به نظرم هنوز تفکر استفاده از نخبه حاکم نشده ...به شدت درمقابل تغییر و اصلاح ، مقاومت صورت میگیره...چون منافع خیلی ها به خطر میفته
نمایش نسخه قابل چاپ
بزارین شفاف تر بگم.
به دیاگرام زیر دقت کنید
http://www.uc-njavan.ir/images/czs2pmmrdg4vqi1ufl5.gif
یگ نخبه فک می کند کاری که اجام میدهد درست هست و محیط هم یا بگیم مدیر فک می کند کاری که انجام می دهد درست هست
هر دو طرف برای حل مسئله که هر یک آنر طرف مقابل می بیند اقدام می کند. این الگو را escalation می نامند در این الگو راه حل اتخاذ شده توسط هر یک از طرفین علمل گسترش مسئله هست اما بخواهیم این مسئله را حل کنیم فقط کافی دقیقا عکس راه حلی و پیشفرض عمل کنیم یا نخبه طرز فکرش را عوض کند و یا مدیر یا محیط .
حالا اینکه نخبه ای بره خارج اگر مبحثی یا کاری را به فکر خودش بخواهد انجام بده ولی اشتباه باشد در ان محیط متوجه میشه چون اون طرف را بالاتر از خودش می بینه و فکرش یا مدل ذهنی خودشو تغییر میده.
در صورت کلی یک فرد یکی از راه های زیر را انتخاب می کنه.
1-درک یا حل آن مشکل
2-برای مدتی طولانی رفتاری انجام نمی دهد.
3-در مقابل اقدام ها مقاومت می کند.
به شکل زیر توجه کنید .
http://www.uc-njavan.ir/images/pod1ann5ren8n5ktvw4b.gif
اساس حرفتون قطعا درست و متینهhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif، اما احساس می کنم یک یا چند دلیل بزرگتر و ریشه ای تر پشت این مطلب هست. همانطور که Hossein عزیز هم به نحوی اشاره کرد، مدیران آنها شدیدا به حضور نخبه، تولید فن آوریهای تازه ، ایده های جدید و نوآوری احساس نیاز می کنند ولی صنایع تولیدی خاور میانه تا این حد، چنین نیازی را احساس نمی کنند.
شاید پای پول مسموم نفت در میان باشد!
نکته مهمی اشاره کردین چون نیاز ما کشورها نیست.
ما بدون اینکه توجه داشته باشیم دانش پیشرفته ترین محصولات آمریکا و اروپا را بدست میاریم و رایگان در اختیار آنها می گذاریم با مقاله و اختراع
در مقابل در بعضی مواقع فرد را دعوت می کنند میره و بعضی مواقع نه.
چرا ما خودمان این کار را نمی کنیم بتونیم این استفاده را از دانش کشور خودمان و سایر کشورها استخراج کنیم؟
ممنون از شما
با توجه به نمودار در واقع رفتار اشتباه هرکدوم باعث تقویت رفتار اشتباه طرف مقابل میشه
وقتی میره خارج تغییر میکنه : پس این پیش فرض رو داره که اون محیط بالاتر از خودش هست ، پس باید تغییر کنه ، درسته ؟ این پیش فرض باعث شکسته شدن این escalation میشه ؟
یک سوال :
با توجه به مدلی که ارائه دادین ،
ما در هنگام مواجه شدن با مشکل از بالا به پایین در نظر میگیریم ، یعنی وقایع ----> الگوهای رفتار ----- > ساختار
ولی برای تغییر از پایین به بالا اقدام میکنیم ، یعنی تغییر ساختار ---- > تغییر رفتار ----- > حل مشکل
به این صورت هست ؟
به جز ایده و مطالعه ، برای طرح اولیه و نمونه سازی اولیه و تست های قبل از تست نهایی، ریسک وجود داره تا به نتیجه برسه...(نتیجه چه مثبت باشه و چه منفی ، در هر حال یک مسیر رو با نتیجه منتهی به اون مسیر برای همگان روشن کرده و این بسیار با ارزشه که دیگران این راه رو وارد نشن)
ریسک وجود داره اما تا انتهای طراحی مفهومی و امکانسنجی عدم قطعیت تان فقط باید 30 درصد باشه که این را به تایید مدیر یا کارفرما می رسونید بعد میرین مرحله بعدی .
