من رفتم مهمونی عموم که بعد از سالها از کنارمان کوچ کرد
سابقه زیاد معلمی و دست های پینه بسته عمومم . این همه بچه کنارش. میگفتم چه شد این همه سال گفت : هیچ!
نمایش نسخه قابل چاپ
وهیچ نبود که جوابم شد .... هیچ ....ای دل
شما اگه بیشتر پای صحبت عموتون بشینید حتما متوجه می شید که این هیچ به معنای مطلق هیچ نبوده به این معناست که مجال گفتن این که چه شد وچه بود نیست اگه وقتی ایشون سر حوصله باشند این سوال رو بپرسی میبینی اونقدر اتفاقات خوب و مهیج رو پشت سر گذاشتند که تعریفش هم می تونه به هر آدم نا امیدی انگیزه ی زندگی بده .از اینها گذشته شما با یه آدم تو سن باز نشستگی خیلی فرق داری شما اول راهی میتونی برای زندگیت طوری برنامه ریزی کنی وجوری عمل کنی که وقتی به سن عموتون رسیدید ونوه هاتون پرسیدن چی شدلیست بلندی از موفقیتها وافتخاراتی رو که کسب کردی براشون ردیف کنی . .راستی به مامانتون بگید یه اسفند هم برتون دود کنه .نگید خرافاته اسفند انرژی منفی رو از بین میبره.موفق باشی
منم این احساسات رو داشتم و دارم
حتی همین 3روز قبل هم کلی روز و شبم یکی شده بود و داغون بودم
1جای تفریح و 1وسیله ی ارامش باید داشته باشی
بهترینشون شهر بازی و سینما
و بهتر ترینشون قرانه
سینما و پارک و جاهای تفریحی رو پس واسه چس میسازند؟ مشکل اینه که ماتوی ایران جایی واسه تفریح نداریم
چون دنبال تفریحات سالم نبودیم و جلوی غیر سالمهاش هم وایسادیم-تقریبا 0 شدیم
البته من خودم شخصا چون به جاهای شلوغ علاقه ای ندارم و احساس خوبی ندارم
معمولا مسافت طولانی ای راه میرم همراه با موزیک(تند)
البته چون موزیک مغزمو به کار میندازه (بعضیاشون)طوری که خسته میشم
و راه رفتن طولانی هم حسابی خستم میکنه
بعد هم 1ساعت سایت و بعدش خواب
فرداش دیگه یادم نمیاد اصلا داشتم به چی فکر میکردم
اصلا انگار این چند ساعت راه رفتن و فکر کردن همراه با موزیک منو متقاعد میکنه-برای سوالام جواب پیدا میکنم
راه بهترش اینه که بشینیم مثل بچه ی ادم قران بخونیم
چون همه ی جوابا اونجا هست
من دیر فهمیدم اونجا جوابا هست
شما زود استفاده کنید
وسیله ی ارامشتون بشه قران
درستش اینه
حسی که داری چیز جدیدی نیست نصف مردم الان دقیقا یه همچین حسی دارن.
من با این موارد موافقم /مواردی از روش مقابله من در مقابل مسائل پیچیدمه
اما شب که نمیشه پیاده روی کرد/شاید اونقدر آشفته شی و نتونی مطالعه کنی(قرآن رو میگم)
با خدا حرف زدن منو آروم میکنه/سوال و جواب باهاش ،اگه بهش نزدیک شی جواب سوالاتو میگیری/در ضمن خدا رو خدا ببین
نه مث آدما که نزدیک شدن و حرف زدن باهاشون سخته/اون نزدیکته فقط باید ببینیش/راستش من تا 1سال پیش چشام
ضعیف بود ،"عینک" مجبور شدم عینک بذارم/الان شفاف و عالی میبینم و همش دستامو گرفته/اصلا احساس نا امنی نمیکنم
راستی 1چیزی هم یادم رفت
من واقعا درک نمیکنم چرا همه اینقدر بدبین و بی انگیزه هستیم
واقعا-واقعا -واقع بین باشین
نمیگم خوش بین باشین
واقع بین باشین
من خوش شانسم که الان اینجام و دارم وقت خودمو اینجا میگذرونم
چون توی سایتی هستم که فیلتر نیست
این 1 شانسه
من دارم سوال و جوابی میکنم که به درد خودم و دیگران میخوره پس این 1 شانسه
من الان اینجا توی حرفای بچه ها جوابایی دیدم که به دردم خورد پس این 1 شانسه
توی صحبتها 1 پست رو نفهمیدم
شاید از بحث منحرفم میکرد پس این 1 شانسه
چرا میگی بدبختی که یادت نبوده!!
