دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد،
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
حسین پناهی
نمایش نسخه قابل چاپ
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد،
خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
حسین پناهی
گاهـــــی هوس ميكنم شماره ات را بـــــــــــگيرمو ،دوباره تــــــپيدن اين قــــــلب لعنتی را احساس كنم ... !
http://axgig.com/images/74304047201237069316.jpg
خـــــيلی وقت است ديگر هيچ چــــــيز آن را نــــمی لرزاند !!!
http://axgig.com/images/74304047201237069316.jpg
جـــــــز شوق دوبـــــــــاره شنيدن طنين صــــــــدای تـــــــو ...!!!
http://axgig.com/images/74304047201237069316.jpg
اینجا هــــــــــــــر آرزویی که می کنم ...
مـــــــــــــــــــــــی مــــــــــیرد ...!!!حــــــــــــــــــــــیر انــم ...!!!
آرزویت کنم یا نــه ...
http://upload.justladies.ir/imgjustl...012/12/498.jpg
درد این است که هر صبح برای فرار از دردها، به دل خاکشان کنی
اما...
باغبان خوبی داشته باشی تا هرشب، ابشان دهد و فردا، ریشه هایشان عمیق تر شود....
این روزها ،
حالم همچون دایره ای می ماند ،
که هیچ گوشه ای ،
برایش دنج نیست . . .
غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که ازجنگ باز میگردد پسرش نیست.......
خدایا ،
توی دنیای ما آدما ،
یه حالتی هست به نام "" کم آوردن "" ،
تو که خدایی تجربش نمیکنی ،
خوش بحالت ،
ولی ما آدما خوب تجربش میکنیم....
توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت : می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!
.
.
گفت :
اولیش اون بوسه ای مادر از گونه بچه تازه متولد شده می بوسه و بچه نمی فهمه !
دومیش اون بوسه ای که بچه از گونه مادر فوت شدش می بوسه و مادرش متوجه نمیشه ...
http://avayedel.persiangig.com/image...be9fdff07f.jpg
دلتنگم و دیــدار تو درمان من اســـت / بی رنگ رخت زمانه زندان من استبر هیچ دلی مباد و بر هـــیچ تنــــــی / آنچه از غم هجران تو بر جان منســت
تف به این فرهنگ که
دروغش شده است آرزو
حقیقتش شده است تلخترین لحظه
تف به این فرهنگ که تنهایی را رواج می دهد و همدلی را نابود میکند.
تف به این فرهنگ غلط ایرانی که همیشه دنبال تعریف عشق در خیابانها بوده ؛ دعواها و اختلافها در زندگی و در مواقع کنار هم بودن
تف به این فرهنگ که آمار طلاق از آمار ازدواج جلوتر افتاده و اونایی که طلاق نگرفته اند هم در آتش اختلاف و دعوا میسوزند
تف به این فرهنگ که بجای ساختنِ زندگیِ جوانان؛ آتشی انداخته در دل آنان که تنها و منزوی کرده آنها را
فرهنگ غلط عشق و عاشقی ایرانی؛ خدا نابودت کند تا جوان ایرانی عشق را در زندگی حقیقیش بیابد
خودم نوشتم. حرفهای دل هست.
رنجهایی که این فرهنگ بر سر مردمان می آورد اما به اسم یه چیز دیگه تموم می شود.
از همون دوران بچگی ماهارو با نرسیدن و افسردگی عادت می دهند.
نغمه های ماها افسردگیست. ماها در داخل این فرهنگ تحمل شادی رو نداریم.
کجاست فردی که در داخل این فرهنگ نغمه های جدایی سر ندهد؟
برا جدایی در این فرهنگ ارزش قائلن. افسردگی رو از همون ابتدای زندگی با مطالبی در ذهن کودک می کارند.
جامعۀ ما دچار مشکلی به اسم کامیابی فراخود شده است.
منی که میخوام شاد باشم با افرادی روبرو میشم که این فرهنگ مسخشان کرده و اجازۀ شادی را به اون نمی دهد...
هر چقدر بنویسیم بیشتر آتیش میگیریم...
پس باز سکوت
بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم
بیخودی حرف زدیم
که بگوییم زبان هم داریم
و قفس هامان را
زود زود رنگ زدیم
و نشستیم لب رود
و به آب سنگ زدیم
ما به هر دیواری
آینه بخشیدیم
که تصور بکنیم
یک نفر با ماهست
ما زمان را دیدیم
خسته در ثانیه ها
باز با خود گفتیم
شب زیبایی هست!
