سلام
بیخیال ابجی[sootzadan]
حوصله داریااا...
والا دردسرای اونور بیشتر از اینوره...[nishkhand]
دورررررررررررررررر از جوووووووووونت
نمایش نسخه قابل چاپ
بلاتکلیفم[gerye][gerye][gerye][gerye][gerye][gerye]
امروز برنامه تهران گردی داشتیم
از ساعت 11 صبح شال و کلاه کردیم و با پسرعمه راهی خیابون تا تهرون رو نشونش بدیم
البته فکر نکنید من بچه تنبلیم و ساعت 11 بلند شدما ! نخیرم ! ساعت 9 از خواب ناز بلند شده بودم البته با همت مامان گل
رفتیم به سمت کاخ نیاوران ! کاخ بسیار زیباییه ها ! البته خب ما 3 تاشو بیشتر ندیدیم
بعد رفتیم به سمت پارک نیاوران و دوری زدیم و غذایی نوش جان کردیم و استراحت
بعدش هم پیش به سوی دربند
ساعت 8:30 هم رسیدیم خونه
بعد مامان میگه دخترم ، فردا برنامت برای گردش در شهر چیه ؟!
منو بگی [taajob2]
توی این مدتی ک خاله مامانم اومده بود ایران با بچه هاش خیلی شاد بودیم از بس شاد بودن
ولی حیف برگشت[khabalood]
الان خیلی ناراحتم[afsoorde]
این روزا خیلی بلا تکلیفم.نمیدونم چیکار کنم!
امروز فهمیدم بچه ها چه قشنـــــــــــــــــگ خانواده هاشونو میپیچونن!!
بعد از اندی و بوقی، خواستم با دوستم برم کتابخونه که درس بخونیمsh_omomi41
پرسون پرسون که کتابخونه ته همین خیابونه، بعد شد تو پارک ته اون خیابون، بعد فهمیدیم شده انتقال خون، همین جوری داشتیم دنبالش میگشتیم، از یه آقایی پرسیدم ببخشید کتابخونه این نزدیکی ها کجاس، آقاهه هم فردین روزگار، گفت دختر من بیشتر موقعه ها میره فلان کتابخونه، آدرسم داد و بعد خواست مطمئن شه، زنگ زد به دخترش که دقیق آدرس بده، که جوابگو نبود!
خلاصـــــــــــــــــــه، باورتون نمیشه همین آدرس عاقای محترم ما رو یه یک کیلومتری بلکه بیشتر پیاده بردsh_omomi33 بعد که رسیدیم دیدیم کتابفروشیه!!sh_omomi112
اصن حال من اون موقع دیدن داشت sh_omomi48
آهان یه نکته مهم مردم شریف ایران فرق کتابخونه و کتابفروشی رو نمیدونن، این عاقاهه به کنار، در طی تحقیقات به دنبال کتابخونه چندین نفر هم همین آدرسو دادن، یه خانمه که خعیــــــــــــــــــلی باحال بود، دید ما دنبال آدرسیم، خیلی با اعتماد به نفس اومد جلو و آدرس داد و ما گفتیم این یکی دیگه درسته، اونم شد کتابفروشی!!sh_dokhtar15
بعد رفتم تو همون کتابفروشیه گفتم کتابخونه کجاس، یه خانمی گفت، دختره من هــــــــــــــــــــــــ ـر روز میره فلان کتابخونه، آدرسم داد و ما هم به راه خود ادامه دادیم!sh_dokhtar18
بماند که دوباره چه قد پیاده رفتیم، رسیدیم به کتابخونه، روزای فرد مال خانوما بود، روزای زوج عاقایون، یعنی مردم استادن تو پیچوندن خانواده !!smilee_new2 (3)
خلاصه در پایان، دست از پا درازتر برگشتیم خونه و از ادامه ی تحصیل منصرف شدیم!!
خاطره من در یک روز گرم پاییزی، اونم سر ظهرsh_omomi77 الانم ساعت 7:24 روز دوشنبه، مورخ 92/07/08
پدرم اومد....
بعد از حدود بیست روز!خوب دیگه کارش اینجوریه!راستش چون از بچگی عادت کردم به نبود مادر و پدر زیاد دلتنگشون نمیشم.