در طراحی اولیه این عدم قطعیت حدود 7 درصد میشه بعد میری مرحله بعدی طراحی تون.
تا اینجا شما طرحی دارین با 93 درصد قطعیت انجام که فقط در کاغذ و مدل سازی و شبیه سازی بوده .
حالا به نظرتون کدوم مدیر قبول نمی کنه این محصول را ؟
در طراحی نهایی تون محصول آزمایشگاهی را براش ساخته شده تحویل می دی اگر ok باشه وارد طراحی جزئیات و ساخت و ... می شی .
پس اگر سوالی یا ابهامی وجود داره ما درست کارمون را انجام نمی دیم . تمام این درصد ها را از استانداردهای dod و nasa و استانداردهای اروپایی گفتم .
حالا به نظر شما چند درصد طراحان یا نخبه هامون میان در مرحله طراحی مفهومی بگن این محصول فقط حدود 30 درصد و کمتر عدم موفقیت داره یعنی بیش از 70 درصد درست عمل می کنه؟
ممنونم ولی یه سوال اساسی : اونها چطور به این اعداد و تجربه رسیدن؟؟؟ ما هم برای بومی شدن باید خودمون راه رو بریم ..شاید غیرمنطقی باشه ولی ممکنه به چیزهایی برسیم که اونها ازش حرفی نزده باشن
هرچی دقت در مطالعه و بررسی و طراحی اولیه بالابره این ضریب خطا پایین میاد...نخبه یا طراح یا پیمانکار ذاتا برای کارفرما ، ریسک رو بالا عنوان میکنه وکارفرما هم ذاتا ریسک رو پایین توقع داره ...پس باید به یک تعادل و تفاهم برسن...تا وقتی ما با خیال راحت از علم و تجربه ی غیر بومی استفاده میکنیم و برامون اهمیت نداشته باشه که اصلا این علم عیب و نقص داره یا نه ، یا اصلا درست گفتن یا نه ، وضع ما بهتر از این نمیشه...اونها فوت کوزه گری رو به ما یاد ندادن و نمیدن و نخواهند داد......من نظرم اینه
_ این فوت کوزه گری که می فرمائید، همان عاملی است که سبب می شه شما مثلا اگه صد تا فارغ التحصیل دکترای سخت افزار کامپیوتر دانشگاه شریف را در مکانی در ایران جمع کنید، نتوانند یک کارت گرافیک، مادربورد و یا cpu رایانه را بسازند.
این مشکل، همان تفاوت بین علم با مقوله فن آوری است. در ایران، ما بیشتر به دنبال اولی بوده ایم.
_ یک نکته دیگر؛ معمولا ریسک برای نخبه، کار کردن نهائی سیستم تکمیل شده و تامین تمام اهداف تعیین شده اولیه است ولی برای کارفرما یا سرمایه گذار؛ ریسک اصلی، فروش و موفقیت تجاری و درست بودن چشم انداز اولیه تعریف شده بازاریابی سیستم ابداعی است. یعنی عملا از دو دید مختلف به پروژه می نگرند.
_ نکته دیگر: یک تفاوت ماهوی بین وضعیت فرآیند نوآوری در کشور ما با کشورهای پیشرفته وجود دارد. آن را از زبان دکتر نیلی، رئیس دانشگاه تهران عرض می کنم:
اقتصاد ما یک اقتصاد مبتنی بر تولید و خرید نوآوری نیست. ما یک اقتصاد رقابتی نداریم تا بنگاههای بزرگ، به دنبال خرید دستاوردها و نوآوریها باشند.