بیخودی پرسه زدیم
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود
ما خدا را با خود
سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم
بیخودی داد زدیم
که بگوییم توانا هستیم
بیخودی پرسیدیم
حال همدیگر را
که بگوییم محبت داریم
بیخودی ترسیدیم
از بیان غم خود
و تصور کردیم
که شهامت داریم
ما حقیقت ها را
زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم
که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای
حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم ؟!
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خندهنه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایست،مثل رویای یک کودک ناز
زندگی زیباست،مثل زیبایی یک غنچه ی ناز
زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است
زندگی مثل زمان در گذر است
زندگی آب روانی است روان میگذرد..
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد.
زندگی باور میخواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید قلبی به تو گوید که
هنوز خدا هست
لبخند بزن !
بدون انتظار پاسخی از دنیا،
بدان روزی دنیا آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند،
با تمام سازهایت می رقصد!
(چارلی چاپلین)
ما رنج لذت را با لذت رنج ...
ما یادمان رفته است که برای آرامش نیلوفر باید یک مرداب ساکت باشیم،...
ما مسیر وصل را در خودِ وصل خلاصه کردیم...
ما گاهی نمیدانیم آن یکی را باید برای خودش بخواهیم نه برای خودم...
نمیدانم نیلوفر هدیه سکوت مرداب است؟!...
یا...
مـــن؟!
چـه دو حـرفـیـه وسـوسه انـگـیـزیـسـتـــــــ ـ
ایـن مـن!
،نـه مـهـربانم،نـه عـاشـق و نـه مـحـتـاج نـگـاهـــــے
فـراری از دخـتـران آهـــن پـرسـتـــــ ـ
و پـسـران مـانـکـن پـرسـتــــــ ـ
فـقـط بـراے خـودمـــ هـسـتـمــــ...
خـوده خـودمــــ!!
مـال خـودمـــــ!
صبورم و عجولـــ
سـنگین و سرگـردان و مـغرور
باشخصیـــتے با پیچیدگے هــاے نه انـدک
از تمـــام بے تفاوتی ها
خنجرے ساختم
و رگ احساسم را زدم!
گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم آن قــَ ـــ ـدر زیـاد می شود
که دنیــــا با تمام وسعتش برایـَم تنگ می شود ...
دلتنــگـم...
دلتنگــ خودے که مدتیــست گمش کردهــ ام
و از این تکرار ساعتــ ها
از این بیهوده بودنــ ها
از این بی تاب ماندنــ ها
از این تردیــدها
نیرنــگ ها
از اینــ رنگین کمان سرد آدمــ ها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانمـــ...
دلم پرواز می خواهــد...!
http://night-gallery.ir/images/galle...aneh-66554.jpg
می خواهم سخت باشم و مقاومــ!
آری
این منم! من...منی پر از تنهایے
منی که روح حساسش را پشت موجی از غرور پنهان کرد...
بــابــام میـگه ...
اینایی که دختـــر ندارن تو خونــه
عــمرشون هــدر رفته ...
صبح هــا دیدن دخـترت با مـوهــای شلخـته ،
زیـر چشـاش سیـاه شـده و صـدای گرفتــه
اول صبحـش کـه داد میـزنه :
" بـابـا نیـــا تو "
فرار میکـنه لباسشـو عـوض کـنه ...
کل دنیای یـــه مـــرده ...
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد،
عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.[narahatish]
بچه که بودیم ...
http://www.khorshidgroup.org/wp-cont...-Show-2014.jpg
شاید ما به سرعت از بچگیمون دور شدیمکوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم؛
حالا که بزرگیم با چه دلهای کوچیکی
کاش دلامون به بزرگی بچگی بودکاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلب ها در چهره بودحالا اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمه و ما به همین سکوت دل خوش کرده ایم
اما یک سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیست که هیچ کس نفهمه
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارهدنیا رو ببین !
بچه بودیم بارون همیشه از آسمون می اومد؛
حالا بارون از چشمامون میاد!بچه بودیم همه چشم های خیسمون رو می دیدند؛
بزرگ شدیم هیچ کس نمی بینهبچه بودیم توی جمع گریه می کردیم؛
بزرگ شدیم توی خلوتبچه بودیم راحت دلمون نمی شکست؛
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنهبچه بودیم آرزومون بزرگ شدن بود؛
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریمبچه بودیم همه رو به اندازه 10 تا دوست داشتیم؛
بزرگ که شدیم بعضی ها رو اصلا دوست نداریم، بعضی ها رو کم و بعضی ها رو بی نهایت.بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم، همه یکسان بودند؛
بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه.کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی 10 تا دوست داشتیم.