به هر حال خوشحال شدم از دیدنش خییییییییییییییییییییلی زیاد.
بی انگیزه شدم.هیچی نمیتونه حالمو خوب کنه.حوصله هیچیو ندارم
ما اون موقع ها كه ميرفتيم سركار ، اين مامان ما ساعت ٨ يلند ميشد از خواب
حالا كه من خونه ام واقعاً نميدونم حالاها بيدار شدن مامان ساعت ٧ به چه دليله ؟!؟!؟!؟!؟! [tafakor]
ميدونى جالبيش چيه ؟! اينه كه بيدار نشده دست به جابجايى ظرف با صداى بلند [taajob] باز و بسته كردن كابينت ها با صداى بلند [nadidan] و از همه مهمتر كشيدن جارو برقى ميكنه [taajob2]
[golrooz][golrooz][golrooz]
پسر عمه ام
21سال و نیمه با همیم
عکسایی که از بچگی با هم داریم اینو ثابت میکنه!
امروز اومده بود
میخواستم برم
دم غروب اومد
به ف دسته زنگ زدم گفتم من شنبه میام و مریضم جناب سروان
محکم گفت غلط کردی
منم تو دلم گفتم یعنی جنگ جهانی بشه من تا شنبه نمیرم
ولی گفتم چشم اومدم
با اینحال نرفتم
حالا
دم غروب با پسر عمه ام نشسته بودیم اندر گفتن مطالب عشقی بودیم
یهو یاد اختلاف قدیمی امون یعنی فوتبال افتادیم
من هوادارا آاس رم بودم و اون اینتر
هییی
یه ساعت بحث بی نتیجه کردیم
فردا صبح باید بریم سوارکاری
من بهش فول دادم سوار بر الاغ هم ازش تند تر میرم
حالا باید ببینیم چی میشه...
الان یه خبر بد شنیدم...
امیدوارم هرچه زودتر خوب بشه[golrooz]
تازه فهمیدم خدا پسرا بیشتر دخترا دوس داره
چون همچی به نفعشونه
چون احساساتشون کمتر دختراس
چون میتونن جلو دلشونو بگیرن
چون عاقل ترن
خوش به حالشون[shaad]
اینایی که مینویسم مال دیروزه[shaad]
دیروز یادی از بازی های دروان کودکی کردیم..تو حیاط مدرسه....[shaad]
طبق معمول من و مهسا و حدیث و زهرا و کیمیا زنگ تفریح باهم رفتیم رو زمین حیاط مدرسه نشستیم...
دیروز بقل در ورودی مدرسه میشینیم اخه اونجاست که فقط سایه هست و همه هول میزنن تا اونجا بشینن....دیروزم بالاخره قسمت ما شد بریم اونجا...[bihes]اخه مهسا سررررررررررریع پرید رفت جا گرفت...[sootzadan]
خخخ...5 تایی باهم عموزنجیر باف بازی کردیم[nishkhand]بعدش یه قل دوقل که تو این یکی هممون ترکیدیم از خنده....من که از چشام اشک میومد فقط[khande]
اخه خــــعــــلی باحال بود....بازی یه قل دوقل هم باید فشکنhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/4.gif بزنی و هم به ترتیب پاتو بلند کنی..[khande][sootzadan]
نگهبان مدرسمونم بین ما رژه میرفت....[khande]
بعد از خل بازیا[nishkhand]نگهبان در مدرسه که مااااااااااااااااشااااالل ه همیشم جلو در وایستاده که ما یه وقت فرار نکنیم...[khande]
اخه امکان داره هرلحظه یکی به سرش بزنه و از پادگان دختران فرار کنه...[sootzadan]مدرسون یه پادگان و زندانه[sootzadan]دورتاااااااااااادور دیوارهاااااااا نرده کشیدن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هرجاااااا اااااااا میرییییییییییییییی دوربین مدار بسته کار گذاشتن!!!!!!!!!!!حالا قراره یه چیزی نصب کنن که وقتی کسی موبایل بیاره تو دفتر مدیررررررررررررررر بوووووووووووووق بزنهه.!!!!!!!!![sootzadan][bihes]دیگه واقعا چی از این بهههههههههههههتر.....؟![sootzadan]تازشم میشینیم پشت در مدرسه بهمون گیر میدن[khande][nishkhand]بعدشم دیروز اومدن یه چیزی نزدن رو در کلاس ها که از این قراره:به ازای دادن هر فحش و...به دوستان و همکاران 0/25 از نمره انظباط کم میشود...به ازای ....http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