باید بگی خوشبختی که یادت افتاده
تو خوش شانسی
اینو باور کن
خوش شانسترین ادم روی زمین بشو
مثل من
اره خیلی پر رو هستم-بله همش دارم میگم من
من خوش شانسم (ماشالا-هزار ماشالا)
چرا؟
چون خودم خواستم-فکر کنین-خوبی یا بدی از دیدگاه ما به زندگی نشات میگیره
دیدگاهتونو عوض کنین و بشین بهترین-موفقترین-زیبا ترین-عالمترین-داناترین- خوش شانس ترین-
به خودتون دروغ نگین
فقط واقع بین باشین
ادم فقط با تغییر دیدگاه عوض میشه ولی 1ثانیه ای و دقیقه ای و ساعتی و روزی و ماهی عالم نمیشه! موفقترین هم نمیشه - نخبه هم نمیشه-
بلکه این 3تا برای کسانیه که این دیدگاه رو حفظ کنند و خوب عمل کنن
بازم به این نتیجه میرسم که قران بهترین راهه
چون همه ی اینها 100 برابر موثرتر و بهتر
اونجا هست و تازه اخرت رو هم کاملا در نظر گرفته و کاملترینه
توی کتبی که از احادیث و سخنان امامان و پیامبران به جا مونده
بگردین
راحت پیدا میشه
متخصص مذهبی هم داریم توی سایت خداروشکر
سوال کنین
جواب بگیرین
سخت نیست[movafaghiyat][movafaghiyat][movafaghiyat][movafaghiyat][movafaghiyat]
من خیلی ازش دور شدم شاید به همون اندازه که هر روز برای رفتن به مدرسه طی میکنم یا شاید اونقدر بیشتر که در درون ذهنم جایی برای ادراکش نداشتم
الان احساس بدی دارم خیلی خیلی بد!
"نظر شخصیمه بنابراین قصد تحمیل ندارم،اگر مطابق با دیدگاهتون نیست ازش بگذرید"
ببین آقا محراب من قبلا هم این مثال رو تو تاپیک دیگه ای گفته بودم،ریاضی دبستان یادته؟خرگوش و هویج و مسیرهای مختلف اون رو؟مسیر رو خودت باید انتخاب کنی،همونطور که مشاور روانشناسی که برای کمک به برنامه ریزی و زمان مطالعت سعی میکنه با روحیاتت آشنا شه و ازت سوال و جواب میکنه
چی باعث شده احساس کنی ازش دور شدی؟
خب اقتضای سن و سالت/ادمیزاد جایزالخطاست/اصلا اگر آدمی خطا نکنه میشه خدا / خب هنوز دیر نشده بقول دوستت این رو بفال نیک بگیر/خیلی ها به 2برابر سنت میرسن و متوجه این موضوع نمیشن/حالا دنبال یه راهی باش باهاش دوستی کنی
اون دستشو دراز کرده که تلنگرشو الان حس کردی دستشو بگیر
بسم الله
یاحق
دست هایم کثیف است
بهانه هایم زیاد
اب نیست
من...فلان...نمی توانم.....
ولی یادم رفته بود که چه دوستی داشتم چقدر مرا کمک کرد
چه وقت و بی وقت ها که کنار هم بودیم اما رفت
همش رفت
3ساله هرچی میخام برم امام رضا...هرچی میخام دعای عرفه بخونم....هرچی میخام نماز عیدقربان بخونم...هرچی...
