توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ► •فقط مجنون ها بخوانند!•◄
haniye.R
25th December 2011, 04:41 PM
ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کردست در کارش مکن...
haniye.R
25th December 2011, 04:44 PM
من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
Arash_tanha
1st January 2012, 04:01 PM
امروز که آینه جوابش سنگ است / در ذهن زمانه عشق هم بی رنگ است / هر کس که نداند تو خودت می دانی / آری به خدا دلم برایت تنگ است .
Arash_tanha
1st January 2012, 04:01 PM
لبخند زدی و آسمان آبی شد / شب های قشنگ تیره مهتابی شد / پروانه ای از تولد زیبایت / تا آخر عمر غرق بی تابی شد .
Arash_tanha
1st January 2012, 04:04 PM
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
Arash_tanha
1st January 2012, 04:04 PM
به فکر نوازش دست های منی ، بی آنکه بدانی که این دلم است که تنها مانده ، دست هایم دوتایند !
Arash_tanha
1st January 2012, 04:04 PM
جان رفته ولی زخم جفایت نرود / تاثیر دو چشم بی وفایت نرود / فرشی ز دل شکسته انداخته ام / آهسته بیا شیشه به پایت نرود .
Arash_tanha
1st January 2012, 04:05 PM
من از شوق تو لبریزم گل من / کجایی بی تو پاییزم گل من / ز پا افتاده ام بازآ که شاید / به دیدار تو برخیزم گل من .
*alien*
2nd January 2012, 05:19 PM
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم، قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!
یکی گفت: چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روزخدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.
عرفان نظرآهاری
*alien*
2nd January 2012, 05:21 PM
سهراب : گفتی چشمها را باید شست !
شستم ولی.....
گفتی جور دیگر باید دید!
دیدم ولی.....
گفتی زبر باران باید رفت
رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده...
*alien*
2nd January 2012, 05:22 PM
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند
حیف من زاده ی امروزم.
خدایا جهنمت فرداست
پس چرا امروز می سوزم.
*alien*
2nd January 2012, 05:23 PM
باد
کدام تکه از روح تو را
کنده و تا اینجا آورده؟
که چنین چرخ می زنی
*alien*
2nd January 2012, 05:25 PM
نگـــاه میکنمـ از غمـ به غمـ
که بیـــشتر استـــ
به خیسیـ چندانیـ که عازم سفر است
من از نگــاه کلاغیـ که رفــت فهمیدمـ
که سرنوشت درختانـ باغ من تبر استـ
*alien*
2nd January 2012, 05:26 PM
شکوه دنیا همچون دایره ای است بر روی آب
که هر زمان
بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود
*alien*
2nd January 2012, 05:31 PM
ای درخور اوج ! آواز تو در کوه سحر ، و گیاهی به نماز.
غم ها را گل کردم ، پل زدم از خود تا صخره ی دوست.
من هستم ، و سفالینه ی تاریکی ، و تراویدن راز ازلی.
سر بر سنگ ، و هوایی که خنک ، و چناری که به فکر ، و روانی که پر از ریزش دوست.
خوابم چه سبک ، ابر نیایش چه بلند ، و چه زیبا بوته ی زیست ، و چه تنها من!
تنها من ، و سرانگشتم در چشمه ی یاد ، و کبوترها لب آب.
هم خنده ی موج ، هم تن زنبوری بر سبزه ی مرگ ، و شکوهی در پنجه ی باد.
من از تو پرم ، ای روزنه ی باغ هم آهنگی کاج و من و ترس!
هنگام من است ، ای در به فراز ، ای جاده به نیلوفر خاموش پیام
*alien*
2nd January 2012, 05:32 PM
رنگ رخساره نبینی و ندانی ز نهان
چه کنم جز که بگویم سخن عشق عیان
نامه در دست نسیم است لب پنجره آی
منتظر باش که هر آن برسد نامهرسان!
کردهام آنچه که در مذهب ابراهیمیست
بردهام عقل به قربانگه عشقش قربان
صبح عید است و نهان از نظر خفتهدلان
بوسهها بر رخ هر برگ نشاند باران
بار دیگر رسدم جامه سبزی ز بهار
برکنم، برکنم این رخت که پوشانده خزان
*alien*
2nd January 2012, 05:34 PM
تو قفل تن شکستهای، درون جان نشستهای!
رها شدم! سبک شدم! تو بند دل گسستهای
چو خواندیم به سوی خود، نخست باورم نشد!
دوباره بانگ برزدی: بیا بیا که رستهای!
رهاندهای دل مرا ز رنج اخم و تخم غم!
لبم ز خنده پر شده، چه خندهی خجستهای!..
*alien*
4th January 2012, 11:38 AM
رنجش از صفرا و از سودا نبود .. بوی هر هیزم پدید آید ز دود
دید از زاریش کو زار دل است .. تن خوش است و او گرفتار دل است
عاشقی پیداست از زاری دل .. نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علت ها جداست .. عشق اُصطرلاب اسرارِ خداست
عاشقی گر زین سرو گر زان سر است .. عاقبت ما را بد آن سر رهبر است
هر چه گویم عشق را شرح و بیان .. چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است .. لیک عشق بی زبان روشنتر است
چون قلم اندر نوشتن می شتافت .. چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت .. شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلــــــیل آفــــــــــتاب .. گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی از سایه نشانی میدهد .. شمس هردم نور جانی میدهد
سایه خواب آرد ترا همچون سمر .. چون برآید شمس اِنشق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست .. شمس جان باقیی کِش اَمس نیست
شمس در خارج اگر چه هست فرد .. میتوان هم مثل او تصویر کرد
شمس جان کاو خارج آمد از اثیر .. نبودش در ذهن و در خارج نظیر
*alien*
4th January 2012, 11:41 AM
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه بیهوده میخوانید.
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
*alien*
4th January 2012, 11:51 AM
من
پری كوچك غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نیلبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
*alien*
4th January 2012, 11:57 AM
در همین حوالی
بشارت نور و روشنی
مرا بسمت چشمان تو کشاند
از عمیق ترین زاویه ی نگاه تو
به عروجی نا ممکن رسیدم
تا اینهمه التفات
تا اینهمه شوق
نزدیک تو شدم
آن ِ تو شدم ....با من باش
مرا پذیرا باش
win-boy
12th January 2012, 12:29 AM
یک وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه
و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی
بعدشم بگی به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم ....!
*alien*
12th January 2012, 11:54 AM
باور کن خود حقیقی ما خیلی بهتر از کسی است که آن را جعل می کنیم!
*alien*
12th January 2012, 11:54 AM
کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی بر نخورد
*alien*
12th January 2012, 11:55 AM
من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم ! و , وقت تمام است!!! برگه ها بالا...
