پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
[nishkhand]اصولاً لذتی که در آشپزی وجود داره در هیچ یک از کارهای خانه موجود نیست [nishkhand]البته به این شرط که با مامانا نباشیم [sootzadan]
یعنی من هر وقت با مامان دست به آشپزی زدما پشیمون شدم [entezar] اینقدر که این مامانا سریع کار میکنن و منم تو هوای دل خودم [shademan]
بنابراین همیشه آشپزی رو میذارم موقعی که مامان خونه نیست حتی اگر غذا داشته باشیم [sootzadan]
بعد من اینقدر دلم میخواد ظرفای بعدشم بشورم که نگو [droogh] ولی دقیق موقع شستن ظرفا مامان میرسه و منم میذارم به دوش خودش[cheshmak]
اتفاقاً من چایی برای مامانا میذارم به این ترتیب که آب رو میذارم جوش میاد بعد میرم سر کارهام ، موقعی یادم میاد که باید چایی درست کنم که کتری سوخته [nishkhand][entezar]
سلام[golrooz]
[khande][tashvigh]
عالی بود فاطیما جون چقــــــــــــــــــــدر اعترافاتت برام آشناست [nishkhand]
میبینم که نشونه گیری حرف نداشته خورد به هدف[nishkhand]
حالا باز خوبه اعتراف میکنی که میری سراغ کارت کتری میسوزه ...
گاهی بچه ها در مواجه با این شرایط همه چیز رو انکار میکنند و یادشون نمیاد کی به کتری دست زدن....[khande]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
banooye irani
سلام
منم با سنی که دارم به جمع شما اضافه میشم .
من تا وقتی دختر بودم هر وقتی مهمون داشتیم من به بهانهwcاز معرکه در میرفتم.وقثی هم که بر میگشتم تعارف پشت تعارف که چیزی نمونده داره تموم میشه و خلاصه ظرفها میافتاد گردن مهمونا. ولی الان اصلا اجازه نمیدم .ولی خوب گاهی زورم نمیرسه.
سلام بر بانوی ایرانی عزیز[golrooz]
ممنون که در تاپیک شرکت کردید [golrooz]
[khande][tashvigh]
دوستان روش هایی رو برای میانبر پیشنهاد دادن...
که در فکریم راهکارهایی مناسب رو از بین پیشنهادات انتخاب کنیم و کاربردی باشه برای مواقع ضروری و مورد نیاز...[nishkhand]
ممنون از اعترافتون[golrooz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام....[golrooz]
ممنون از اعترافتون [golrooz]
بله ممکنه از این اعمال شنیع مرتکب نشده باشید ولی غیر ممکنه کلا اعمالی از جنس واقعیت برای اعتراف نداشته باشید
یه مروری دوباره به پرونده شیرین کاریهاتون در طول مدرسه و ... بندازید یادتون میاد ...[nishkhand]
سلام
الآن چیز خاصی یادم نمیاد ولی اینقد پسر خوبی بودم (البته و هستم[nishkhand]) که شوهر خالم بعضی وقتا مسخرم میکنه میگه:
اه اه اه پسرم اینقد خوب
حال آدم بد میشه نگاهی به گذشته تو میندازه اینقد خوب بودی[khande]
در اون لحظه من:[khejalat][khejalat][khanderiz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
سلام
الآن چیز خاصی یادم نمیاد ولی اینقد پسر خوبی بودم (البته و هستم[nishkhand]) که شوهر خالم بعضی وقتا مسخرم میکنه میگه:
اه اه اه پسرم اینقد خوب
حال آدم بد میشه نگاهی به گذشته تو میندازه اینقد خوب بودی[khande]
در اون لحظه من:[khejalat][khejalat][khanderiz]
آفـــــــرین به شما پسره خوب[tashvigh]
اتفاقا خاطرات و نگاه به همون گذشته ها میتونه شنیدنی باشه ....[khanderiz]
پس از همون لحظات برامون اعتراف کنید[nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام
خاطره بانوی ایرانی منو یاد خودم انداخت....من غذا میخوردم و به بهانه wc دبدو که رفتی[khanderiz] .....یکمی معطل میکردم وقتی میومدم خواهرم میگفت خوب از زیر کار در میریا [nishkhand]
یادمه یه بار حواسم نبود داشتم میرفتم به سمت wc به همه گفتم خداحافظ ......یدفعه دیدم همه با هم با صدای بلند میگن کجــــــــــــا؟؟؟
منم مثل جن زده ها برگشتم سمتشون گفتم چی کجا؟؟؟
بابام گفت: میگم کجا میری با این سر و وضع؟؟(اخماش هم تو هم)http://www.pic4ever.com/images/swear1.gif
منم یه نگاه به خودم انداختم و گفتم مثل همیشه( [nishkhand]) میخوام برم دستشویی کجا میخوام برم
گفتن : پس چرا خداحافظی کردی؟؟
حالا منم یادم نبود خداحافظی کردم گفتم هاااان؟؟ من خدا حافظی کردم؟؟[taajob]
یکم که فکر کردم دیدم بله انگار خودم بودم چند لحظه پیش چنین کلمه ای رو ناخودآگاه تلفظ کردم[sootzadan]...گفتم حواسم نبود و زودی در رفتم
