پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
سلام[golrooz]
آخی پس فقط من سابقه خراب کردن نوار کاست ندارم[sootzadan]
من وقتی اینجوری خراب میشد و یکجاش جمع میشد آروم یک قسمتیش رو میکشیدم بعد با قیچی اون قسمتایی که چروک خورده بود رو می بُریدم و دو سرش رو بh چسب نواری میچسبوندم....البته چسب نواری رو خیلی نازک می بُریدم و می چسبوندم تا حجم زیادی از مطالب نوار رو از دست نده....همه چیز خوب ماست مالی میشد ولی میدیدی همین که پخش میشد به یه قسمت که میرسید یه کوچولوش پخش نمیشد که خوب خیلی به چشم نمیومد و من راحت نفس میکشیدم[fardemohem]
به این میگن ماست مالیزیشن (mast malization)[nishkhand]
سلام یاسی جون [golrooz]
ممنونم عزیزم از تجربه ای که در اختیارمون گذاشتی [nishkhand]
جالبه من برای تعمیر نوار کاست فقط هدفم این بود میتونم یه جای سالم رو جایگزین اون قسمت خش افتاده کنم آخه من خیلی نوار رو محکم کشیده بودم به اندازه 30 سانتی از نوار کش اومده بود و اون تیکه نوار تبدیل شده بود به یه رشته کمی ضخیم تر از مو [nadidan] اگر هم از روش شما استفاده میکردم و تعمیر میشد نصف موزیکم کات بود[nishkhand]
و موندم چرا یکبار به این فکر نکردم چطوری میخوام اون قاب رو باز کنم و بعد اسمبلش کنم[nadanestan]
اگر کلاف نوار هم به هم نمیریخت تو مسیر تعمیراتم یه خرابکاری میشد که باز هم نتیجتا این اتفاق میافتاد [nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
واقعا کاره سختیه
اخه با چه رویی از ملت پول میگرفتین[soal][nadidan][khande]
ولی کار خدا پسندانه و و البته جیب پسندانه ایی بوده
ولی خیلی کاره سختیه از کسی پول خواست کلا
یه پررویی خاصی میخواد[nishkhand][sootzadan]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
سلام جناب ازماینده
واقعا جای تقدیر داره ، کمتر کسی پیدا میشه که به فکر باشه
اگر شما این کار رو نمی کردید قطعا امکانات دانشجویان ضعیف میشد و آخر سر هم تبدیل به مشکل بزرگتری میشد
امروزه کمتر کسی پیدا میشه که برای رفع مشکل خودش که به دیگران هم مربوط میشه کاری انجام بده و به فکر دیگران هم باشه .[golrooz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
ممنونم از جناب الماس پارسی گرامی [golrooz]
این قضیه کاست بعدها بارها و بارها با کاست ها داداش بزرگتر انجام میشد که با ترفندهای برادر کوچیکانه از زیر کتک در می رفتیم [bamazegi]
----------
این یکی دیگه خیلی نوبره.
در همون ایام ابتدایی خانوادگی رفته بودیم حرم امام ره زیارت. بعد چون اون ایام خیلی حرم امام شلوغ می شد برای کفشداری یه شماره های چوبی درست کرده بودن برای کفشداری.
من و عموم که داشتیم می رفتیم داخل کفاشمون رو باهم دادیم و شماره رو عمو گرفت و رفتیم تو. بعد از اندکی احساس نیاز به wc کردم که شماره کفشداری رو از عمو گرفتم . بعد از اینکه کفشدار کفشم رو داد , دوباره شماره رو بهم پس داد ( چون هنوز کفش عموم تو کفشداری بود) منم تعجب کردم هر چی فک کردم گفتم حالا با این چیکار کنم [nishkhand]
چشمتون روز بد نبینه رفتم گوشه ی یکی از باغچه ها زیر خاک گذاشتم که اصلا صداشم در نیاد [sootzadan]. دیگه همین جوری تو حیاط مشغول بازی بودیم که دیدم یه عده زن و مرد و کوچیک و بزرگ دارن صدام می کنن[nishkhand]
رفتم ببینم چه خبره دیدم میگن شماره کفشداری رو بده. منم ترسیده بودم فکر می کردم می خوان دعوام کنن که چرا دوباره شماره رو از کفشداری گرفتی .. منکر شدم و گفتم شماره ندارم !!!!!! [nishkhand]
از اینا اصرار از من انکار..
بعد کفشدار بیچاره منو کشید کنار و گفت ببین پسرم یه شماره بهت دادم یادته؟! منم همینجوری داشتم نگاش می کردم [negaran] گفت چیکارش کردی؟ اگه نیاری اش کفش عموت رو بهش نمیدم. منم گفتم اگه بیارم به بابا و عموم نگی ها.. گفت باشه . ولی فک کنم شوخی کرده بود که نمی گم [sootzadan]
هیچی رفتم از گوشه باغچه شماره رو برداشتم بردم بهش دادم و فرار کردم [nishkhand]
الانم که فکرشو می کنم می بینم واقعا شوخی کرده بود که نمی گم [nadidan]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamanabroo
ممنونم از جناب الماس پارسی گرامی [golrooz]
این قضیه کاست بعدها بارها و بارها با کاست ها داداش بزرگتر انجام میشد که با ترفندهای برادر کوچیکانه از زیر کتک در می رفتیم [bamazegi]
----------
این یکی دیگه خیلی نوبره.
در همون ایام ابتدایی خانوادگی رفته بودیم حرم امام ره زیارت. بعد چون اون ایام خیلی حرم امام شلوغ می شد برای کفشداری یه شماره های چوبی درست کرده بودن برای کفشداری.
من و عموم که داشتیم می رفتیم داخل کفاشمون رو باهم دادیم و شماره رو عمو گرفت و رفتیم تو. بعد از اندکی احساس نیاز به wc کردم که شماره کفشداری رو از عمو گرفتم . بعد از اینکه کفشدار کفشم رو داد , دوباره شماره رو بهم پس داد ( چون هنوز کفش عموم تو کفشداری بود) منم تعجب کردم هر چی فک کردم گفتم حالا با این چیکار کنم [nishkhand]
چشمتون روز بد نبینه رفتم گوشه ی یکی از باغچه ها زیر خاک گذاشتم که اصلا صداشم در نیاد [sootzadan]. دیگه همین جوری تو حیاط مشغول بازی بودیم که دیدم یه عده زن و مرد و کوچیک و بزرگ دارن صدام می کنن[nishkhand]
رفتم ببینم چه خبره دیدم میگن شماره کفشداری رو بده. منم ترسیده بودم فکر می کردم می خوان دعوام کنن که چرا دوباره شماره رو از کفشداری گرفتی .. منکر شدم و گفتم شماره ندارم !!!!!! [nishkhand]
از اینا اصرار از من انکار..
بعد کفشدار بیچاره منو کشید کنار و گفت ببین پسرم یه شماره بهت دادم یادته؟! منم همینجوری داشتم نگاش می کردم [negaran] گفت چیکارش کردی؟ اگه نیاری اش کفش عموت رو بهش نمیدم. منم گفتم اگه بیارم به بابا و عموم نگی ها.. گفت باشه . ولی فک کنم شوخی کرده بود که نمی گم [sootzadan]
هیچی رفتم از گوشه باغچه شماره رو برداشتم بردم بهش دادم و فرار کردم [nishkhand]
الانم که فکرشو می کنم می بینم واقعا شوخی کرده بود که نمی گم [nadidan]
[khande]
خداییش عجب چیزی بود!
دوستان قضاوت کنید.
خرابکاری های ما بدتر بود یا بعضی دوستان؟ [nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
[nishkhand] دوستان ننویسید....ننویسید :))
این یک حرکت ناجوانمردانست میخوان دست شمارو برای خانواده هاتون رو کنند.کپی متن هاتونو پست میکنند در خونتون [nishkhand][bamazegi]
دیگه ازین پس راهی برای فرار از سفره پاک کردن کلید گم کردن پول جا گذاشتند و .... نیستا حالا از ما گفتن.همه لو رفتیم [nadidan]
ولی ازونجا که همه لو رفتیم دیگه فدای سرتون بزار ما هم لو بریم
ولی از کدوم بگم [tafakor] من که تاحالا خرابکاری نداشتم [sootzadan]
فقط رفته بودیم قشم خونه یکی از اشناها.داخل خونش دارت داشت ازین مدلی که سرش اهنربا داره.منو پسر خالم از فاصله کم شروع کردیم دیدیم کیف میده فاصله رو زیاد کردیم.هی بیشتر هی بیشتر تا حدی که با قدرت باید پرتاب میکردیم تا برسه به سیبلش [nishkhand]
یدونه پرتاب عاااالی انجام دادم اهنربا خورد به هدف اما قسمت پلاستیکیش شکست[sootzadan] بعد به روی خودمون نیاوردیم گفتیم تو خونه حال نمیده .بهمون بدمینتون داد رفتیم دم در.از فاصله کم شروع کردیم کیف داد فاصله رو زیاد کردیم هی بیشتر هی بیشتر دیگه باید با تمام قدرت به توپش ضربه میزدیم تا برسه به اون یکیمون [nishkhand] ناگهان تورش پاره شد...هیچی دیگه ما گفتیم میریم بیرون یه چرخی بزنیم اومدیم ...