یعنی حساب کردیم نمره انظباط همه اخر سال صفرررررررررررررررررررhttp://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
حالا دیگه بگذریم!داشتم میگفتم....نگهبان وایساده بود جلوی در ....تا اینکه رفت بیرون مدرسه...یکی از چهارمیام که خیلییییییییییی شیطونه رفت درو بست....اخه این نگهبانه خیلیییییییییییییی گیر میده...به نظرم حقش بود پشت در بمونه و هیشکی دروروش باز نکنه![nishkhand]
من ودوستام تا این صحنه ی حساسو دیدیم هممون از اونجا بلند شدیم و درررررررررررررررر رفتیم[sootzadan]اخه اون موقع ایکیومون نیفتاده اگر بلند شیم بسته شدن درو میندازن گردن ما![sootzadan]ولی دیگه......وای وای وای .....کارمون کشید به دفتر مدیر و معاونننننن[sootzadan][bihes]حالا هرچی بوگو ما نبودیم مگه حالیشون میشد![nadidan]به خودشون تکون نمیدادنن برم اون فیلمایی که دوربین های عزیز مدار بسته گرفته نگاه کنن[sootzadan]
حالا من ودوستام از این ور به اون ور بگرد شاااااااااااااااااااهد پیدا کن...ولی بالاخره یکی از کلاس چهارمیا دوستشو لو داد[khande][sootzadan]
وای خدا چقـــــــــــــدر قیافه ما اون موقع مظلوم بود[khande][nishkhand]دقیقا هرکی کارش میکشه به دفتر معاون و...چهرشو مظلوم نشون میده[sootzadan]
درواقع میشد بگی هرچی قبلش خندیده بودیم با این اتفاق کوفتمون شد[sootzadan][nadidan]
من که کلا هر زنگ کوفتم میشه....اخه از اول مهر که اومدم همه استادا ازم درس پرسیدن....به گمونم تو اون لیستشون اسممو خیلیییییییییییی تابلو نوشتم یا همون بزرگ یا شایدم اصلا جوهر خودکارشون تموم شده منو با یه زنگ دیگه نوشتم...!که هر زنگ و هر روز همه اسم منو صدا میزنن؟![nadidan]
یعنی من دیروز عین جنازه بودم تا ساعت 4 بعداز ظهر که بعدشم اومدم خونه باید برای ازمون شیمی میخوندم و همش دیروز درسای اختصاصی داشتیم[nadidan][gerye]
اینا خاطرات امروزم هست[negaran]
امروز قرار بود اقای راحمی ازمون شیمی بگیره...ولی نگرفت....[khabalood]
اول که اومد سر کلاس فکر کرد هفته ی دیگه ازمون داریم که همه گفتن بهههههههله ازمون هفته ی دیگست[sootzadan]اما یکی از خودشیرینای کلاس برگشت گفت نه این هفته هستت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![asabani]اقای راحمیم برگشت گفت:خب باشه ...سوال اماده دارم[gerye][gerye]
زنگ تفریح همه افتادیم به جونننننننننننننن اون خود شیرین[asabani]استادم وقتی تماشا کرد که ما داریم بند خدارو میکشیم گفت:خب باشه...!هفته ی دیگه میگیرم[nishkhand](این *خب باشه*!تیکه کلام استاد گرامی هست!)[nishkhand][sootzadan]
اخ چه حالی داد وقتی اینو گفت..[movafaghiyat]
فردام قراره پدربزرگ و مادربزرگم بیان پیشم[alaghemand]اخ که چقدر من از دست این دوتا میخندم[nishkhand]
11/7/92 تاریخو مطمئن نیستم[nishkhand]