آخه تقصیر خودم نیست عادت دارم روزی صد بار سلام میکنم و روزی صد و یک بار خداحافظی[khejalat]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
سلام گلم
آره این قضیه wc رو دیگه همه میدونن هر چند یه وقتایی باز هم بد نیست اگه همیشه تکرار نشه[cheshmak].....منم راهنمایی یا دبیرستان بودم ازش استفاده میکردم[labkhand]....ولی زمان خودش هم خیلی خوب بود واسه از زیر کار در رفتن زیاد به کارم اومد [khanderiz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
سلام [golrooz]
معصومه جون احساس کردی چقدر برخی خاطرات و اعترافات هم رنگ اعترافات خود ما میشه و با خوندنش گل از گلمون میشکفه[nishkhand]
تابلو معلومه خودمون حتی برای یکبار امتحانش کردیم و صداشو در نمیاریم[khande]
پس حسابی تو خونه سابقه درخشانی داری عزیزم شما به نظر من تا گزینه های C-D-E-F,......رو سریعتر نقشه هایی تعیین کن
چون با سابقه درخشانت هر لحظه در مظان اتهامی که لو بری[khanderiz]
کار از محکم کاری عیب نمیکنه[nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام [golrooz]
معصومه جون احساس کردی چقدر برخی خاطرات و اعترافات هم رنگ اعترافات خود ما میشه و با خوندنش گل از گلمون میشکفه[nishkhand]
تابلو معلومه خودمون حتی برای یکبار امتحانش کردیم و صداشو در نمیاریم[khande]
پس حسابی تو خونه سابقه درخشانی داری عزیزم شما به نظر من تا گزینه های C-D-E-F,......رو سریعتر نقشه هایی تعیین کن
چون با سابقه درخشانت هر لحظه در مظان اتهامی که لو بری[khanderiz]
کار از محکم کاری عیب نمیکنه[nishkhand]
سلام از ما [golrooz]
دقیقا [nishkhand]
[khande] یکبار چیه؟ n بار! [khande]
آره بابا تو خونه دانشگاه مسافرت و هرجا که قدم میذارم! کلا ما ترمیناتور هستیم!
کلا انقد هر دفعه یک کارایی میکنیم که کلا نقشه های از پیش تعیین شده همه از مد میوفتن [cheshmak]
واسه همینم من در لحظه نقشه میکشم سهیلا جون! تعدادشم به حروف چینی ست! [nishkhand]
الانم یکی دوتا بگم بخندین!
البته اگه یکم از بحث دوره ببخشید... [khejalat]
از دبیرستان تعطیل شدیم من یک آتیشی سوزوندم تو کلاس که جاش نیس بگم.... [nishkhand] بعد یکی از بچه های هم مسلک خودم یکی زد محکمو در رفت! من تو دلم گفتم فردا به حسابش میرسم
از قضا مسیرمون تا خونه یکی بود
اون رفت سوار اتوبوس شد منم پشتش رفتم همین که نشستم دیدم جلومه تقققق زدمش.... محکماااااا..... [nadidan]
یهو دیدم یک نفر سرشو برگردوند نگام کرد دیدم ئه دوستم نیست که! [taajob]
ینی دلم میخواست زمین دهن وا کنه برم توش شدیدا عذرخواهی کردم ولی خانومه بد نگام کرد! [nadidan] [khejalat] من از شدت شرم سرمو انداختم پایین همین که بالا آوردم سرمو دیدم بنده خدا جاشونو عوض کردن! [khande]
بعد به اطراف نیگا کردم دوستمو پیدا کردم دیدم داره از خنده ریسه میره! [nishkhand]
بعدا به حساب اون دوستمم رسیدم.... [nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
یه بارم ترم قبل تو بیمارستان.... [nadidan]
واحد اتاق عمل بودیم بعد خب باید هر بخشی هستیم درطول کار همونجا بمونیم
موقع استراحتمون بود
یه متخصص اومد کلی با بچه ها گرم گرفتیمش و اونم حسابی باهامون مچ شد... خانوم خوبی بود...
بعد گفت دارم میرم فلان جا فلان جراحی داریم برمیگردیم بیاین شمام همرام...
منم ذوق کردم نقشه پیچوندن استادو طرح کردم
رفتم گفتم دکتر فلانی گفته جراحی داریم ما داریم میریم... دیگه نگفتم کجاست و اینجا نیست....
منم میدونستم اونم دستش بند بود نمیتونست بیاد.... ولی گفت اومدم تو اتاق بهتون سر میزنم
مام ذوق کردیمو پریدیم رفتیم و بخشو ترک گفتیم
تو اون پیچوندن کوتاه خداییشم چه تجربیاته خوبی که گیرمون نیومد!
بعد برگشتیم بخش خودمون دیدم استاد این جوریه! [entezar]
ینی کارد میزدی خونش در نمیومد! [nishkhand] نگو ما بیش از حد دیر کردیمو و ایشون همه جا رو در جستجوی ما گشته بودن! [nishkhand]
خلاصه دیگه من بودم و زبان ریختن و عذرخواهی و...
بعدم با پررویی تمام شروع کردم از تجربه جدیدی که کسب کردیم براش گفتن اونم یکم آروم شد که لاقل وقتمونو مفید گذروندیم! [nishkhand]
بعدشم باز عذرخواهی و اینا... کلا حالش خوب شد [sootzadan]