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mamadshumakher
[nishkhand] دوستان ننویسید....ننویسید :))
این یک حرکت ناجوانمردانست میخوان دست شمارو برای خانواده هاتون رو کنند.کپی متن هاتونو پست میکنند در خونتون [nishkhand][bamazegi]
دیگه ازین پس راهی برای فرار از سفره پاک کردن کلید گم کردن پول جا گذاشتند و .... نیستا حالا از ما گفتن.همه لو رفتیم [nadidan]
ولی ازونجا که همه لو رفتیم دیگه فدای سرتون بزار ما هم لو بریم
ولی از کدوم بگم [tafakor] من که تاحالا خرابکاری نداشتم [sootzadan]
فقط رفته بودیم قشم خونه یکی از اشناها.داخل خونش دارت داشت ازین مدلی که سرش اهنربا داره.منو پسر خالم از فاصله کم شروع کردیم دیدیم کیف میده فاصله رو زیاد کردیم.هی بیشتر هی بیشتر تا حدی که با قدرت باید پرتاب میکردیم تا برسه به سیبلش [nishkhand]
یدونه پرتاب عاااالی انجام دادم اهنربا خورد به هدف اما قسمت پلاستیکیش شکست[sootzadan] بعد به روی خودمون نیاوردیم گفتیم تو خونه حال نمیده .بهمون بدمینتون داد رفتیم دم در.از فاصله کم شروع کردیم کیف داد فاصله رو زیاد کردیم هی بیشتر هی بیشتر دیگه باید با تمام قدرت به توپش ضربه میزدیم تا برسه به اون یکیمون [nishkhand] ناگهان تورش پاره شد...هیچی دیگه ما گفتیم میریم بیرون یه چرخی بزنیم اومدیم ...
به به ، داداش محمد اومده اعتراف [nishkhand]
میگم داداشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مطمئنی همین یه دونه بود آیا [tafakor][nishkhand]
یا اینکه این از کمتریناش بود آیا ؟! [sootzadan]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
به به ، داداش محمد اومده اعتراف [nishkhand]
میگم داداشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مطمئنی همین یه دونه بود آیا [tafakor][nishkhand]
یا اینکه این از کمتریناش بود آیا ؟! [sootzadan]
چه از کم به زیاد چه از زیاد به کم باید از یجا شروع شه دیگه [nadidan]
یکی از بهترین راه های فرار از کمک کردن هنگام پهن کردن یا جمع کردن سفره اینه که دوستتون بهتون زنگ بزنه و یه ایراد کامپیوتری بپرسه مجبور شید بشینید پای سیستم [sootzadan] با خودتونم میتونید حرف بزنید [nishkhand]
یبار ترمینال اتوبوسرانی سمنان نشسته بودیم منتظر بودیم ساعت 2 بشه بریم سوار اتوبوس بشیم.این مسئول ببلیط فروشی هی میرفت بیرون.این تلفن زنگ میخورد زنگ بلند دیگه همه کلافه شدیم.حدود 20 نفر ادم تو اون سالن نشسته بودیم.پاشدم رفتم جلو در دیدم پسره این نزدیکا نیست.دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم گوشیو بردار بگو اینجا فرودگاه هست [nishkhand] این دوست ما هم برداشت خیلی ریلکس میگه برای قائمشهر که پرواز ندارم شما بلیط میخوای.اون بنده خدا گفته پرواز چیه اتوبوس رو میگم دوستمم گفت اینجا فرودگاه هست [nadidan].گوشیو گذاشت من اومدم نشستم دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم ایندفعه تو برو دم در کشیک بده.گوشیو برداشتم یه خانمی گفت ترمینال اتوبوسرانی؟من گفتم اشتباه گرفتید اینجا راه آهن هست [nishkhand] یهو بنده خدا عصبی شد میگه اهههههه یبار زنگ میزنی به فرودگاه وصل میشه یبار زنگ میزنی به راه اهن :)) نگو بنده خدا همون قبلیه بود [nadidan][nadidan]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mamadshumakher
چه از کم به زیاد چه از زیاد به کم باید از یجا شروع شه دیگه [nadidan]
یکی از بهترین راه های فرار از کمک کردن هنگام پهن کردن یا جمع کردن سفره اینه که دوستتون بهتون زنگ بزنه و یه ایراد کامپیوتری بپرسه مجبور شید بشینید پای سیستم [sootzadan] با خودتونم میتونید حرف بزنید [nishkhand]
