PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نصوح که بود و ماجرای توبه نصوح چیست؟



kamanabroo
30th December 2008, 12:53 AM
نصوح که بود و ماجرای توبه نصوح چیست؟

نصوح مردی بود كه چهره و صدایش مانند زنان بود، لیك شهوتش كامل و بیدار بود .
در حمام شهر ، زنان را می شست و كیسه می كشید و از این راه كسب رزق و هوس می كرد و كسی از این داستان خبری نداشت.
بارها خواسته بود از این كار دست بكشد و به درگاه خدا بازگردد و هر بار توبه و عهد و پیمان می شكست و باز هم ادامه می داد. آن عشیق دختران خسروان را زین طریق خوش همی مالید و میشست.

روزی به نزد پیری از عرفا رفت و از او خواست تا برایش دعا كند، پیر تبسمی كرد و گفت: خداوند توفیق این كار را به تو می دهد تا اینكه یك روز دختر پادشاه به حمام آمد از قضای روزگار گوهری از دختر حاكم در حمام گم شد. پس درها را بستند و گفتند كه همه باید عریان شوند...
و نصوح را از روى احترام مجبور به عریان شدن نكردند با این حال خطر آنچنان نزدیك بود كه حد نداشت زیرا خارج از اینكه آبرویش می رفت محكوم به اعدام هم می شد .
رنگ از روی نصوح رفت و ضعف تمام وجودش را گرفت. آن‏ نصوح از ترس در خلوتی در آمد در حالی که رویش زرد و لبش كبود از خشیت مرگی که پیش چشم خویشتن می دید بر خود همچو برگ سخت می لرزید.
بارها گوشه ای با خدا خلوت كرد و به عجز و لابه و ناله و درآمد كه خداوندا برگشته‏ام توبه ‏ها و عذرها بشكسته‏ام ای خدا آن كن كه سزاوار تو است...
خلاصه غلط كردم در همین حین به نزد او آمدند و گفتند كه همه عریان شدند و گوهر پیدا نشد و باید كه تو هم عریان شوی نصوح از حال رفت انگار روح از تنش خارج شد در همان لحظه آن گوهر در كف حمام پیدا شد و دیگر او را عریان نکردند.
نصوح به هوش آمد و همه برای عذر خواهی از او به دستبوسی اش آمدند دختر پادشاه هم پیغام فرستاد كه فقط نصوح باید او را بشوید.
اما این بار نصوح عهدی بسته بود و تلخی مرگ را حس كرده بود و قدرت بازگشت به سوی ناپاكی را نداشت. و لذا بسان شیری كه از پستان حیوانی خارج می شود و بازگشتی در او نیست، نصوح از حمام رفت.
شب تا صبح را به تزرع و ندامت و زاری به درگاه خدای تعالی و بیزاری از گناه می گذراند و صبح تا شب را به كار سخت در بیابان و كوه با پای برهنه سنگ بر پشتش حمل می كرد و استغفار می گفت.


توبه ای كردم حقیقت با خدا
نشكنم تا جان شدن از تن جدا
بعد آن محنت كه را بار دگر
پا رود سوی خطر الا كه خَر

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد