سلام گفتن آقا مصطفی و روابط عمومی عزیز که عکس های بچه های سایت فقط خصوصی به خودشون داده میشه هااا....نقل قول:
نوشته اصلی توسط a3eman
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام گفتن آقا مصطفی و روابط عمومی عزیز که عکس های بچه های سایت فقط خصوصی به خودشون داده میشه هااا....نقل قول:
نوشته اصلی توسط a3eman
همه در مورد خوبي ها گفتن . . . من ديگه خوبياش رو نميگم . . .
يه كم بدي ميگم كه اونايي كه نيومدن ، خوش حال شن [khande]
اونايي كه نيومدين . . . هوا گرم بود . . . كل سالن دَم كرده بود . . . صداي تركيدن بادكنك ميومد {shnjavan} . . . 60متر ميپريدي هوا
يه صدايي همش تو گوشت ميگفت JAM NEWS . IR sh_omomi125. . . آبميوه زياد بود ، ولي وقتي تشنت ميشد ، هيچي پيدا نميشد بخوري!!! [atash]
غرقه بقليمون . . . يه غول داشت . . . اين ميومد تو غرفه ي ما سرك ميكشيد . . . sgangi2. . . هيكل داشت 3 برابر غرفه ي ما
مسئولين نمايشگاه هم ، ميومدن يه چيزايي ميگفتن . . . smilee_new2 (17) ، آخر نمايشگاه بايد كلي وايميسادي تا سرويس بياد ببرتت sh_omomi94
(اينا رو گفتم كه شما ها كه نيومدين ، دلتون نسوزه [sootzadan] )
آخه گفتن آقا مصطفی که فقط خصوصی به خودشون بدین...و عمومی نشه..تاکید هم کردننقل قول:
نوشته اصلی توسط نازخاتون
آبمیوه که زیاد بود ، اما به جای اینکه غرفه دارن به ماها تعارف کنن ، ما مجبور بودیم تعارف کنیم .نقل قول:
نوشته اصلی توسط SUB-Z3RO
خو ، خودت نخواستی آبمیوه و دلستر بخوری تقصیر ما چیه ؟! [sootzadan]
ولی قضیه این غوله چیه ؟! اقلاً برای ما که نبودیم تعریفات بفرمایید ! [nishkhand]
سلام به همگی دوستان[shaad]
منم از اینکه تونستم با بچه ها دیداری داشته باشم خوشحالم
اگه بدی از ما دیدن به بزرگی خودشون ببخشن[khejalat]
به امید دیدار مجدد همگی دوستان[golrooz]
بله ...راست میگینا...غول چی بود؟ماکه ندیدیم...[tafakor]نقل قول:
نوشته اصلی توسط F a t i m a
بسی کیف نمودیم زیاد .انشالله سال دیگه دوستان باشن بیشتر شاد بشیم[nishkhand]
راستی یادم رفت بگم که البته همه پاستیلا رو آقای کوهیار خوردند با آقا کامران
آبمیوه و دلسترها هم من و آقا هادی خوردیم ! آخرسری هم یه لیوان دادیم آقا کوهیار نوش جان کردند
دست آقا کامران و داداش عرفان درد نکنه بابت آبمیوه و چایی و نسکافه هایی که زحمت می کشیدن و برای ما می آوردن
دست پوران جون هم درد نکنه بابت آب ها
یه خورده از هر کدوم نوشیدنی هم که فکر کنید روی میز ریخته شد ! خیلی آبروداری کردیم کسی نفهمه البته با پوسترهایی که آقا مصطفی تهیه کرده بودند [sootzadan]
آقا کامران و اقا کوهیار هم چند تا بادکنک بغل گوشمون ترکوندن که واقعاً حسابی پریدیم هوا ! گوشمون هم تیر کشید . [nishkhand]
منم که خیلی مظلوم نشسته بودم و سربه راه بودن و ساکت ترینشون هم من بودم .
از مورچه صدا درمیومد از من نه !
در راستای نقض مطالب فوق:نقل قول:
نوشته اصلی توسط SUB-Z3RO
نصف اون بادکنکا رو اوردیم تو غرفمون تا باهاشون بادکنک بازی کنیم جاتون خالی
کلی چایی داشتیم حداقل 45 مدل
هر روز هم 3 4 کیلو شیرنی وارد غرفه میشد
یه همسایه گل داشتیم اخرت صفا و معرفت
در راستای تایید مطالب فوق:
کلا ابمیوه ها همشون ترش بود
یه دفه هم که دلستر اومد تو غرفه مزه انگور ترش میداد که معده رو سوراخ میکرد
روزای اخر هم دیگه دلستر و شربت و اینا همش میریخت رو میز و صندلی
بعد که میشستیم رو صندلی میدیدیم که چسبیدیم بهش
تازه انقدر میخندیدیم و حرف میزدیم فک درد میگیرفتیم
حالا قضیه ناهارا بماندددد
ولی خدایی پوران خانم کلی زحمت کشید تو غرفه واقعا خسته نباشند.
دست اقا کامران هم درد نکنه کلا انرژی غرفه کم مونده بود غرفه رو بترکونه دیگه[nishkhand]