منبع: http://isna.ir/fa/news/93051003649/8...3-%D8%A7%D8%B4
نظرات همه دوستان جالب و قابل تامله اما چخوبه یه تعریف کامل تر از نخبه داشته باشیم
بسیاری از استعداد های خاص و منحصر به فرد در افراد بصورت بالقوه وجود داره اما مهم به عرصه ظهور رسوندن اون استعداد هاست
برا نمونه نام حسابی مرحوم که تو این تاپیک چند بار اومده خود دکتر حسابی فکر میکنید چرا وقتی که از نقطه صفر تا 100 علمی به نقطه 100 رسید و حال نوبت ایجاد نقاط 100 به بالا و به اصطلاح تو سعه و پیشرفت علم بود . غرب و تمام امکانات و بقول برخی دوستان عزت و احترام و تشکیلات علمی و ... رو بکنار انداخت و وارد سرزمینی شد که وزیر اون حتی معنی واژه فیزک و حتی شیمی رو نمیدونست و اون ها رو با داروسازی یکی میدونست و در برابر تقاضای دکتر حسابی برای 2 اتاق جهت کار در جواب اینطور میگه : شما که دکتری یه اتاق برات بسته برو همون جا مرض ها تو ویزیت کن . 2 تا اتاق برا چی میخوای ؟؟!!!!!!!!!!!!!! حالا خودتون ببنید و تصور کنید فضا و جامعه ای رو که حسابی تو اون نقطه علمی ول میکنه و وارد این چنین فضایی میشه ،، که وزیرش فیزیک و شیمی و داروسازی رو یکی میدونه و دکترای فیزیک رو با پزشک یک میگیره ………
اینجا ست که با وجود تمام این مشکلات و عقب موندگی های فکری و ابزاری ، مایوس نمیشه و از هر کار و تلاشی دریغ نمیکنه و نتیجه تلاش هاش تاسیس و بنای همین دانشگاه ها و پیشرفت های علمی ما تو عرصه هسته ایی و علوم دیگست و حتی این هارو هم پیشرفت ندونیم !!!!!!!!!! همین که یه عده دانشجو از همین دانشگاه ها در مخیلات نخبگی خودشون سودای سفر و ... دارن
این مسئله برا بسیاری دیگه نظیر دکتر چمران و .... صدق میکنه البته در سطوح دیگه
بنظر من نخبگی به معدل بالا و ثبت مقالات و رتبه بالای کنکور و ... نیست
نخبگی به معرض ظهور در اووردن و بالفعل در اوردن استعداد ها ، در همین فضا های جهان سومیه ، وگرنه کسی تو دل امکانات و ابزار و .... بخواد کاری انجام بده که هنر نکرده
در بیابان سبز بودن هنر است --- ورنه هر خاری به بوستان دعوی گل دارد
و دیدگاهی که من در طی این مدت فعالیتم پیدا کردم : نتنها در کشورهای جهان سومی حتی در بسیاری از کشورها پیشرفته تر و مدرن هم اگر پیشرفت خاصی رو در عرصه ای شاهد بودیم این پیشرفت متکی به حمایت ارگان و سازمان دولتی و .... نبوده بلکه مبنا و سرچشمه اصلیش تلاش و کوشش فردی و شخصی بوده و متاسفانه این مسئله در کشورما تغریبا 99% و حتی 100% صدق میکنه و بعضا مانع تراشی هایی هم در جهت رشد میشه
اما نکته مهم و امیدوار کننده اینه که
مگر ما چند تا امثال حسابی و چمران ها نیاز داریم تا وضعیتمون در عرصه های دیگه بهبود پیدا کنه ....
حالا چرا از تجربیات انها استفاده نکنیم و درس نگیریم از اشتباهاتشون حدود 80 ساله داریم استفاده می کنیم و هنوز از اولین مدل طراحی اروپایی ها پامونو فراتر نگذاشتیم .
این مسیر که شما میگین سرمایه زیاد و وقت زیاد می خواد که در این عصر دیگر جواب گو نیست و باید هوشمندانه عمل کرد نه اینکه کورکورانه با سعی و خطا بریم جلو و این قدر تغییرات بدیم که آخرش دستگاه یا محصول کار کنه اما ندونیم چطور کار کرد و یک نمونه داریم دیگه نمی تونیم ازش بسازیم.
يک سوال کليدي دارم:
فرض کنيم در ايران زير خانه هر نفر يک گنج طلا بود و همه در رفاه کامل زندگي مي کردند و تمام تکنولوژي هاي برتر هم در کشور موجود بود! و علم آن هم در کشور موجود بود و همه تکنولوژي ها هم در داخل توليد مي شد!
تا اينجا درست؟
فقط اگر کسي مي خواست به علم آن دست پيدا کند در ايران اين علم به او ياد داده نمي شد و بايد مي رفت مثلا" در اتيوپي بيست سال در بدترين شرايط درس مي خواند و تحقيق مي کرد! خارج کردن ثروت هم از کشور ممنوع بود!