*alien*
12th January 2012, 11:56 AM
بی آنکه بخواهم تمــــــــام شدی همانطور که بی آنکه بخواهم تمام مـــــــن شده بودی.....!
*alien*
12th January 2012, 12:00 PM
گرد آمدیم:
شبچره ای بود و آتشی،
گفت و شنود و قصه و نقلی ز سیر و گشت ...
وقتی که برشکفت گل هندوانه، سرخ
در اوج سرگذشت
یلدا، شب بلند، شب بی ستارگی
لختی به تن طپید و به هم رفت و درشکست
به خانه می شدیم که گرد سپیده دم
بر بام می نشست
haniye.R
12th January 2012, 12:03 PM
من در غم تو ،تو در هوای دگری
مجنون تو من،تو دلربای دگری
در مکتب عشاق روا کی باشد
من دست تو بوسم و تو پای دگری...
haniye.R
12th January 2012, 12:56 PM
دل تو مثل دلم اينهمه دلتنگ كه نيست
بخدا جنس دلم مثل دلت سنگ كه نيست
همه حرفات پر كذب و پرنيرنگ و فريب
عشق من مثل تو و عشق تو بيرنگ كه نيست
تنم اينجاست همه فكر وخيالم پيش تو
تو كه آرومي، آخه تو دل تو جنگ كه نيست
وقتي که رفتي ، واسه من حتي دلت تنگ نشد
خونه ي عشق و شناختن كار هر سنگ كه نيست
haniye.R
15th January 2012, 10:32 PM
دلم شکسته بود و غمین.....
آیا او مرا دوست دارد یانه.....
بد نبودم.........
نمی خواستم باشم..........
اوست یا نه........
بخشیدمش شاید مرا ببخشد.....
بخاطر بدی که در من ساخت......
وبه خودش بازگشت.....
بخشیدمش زیرا............
S.a
رضوس
16th January 2012, 12:23 AM
دلم شکسته بود و غمین.....
آیا او مرا دوست دارد یانه.....
بد نبودم.........
نمی خواستم باشم..........
اوست یا نه........
بخشیدمش شاید مرا ببخشد.....
بخاطر بدی که در من ساخت......
وبه خودش بازگشت.....
بخشیدمش زیرا............
زیرا........دوستش دارم .
استاد نویسندش کیه؟؟؟؟؟
*alien*
18th January 2012, 12:12 PM
تو از ما فارغ و ما با تو همراه
ز ما فرياد مي آيد تو خاموش
*alien*
18th January 2012, 12:16 PM
گيرم كه در باورتان به خاك نشسته ام وساقهاي جوانم از ضربه هاي تبرهاتان زخمدار است،با ريشه چه مي كنيد؟
haniye.R
18th January 2012, 06:53 PM
میدانی؟ بعضی ها را هــــــــر چقدر بخوانی.....
خسته نمی شوی!
بعضی ها را هر چقدر گوش دهی...
عادت نمی شوند،
بعضی ها هر چقدر تکرار شوند...
باز بکرند و دست نخورده!
دیده ای؟!
شنیده ای؟!...
بعضی ها
بــــــی نهایتند
امــــــــــــــا
فقط بعـــضــی ها!....
haniye.R
18th January 2012, 06:58 PM
سقف آسمان دلم...
سقف آسمان دلم ترك برداشته ...
قدری آرام تر قدم بردار...
سقفش به جهنم...
سست است و كاه گلی...
میترسم پای تو را بخراشد !!
haniye.R
18th January 2012, 07:00 PM
نبری گمان که دیگر ز دل ما رفته باشی....
تو عزیز دل مایی هر کجا نشسته باشی...
haniye.R
18th January 2012, 07:01 PM
به سراغ من اگر می آیی دیگر اسوده بیا.
به گمانم دو سه وقتیست که ترک خورده چینی نازک تنهایی من
من پریشان تر از انم که به خود فکر کنم
و تو حیران تر از انی که مرا درک کنی
من چنان بی خبر از خویش و تویی بی خبر از من
که غریبانه ترین شعر در ایینه ما حیرانیست...
haniye.R
18th January 2012, 07:04 PM
وای سهراب کجایی آخر؟...
زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند !
تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند,
همه جا سایه ی دیوار زدن !
وای سهراب دلم را کشتند
ای سهراب کجایی که ببینی حالا
دل خوش مثقالی است
دل خوش نایاب است
تو سوالت این بود
دل خوش سیری چند
من سوالم این است
معدن این دل خوش
تو بگو ای سهراب
در کدامین کوه است
در کدامین صحرا در کدامین جنگل
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
haniye.R
18th January 2012, 07:05 PM
عجب موجود سخـــــــ ــــــت جانی ست دل!
هزار بار تنگ میشـــــ ــــــود
، میشـــــ ـــــکند،
میـــــــــــــــــــ ــــــــــــسوزد،
میمــــــــ ـــــــیرد
و باز هم برایت می تپــــــــــــ ـــــــد!!!!
win-boy
18th January 2012, 11:07 PM
باران اشکم می ترسد
مبادا سیلی شود
آبادی را نابود کند
یا که ویران کند
آن حس آفتاب شدنم .....!
haniye.R
20th January 2012, 02:40 PM
چه بد کردم که از من "سرگردان" گشتی تو ای دلبر؟
زدی بر جان من آتش،ازین دم تا دم محشر
نشینی هر زمان با دیگری چون ساقی و ساغر
الهی،از لباس عافیت هر دم بر آری سر
کنی هر لحظه در ماتم دوصد پاره گریبان را!
haniye.R
20th January 2012, 02:41 PM
صدایت می کنم با اشکهایم ای نگار من
بیا امشب به بالین نگاه سوگوار من
ببین اینجا میان سایه های مبهم تردید
ترا می خواند این آشفته قلب بی قرار من
منم مجنون ترین لیلی که در آیینه ی حسرت
خیال با تو بودن زنده ام می دارد یار من
تویی تنها که می فهمی خزان چشمهایم را..
haniye.R
20th January 2012, 03:00 PM
آخرین حرف تو.....
گفتي ستاره ماندنيست، ديدي ستاره هم شكست!؟
عهدي ميان ما نبود ،عهدِ نبسته هم گسست!!