ازمن گرفته شد این توفیقات حالا فقط چشمم به جویباریست که در لابلای قلبم هنوز..ابش گلالود نیست
شاید روزی دریا شود!
1چیزی میگم دیگه ادامه بدی اینطوری نا امیدیو میفهمیم مشکلت چیز دیگه ایه!![nadidan]
حداقل میخوای بهتر بشی
حداقل میبینی کجایی و میدونی بده
حداقل برای دیدن مشکلت به اندازه ای وقت گذاشتی که بیای اینجا بنویسی
حداقل سنت کمتر از 40 ساله
حداقل و............
و قسمت اصلی حرفم
نا امیدی بزرگترین و بدترین سلاح شیطانه
اگه میخوای بهتر بشی نا امید نشو
تا وقتی نا امید نشدی راه بازه و جاده دراز
ولی نا امیدی راه برای نجات رو میبنده
این در رو به روی خودت نبند[movafaghiyat]
باورت میشه باوجود اینکه من ایرانم اما حتی یکبارم نرفتم مشهد حتی قم که نزدیکه
پسر خوب مگه من "خودمو میگم فقط و فقط خودم"/خدارو حس کنی پراز معنویت میشی چرا اینو میگم...اینکه همه میگن زیارتگاهها فضای معنوی دارن/ بت پرستم؟نه /اشتباه نشه نمیگم نرو اما وقتی نمیتونی بری هم خودتو نامسلمون یا هرچیز و هر احساس دیگه به ذهنت میرسه درگیر نکن/من یادم رفته بود همه پیامبران پیام خدارو برامون آوردن امامان فقط امام و وسیله الگو گیری بودن نه پرستیدن من باید بهشون احترام بذارم و میذارم اما خدا برام اولویت داره
به حرفام فکر کن اگر درسته راهتو درست پیدا کن اگر نه باید راجب اعتقاداتت تحقیق کنی
من راجب دینم اعتقاداتم تحقیق کردم/الان هم تا آخرش پای خدا وایسادم
عیبی نداره!منم موقع کنکور خیلی وقتا این طوری میشدم!یه چیز طبیعیه!زود میگذره به شرطی که هدف اصلیت یعنی درس خوندنو جدی بگیری.هرکسی واسه خودش انیشتین وفوق العاده است.فقط کافیه خودتو باور کنی و به هدفت فکر کنی.امیدوارم زودتر خوب شی.
سلام مرسی اگه بخوای این حرفارو بگی پس ما هیچ کدوم نباید تو این دنیا میومیدیم باید استفاده کنی از تمام دوران زندگیت تا حسرت نخوری
محراب جان سلام .نمیدونم الان حالت خوبه یا هنوز با اون حسی که داشتی درگیری.زندگی یه بازی بیشتر نیس این رو با اطمینان میگم .ما انتخاب شدیم برای این بازی فقط باید بتونیم نقش هایی که به ما داده شده رو خوب ایفا کنیم. این حسی که میگی همه ی آدما تو زندگی تجربه می کنن . به جایی می رسن که می بینن هیچ کس نمیتونه درکشون کنه و محرم باشه براشون واین یعنی مضطر شدن از خلق .چیزی که خدا میخواد .محراب جان من وقتی به این حس دچار میشم فقط واسه خدای مهربونم نامه می نویسم ،گریه می کنم،گلایه می کنم و....تو پسری شاد و پرانرژی هستی ارتباطت رو با منبع مهر و محبت اصلی قوی کن.حرف همه ی بچه ها درسته ولی به نظر من اول یه اسکن الهی کن خودت رو .محراب جان زمانی موفقی که خودت رو از همه ی عالم و آدم بی نیاز بدونی .به غنای درونی برسی.[dooa]
سلام مهراب
تو میگی از خدا دور شدم
خب نزدیک شو!
یکم سعی کنی خدا درست میکنه!
سلام....