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یک ساعت بعد یادمون می رفت؛
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سال ها یادمون میمونه و آشتی نمی کنیمبچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم؛
بزرگ که شدیم حتی 100 تا کلاف نخ هم سرگرممون نمی کنهبچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن یک چیز کوچیک بود؛
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزهاستبچه بودیم درد دلها رو به ناله ای می گفتیم همه می فهمیدند؛
بزرگ شدیم درد دل رو به صد زبان می گیم... هیچ کس نمی فهمهبچه که بودیم تو بازی هامون همه اش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
بزرگ که شدیم همه اش تو خیالمون بر می گردیم به بچگیبچه که بودیم بچه بودیم؛بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچهه هم نیستیم !
ای کاش بزرگیمون هم با همون صفت های خوب و پاک بچگی ادامه می یافت ...
تَــمــاِґحَـرفــ هـایـґ
روﮮ هَـمیــטּ בیــوار مَـجآزﮮ ثَـبـتـ شُـدهـ اَسـتـ
سِـپـآسـ ڪِـﮧ میــخوانے مَـرآ
http://www.bipfa.net/i/attachments/1...2473_large.jpg
اینـ روزهــــ ـــــ ـــــها شبیهـ جودیـ ابوتـ شده امـ. . .برایـ بابا لنــــ ــــگ درازیـ مینویسمـ . . .کهـ اینـ روزهـــــــ ــــــــا دیگر خودمـ همـ نمیشناسمش!!!
دلتنگی من تمام نمی شود ،
همین که فکر کنم من و تو دو نفریم دلتنگتر میشوم برای تو .
http://s3.picofile.com/file/74851467...h73_59874_.jpg
عشــــق یعنی:تو گوشیت یه سری ای ام اس هست که عمــرا” دلت بیاد پاکشون کنی...!http://www.delpatogh.com/wp-content/...8C-298x300.jpg
http://irancool.com/rozanehgroup/bahman92/gham.jpg
می شود تنهایی بچگی کرد
تنهایی بزرگ شد
تنهایی زندگی کرد
تنهایی مُرد
ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را نمی شود تنهایی خورد …
.
.
.
وقتی محبت کردم و تنها شدم ، وقتی دوست داشتم و تنها ماندم دانستم باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید !
.
.
.
یادش بخیر اون زمان میگفت نفسمی ، بدون تو نمیتونم …
حالا خودش دستگاه اکسیژن شده واسه بقیه !
.
.
.
آنقدر نوشته هایم غمگین که
آنقدر من تنها که
آنقدر تنهایی سخت که
نمیدانی …
.
.
.
بگذار مرز تنهایی را رد کنم …
ببین ؛ گذرنامه ام فقط مهر لبهایت را کم دارد …
.
.
.
برای قرصهایم لالایی می خوانم تا به خواب روند و فراموش نکنند که، خواب آورند نه یاد آور
.
.
.
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن ، در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است . )
.
.
.
تلاش برای زنده کردنِ یک رابطهِ از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سردشده رو با ریختن آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش
.
.
.
محتاج لبانت هستم / که در بهار و تابستان / پاییز و زمستان / مرا / عاشقانه ببوسند / آنطور که آتشفشان خاموش درونم جان گرفته / مهرت را فوران کند / من / تو و تمام وجودت را / نه برای یک هم آغوشی ساده / برای تمام عمر می خواهم
همین ...
.
.
.
من " آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم
"تو " آنقدر نخواستی که هیچ چیز از "من " را ندیدی
.
.
.
می توان پر کرد فاصله هایی بلـند را با یک پیام ساده و کوتاه...
کافیست بنویسی : دوستت دارم
.
.
.
خوانده بـــــــــــود؛
“زیر باران باید رفت…”
فکر می کــــــرد،
زیر باران باید، رفت…!
.
.
.
این روزها آرامم............
همچون کشتزاری پس از هجوم ملخ ها ٬
دیگر نه امیدی به مترسک است و نه بیمی از داس
.
.
.
خدای من! گلهای آفتابگردان در روزهای ابری بلاتکلیفند مثل من و روزهای بی تو بودن
.
.
.
حالا که میروی کمی آهسته قدم بردار
نترس !!! دل شکسته ام به پای تو نمیرسد
لطفا پشت سرت ، در زندگی را هم ببند ؛ خسته ام …
.
.
.
و چه زیبا گفت فروغ :
تنها صداست که میماند و امان از صدای او که ابدی شد در گوش من !