اين خوابِ سبز از ابتدا ، يك اشتباه ساده بود
يك اشتباه ساده كه ، آخر مرا در هم شكست
گفتي :« تو را تقصير نيست ، نتوانمت در دل نشاند»
اين آخرين حرف تو بود ، حرفي كه بنيانم گسست
آري! بلور عاطفه ، با سنگِ بي مهري شكست
اين دل شكسته بود ، باز ، يكبار ديگر هم شكست
haniye.R
20th January 2012, 03:04 PM
شبی پرسیدمش با بی قراری
به غیر از من کسی را دوست داری
زچشمش اشک شد از شرم جاری
میان گریه هایش گفت اری.......
haniye.R
20th January 2012, 03:08 PM
رفتم از کوی تو اما دلم آنجاست هنوز
دل حسرت زده ام محو تماشاست هنوز
یاد روی تو چو مهری که فروزش دارد
مایه روشنی چشم و دل ماست هنوز
گرچه دانم که وصال تو خیالیست محال
سر تا قدمم غرق تمناست هنوز
هوس و شور و نشاط از دل من رفته، ولی
عشق و امید و تمنای تو برجاست هنوز
haniye.R
20th January 2012, 03:10 PM
تو سکوت می کنی!
فریاد زدنم را نمی شنوی !
یک روز !
من سکوت خواهم کرد و
...
تو آن روز
برای اولین بار
مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید...
رضوس
20th January 2012, 08:39 PM
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق محبت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریق گذر نکرد
حافظ
[gerye]
haniye.R
20th January 2012, 08:51 PM
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی. «گابریل گارسیا»
haniye.R
20th January 2012, 08:52 PM
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست
گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست
من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل
تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست . . .
haniye.R
20th January 2012, 08:54 PM
دلتنگی!
حس نبودن کسیست
که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند...
haniye.R
20th January 2012, 08:56 PM
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن... میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری... اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!! اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
رضوس
20th January 2012, 08:56 PM
اگر آن ترک شیرازی بدست آید دل ما را
به خال هندواش بخشم سمرقند بخارارا
haniye.R
20th January 2012, 08:58 PM
به تو می اندیشم
به تو و تندی طوفان نگاهت بر من
به خود و عشق عمیقت در تن
به تو و خاطره ها
که چرا هیچ زمانی من و تو ما نشدیم
جام قلبم که به دست تو شکست
من چرا باز تو را می بخشم؟؟؟
به تو می اندیشم
به تو که غرق در افکار خودی
من در اندیشه افکار توام
قانعم بر نگه کوته تو
هر زمان در پی دیدار توام…
haniye.R
20th January 2012, 09:21 PM
کاش اون لحظه ای که یکی ازت می پرسه: "چطوری؟"
و تو جواب میدی: "خوبم"، یکی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه: "میدونم خوب نیستی"...
*alien*
20th January 2012, 09:27 PM
ای هیچ برای هیچ درهیچ برای هیچ مپیچ
*alien*
20th January 2012, 09:30 PM
اینم یه داستان توپ
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقي مانده بود، تصميم گرفت براي گذراندن وقت کتابي خريداري کند. او يک بسته بيسکوئيت نيز خريد و بر روي يک صندلي نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
مردي در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه ميخواند. وقتي که او نخستين بيسکوئيت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم يک بيسکوئيت برداشت و خورد. او خيلي عصباني شد ولي چيزي نگفت. پيش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شايد اشتباه کرده باشد.
ولي اين ماجرا تکرار شد. هر بار که او يک بيسکوئيت برميداشت، آن مرد هم همين کار را ميکرد. اينکار او را حسابي عصباني کرده بود ولي نميخواست واکنشي نشان دهد. وقتي که تنها يک بيسکوئيت باقي مانده بود، پيش خود فکر کرد : حالا ببينم اين مرد بيادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرين بيسکوئيت را نصف کرد و نصفش ديگرش را خورد. اين ديگه خيلي پرروئي ميخواست! زن جوان حسابي عصباني شده بود.
در اين هنگام بلندگوي فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپيماست. آن زن کتابش را بست، چيزهايش را جمع و جور کرد و با نگاه تندي که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتي داخل هواپيما روي صندلياش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عينکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب ديد که جعبه بيسکوئيتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خيلي شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... يادش رفته بود که بيسکوئيتي که خريده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بيسکوئيتهايش را با او تقسيم کرده بود، بدون آن که عصباني و برآشفته شده باشد!
*alien*
20th January 2012, 09:39 PM
من ماندم و حلقه طنابی در مشت بارفتن تو به زندگی کردم پشت
بگذار فردا برسد می شنوی دیروز غروب عاشقی خود را کشت
*alien*
20th January 2012, 09:45 PM
امشب به قصه دل من گوش میکنی فردا چو قصه مرافراموش میکنی (http://p30persian.ir/forum/post93377.html)
*alien*
20th January 2012, 09:47 PM
دکتر شريعتي :
« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ، آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت. !...
چند سالي گذشت يک روز که با همسرم از خيابان مي گذشتيم ،آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم . »
haniye.R
20th January 2012, 10:15 PM
تـــــــ و ..
چـه می فهمی .!
حــال و روز
کسی را که دیگر
هــــیـــــچ ..
نگاهی ..
دلـــــ ش
را نمی لرزاند ...!
haniye.R
20th January 2012, 10:16 PM
شیرین بهانه بود!
فرهاد تیشه میزد تا نشنود
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند:
دوستت ندارد...
haniye.R
20th January 2012, 10:18 PM
اینــــجا تا پیراهنت راســـیاه نبینند
باور نمـــی کنند چیزی از دســــت داده باشـی ...
haniye.R
20th January 2012, 10:19 PM
دیشب که باران آمد …
میخواستم سراغت را بگیرم …
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی...
haniye.R
20th January 2012, 10:24 PM
کاش می فهمیدی،
قهر می کنم….
تا دستم را محکمتر گیری و بلندتر بگویی:
بمان…
نه اینکه شانه بالا بیندازی
و آرام بگویى:
هر طور راحتى!!
haniye.R
20th January 2012, 10:25 PM
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
رضوس
20th January 2012, 11:13 PM
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند..........[narahatish]
haniye.R
21st January 2012, 03:37 AM
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جدایی ها شکایت میکند..........[narahatish]
نشنو از نی،نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ،دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود...
*alien*
21st January 2012, 07:05 PM
تا حالا شده شب از پنجره اتاقت بیرون رو نگاه کنی؛ یا یه جای بلند بیرون شهر، تو خلوت و آرامش وایسی و به شهر نگاه کنی !؟ آدمها مثل چراغهایی هستند که شبها تو شهرند، فقط تا وقتی هستند که روشن اند؛ وقتی خاموش اند فراموش می شوند، حتی اونایی هم که روشن اند تا وقتی که نزدیکت هستند خوب میبینیشون، وقتی که دور می شن خاموش و روشن می شن، انگار می دونن که فراموش می شن، می میرن!
شاید هم یه جورایی دارن تقلا می کنن که زنده بمونن اما نه . . . اونها هم سرشون به کار خودشونه . . . شاید این منم که از اونها خیلی دور شدم و دارم تو ذهنشون می میرم. . . آره! شاید از اونجایی که اونها هستند، من هم دارم خاموش و روشن می شم...