خوب حالا فکر مي کنيد چه تعداد مغز [shaad] از کشور فرار مي کرد؟
جوابتان هر چند تا که باشد بايد گفت که دقيقا" همان تعداد مغز متفکر و نخبه در کشور داريم! بقيه مان فقط افرادي هستيم که خود خواهي ها و راحت طلبي هاي خود را زير يک مشت القاب پر طمطراق داريم پنهان مي کنيم!
اگر شما هم عاشق علم و دانش و ياد گيري باشيد مي دانيد که وقتي آدم دارد يک موضوع را ياد مي گيرد و دارد در مورد يک موضوع تحقيق مي کند و در جهت کشف يا اختراعي قدم بر مي دارد، اصلا" محيط اطراف را فراموش مي کند! گذشت زمان را، روز و شب را، غذا خوردن را، حتي يادش مي رود که من مرد هستم؟ زن هستم؟ .....
اکثر نوابق هم مي بينيم اين علاقه به ياد گيري و درک جهان جرقه حرکتشان بوده و لزوما" هم از کلاس درس به جايي نرسيده اند! خيلي از برجسته ترين ها هم در بدترين شرايط کسب علم کرده اند.
البته من در اين چند سطر خيلي سياه و سفيد به موضوع نگاه کردم ام، نمي گم خيلي جامع حرف زده ام، ولي خوب است اين ديدگاه من هم مد نظرمون باشد تا حواسمان باشد يک وقت خودمان را گول نزنيم.
خب اگه نقاط کلیدی ضعف و اشتباهاتشون رو بگن که همه چیز حله دیگه...مشکل اینه که یک سری اطلاعات از رده خارج رو در اختیار ما میذارن که برای ما خیلی با ارزش جلوه میکنه...ما هم واقعا از صفر که شروع نمیکنیم ...یعنی در جایی که الان قرار داریم نقطه ی صفر نیست ...ولی نباید چشممون به دست اونها باشه تا لطف کنن و دست مارو هم بگیرن...مارو سالهاست که از حرکت کردن ترسوندن..برخی مسئولین بی لیاقت خودمون هم همراهی کردن این تفکر مسموم رو
لزوما این طور نیست .
قبول دارین آمریکا از ما حداقل 70 سال جلو تر هست؟
ارگان های معروف امریکا برای انکه نشان دهند این فاصله را میان محصولات آینده و استراتژی های خودشون را معرفی می کنند مثل سایت DARPA ، NASA و ....
شرکت های داخلی و حتی خارجی طبق برنامه های اونا میان اهداف خودشون را می نویسن .
می دونید چرا تردید ندارن این اطلاعات را می زارن روی سایت و اینترنت.
ما کجایم پله اول اونا هم پله 10 هستن این گپ (9 تا پله) تجربه و ... هست .
بله کاملا قبول دارم هیچ کشوری نمیاد دستمون را بگیره و بلند کنه شخص هم نمیاد که چنین کاری کنه اگر کنه باید شک کنیم .
برای نحوه و چگونگی انجام طراحی یک تاپیک ایجاد کردم که بحث را انجا ادامه دهیم.
http://www.njavan.com/forum/showthre...449#post598449
یه مسئله ای که در کشور ما هست اینه که اکثریت نخبگان جذب رشته های فنی و مهندسی و یا علوم پایه میشن. و آخر کار مجبورن زیر دست یه مدیر کارنابلد عمرشون را سپری کنن.در حایکه ما برای مدیریت کشور و علی الخصوص مدیریت اقتصادی کشور نیازمند نخبگانیم و باید کاری کرد تا نخبگان وارد این بخش بشن تا تاثیرشون بر کشور بیشتر باشه
به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کردید. مسئله، ریشه در «نوع نگرش کاسبکارانه ما ایرانیها به علم» دارد.
یعنی فرهنگ غلطی که در ایران متداول شده است.
شوربختانه اکثر نخبگان و استعدادهای برتر تحصیلی کشور، تنها به چند رشته محدود دانشگاهی کشیده می شوند.
این شیوه نگرش به مقوله دانش، سالانه ضرر هنگفتی به کشور ما می زند و در دراز مدت سبب عقب افتادگی هر چه بیشتر ما از کشورهای پیشرو می شود.
راه حل درست:
هر استعدادی باید درست در آن راهی قدم نهد که نهایتا در جائی که به بالندگی، شکوفائی و کمال می رسد، قرار بگیرد، مثلا اگر کسی دارنده مدال طلای المپیاد جهانی شیمی است، باید صرفا در همین مسیر قدم نهد نه اینکه به خاطر اتمسفر حاکم بر جامعه، مثلا به مسیر دندانپزشکی پای بنهد. درک این مسئله دیگر برای ما ایرانیها سخت شده ولی واقعیت این است که یک دانشجوی رتبه های پائینتر هم می تواند دندانپزشکی حاذق بشود، ولی مسئله اصلی این است که هر کسی نمی تواند نوبلیست شیمی شود.
بهتون اطمینان می دهم که این فرهنگ در ایران، به این زودیها اصلاح نخواهد شد! [golrooz]
متاسفانه
علاه بر مواردی که مطرح کردین ، اینطور بین مردم و جامعه جاافتاده که انگار فقط علوم مهندسی و پایه ، علم هستن و علوم انسانی ، جزو علوم مهم قلمداد نمیشه
در صورتیکه علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست .
ولی ارزشی که در جامعه ماا برای علوم دیگر قائل میشن خیلی بیشتر از علوم انسانی می باشد .
اصولا مشکلات ریشه ای هست [cheshmak]
یه پیشنهاد ساده ولی کاربردی و تاثیر گذار:
خب تاحالا خوب ریشه یابی کردیم و ماشالا خوب هم نظر میدیم و خوب هم انتقاد میکنیم...تا همینجا کافیه//////
از همین الان و از همین سایت شروع کنیم ...نتیجه اش واقعا جالب میشه و تامل برانگیزه( برام روشنه)[cheshmak]
بله بسيار اشاره خوبي کرديد، اتفاقا" دقيقا" رشته هاي مديريت و مديريت بازرگاني در دسته بندي هاي تحصيلي جزو آن دسته هستند که استعداد هاي برتر جذبش نمي شوند. همچنين حسابداري! البته اميدوارم به کسي بر نخورد! من خودم هم در قسمت حسابداري يک شرکت فعاليت مي کنم، ولي انصافا" حسابداران همچين فيس و افاده اي دارند که نگو! در صورتي که جز چهار عمل اصلي و بلد بودن قوانين هيچ چيز ندارد! يک حد و مشتق يا انتگرال در دبيرستان سخت تر از کل حسابداري تا مقطع دکترا است[nishkhand].
اتفاقا" خيلي جالب است که اين موضوع چقدر جنبه هاي مختلف دارد، اصولا" اين تاپيک براي همين مو شکافي مطلب ايجاد شده، اشکالي هم ندارد عريض و طويل شود! و البته ناخودآگاه به صورت غير مستقيم همين مطلب هم کمابيش القا مي شود که ما که نظر مي دهيم بايد در اجرايش هم کوشا باشيم.
بسيار عالي،
يک بحث مهم موجود همين است که: اصولا" آيا تمدن و تکنولوژي چه ميزان در راستاي اعتلاي بشريت در مسير کمال وجودي خود موثر بوده است؟
من در همين سالهايي که از عمرم گذشته افراد زيادي را ديده ام که در مسير پيشرفت در امور مختلف گام برداشته و موفق شده اند، ولي در هنگام مرگ اين حس را داشتند که خيلي از چيزهايي که کسب کرده اند ارزش به دست آوردن را نداشته است و بهتر بود عمرشان را وقف چيزهاي برتري مي کردند!
مثلا" يک مطلبي اين روزها مد شده اين است که در مقام مقايسه اديسون با "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بر مي آيند و .... بعد مي گويند که چطور قبول کنيم که اديسون برود جهنم و اين "خشک مذهب هاي بي سواد متعصب" بروند بهشت!
البته در مقام تحقير متعصبان حرف درستي مي زنند، خود قرآن هم از اين گونه افراد اينطور تعبير مي کند که (نقل به مضمون): فقط به ظاهر چيزي که مي شنوند بدون تعقل مي چسبند.
ولي بياييد يک ذره فکر کنيم، انصافا" برق در کنار فوايدش، چه بدي هايي داشته؟
من خودم را مي گويم: شب اگر برق نبود، فرصتي داشتم که در باره خود تفکر کنم، درباره دنيا تعقل بيشتري کنم، يا مطالعه کنم (زير نور شمع!) حالا يا سرگرم وسايل صوتي و تصويري ام يا مهماني، يا گردش، يا خلاصه وقت تلف کردن الکي! نور شهر چنان شديد است که ديگر ستاره ها ديده نمي شوند! يک موقع آخر شب که مي روم زباله ها را بگذارم بيرون يک مرتبه سرم را بالا مي کنم و يک ستاره مي بينم، به خودم نهيب مي زنم! علي! کجا داري ميري؟ روي يک سياره کوچک وسط اين فضاي لايتناهي، صبح تا شب درگير مشکلات الکي! سرگرمي هاي الکي!
