یارم چو به من نظر ندارد
پیمانه به من اثر ندارد
گویم که مرا نظاره گر باش
عاشق به امور روزگر باش
نمایش نسخه قابل چاپ
یارم چو به من نظر ندارد
پیمانه به من اثر ندارد
گویم که مرا نظاره گر باش
عاشق به امور روزگر باش
دل که خونابه غم بود جگر گوشه درد
بر سر اتش جور تو کبابش کردم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین......... اندر دو جهان کرا بود زهره این!؟
نمي خواهم بدانم
کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم که از خاک گلويم سوتکي سازد
گلويم سوتکي باشد به دست طفلکي گستاخ و بازيگوش
که يک ريز و پي در پي
دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را اشفته تر سازد
و دايم بشکند با ان سکوت مرگبارم را
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال *** مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
شیرازهی طرب خط پیمانه بوده است......... سیلاب عقل گریهی مستانه بوده است
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
لاابالي چه کند دفتر دانايي را
طاقت وعظ نباشد سر سودايي را