اما مهم نیست چون حداقل می دونم یکی اون بالا هست که اونقدر بزرگه که این فاصله ها براش خیلی کوچیکه و هیچکس رو فراموش نمی کنه. . . حتی اونهایی رو که خاموش خاموش اند. . .
امشب از پنجره اتاقت، شهر رو نگاه کن. .
*alien*
21st January 2012, 07:12 PM
همیشه خداحافظی سخته .... حتی اگه برا مدتی باشه ......
من چقدر طعم تلخ خداحافظی را چشیدم .....
برای عزیزی که رفت و ارزوی ثانیه ای دیدن دوباره اش رو یای محال زندگیم شد .....
برای او که رفت.... اما ماندگار شد در روح و ذهنم .....
و برای خودم که رفتم .....
و دلم می خواهد بروم به ناکجااباد .... خودم باشم با خدا تنهای تنها ....
وامشب می روم به قول سهراب :
باید امشب بروم ....
باید امشب چمدانی که به اندازه تنهایی من جا دارد بردارم و بروم......
به سمتی که درختان حماسی پیداست ....
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند .....
نمیدونم دووم میارم یا نه ....
اما باید برم ... باید عادت کنم .... گرچه اهل عادت نیستم
ولی باید به تنهایی به تنها بودن عادت کنم ......
پس میرم ....
چمدون تنهایی هام و برداشتم .....
راستی کفش هایم کو .....
تا برگشتی دوباره ...... به خدا میسپارمت ....
haniye.R
21st January 2012, 09:57 PM
من و دل در شب هجرش همه شب بیداریم
دل پی شکوه ی او،من پی دلداری دل...
haniye.R
21st January 2012, 10:00 PM
دردی اگر داری و هم دردی نداری...
با چاه آن را در میان بگذار،با چاه..
گفتند این را پیش از این،اما نگفتند..
گر همرهان در چاهت افکندند و رفتند..
آنگاه دردت را کجا فریاد کن...
آه...
win-boy
22nd January 2012, 12:08 AM
این روزها برای تنهـــا شدن، کافیست صادق باشـــــی!
*alien*
26th January 2012, 12:00 PM
صبحی برمی خيزم
به آن سان که خورشيد طلوع می کند
دردها رفته اند و عطر خوشبختی تراس خانه کوچکم را پر کرده است
دلم واژه های تازه می خواهد
سردی و خاموشی تنم را فراگرفته
دلم روشنايی آفتاب را می خواهد
کاش کسی در آفتاب برايم خانه می ساخت
کاش کسی سهم مرا از خورشيد به من می داد .......
*alien*
26th January 2012, 12:04 PM
باد که میوزد با خود
بوی تو را برای من میاورد
و موقع رفتن
عطر گونه های خیسم را برای تو
*alien*
26th January 2012, 12:08 PM
چه آغازي چه انجامي
جه بايد بود و بايد شد
در اين گرداب وحشت زا
چه اميدي چه پيغامي
كدامين قصه شيرين
براي كودك فردا....
*alien*
26th January 2012, 12:11 PM
کوزه را شکست وزمین را از باده سیراب کرد. فریاد زدم مسلمانم!و ای کاش که خاک بودم !!!!
*alien*
26th January 2012, 12:13 PM
قبلا میرفتی جایی یه خداحافظ میگفتی
win-boy
29th January 2012, 11:47 AM
در چشمانم تنهاييم را پنهان مى كنم
در دلم دلتنگيم را
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسال است
ساده مى نگرد, ساده مى خندد, ساده مى پوشد...
دل من از تبار بلور هاى كاهگلى است
ساده مى افتد,ساده مى شكند, ساده مى ميرد
win-boy
29th January 2012, 08:07 PM
فصل که رخت عوض می کند
دوباره عاشقت می شوم
گیرم زمستان باشد و من
آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم
عشق تو همین شال پشمی است
که نفسم را گرم می کند
win-boy
31st January 2012, 12:14 PM
فقط مجنون ها بخوانند ......!!!!!!!!!!!!!!!
تو مي ايي
يقين دارم كه مي ايي
زماني كه مرا در بستر سردي ميان خاك بگذارند تو مي ايي
يقين دارم كه مي ايي پشيمان هم ....
دو دستت التماس اميزمي ايد به سوي من ولي پر مي شود از هيچ
دستي دست گرمت را نمي گيرد
صدايت در گلو بشكسته و الوده با گريه
به فريادي مرا با نام ميخواند و مي گويي كه اينك من
سرم بشكن
دلم را زير پا له كن
ولي برگرد !!
همه فرياد خشمت را بجرم بي وفايي ها
دورنگي ها
جدايي ها بروي صورتم بشكن
مرو اي مهربان بي من كه من دور از تو تنهايم!
ولي چشمان پر مهري دگر بر چهره ي مهتاب مانند نمي ماند
لباني گرم با شوري جنون انگيز نامت را نمي خواند
دگر ان سينه ي پر مهر ان سد سكندر نيست
كه سر بر روي ان بگذاري و درد درون گويي
تو مي ايي زمانيكه نگاه گرم من ديگر بروي تو نمي افتد
هراسان
هر كجا
هر گوشه اي برق نگاهت را نمي پايد
مبادا بر نگاه ديگري افتد
دو چشم من تو را ديگر نمي خواند
محالست اينكه بتواني بر ان چشمان خوابيده دوباره رنگ عشق و ارزو ريزي
نگاهت را بگرمي بر نگاه من بياويزي
به لبهايم كلام شوق بنشاني
محالست اينكه بتواني دوباره قلب ارام مرا
قلبي كه افتادست از كوبش بلرزاني/برنجاني
محالست اينكه بتواني مرا ديگر بگرياني
تو مي ايي يقين دارم ولي افسوس ان پيكر كه چون نيلوفري افتاده بر خاكست
دگر با شوق روي شانه هايت سر نمي ارد
به ديوار بلند پيكر گرمت نمي پيچد
جدا از تكيه گاهش در پناه خاك مي ماند
و در اغوش سرد گور مي پوسد و گيسوي سياهش
حلقه حلقه بر سپيدي هاي ان زيبا لباس اخرينش ....
نرم ميلغزد
جدا از دستهاي گرم و زيبا و نجيب تو ....
دگر ان دستها هرگز بر ان گيسو نمي لغزد
پريشانش نمي سازد
دلي انجا نمي بازد
تو مي ايي يقين دارم تو با عشق و محبت باز مي ايي ولي افسوس ...
ان گرما بجانم در نميگيرد
بجسم سرد و خاموشم دگر هستي نمي بخشد
يقين دارم كه مي ايي
بيا اي انكه نبض هستيم در دستهايت بود !!!!!
دل ديوانه ام افتاده لرزان زير پايت بود !!!!
بيا اي انكه رگهاي تنم با خون گرم خود تماما معبري بودند !!!!!!
تا نقش ترا همچون گل سرخي بگلدان دل پاكيزه ي گرمم برويانند ....
يقين دارم كه مي ايي
بيا !!!!!!!!
تا اخرين دم هم قدمهاي تو بالاي سرم باشد
نگاهت غرق در اشك پشيماني بروي پيكرم باشد دلت را جا گذاري شايد انجا،
تا كه سنگ بسترم باشد!
haniye.R
31st January 2012, 01:03 PM
كاش كه معشوق زعاشق طلب جان مي كرد
تا كه هر بي سر و پائي نشود يار كسي ...
*alien*
2nd February 2012, 11:08 AM
یاد دارم یک غــــروبِ گرم گرم
می گـذشت از کـوچه ی ما دوره گرد
دوره گردم ،کهنه قالــی می خرم
دســت دوم ، جــنس عالی می خــرم
گر نــداری ،کوزه خالی می خرم
کاســه و ظــرف سفـــالی می خــرم
اشــک در چشمان بـابـا حلقه بست
عاقبــــت آهـــی زد و بغضش شکست
آخر ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگی است؟
سوختــم دیــدم که بـابـا پیر بود
بدتر از آن خــــواهرم دلــــگیر بود
صورتش دیدم که لــــک برداشته
دســـــت زیبایش تـــرک برداشتـــه
بــوی نانِ تـازه هـوش از او ربود
اتفاقـــا مـــــادرم هـــم روزه بــود
بــاز آواز درشــــت دوره گــرد
پـــــرده اندیشه ام را پـــاره کـــرد
دوره گــردم کهنه قالی می خرم
کاســــه و ظـــرف سفالی مــی خرم
خــواهرم بی روسری بیرون پرید
آی آقـــا!؟ سفره خالی می خرید؟؟!
*alien*
2nd February 2012, 11:11 AM
ای لبت میگون و جانم می پرست
ما خراب افتاده و چشم تو مست
تا نگویی کین زمان گشتم خراب
می نبود آنگه که بودم می پرست
آنکه از دستش ز پا افتاده ام
کی بدست آیدچومن رفتم زدست
دل در او بستیم و از ما در گسست
عهد نشکستیم و از ما بر شکست
*alien*
2nd February 2012, 11:13 AM
واژه ی عشق
به معناي حريم امنيست
دور محدوده ي تنهایيمان
و تو اين معنا را چه غلط فهميدي
كه به تنهايي من سنگ زدي
و به شيدايي من خنديدي.
خنده ات آتش شد
آتشش بال و پرم را سوزاند
و تو اين را ديدي
باز میخندیدی!
تو چه میفهمیدی؟
تو نميفهميدي.
واژه ي عشق
به معناي گذشتن با هم
از ميان كوچه باغ سبزدلگرميها
يا نشستن لب مرداب پر از نيلوفر
كه درونش چند مرغابي آزاد به ما مينگرند
و من و تو با هم
جمله اي ساده بسازيم از غم.
تو چه ميدانستي؟
كه خيال من از اين حادثه ها لبريز است
تو چه ميدانستي؟
كه من از فاجعه هم شعر و غزل ميسازم
تو چه ميدانستي؟
واژه ي عشق به معناي تو بود
تو چه میدانستی؟
تو نمیدانستی
تو نمیدانستی.
*alien*
2nd February 2012, 11:17 AM
شهر آیینه دار میشود با یک گل
پروانه تباه میشود با یک گل
گفتند نمیشود ولی میبینید
یک روز بهار میشود با یک گل...
master_mind
2nd February 2012, 11:17 AM
میترسم...
چـتـری کـه رویِ سَــر گـرفـتـه ای
جـایـی بَـرایِ مَـن نَـدارد
خـیـس مـی شَـوَم . . .
نَـه از بـاران . . .
از تَــرسِ آن کـه :
" نَـبـیـنـی جـایِ پـاهـایَـم را کـنـارِ ردِ پـاهـایَـتـــ
*alien*
2nd February 2012, 11:20 AM
پرنده بودن و باران ، پرنده بودن و باد
پرنده بودن و تقدير هر چه باداباد
سکوت درخور اين لحظه هاي روشن نيست
بخوان بلند بر اين قله هاي بي فرهاد
اگرچه با عطش سوختن زمين گيرم
مرا به باد غزل هاي خويش خواهي داد
تو با سرودن از آغوش صبح مي بري ام
به رقص دستهءگنجشک در مزارع باد
ومن دوباره همان دوره گرد خواهم خواند
سکوت ... زخمه ... غزل خط فاصله فرياد ...
*alien*
2nd February 2012, 11:26 AM
دوست داشتن انسانها به معنای دوست داشتن خود به اندازه دیگری است
*alien*
2nd February 2012, 11:28 AM
دستم بوی گل میداد....مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند..اما هیچ کس فکر نکرد شاید من گلی
کاشته باشم...
win-boy
2nd February 2012, 04:38 PM
مرد همسایه از سر دلسوزی تا سر کوچه ...
پیرمرد به رسم دیرین تا دم در ...
اما زنی که دستش را گرفته بودم،
مرا تا گور خواهد برد !
master_mind
2nd February 2012, 07:31 PM
هیس....!!!
نشکن سکوت قلبم را..!
حرمت دارد
مکانی که سالهاست
به یاد عشقی
در خاموشی مانده ست...!!!
master_mind
3rd February 2012, 02:23 PM
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت….!
یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …
که چگونه…..!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….
تو نگرانم نشو !!
فراموش کردنت” را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت
win-boy
4th February 2012, 11:05 PM
دنيا دنياي رياضي است وقتي عشق را تقسيم كردند تو خارج قسمت من شدي
master_mind
4th February 2012, 11:13 PM
گاهی اگر توانستی
اگر خواستی
اگر هنوز نامی از من در سر داشتی
... نه در دل
در کوچه تنهایی من قدمی بگذار
شلوغی کوچه ظاهریست ......
haniye.R
5th February 2012, 12:01 AM
کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد
تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی...
master_mind
5th February 2012, 12:17 AM
بارانی ات را بپــوش
و در آغــوشم بگیـــر ...
ابـر گـریــه دارم
master_mind
5th February 2012, 12:21 AM
یکی تو ،
یکی من !
این آجرها که می چینیم ،
خانه ی ماست
یا
دیوار بین مان ؟!
master_mind
5th February 2012, 09:16 PM
ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺍﺣﺘﯿﺎﺟﺖ ... ﺻﺪﺍﻗﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺳﺎﺩﮔﯿﺖ
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﻧﻔﻬﻤﯿﺖ ... ﻧﮕﺮﺍﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿت
ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯾﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯿﺖ
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﺑﺎﻭﺭﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ تنهایی ﻭ بی کس ﻭ ﻣﺤﺘﺎج!!!!
master_mind
5th February 2012, 11:30 PM
شــــــــاعر که باشی
هیچ کس جدیت نمی گیرد !!
