و سریع ماشین رو جابجا کردن
اگه اینا رو وقت نمیکردن الان من رو هوا بودم
یه شانس دیگه هم اینه که الان آتش نشانی رو کوچه ما حساس شده و همیشه تو آماده باشه
امروز هم مثل ِ همیشه . . .
شلوغه همه جا....
هر کی فکر خودشه...
به هم میخوریم...یه ببخشید شاید بگیم شایدم نگیم و از کنار هم رد میشیم....
حواسمون بهم نیس...
سرامونو میندازیم پایین و میریم تو فکر...
زمان از دستمون در میره....
باید بدوئیم دنبالش...
"استاد...استاد یه لحظه..."ولی اصن حواسش نیس...
یه سوال؟؟حواسش کجاس؟
اصن یه سوال دیگه حواس من کجاس؟؟
نه...باید تمرکز کرد....
استاد همینطور که داره میره میگه..."دنیا مثل جنگل میمونه،یادت باشه" و گازشو میگیره و میره....
یه سوال؟؟کجا داره میره؟؟
نه ولش کن ....الان بگو من دارم کجا میرم؟؟؟
من دارم درست میرم....میترسم یه وقت تو این شلوغی گم شم...
نه...نمیترسم...ترس خوب نیس...
پس ولش کن....
"استاد...خواهش میکنم یه لحظه وقتتونو بدیم بهم...."
ولی استاد خیلی وقته رفته....
و من هم چنان مات وایسادم و یکی دو نفر میزنن بهم و یه ببخشید میگن و میرن...
تنم از تنه هایی که این جمعیت بهم زدن درد میکنه....خیلی...
امروز هم کسی که منتظرشمو نتونستم ببینم [entezar][entezar]
سلام
بعد دو روز اومدم سایت که ببینم مقاله ام چقدر بازتاب داشته . به به خیلی کیف کردم . این لیست بلند بالای تشکر ها وامتیاز هامه:
http://uc-njavan.ir/images/tn75baud6bvr0yrrygc.jpg
اینم لینکشه. اخرین پست:
http://www.njavan.com/forum/showthre...%B9%91-M-hdi42
خب یه سری زدم به تالار های دیگه گفتم شاید خب بازدید سایت کم بوده یا هر چی که مقاله من که ساعتها وقت گذاشتم روش بازدیدی نداشته. برخوردم به این تاپیک که تموم محتواش یه عکس کپی پیست شده بود:
http://www.njavan.com/forum/showthre...8%D9%86%DB%8C-!!!
اینم لیست تشکر های زیرش:
http://uc-njavan.ir/images/hq8he1yt8jaqgh8alfu0.jpg
امتیاز ندیده و تشکر ندیده نیستم. کمبود اینا رو هم ندارم ولی.........
ادم بعضی وقتها پشیمون میشه از بعضی کاراش. الان احساس حماقت میکنم که دقیقا برای کی دارم ........... بیخیال
[golrooz]
سلامی دوباره[nishkhand]
3/4هفته بیشتر نیست ک دارم میرم دانشگاه[nishkhand]شدم اشوب گر اونجا[nishkhand]
اینقدر بچه ها رو میخندونم ک استادا میان داد میزنن میگن مگه اینجا دبیرستانه صداتونو بیارید پایین ما کلاس داریم.[sootzadan][khande](ما هم ک چقدر گوش میدیم[khande])3نمره از همه کم کردن از درس ادبیات هنوز به کاره خودمون ادامه میدیم[nishkhand]
یعنی هیچی به اندازه اینکارا حال نمیده واقعا[nishkhand]
البته دانشجوی نمونه شدما([khejalat] استادا خیلی ازم تعریف میکنن)
قبول دارم بازتاب ندارن.چرا اینو میگم؟
شما یه سری به مباحث فناوری اطلاعات بزنید!اونجا پشه پر نمیزنه[nishkhand]اصلا یه بازخوردی داشت ک شوکه شدم!
به این نتیجه رسیدم مطالب علمی رو اینجا نزارم.یا تو وبلاگم بزارم یا سایت هایی ک برای خوندنش وقت میزارن.
البته نمیگم اینجا بده ها.اصلا و ابدا خیلی چیزا رو من اینجا یاد گرفتم!ولی کاربرای اینجا اشتیاقی نشون نمیدن[golrooz]
موفق باشید[golrooz]
هـــــــــــــــِـی
مثلا قرار بود من جمعه ها بیام تو سایت و کلا از کامپیوتر استفاده کنم ...