.
.
.
چمدانت را که می بستی ، مرگ ایستاده بود و نفس هایم را می شمرد …
.
.
.
خدایا غم خوردم به مقدار کافی… ممنون… میل ندارم دیگر…
میشود یک استکان مـرگ برایم بریزی ؟
.
.
.
دلم تو را ، فقط و فقط تو را از میان این همه ضمیر میخواهد ، همین
و باز هم تو نیستی حالا که باید باشی و این یعنی ته بدبختی من !
.
.
.
دردنوشته و دل نوشته ها ، نام مستعار تمام زخمهای من است !
.
.
.
در وصف حالم همین سه کلمه کافیست : لبخندم درد میکند !
.
.
.
روزها پر و خالی میشوند مثل فنجان های چای در کافه های بعد از ظهر اما هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
اینکه مثلا تـــــــــو ، ناگهان در آنسوی میز نشسته باشی !
.
.
.
همه دل می بندند ، تو از من چشم !
.
.
.
سکوت همیشه معنی سکوت را ندارد ، گاهی سکوت یعنی :
س : ساعت های
ک : کسری
و : وجود
ت : تو !
.
.
.
تنم لرزید وقتی لبخند غریبه ، سردی نگاهش را آب کرد !
.
.
.
او رفت ، همین …
قصه ام کوتاه بود ، به سر رسید !
کلاغ جان تو هم برو ، شاید جایی دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد !
.
.
.
آرام بگیر دلم ، او بدون تو آرام است !
.
.
.
یکشنبه است اما حال و هوای جمعه را دارم
چند شنبه فرقی ندارد ، اگر نباشی هفته ام را خاکستری کرده ای
چه غریب و دلگیر است که تمام روزهایت را جمعه می یابی !
.
.
.
محال است کسی مرا ببیند و سراغی از تو نگیرد ، بس که چشمهایم لبریز از تو هستند !
.
.
.
یکی ازم پرسید منبع نوشته هات کجاس ؟
فکر میکنی گفتم اس ام اس خور ؟!؟!؟ نه …
گفتم زیاد دور نیس ، یک وجبی بغضم !
.
.
.
بعضی درد دلها گوش نمی خواهد ، گوشه ی آغوش می خواهد !
.
.
.
زندانــــی شده ام حتی اگر مانند تــــو لبخند به لبانم چسبیده باشد
کمی عمیق تر فراموش کن تلخی ها را
مــــردان! قوی تــــرین موجودات ضعیف دنیا هستند…
.
.
.
دیگر حالی نمی ماند وقتی گذشته ات با آینده تبانی کرده باشد…
.
.
.
بـانـــو… بغـض ها را گاهـى باید قـورت داد ، عاشقانـه ها را از پنجـره تـُف کـرد و درهـا را به روىِ همـه بست…
باور کــن گاهـى هیــچکــس ارزشِ دچار شـدن را نـدارد…
.
.
.
صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازند!
نمیدانم، پس کی زندگی شروع می شود ؟
.
.
.
به یک معتاد نیازمندم
جهت کشیدن دردهایم !
.
.
.
دستهایم خالی اند… جای خالی دستهای تو را هیچ کس برایم پر نمیکند…. راست میگفت شاملو :دستهای خالی را باید بر سر کوبید…
.
.
.
مرهم زخم هایم لب های توست…
بوسه نمیخواهم فقط برایم کمی سخن بگو!!!
.
.
.
پشت این بغض ، بیدی لرزان نشسته که خیال میکرد با این “بادها” نمیلرزد
.
.
.
گاهی دوستت دارم ها بی فایده اند…
مثل موفق باشیدهای انتهای برگه ی امتحانی…
.
.
.
آرزوی من ماندن اوست امّا… اما خُدایا اگر آرزوی او رفتن منْ است ؛ آرزوی او را برآورده کن! منْ دیگر آرزویی ندارم!!
.
.
.
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩﻱ
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ !
.
.
.
دلم برای شیطان تنگ شده تا دوباره برایم از هوس انگیزی آغوش تو بگوید !
.
.
.
بعضی از حقایق خیلی ساده ان ولی درکش خیلی پیچیده و سخته مثل کنار آمدن با جمله :
خب دوسِت نداره زور که نیست ؟!!!
.
.
.
خدایا اونی که تو زندگیمون نیست ، تو خوابمونم نباشه خواهشا …
.
.
.