الان به این موضوع دعوت شدم[shaad] ..به نوشته ها و نظرها نگاه کردم....ولی همه رو نخوندم هاااا
منم دقیقا مثل شما بودم ...حدودا یه مدت طولانی ایی میشه ،نمیتونم دقیقا زمان براش تعیین کنم
منم یه دختر شادو شنگولو سرحالی بودم...ولی با از دنیا رفتن یکی از بستگانم این دوران برای منم شروع شدبعد از اونم حدود دوسال بود که 3نفر دیگه هم یکی پس از دیگری مریض میشدن و فوت میشدن...این شد که منم شروع کردم به فکر کردن درمورد همه چی....درمورد زندگی ،درمورد خدا ...درمورد هدفهای زندگی...به گذشته و زندگیه بابام ،مامانم ،خواهرم،کلا اطرافیانم ،آدم های معروف و غیرمعروف...
واقعا زندگی یعنی چی؟؟؟واقعا هدف ما از زندگی کردن چیه ؟؟هدف خداوند از به وجود آوردن و خلق کردن ما چیه؟؟؟و اینکه زندگی چقدر دردناک و سخته....گاهی وقت ها دیگه خسته میشم و دوست ندارم زندگی کنم ،از خدا میخوام که یجوری میشد که من اصلا به وجود نمی آمدم ...اصلا نباشم ...
تا اینجایی که من فهمیدم ،هدفهای زندگی ما نباید رسیدن به یه درجه ی خاص،یه شغل خاص، یه چیز خاص و ...تو دنیا باشه،چون این دنیا از بین رونده است ...چون اگه هم که ما برای رسیدن به یه هدفی تو این دنیا که این هدف هم فقط فقط خاص این دنیا باشه تمام سعی و تلاش خودمون رو بکنیم ،اگه قبل از رسیدن به اون بمریم و از بین بریم...در لحظه ی مرگمون ،بعد از مرگمون ،اون زحمت ها اون رنجهای که کشیدیم واقعا چه فایده ای برامون داره؟؟؟!!!!.... هیچی ،واقعا هیچ بدردمون نمیخوره...چون مادیگه مردیم...یا وقتی که یه بچه، یه آدم ،که عقلش سالم و نرماله ولی تمام اعضای بدنش فلج باشه...این فرد به چه چیز دنیایی باید برسه که در زمان مرگش بقیه بگن یا خودش بگه که :تو زندگی آدم موفقی بوده....واقعا چه چیزی ارزش و هدف هست ؟
هدفهای زندگی ما ،اون چیزهای که خداوند برای ما تو این دنیا تعیین کرده ،چیزهای دیگه ایه... چیزای که واقعا ارزش دارن...ما زندگیمون رو باید براساس اون چیزها برنامه ریزی کنیم...چیزهای که واقعا به عنوان ارزش حساب میشن...کشف کردن یه ماده ی جدید،دکترا گرفتن،قهرمان شدن تو یه رشته ی ورزشینویسنده شدن،یا...اینها هدف زندگی ما نیستن ...بلکه اینها یه راهی ،چطوربگم،یه روشی هستندیه چیزی اند که ماها رو به رسیدن به اهداف واقعی زندگیمون میرسونن....ما بعد از فهمیدن به هدفهای واقعی زندگیمون از اینها کمک میکنیم که به اونها برسیم.(یه دلیلش شاید اینکه اگه ماهم نباشیم یه نفر دیگه ای هم میتونه همین کارها رو انجام بده،مثلا تا حالا چند بار شده که دونفر باهم ولی در جاهای مختلف یه ماده ای رو کشف کردن)
و بعد از یه قضایایی متوجه شدم که چقدر تنهام...متوجه شدم که انسان موجود تنهاییه...از اول زندگیش تا آخر مرگش تنهاست...هیچ کس نمیتونه یه نفر دیگه ای رو واقعا بفهمه کاملا بشناسه...نمیتونه از اول تا آخر با آدم باشه و بمونه... در این مدت خیلی رنج کشیدم
بعد تازگی ها فهمیدم که ...چه نمعت بزرگی خداوند به ما داده ...این تنهایی میتونه بزرگ ترین نعمت خداوند برای ما باشه....به به ،خداوند چه منظور وچه هدف بزرگی داشته که ما رو تنها افریده...اگه ما درست از این تنهایی استفاده کنیم...تو این تنهایه که به چیزهای مهم پی میبریم و از همه مهمتر از تمام وجود ، از ته قلب ،احساس میکنیم ،متوجه میشیم که ما تنها نیستیم،متوجه میشیم که از اول زندگیمون تا آخرین لحظه ی مرگمون ...درهمه ی لحظه ها ی زندگیمون خداوند باهامونه ،خداوند مهربان و حکیم درکنارمونه ،همیشه حواسش به ما هست و هر وقت که بخای میتونی باهاش صحبت کنی و دردودل کنی از این دنیا بهش گلایه کنی و غر بزنی ...و خداوند هم بدونه این که وسط حرفمون بپره حرفمون رو قطع کنه و بدون درک کردنه ما از غصه های خودش بگه ،فقط وفقط به حرفامون گوش میده، طوری که انگار بدونه هیچ پلک زدن تمام حواسش به ما هست...بعد هم اگه یخورده حواسمون باشه خیلی خوب جواب ها و صحبت های خداوند رو باخودمون میفهمیم....چه لذتی داره وقتی بفهمی که خدا از طروق مختلف داره باهات حرف میزنه...
بهتون پیشنهاد میدم که ،برید بالا پشتبوم خونتون ویه گوشه ای بشینیدو به آسمون نگاه کنید صحبت هاتون رو یا یه سلام شروع کنید....هرجوری که دلتون میخواد و درمورد هرچیزی که دوست دارید(درمورد همین موضوع )باهاش صحبت کنید ...من امتحان کردم....آخرش متوجه میشید که آرامش خوبی بهتون دست میده...
البته الانا هوا یخورده سرده ، گرم صحبت نشید یخ بزنید[nishkhand]
نمیدونم تونستم منظورم رو درست بیان کنم یانه؟؟؟؟نمیدونم درمورد همون چیزی که شما میخواستید صحبت بشه ،حرف زدم یانه؟؟؟من هنوز این دوران رو تموم نکردم...هنوز درست متوجه ی زندگی نشدم ...ولی انگار یه سرنخ های رو بدست آوردم...امیدوارم هم شما ،هم من و بقیه ی آدم های دنیا در آخر به یه نتایج درست و حسابی و امید وار کننده ای برسیم ...بعد یه چیزی درمورد اینچیزها حتمافکر کنید... جلوی افکارتون رو نگیرید....پیشنهاد میدم که در روز یه زمان مشخص بذارید که فقط درمورد همین چیزها با آسودگی خاطر فکرکنید و درزمانهای دیگه بهش نپردازید تا باعث بهم خوردگی تو درس خوندنتون نشه...بعد از یه مدت کوتاهی که یه نتیجه های حتی کوچیک رسیدی، همین افکار باعث افزایش انگیزتون تو درس خوندن و شادتر شدنتون میشه[shaad]
از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت میکنم[golrooz]
واااااااااااااااااااااااا اااایییی که چقدر حرف زدم،خودم خسته شدم[nishkhand][khande]
- - - به روز رسانی شده - - -
واااااااااااااااااااااااا اااااایی انگار خیلی سخنرانی کردم[khejalat][nishkhand][khande][sootzadan]
خوب من نظرم این نگاه کن آقو محراب کاکو من با حرفت کاملا موافقم و حرفت حساب ولی نیگاااا کاکو من سعی میکنم از هر روز زندگیم یه خاطره بسازم که موقع مرگم نگاه به گذشتم که کردم و نگاه به اطرافیانم که کردم از زندگیم راضی باشم و خودمو سرزنش نکنم و وقتی مردمم همه بگن دمش گرم و از ای حرفا در اصل نگاه کاکو ما یه وسیله هستیم رو زمین نماینده ی خدا رو زمین هستیم پس باید سعی کنیم نماینده ی وظیفه شناسی باشیم و مسولیت پذیر اون موقع میبینی که زندگی جالب میشه کاکو هرکی با من موافق تشکر رو بزنه
تو فعلا کنکورت بده بچه بچه نمیخواد فکر اینا باشی
آخه چرا؟به نظر من همه چیز عالی پیش میره اگر من .شما یا هر کسی دیگه ای اینطوری فکر کنه همین هم پیش میاد اینقدر به زندگی گیر نباید داد فقط باید از فرصت نهایت استفاده را داشت اگر هم رسیدیم سواستفاده هم باید کرد تا میتونی تا زنده ای خوش بگذرون ولی با پاکی تا آرامشت بهم نریزه اگر کمی فکر کنی یه عالمه کار وتفریح هست که دلت میخواد انجامشون بدی دنیا خیلی قشنگه اگر تو بخواهی....شروع کن فکر کن ....دیدی یک عالمه کار داری
دوست عزیز...خیلی زیاد خودت رو درگیر نکن ...خیلی هم عجول نباش ....این جور مسائل زمان زیادی لازم داره که پاسخ قانع کننده ای بهش داده بشه [golrooz]
دنیا چقدر بیهودس!!!