حتی
اگر بگویی "دوستــــــــــش دارم" میگویند
وای چه شـــــعر قشنگی ...
master_mind
6th February 2012, 12:27 PM
روز مـــرگم
در آخرین نفسـم..
فقــط یک چــیز به او خــواهم گفت :
اونـطــــوری نه !
.
.
اینـــطوری میرن !!!
win-boy
6th February 2012, 12:38 PM
کاش زبانشناسی پیدا شود و دسـتور ِ زبانی بیاورد که این " تو" ِ مجهول را معلوم کند برامان!!!!
مُردیم از بس عاشقانه هامان را در گوش ِ باد خواندیم و کسی نیـامد
master_mind
6th February 2012, 02:19 PM
- جـرینـگگگـــ ...
چیـزی نیست!!
یک دِل ♥ بـــود که آטּ هــم اشتبـاهـی
شکست ..
mina_bushehr
6th February 2012, 08:17 PM
شیشه ای می شکند!
یک نفر می پرسد چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا ؟
master_mind
6th February 2012, 10:02 PM
روی قـلــبــــــــــ♥ـــــی نـوشـــتــه بـود :
شــکـســــتـــــنـــی اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن
ولی
مـــن روی قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم :
شــکـســتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن
mina_bushehr
7th February 2012, 09:24 PM
مـن بـه خـود می گـویـم:چـه کـسی بـاور کـرد
جـنگــل ِ جـان مــرا
آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟
mina_bushehr
7th February 2012, 09:36 PM
شنيدم مصرعي شيوا، كه شيرين بود مضمونش « منم مجنون آن ليلا كه صد ليلاست مجنونش» به خود گفتم تو هم مجنون يك ليلاي زيبايي كه جان داروي عمر توست در لبهاي ميگونش بر آر از سينه جان شعر شورانگيز دلخواهي مگر آن ماه را سازي بدين افسان افسونش! نوايي تازه از ساز محبت، در جهان سركن، كزين آوا بياسايي ز گردشهاي گردونش. به مهر آهنگ او روز و شبت را رنگ ديگر زن كه خود آگاهي از نيرنگ دوران و شبيخونش. ز عشق آغاز كن، تا نقش گردون را بگرداني، كه تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش، به مهر آويز و جان را روشنايي ده كه اين آيين همه شادي است فرمانش، همه ياري است قانونش غم عشق تو را نازم، چنان در سينه رخت افكند كه غمهاي دگر را كرد از اين خانه بيرونش! غرور حسنش از ره ميبرد، اي دل صبوري كن! به خود باز آورد بار دگر شعر فريدونش.
master_mind
7th February 2012, 11:47 PM
شاید دل من عروسکی از چوب است
مثل قصـــــه ی پینوکیــو محبوب است
اما چه دماغـــــــــــی داره این بیچاره
از بس که نوشته: "حال من هم خوب است.!!
win-boy
8th February 2012, 04:10 PM
روزگاریست روزهایم را پر میکنم،میگذرانم،
شاید میگذرانیم،خیلی وقت است با واژه های صبر و انتظار خود را سرگرم میکنیم،خود را آرام میکنیم،
که شاید روزی جایی زمانی لحظه ای ....
آن شود که هم خدای دل بخواهد هم خود دل......
master_mind
9th February 2012, 01:10 AM
دردم این نیست
که مَعشوقِ مَن اَز عِشق تُهیست
دَردم این اَست که...
با دیدَن این سردی ها
مَن چِرا دِل بَستم؟
master_mind
9th February 2012, 01:12 AM
می ترسم مضطربم …
و با آن که می ترسم و مضطربم …
باز با تو تا آخر دنیا هستم…
می آیم، کنار گفتگوئی ساده،
تمام رویاهایت را بیدار می کنم…
*alien*
9th February 2012, 10:24 AM
تنهــــــــــــــــایی
استخوان سوز است
حتی
درعاشقانه ترین ساعتهــــــــا
*alien*
9th February 2012, 10:27 AM
محبت از درخت آموز...
كه سايه از سر هيزمشكن هم بر نمیدارد...
*alien*
9th February 2012, 10:29 AM
زندگي زندان سرد كينه هاست
من گريزانم از اين زندان كه نامش زندگيست
master_mind
9th February 2012, 11:27 AM
دلم گرفته...
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگي هاي عالم
شيشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترين تلنگري ميشكند.
شكند
دلم مي خواهد فر ياد بزنم ولي واژه اي نمي يابم
كه عمق دردم را در فرياد منعكس كند
فريادي در اوج سكوت كه هميشه براي خودم سر داده ام
دلم به درد مي آيد وقتي سر نوشت را به نظاره مينشينم
كاش مي شد پرواز كنم
پروازي بي انتها تا رسيدن به ابدييت.......
كاش مي شد
در ميان هجوم بي رحمانه درد خودم را پيدا كنم
نفرين به بودن وقتي با درد همراه است
بغض كهنه اي گلويم را مي فشارد
به گوشه اي پناه مي برم
كاش اين بار هم كسي اشكهايم را نبيند
دلم گرفته...
پاییز همان بهاریست که عاشق شده
win-boy
12th February 2012, 03:27 PM
باید ترک کنم تو را ، نفسم را و آری ....
اینجا گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند !!
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می كنند ...
می دونی بازی روزگار چیه؟؟
این که تو چشم بذاری من قایم شم بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی!!!
ودرآخر بازی، آرام میروم آنچنان آرام که ندانی کی رفته ام ....
اما وقتی جای خالیه مرا ببینی آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی!
master_mind
15th February 2012, 04:48 PM
حــُــــرمت نان از قلب بیشـــــتر است
آنرا می بوســــــند، این را میشـــــکنند... !!!