گاهی دور از چشم ابرها هم میتوان عاشق شد ، میتوان بغض کرد ، میتوان بارید
گاهی دور از چشم مدادرنگی ها هم میتوان نقاش شد ، میتوان آسمان داشت ، میتوان آبی شد
اما گاهی دور از چشم گذشته نمیتوان امروز را پشت هیچ فردایی پنهان کرد !
.
.
.
من بارها شماره ات را میگیرم و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو ، از دلتنگی ها ، از اشکهای بیصدا و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند ؛ لعنت به بخت سیاهم !
.
.
.
کاش زندگی من هم مثل دوست داشتنهای تو کوتاه بود !
.
.
.
کاش خوابت کمی مرا میدید !
.
.
.
در زندگی من اتفاقهایی همیشه می افتند حتی وقتی دستشان را میگیرم
دلت برای من نسوزد ؛ من عادت کرده ام که همیشه دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد !
.
.
.
این جاهای خالی که نبودنت را به رخم میکشند چه میدانند که من فرهادت شده ام با تمام زنانگی ام و چه شبها که خواب شیرینت را نمی بینم ؟؟؟
.
.
.
دَر دُنــیــآیــی کــه تَــمــآم خــوبــی هــآ بــآ یِــک بَــدی فَــرآمــوش مــیــشَــوَد ؛ حَــق بِــده کــه عــآقِــلــآنــه زِنــدگــی کُــنَــم نــه عــآشِـقــآنــه
.
.
.
دلـــم سیگــــــــــــار می خواهـــد نــــه بــرای کشیــدن!!!!
برای داغ کـــردن دستــی کــه خوبی میکنـــد.
.
.
.
از روزی میترسم که وقتی بهم میگه دوستت دارم
یاد تو بیفتم !
.
.
.
کاش به جای “دلم” گلویم “تنگ” میشد
هوا نمی ریسید و خلاص …
همیشه ، دور بودن به معنای فراموش کردن نیست ، گاهی فرصتی است برای دلتنگ شدن[golrooz]
تو چه گفتی سهراب؟قایقی خواهم ساخت ...با کدوم عمر دراز؟نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراندبا تبر روز و شبش، بر درختان افتادسالیان طول کشید، عاقبت اما ساختپس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساختبیخیال قایق ....یا که میگفتی ....تا شقایق هست زندگی باید کرد؟این سخن یعنی چه؟با شقایق باشی.... زندگی خواهی کردورنه این شعرو سخنیک خیال پوچ استپس اگر میگفتی ...تا شقایق هست، حسرتی باید خوردجمله زیباتر میشدتو ببخشم سهراب ...که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردمبخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویابخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرمزندگی رویا نیستزندگی پردرد استزندگی نامرد است، زندگی نامرد است!http://8pic.ir/images/24129255787203101823.jpg
شبی مرز کلمات و مفاهیم را باید بی رنگ کنم
تا ندانم که هستم و چه خواهد شد.
چرا آدمی باید حال خود را با کلمه فال بگیرد؟ ....
دلم را، دلم را، دلم را ببر
به هر جا که میخواهی، آنجا ببر
دلم را از این کوچه ی بی عبور
به آبی ترین شهر رویا ببر
مگر آفتابی شود چشمهام
مرا آنسوی آسمانها ببر
دل خانهِ زاد و غریبِ مرا
برای تماشایِ صحرا ببر
کویرانه با خویش زیستم
نگاهِ مرا سمتِ دریا ببر
گرفتار امروزِ مُردابی ام
شبانه مرا سوی دریا ببر
کجا میروی عشق، بی من نرو
با دلم بمان یا دلم را ببــــــــــــــر !
کسی چه میدونه
شاید این دنیا...
جهنم سیاره دیگری باشد....
چیزهای زیادی در دستانم نگه داشتم
که
همه را از دست دادم
ولی
هر چه را به خدا سپردم هنوز دارم
شادمانی ات را به خدا می سپارم
وقتی رد پای مهربانیت را
در قلب کسی باقی بگذاری......
همیشه بیشتر از حاضرین ، حاضر خواهی بود....
حتی اگر
غایب باشی.....
دلتنگ که باشی ،
آدم دیگری می شوی...خشن تر..عصبی تر..کلافه تر و تلخ تر !
و حوصله ی هیچ کسو هم نداری...
همیشه .........................
دلتنگی به خاطر نبودن کسی نیست.........................
گاهی بخاطر بودن کسی ست.............................
که حواسش به تو نیست..................[afsoorde]
چه احساس لذت بخشیه ببینی حتی اگه همین الانم عزراییل بیاد سراغت آماده آماده ایی شاد و شنگول بری استقبالش !![afsoorde]