امروز چن شنبه اس؟ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــ> دو شنبه
اصلن حوصله ی درس خوندنو نداشتم گفتم چیکا کنم چیکار نکنم ... چه تفریحی سالم تر از این ...
الآن هم در خدمت شماییم ــــ ولی دیگه باید بچسبم به درس و همون جمعه ها بیام
همـــ.ین
بعد از اندی دوباره اینترنتم وصل شد[bietena]
نمیدونم،وقتی میام استرس میگیرم....میترسم....![nadanestan][negaran]از چیشو نمیدونم...؟!
واقعا زندگی بدون نت خعلی شیرینه.....بخصوص برای کسی که معتاده...[sootzadan]
این مدت حال کردم....!
واقعا میگما....همش سر درسم بودم...تفریحمم گردش بیرون و تلویزیون بود..[shaad]نصف عمرم تو وبگردی نرفت![shaad]
امسال درسا خیلی سنگین شده!اصلا قابل مقایسه با پارسال نیست!همین حالا اعتراف میکنم که من بریدم دیگه....اصلا دوست ندارم دوم تجربی تکرار شه!
هرروز هرروز هرروز امتحان!هرروز هرروز هرروز خوندن درسایی مثل شیمی و زیست!حالم دیگه از زیست و شیمی بهم داره میخوره از بس که کتابو جویدم!
تو خونه کتابای زیست و شیمی دستم!تو مدرسه سر کلاس دستم!زنگ تفریح دستم![tahavoo]
از درس میزنم کنار....
یه حالو هوایی دارم....
دلم خعلی برای نقاشی تنگ شده...خیلی...دلم تنگ شده برای گواشام،برای قلمام...دوست دارم برم دوباره کلاس...رنگ روغنsh_omomi91
امسال کلاس زبانو تعطیل کردم بخاطر اینکه ساعتش تداخل داشت با ساعت مدرسم...نمیرسیدم برم...
من هرچی به خانوادم میگم دوست دارم دوباره برم کلاس نقاشی....میگن:نه،به درسات نمیرسی....جون نداری![nadidan]
اخه چرا؟!خودم دارم میگم میتونم....!بعدشم نقاشی خستگی نداره!میره ادم اونجا کلیییییییییییییی انرژی میگیره!(شعار نمیدم)!بقیه ی دوستامم کلی کلاسای دیگه میرن!چرا اونا خسته نمیشن؟!چرا اخه خانوادم اینجوری فکر میکنن درمورد من؟!smilee_new1 (13)
دعا کنین من بتونم اینارو راضیشون کنم همین امسال برم کلاس...[negaran]دوست دارم برم برای مدرک بین المللی[sootzadan]کاش یه روزی بشه که بتونم اونچه تو ذهنم میگذره رو بکشم...یه تابللللللو بشه اونوقت...sh_omomi101
الانم خیلی هنر کردم تونستم ارزومو با پاورپوینت بکشم [bihes] پـــرواز
http://uc-njavan.ir/images/nrupse2jpasdk5x2f66c.png
30/7/92
امروز یه دوقلوی پسر جلو چشامون از دست رفتن.... [sokoot]
همین
هی سلام
خوبید؟؟
چقدر سایت بی مزه شده جدیدا
نه دیگه بحثی
دیگه تالار اختراعت خلوته
قدیما آقای سلیم زاده بودند،ساسان خان بودند(هنوزم هستند،منظورم فعالیته)
الان دیگه ،ته،بحث سایت در مورد یه عکسه
خیلی بی مزه شده
الان برید تو سایتایی مثل زومیت یا .. ببینید حتی برای یه خبر چقدر بحث میکنند
ولی انگار اینجا یخ زده
نمیدونم شاید ما که اومدیم سایت ،ریتم سایت ریخت بهم
ولی آدم دلسرد میشه از اومدن تو سایت
یه فکری بکنید
نمیدونم چه قدر براتون پیش اومده اما من الان حالم از خودم به هم میخوره. یک کاری هست که اگه انجامش بدم یکی دو نفر بدجور ناراحت میشن. اگه انجام ندم خودم تا مدت ها زجر میکشم. یک خانم هم تو سایت نیست که بشه دو کلمه باهاش حرف زد. یک بزرگتر. یه با تجربه تر . پس عیبی نداره بزار خودم زجر بکشم. دلم نمیاد کسی رو برنجونم. بزار این مسائل تلنبار بشه رو هم و منو خفه کنه. تلف شدن یه نفر بهتر از سه نفره. دارم خفه میشم الان. باور کنین قلبم داره خیلی تند میزنه.
باز بر مي گردم و نشان خواهم داد
كه دلم اين دل پاك، خون دل خورد بسي