امروز رفتم یه سری کتاب بخرم
تو شهر ما قلمچی دوتا فروشگاه داره
یه بزرگ و باکلاس که علاوه بر قلمچی کتابای انتشارات دیگه هم توش هس
با یه کوچیک که فقط کتابای کانونو داره
اون کتابای میخاسم کتابخونه بزرگه نداشت. البته خفه شدم بس تو کتابا گشتم . بس انتشاراتا زیادن . اصن یه وضی بود
رفتم کوچیکه
دیدم به به . یکی از بچها دانشگا شده مسول فروشش
دیگه منم از خدا خاسته . رفتم پشت ویترین کمکش
ملت کتاب میخاستن براشون میاوردم . کلا جو گیر شده بودم
همچین به ملت مشاوره میدادم :))
بعدم دوستم گفت بیا ازمونا ثبت نام کن . منم گفتم باشه
رفتیم ازمون ثبت نام کردیم 370 تومن با کلی تخفیف
بعدشم 80 تومن کتاب خریدم
وااااااااااااای هنوز اینقد کتاب نیاز دارم
تازه یه قطره از دریا خریدم
دیگه ظهر شد. خسته کوفته برگشتم خونه
ولی درمجموع خوش گذشت[shaad]
دیروز یه سری از کتاباهای درسیمو که سال پیش خریده بودم و به دلایلی ازشون استفاده نکردم به دوستم فروختم!
امروز سر کلاس، استادمون گفت یه دونه از همون کتابا رو تهیه کنید، اونو بخونید، یعنی یه سال مونده بود بی استفاده تا فروختم ...sh_dokhtar11
از شانس منه، تا آخر این ماه دوباره باید همه رو تهیه کنم !![nishkhand]
------------------------
دو سه روز پیش با دوستم رفته بودیم خیابون انقلاب، دوستم یه کتاب بهم نشون داد که تو اکثر دستفروشای کنار خیابون میشد دید،
موضوعش در مورد طلسم و جادو بود اونم برای خراب کردن زندگی دیگران[nadidan][nadidan][nadidan]
حالا این کتابا از کجا اومده، البته کپی بود و غیرمجاز، ولی واقعا نمیشه کاری کرد که دیگه همچین کتابایی رو نبینیم، اصلا کسی میخره، که اگه نمی خریدن نبود !!![bihes]
حتی جلدشم زشت بود، چه برسه به مطالب داخلش !![nadidan][nadidan][nadidan]
خدایا چه قد خوبه که مواظب بنده هات هستی !![golrooz]
-------------------
*امروز پنجشنبه مورخ 11 مهر 92 ساعت 10:32 شب*
اتفاقا من بیشتر اوقات مسیرم به انقلاب میخوره و اکثریت دست فروشای انقلاب رو میشناسم و شماره اکثریتشونم دارم!!
و این کتاب که میگین
موضوعش این نیست
طلسم و جادو هست اما برای چیزای دیگه
همون که عکس یه صورت انسانه و یه طوریه! دیگه
اتفاقا ایا به یکیشون گفتم یه کتاب جادویی مثل هری پاتر سراغ نداری؟ اینو بهم پیشنهاد داد
منم دیدم ازین مزخرفات رمالی و این چرندیاته
گفتم خدا لعنت کنه عاملان خرافات و جهالت در این کشور رو که البته به فروشنده هم بر خورد[bihes]
سلام عزیز دل![golrooz]
نه ساغر جان، برا اولین بار خواستم در زندگیم یه حرکت اقتصادی بزنم، بعدش که فروختم دیدم چه ضرری کردم و به قیمت واقعیشون نفروختم!![nishkhand]
الانم که باید یکیشو با قیمت دوبرابر دوباره بخرم، کارم شده پت و مت بازی !![khanderiz]
البته چون دوستم بود، ناراحت نشدم، ایشالا که موفق باشه !![dooa]
سلام داداشی[golrooz]
چند تا نوع بود، مثلا یکیش عربی بود، با کیفیت خیلی پایین، اون یکی فارسی بود تمیزتر!
یکی از موضوعاتش من که دیدم، اگر اشتباه نکنم، مثلا چی کار کنیم خانمی از چشم شوهرش بیافته!![nadidan][nadidan][nadidan] با یه صفحه دستورالعمل تشریحی کامل !!