یبار ترمینال اتوبوسرانی سمنان نشسته بودیم منتظر بودیم ساعت 2 بشه بریم سوار اتوبوس بشیم.این مسئول ببلیط فروشی هی میرفت بیرون.این تلفن زنگ میخورد زنگ بلند دیگه همه کلافه شدیم.حدود 20 نفر ادم تو اون سالن نشسته بودیم.پاشدم رفتم جلو در دیدم پسره این نزدیکا نیست.دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم گوشیو بردار بگو اینجا فرودگاه هست [nishkhand] این دوست ما هم برداشت خیلی ریلکس میگه برای قائمشهر که پرواز ندارم شما بلیط میخوای.اون بنده خدا گفته پرواز چیه اتوبوس رو میگم دوستمم گفت اینجا فرودگاه هست [nadidan].گوشیو گذاشت من اومدم نشستم دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم ایندفعه تو برو دم در کشیک بده.گوشیو برداشتم یه خانمی گفت ترمینال اتوبوسرانی؟من گفتم اشتباه گرفتید اینجا راه آهن هست [nishkhand] یهو بنده خدا عصبی شد میگه اهههههه یبار زنگ میزنی به فرودگاه وصل میشه یبار زنگ میزنی به راه اهن :)) نگو بنده خدا همون قبلیه بود [nadidan][nadidan]
در مورد راه حلتون باید بگم که افاقه نمیکنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون گوشی رو ازت میگیرن ، میگن بعداً هم میتونی بحرفی [entezar]
من نمیدونم به راز و رمزهای من پی بردن که چنین نقشه هایی برای من نمیگیره [tafakor] یا خودشون قبلاً ازین کارا زیاااااااااااااااااااااد کردن [sootzadan]
اهم اهم ، اصلاً فکر نمیکردم مردم آزاری این شکلی در خونت جریان داشته باشد [nishkhand]
حالا باز داداش ریپورتر رو بگی یا رضوس رو درش شکی نبود [nishkhand] ولی شما رو ... [bamazegi]
ما یه بار چنین کاری را برای دوستمان کردیم ، بنده خدا طرف زهره ترک شد [sootzadan]
تو دانشگاه بودیم ، دوستم هم رفته بود پیش استاد سؤالات بپرسه گوشیش رو گذاشته بود کنار ما [fardemohem]
دوستم هم ازین افرادی بود که شماره save نمیکرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کن چه حافظه ای داشت حفظ میکرد ! والا تو حفظ کردن یکیش موندیم[nishkhand]
بعد این گوشیش زنگ خورد ، نه یه بار ، نه دو بار ، نه ..... ! عاقا مگه تموم میشد !
خلاصه آخر سر ما گوشی رو برداشتیم و با صدای کاملاً مردونه گفتیم : نیستند ، گوشیش رو پیش من جا گذاشتند [sootzadan]
بعدها فهمیدیم که مادرشان بوده است [sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
اهم اهم ، اصلاً فکر نمیکردم مردم آزاری این شکلی در خونت جریان داشته باشد [nishkhand]
حالا باز داداش ریپورتر رو بگی یا رضوس رو درش شکی نبود [nishkhand] ولی شما رو ... [bamazegi]
قرار شد اینجا راحت باشیم دیگه [nishkhand] دیگه نمیگما [bamazegi]
یه استاد فیزیک داشتیم خیلی جوون بود اما نتونست با بچه ها ارتباط خوبی برقرار کنه زیاد بچه ها بهش علاقه نداشتن.هر یک جلسه در میون هم کوئیز میگرفت.با این یکیش خیلی مشکل داشتیم [nishkhand]
و کوئیز های زیادی رو خراب کردیم کل کلاس [nadidan]
یک جلسه دیدیم با کلی برگه امتحانی اومد سر کلاس.برگه هارو پشت رو گذاشت کیفشم گذاشت روش.گفت امروز یه 4تا سوال حل کنید ببینم درس خوندید یا نه [nishkhand] همه استرس گرفتن [sootzadan] اون روز یکی از دوستانم از گرمسار داشت میومد دانشگاه پیشم که اون شب بیاد خونه ما.بهش اس دادم بیاد در کلاس مارو بزنه بگه از دانشگاه ازاد اومده میخواد کلاسای فیزیک اینجارو هم بیاد یکم اشکالاتش بر طرف شه.بهش گفتم استاد رو بکشه بیرونو باهاش صحبت کنه[bamazegi] اونم رسید و در زد و گفت استاد یه لحظه تشریف میارید این بنده خدا هم رفت بیرونو من یکی از سوالاتو برداشتم گذاشتم تو کیفم [nadidan] و بعدش همه کلی اصرار کردیم استاد امروز امتحان نگیر جلسه بعد بگیر قول میدیم هیشکی کمتر از 10 نشه.اونم شرط گذاشت اگر کسی کمتر از 10 بشه به همه منفی میدم [khanderiz]
از کلاس اومدیم بیرون همه دنبال من من دور پارک میدویدم یک کلاس دنبالم میکردن :))
خلاصه امتحان رو عااالی دادیم [bamazegi][nadidan][nadidan][nadidan][nishkhand]