هر کسي را مي بيني يک گوشي ميليوني دستش گرفته و جوک مي فرستد و جوک مي خواند و .....
نگوييد خوب الآن هم مي شود تعقل کرد و .... به برق چه ربط دارد، بله درست است، ولي اين کار را نمي کنيم عزيزان من! جو چنان سوق پيدا مي کند که عملا" مردم درگير تکنولوژي مي شوند آن هم در راستاي اهداف بيهوده!
فکر مي کنيد با وجود چندين برابر جمعيت جهان چرا متفکرين به اون نسبت زياد نشده اند؟
الآن چند تا مولوي و حافظ و ابن سينا و ابوريحان و .... و چند تا گاليله و دکارت و نيوتون و .... بايد مي داشتيم؟
بله الآن محققين و دانشمندان زيادند ولي برآيند کوشش آنها به چه سمتي است؟
همانطور که دوستمان به خوبي اشاره کرده اند متاسفانه علوم انساني (در کل دنيا) رها شده است و علم به سمتي پيش مي رود که مثلا" کل بيماري ها را نابود کند، يا فرضا" تکنولوژي به حدي برسد که يک دگمه بزني و هر چه مي خواهي انجام گردد!
ولي وقتي انسان نمي داند که کيست و چه مي خواهد! اون دگمه به چه درد خواهد خورد؟ وقتي نمي داني براي چه زندگي مي کني! مردنت شايد بهتر از اين زندگي حيواني باشد.
خوب حالا در اين فضا ...... فکر مي کنيد "من نوعي" که کورکورانه دنبال کسب اين علوم به در و ديوار مي زنم چقدر مغز متفکر حساب مي شوم؟
فکر مي کنيد چند سال از دنياي متمدن عقبيم! آيا در جهاني که همه در آن در خواب خرگوشي اند کسي از کسي عقبتر است؟
به قول مولانا:
جان جمله علم ها اين است اين
که بداني من کي ام در يوم دين
که البته تفسير همان حديث است که: من عرفه نفسه فقد عرفه ربه (هرکس خود را شناخت خداي خود را شناخته است)
و دوستمان چه زيبا اشاره کرده اند که: "علوم انسانی به نظر من پایه تمام علوم هست"
در خاتمه باز هم از ايشان تشکر مي کنم
دوستان من نويسنده نيستم و با زبان الکنم سعي مي کنم يک مفاهيمي را روشن کنم، يک تلنگري به اين روزمرگي هامون بزنم، اگر ريز شويد شايد خيلي اشکالات جزئي بتوان در آن يافت، من هم ادعايي ندارم، ولي اون منظور کلي که مي خواهم القا کنم (اون تلنگره) مهم است، فکر نکنم اون مفهوم و منظور اصلي مورد اشکال باشد.
در پناه حق
پیرو پیشنهادم در پست قبلی خودم :
یه سوال ساده اما عمیق و سخت مطرح میکنم
چه کسی از بین مدیران و همکاران حاضره به خاطر پیشرفت بهتر انجمن (به معنای واقعی کلمه ونه سلیقه ای ) ،
زمانی که فکر میکنه از عنوانی که داره خیلی راضی و خشنوده ،
استعفا بده و به یک کاربر ساده تبدیل بشه و تمام توانشو برای کمک به مدیر جدید به کاربگیره تا تالار یا بخش رو تقویت شده تر ببینه؟؟؟؟؟؟
(بدون حاشیه و سنگ اندازی و...)
اگه این تفکر رو در خودمون استارت بزنیم و ملکه ی ذهن و عملکردمون قرار بدیم ،
میشه به آینده ی نخبگان و عاقلان و متفکرین در ایران امیدوار بود...
من خودم شروع کردم
( البته لازمه با حفظ کرامتهای انسانی و ادب و احترام کامل از زحمات مدیرمستعفی
به نحو مطلوب و شایسته قدردانی بشه و در رزومه ی نامبرده درج بشه)