ستاره صبح امید
15th February 2012, 08:23 PM
عشق من تو باش نه براي اينکه در اين دنياي بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنياي بزرگ تنهاييم تنها ترين باشي
ولنتاين مبارک
تو مثل راز بهاري و من رنگ زمستانم. چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نميدانم
ولنتاين مبارک
دلم همچو آسمان،پر از ابرهاي بارانيست
اي کاش دلم امشب بگريد، شايد که بغض عشق در چشمانم بشکند
آري دوستي دو نيمه دارد نيمي از آن عشقي است که دل تو را بيقرار کرده است و نيمي ديگر آن محبتي است که در دل من مي تپد
ولنتاين مبارک
فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست
ولنتاين مبارک
اگه شکلات بودي شيرين ترين بودي . اگه عروسک بودي بغلي ترين بودي. اگه شمع بودي روشن ترين بودي و تا زماني که دوست مني عزيز تريني ولنتاين مبارک
اميدوارم خرس زيبايي ها هميشه تو غار چشمات خونه کنه ولنتاينت مبارک عزيزم
ميدوني ولنتاين يعني چي؟ يعني اينکه يه عاشق واقعي بايد به يه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم عاشقانه عاشقش باشه
عاشقتم تا هميشه ولنتاين مبارک
نميگم دوستت دارم
نميگم عاشقتم
ميگم ديونتم که اگه يه روز ناراحتت کردم بگي بيخيال ديونست
ولنتاين مبارک
قلب مهربانت مثلثي را مي ماند در درياي عشق
مرا در خود کشيدي برموداي من
ولنتاين مبارک
اي دوست به جز عشق تو در سر من هوسي نيست
جز نقش تو بر صفحه ي دل نقش کسي نيست
ولنتاين مبارک
بهترين لحظه، لحظه ايست که فکر کني فراموشت کردم، بعد ? اس ام اس از طرف من بياد که توش نوشته ميميرم برات
ولنتاينت مبارک
يادته بهت گفتم که خشت ديوار دلتم، تو هم منو شکستي
ولي اشکالي نداره، حالا خاک زير پاتم
ولنتاين مبارک
با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بيدارم . عشق من دست تو يعني خورشيد. گرمي دست تو را کم دارم
قاب عکستو زدم جاي ساعت ديواري
از اون موقع به بعد تو شدي تمومه لحظه هام
ولنتاين مبارک
عمري با غم عشقت نشستم
به تو پيوستم واز خود گسستم
وليکن سرنوشتم اين سه حرف بود
تو را ديدم. پرستيدم . شکستم
ولنتاين مبارک
زندگي عشق است افسانه نيست آنکه عشق راآفريد ديوانه نيست
ولنتاين مبارک
من به دو چيز عشق مي ورزم يکي تو و ديگري وجود تو، به دو چيزاعتقاد دارم يکي خدا وديگري تو، من در اين دنيا دو چيز ميخواهم يکي تو وديگري خوشبختي تو
ولنتاين مبارک
زندگي آرام است، مثل آرامش يک خواب بلند
زندگي شيرين است، مثل شيريني يک روز قشنگ
زندگي رويايي است، مثل روياي ِيکي کودک ناز
زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يک غنچه ي باز
زندگي تک تک اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست، زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است، زندگي مثل زمان در گذر
ولنتاين مبارک
هر کي اومد پيش من يه ذره جاتو نگرفت….هيچ ادايي جاي اون نازو اداتو نگرفت….پيش هر نقاشي رفتم تو رو نقاشي کنه، روي هر بومي زدم رنگ چشاتو نگرفت
ولنتاين مبارک
mina_bushehr
16th February 2012, 04:45 PM
می بوسم و میگذارم کنار
می بوسم و میگذارم کنار
تمام چیزهایی را که ندارم...
دست هایت را
عاشقی ات را
همه را.....
عادت احمقانه ای ست
چسبیدن به چیز هایی که
ندارمشان...
mina_bushehr
16th February 2012, 04:45 PM
کاش می توا نستم با دستانی که محکوم به نوشتنند
تنهاییم ،دلتنگیم
و سکوت سرد فاصله ها را
برایت نقاشی کنم
کاش می دانستی عشق چه رنگی دارد
تا می توانستم از دلتنگی هایم
با همان رنگ برایت بوم بسازم
کاش می توانستی شب هنگام
با بالهای شیشه ای خیالت
تا رویاهای شکستنی خیالم پرواز کنی
دستانم را بگیری
و تا ته زمان با من سخن گویی
کاش می دانستی هر شب
در تکرار لحظه ها
خسته از سکوتی بی انتها
با ماه ، با ستاره از تو می گویم
کاش می دانستی در نبودن هایت
به جای تو،
برای شب بو ها
قاصدکها
و یاس های دلتنگ حیاط
شعر می خوانم
در انتظارت می مانم
تا یخ های زمان ذوب شود
تا پرستوها به پرواز در آیند
پس فعلاً محکومم
و محکوم یعنی دلباخته دچار
و دچار یعنی عاشق
win-boy
18th February 2012, 09:56 AM
گفتی "بخند" ، گفتم " نگاه کن"
گفتی" بگو " ، گفتم "بشنو"
گفتی "عاشق شو" ، گفتم "حس کن"
گفتی "ثابت کن" ، گفتم "لمس کن"
گفتی "گریه کن" ، گفتم "بزن"
گفتی " برو " ، گفتم ... "خدا نگهدار"
ببین !
همیشه حرف ، حرف تو بوده!
و من
چه سر به راه ....
پا در راه جدا ئی نهادم!!!
**sahel**
18th February 2012, 10:46 AM
آری درتکاپوی دل مجنون وآرامش دل لیلی چیزی جاریست به نام
"عشق"
واما لیلی چه بی خبر ازدل مجنون عشق را به آتش می کشد....!!!!
**sahel**
18th February 2012, 10:52 AM
وحال به مجنون بودنم می بالم..........!!!!!!!!!!
haniye.R
24th February 2012, 12:46 AM
چون از برم آن یار پسندیده برفت
آرام و قرار از دل شوریده برفت
خون دلم از دیده روان است از آنک
از دل برود هر آنکه از دیده برفت...
master_mind
24th February 2012, 01:02 PM
........یه شب دلم گرفته بود مثل هوای بارونی
........دلم هواتو کرده بود هوای شیرین زبونیت
......... دلم میخواد گریه کنم بگم که سخت تنهایی
.........ای هم صدای آشنا بگو که پیشم میمونی
............ نمی دونم چه حالی وکجایی وچه می کنی
............... اما صدات تو گوشمه میگی که پیشم میمونی
ستاره صبح امید
26th February 2012, 09:49 PM
هرگز حسرتي در هيچ کجاي دنيا اين چنين يکجا جمع نمي شود که در همين سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد
haniye.R
28th February 2012, 11:47 PM
من به یادتو و دل یاد تو رامیگیرد
دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد...
haniye.R
28th February 2012, 11:49 PM
دیدی ای حافظ که کانون دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک و غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا همیشه همنشین چاه شد...
master_mind
29th February 2012, 12:24 AM
چه روزهایی بود
روزهایی که تو به من خیانت می کردی
و من
حتی به خاطراتمان وفادار بودم...
win-boy
6th March 2012, 06:07 PM
خیلی وقت است كه با تو زندگی می كنم
یعنی ، چشم هایم را كه می بندم تو می آیی ! خب همین بس است برایم ! نه؟!