امیدوارم خدا به راه راست هدایتشون کنه !![dooa]
خیلی خستم خیلی[khabalood]
کله هفته درگیرم[nadidan]
تابستون کجا رفتی ک دلم تنگ شد برات.[khabalood]
دلمم برایه یه نفره خیلی خیلی تنگ شده.دعا کنید ببینمش پلیز[negaran]
نزدیکه 1سالو نیمه ندیدمشsmilee_new1 (11)
بخدا دلم براش یه ذره شده
امروز منتظرم...
دارم انتظار میکشم[negaran]
روزه خوبی بود درکل.
خبرای خوبی به گوشم رسید
کلا در حال حاضر شادم حالا تا بعدا[nishkhand]
من منتظرم.منتظره ارزوم.
هرشب میخوابم به امید اینکه فردا مستجاب بشه.
امین
اه چقدر امروز انرژی مثبت داشتم همش هدر رفت....
خدایااااااااا این شانسه؟؟؟؟؟؟
امروز از تو حیاط میومدم تو دانشکده دوبار زنبور نیشم زد! [gerye]
ینی من یه چیز مینویسم شما یه چیز میخونیدا! نیش بودا نییییییییش! عین شمشیر بود لامصب!
اول گردنمو زد بعد که از شدت درد دستمو بردم تو مقتعه ام دستمم نیش زد!
دیگه دیدم اینطوری نمیشه کیفمو پرت کردم تو سالن عین اینایی که آتیش گرفتن د بدو سمت کتابخونه...
اونجا با فراغ بال گشتم پیدا کردمش علی رغم میل باطنیم کشتمش و لهش کردم!
ولی خوب زده بود دیگه فایده ای نداشت... [gerye]
دستم بهتره ولی گردنم همچنان درد و سوزش داره!!!!!!!! [gerye]
خدا آخه چرا من؟ [gerye]
عزززیززم!!![nishkhand] چی کشیدی!!![nadidan]
خب شما شانس داشتی ! بنده خدا زنبوره شانس نداشت!![sootzadan] درضمن اون خودش وقتی نیش زد دیگه میمرد! نیاز نبود لهش کنی!![bihes]
به این2جا هم یسر بزن. تحملت زیاد میشه و از طرفی هم مواردی که باید نسبت بهشون حساس باشی رو داره [cheshmak][golrooz]
خواص نیش زنبور(زنبور درمانی)
درمان زنبور گزیدگی
مرسی عزیزم.
این همه آدما نیشمون میزنن کم بود مگه؟ [soal]
ما نخوایم از زنبورم نیش بخوریم کیو باید ببینیم؟ [sootzadan]
میدونم مفیده.... فوایدش بخوره تو سرش آخه چرا گردن؟؟؟؟؟؟؟ [gerye] دردش جای خود! عین فلجا شدم سرمو میچرخونم تیر میکشه! [bihes]
همون دستم کافی بود والا! [bihes]
واسه درمان هم من بیقرار بودم نمیفهمیدم! بچه ها اومدن اسپری و عطر وادکلن خالی کردن رو جای نیش! خوش بو شدم کلی! [nishkhand]
آره میدونم میمرد ولی دوستم لهش کرد منم شوتش کردم [nishkhand]
دیگه عصبانی بودم ازش! [sootzadan]
مرسی از لینک هات. [golrooz]
[khabalood]
واقعا اگه بخوام از سایت نخبگان خاطر بگم زیاد خاطر جالبی تو اینجا ندارم انقدی که دوستان ناراحتم کردنو دلمو شکستن که اگه یک خاطر خوبیم بوده از چشمم رفته
امروز چقد دلم گرفته وااااااااااااای چیکارکنم خدااااااااااااااااااااااا اااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟[soal]
فردا باید برم دانشگاه پاورو باید تحویل بدم ولی کو پاور[khabalood]
وقت نکردم.تاصبح باید بیدار بمونم فک کنم[khabalood]از استاده خیلی میترسم .بد ضایع میکنه بد[bihes]
عسسییسسسم!!! [esteghbal][delkhoori]کی نیش زد بگو نیششو بچینم!!!![asabani]
ای جانم! آجی یکی دوروز دیگه خوب میشی!![negaran]نقل قول:
میدونم مفیده.... فوایدش بخوره تو سرش آخه چرا گردن؟؟؟؟؟؟؟ [gerye] دردش جای خود! عین فلجا شدم سرمو میچرخونم تیر میکشه! [bihes]
همون دستم کافی بود والا! [bihes]
وای یبار توو آزمایشگاه دست منم لامی که نمونه مجهول روش بود برید!! انقد این استادا الکل و مواد مختلف زدنا که یه روز کامل دستم بی حس و یخخخخخخخ بود!!![nishkhand]نقل قول:
واسه درمان هم من بیقرار بودم نمیفهمیدم! بچه ها اومدن اسپری و عطر وادکلن خالی کردن رو جای نیش! خوش بو شدم کلی! [nishkhand]
نقل قول:
مرسی از لینک هات. [golrooz]
خواهش گلی[esteghbal][alaghemand] [golrooz]
اینقدر شادم[nishkhand]اخر تونستم خانواده راضی کنم قراره برام ماشین بخرن یهوووووووووووووووو[tashvigh]smilee_new2 (14)sh_omomi9[nishkhand]
مدلشم خودم میخوام انتخاب کنم[khande]
تنها کاری که در طول عمرم فکرش رو نمی کردم به هیچ وجه انجام بدم ماشین هل دادن بود که بر خلاف تصوراتم به حقیقت پیوست حالا ماشین هم نه ، ون![khande]
از شانس ما امروز ونمون خراب شده بود استارت نمی خورد
5-6 تا آقا ایستاده بودن به ما میگفتن ماشین رو هل بدید [tafakor]
ما هم توی آمپاس قرار گرفتیم به قول معروف 9 نفری ون هل میدادیم
آقایون محترمه هم نگاه می کردن
واقعا سنگین بود اصلا تکون نمی خورد
9 نفره زورمون به یه ون نرسید ، یک سانتی متر هم جلو نرفت
آخه شما کجای دنیا دیدید از دخترا بخوان ماشین هول بدن ؟ حالا ماشین هم نه ون [sootzadan]
امروز یک اتفاق جالب دیگه هم افتاد و این که به خاطر شلختگی دیگران ما تنبیه شدیم [negaran]
پیش دانشگاهی ها صندلی ها رو شکسته بودن ( البته نا گفته نماند که کار هر روزشونه )
مدیرمون هم برای 4 رمین بار می خواستن صندلی ها رو بدن تعمیر ، 3 بار قبلی اصلا ما در جریان نبودیم
هیچی دیگه به ما گفتن همه کلاس ها از هفتم تا خود پیش دانشگاهی باید پول بدن ، و فقط برای این که تنبیه بشن
تازه از خانواده هم حتی 100 تا تک تومن نگیرن و از پول تو جیبی خودشون بدن ، نصف بچه ها که اعتراض کردن ( البته نمیگیرن و برای تنبیه گفتن [khande])
اما چه کنیم که دوستان پیش دانشگاهی ما رفتار محترمانه با صندلی رو بلد نیستن [nishkhand]
ما باید تنبیه بشیم [soal]
92.7.17
امروز مریض انقد ...... بود! [narahatishadid] نمیذاشت معاینه اش کنن!!!!!!!!! [taajob]
خانووووم کوتا بیا!
پس ما چجوری بفهمیم چته؟ مگه بچه ای؟ [taajob]
رفته بود رو اعصاب همه پرسنل و ما و همه! [narahatishadid]
باردار نبود بچه ها جفت پا میرفتن تو شکمش! [nadidan]
دیگه نگهشون داشتیم بر اعصاب خودشون مسلط باشن! [nishkhand]
بزنید به تخته [nishkhand]
حوصله ما نبود مریض بیمارستانو پودر میکرد بس که الکی جیغ و داد کردو نذاشت دستش بزنه کسی... [taajob]
دیگه کاری کرد گفتیم سرمو جدا میکنیم پاشو برو خونه 4 ساعت مارو معطل کردی ولی نمیذاری معاینت کنیم! [taajob]
آدم با پای خودش بیاد بیمارستان بعد نذاره معاینش کنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ [taajob]