دوست عزیز دنیا بیهوده نیست!
چرا؟
من مدت ها روی این مطلب وقت گذراندم و فکر کردم
این همه دست و پا می زنیم و تلاش میکنیم درس می خونیم و... آخرش باید با همه ی این ها از این دنیا بریم . پس چرا باید این همه تلاش کرد تا مرد؟
در گیر این موضوع بودم که به نتایجی رسیدم
انسان آفریده شد اشرف مخلوقات قرار گرفت به او عقل و اختیار و عشق تحویض شد تا برتر از مخلوقات دیگر باشه ودر راه رسیدن به حق و حقیقت(خدا) قدم برداره.
در قرآن داریم انالله و انا الیه الراجعون ما از او آمدیم و به سوی او باز میگردیم
حالا تدبیر الهی رو ببینید
ما در یه چرخه که در آیه ی بالا آمده باید کامل بشیم
این دنیا هم قسمتی از آن چرخه است که در این جا ما باید دانش کمال رو یاد بگیریم و برای رسیدن به خود او تلاش کنیم و برای ادامه دادن در این چرخه آماده باشیم.
بعد رفتن از این دنیا همه ی دانش های زمینی از بین می رود( چرا؟ چون دانش زمینی محدود به این دنیاست و ...)و فقط دانشی باقی می ماند که در عوالم دیگر( لا زمان و لامکان) بدرد ما بخورد.
امروزه همه هدف اصلی که برای اون بوجود اومدیم رو فراموش کردیم (ما آمدیم تا به کمال برسیم نه این که توی روزمره گی ها به سر ببریم)
البته این بدان معنا نیست که دنیای مادی رو هم فراموش کنیم و مانند مرتازها یا عارف مسلک ها گوشه نشین بشویم چرا ؟ چون این قسمت از چرخه برای ما آفریده شده تا از آن استفاده کنیم همانطور که در قرآن آمده در یاها و باد و... را برای انسان رام کرده اند (امروزه انقدر حرص و تمع انسان ها را کور کرده که به این چیز ها فکر نمی کنند)
حالا چرا مرگ؟(نوعی انتقال)
هر آغازی پایانی دارد و هر پایانی آغازی (d.f)
وقتی در این دنیا متولد شدیم در قسمت قبلی چرخه مردیم و وقتی در این قسمت چرخه می میریم در بعد دیگر این چرخه متولد میشویم واین راه را تا انا الیه راجعون ادامه می دهیم.
حالا چرا شما این قدر ناامید هستید
دلیل بر افسردگی شماست و دلیل این افسردگی مربوطه به جریانات خاصی است
جواب این سوال شما ساعت ها توضیح دارد که نمیشه نوشت!
امیدوارم قبول کرده باشید که دنیا بی هوده نیست.[tashvigh]
سلام مهراب جون!به نظرمن برای هرکسی این موضوع پیش میاد.بایددلت با اون بالا باشه.خودش میدونه که ما چه چیزی لازم داریم.درازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شدواتش به همه عالم زد
دنیا بیهودست............................