یعنی تو رویایت هم آنقدرعزیز و بزرگ است برایم كه راضیم می كند !
راضی كه نه ! ولی خب ، چاره چیست معنای من ؟!
شب ها ، همیشه عجولم برای خواب ! برای خواب كه نه ، برای بستن چشم هایم وآمدن تو !!
شب ها ، چراغ را خاموش می كنم ، دراز می كشم و با شوق چشم هایم را می بندم وانتظارت را می كشم !
در باز می شود .... تو می آیی ...!
روی دیوار دست می كشی به عكس هایت نگاه می كنی و با لبخند كنارم می نشینی ...!
همین است زندگی من !! باورت می شود ؟؟!!
دیوانه نیستم ! ولی در خیابان كنارم هستی دستم را می گیری برایم حرف میزنی
پشت هر میزی كه می نشینم ، تو روبرویم هستی ! لبخند می زنی و بدون اینكه دیگران بفهمند ،
از آن نگاه های قشنگ و معنی دارت می كنی و هر دو می خندیم !!
آشفته می نویسم امشب ؟ تو ببخش بعضی شب ها مثل امشب سرم پر می شود ازاین
حرف های هرگز نگفته ! و تا برایت ننویسم آرام نمی شوم .
به دل نگیر معنای دل ! امشب هم از آن شب های دیوانگی ام است
كمی كه بنویسم، آرام می شوم ...
haniye.R
8th March 2012, 08:34 PM
كاش مي فهميدي... قهر ميكنم
كه دستانم را محكمتر بگيري
و بلندتر بگويي دوستت دارم
نه اينكه شانه بالا بياندازي و
آرام بگويي هر جور راحتي
haniye.R
8th March 2012, 08:35 PM
چقدر خوشحال بود
شيطان
وقتي سيب را چيدم
گمان ميكرد فريب داده است مرا
نمي دانست
تو پرسيده بودي
مرا بيشتر دوست داري...
يا ماندن در بهشت را...
haniye.R
8th March 2012, 08:37 PM
اين روزها …
يا به تو مي انديشم،
يا به اين مي انديشم، که چرا !؟
به تو مي انديشم ...!!
haniye.R
8th March 2012, 08:57 PM
چنان فراموش شده ام که گویی از آغاز نبوده ام!!
نمی دانم اینجا دیار فراموشی است
یا قسمت من فراموش شدن است.
*alien*
13th March 2012, 10:59 AM
خدايا جهنم فرداست چرا امروزميسوزم
*alien*
13th March 2012, 04:37 PM
برای دلتنگیهایم می نویسم
برای لحظه ای آرامــش
امروز چه بی صــدا بغض خشم خود را به دست آرامش یاد تو سپردم ش
چـــرا باید ؟
من دلتنگـــم !
خسته ام !
چـــرا بیهــوده بر من به انتظار نشسته اید ؟
من اینجــا برای لحظه ای
از ســرمستی الــوند بی تابم
من اینـــجا به وسعت لـوت خاموشم
من اینجـــا ایستاده ام
master_mind
13th March 2012, 04:41 PM
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
فقط...
با هر صدایی برمیگردد...
*alien*
13th March 2012, 04:44 PM
سکوتِ من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود...
من اگر راضی باشم با شادی می خندم، سکوت نمی کنم.
*alien*
13th March 2012, 04:48 PM
بعضی وقت ها چیزی می نویسی فقط برای یک نفر،
اما دلــت میگیرد وقتی یادت می افتد که هرکســی ممکن است
بخواند جــــــز آن یــــک نـــــــفر...
master_mind
13th March 2012, 04:50 PM
هر چه میروم ،
نمیرسم !
گاه با خود فکر میکنم نکند من باشم !
کلاغ آخر قصه ها
master_mind
13th March 2012, 04:50 PM
آهسته گفت:"خدانگهدارت" در را بست و رفت.... آدمهاچه راحت،مسئولیت خودشان رابه گردن"خدا"می اندازند....
*alien*
13th March 2012, 04:52 PM
زرد آبی قرمز سفید مشکی
نمیدانم از کدام
رز...
برایت هدیه بیاورم تا در خاطرت بمانم
ای آنکه که
اشکهای
شبانه ام از آن توست...
master_mind
13th March 2012, 04:54 PM
سکوتم را؛
بگذار به حساب سنگینی حرفهایی که ته نشین شده اند!
این روزها بیشتر با چشمهایم حرف می زنم...
master_mind
13th March 2012, 04:55 PM
می ترسم مضطربم …
و با آن که می ترسم و مضطربم …
باز با تو تا آخر دنیا هستم…
می آیم، کنار گفتگوئی ساده،
تمام رویاهایت را بیدار می کنم…
master_mind
13th March 2012, 04:56 PM
تعجب نکن اگر شعر تازه ای برای تو نمی نویسم ! هیچ مدادی ، وقتی خیس میشود … نمی نویسد . . .
master_mind
13th March 2012, 04:58 PM
با خیال تو بسر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم همه شب!
*alien*
15th March 2012, 11:29 AM
هيچ وقت نگو به آخر خط رسيدي!!
هميشه به ياد بيار
معلمت را
كه به آخرخط ميرسيد
ميگفت :
نقطه.
سر خط.......
*alien*
15th March 2012, 11:33 AM
آدم هـــا می آیند ، زندگی می کنند ..
می میرند و می روند !
اما فاجعه ي ِ زندگی ِ تو ؛
آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود ...
اما نمی میرد !!
می مانَد ...
و نبودنش در بودن ِ تو چنان ته نشین می شود ...
که تو می میری ،
در حالی که زنده اي ... !!!
*alien*
15th March 2012, 11:44 AM
دستهامو گرفتی!
من افتادم؛ تو بلند شدی!
master_mind
15th March 2012, 11:57 AM
احساس سوختن به تماشا نمي شود
آتش بگير تا که بداني چه مي کشم
*alien*
16th March 2012, 01:06 PM
بنویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه ی هر انسان است
بنشانید به لب حرف قشنگ
حرف بد وسوسه ی شیطان است
و بدانید که فردا دیر است
و اگر غصه بیاید امروز
تا همیشه دلتان درگیر است
پس بسازید رهی را که کنون
تا ابد سوی صداقت برود
و بکارید به هر خانه گلی
که فقط بوی محبت بدهد
*alien*
16th March 2012, 01:09 PM
تو فکر یک سقفم...
یه سقف رویایی...
سقفی برای ما....
حتی مقوایی
*alien*
16th March 2012, 01:09 PM
عاشق شدن چيز ساده ايست؛
مهم عاشق ماندن است،
بي انتها .. بي زوال .. تاابد ..
*alien*
16th March 2012, 01:10 PM
خواستن همیشه توانستن نیست
گاهي فقط داغ بزرگيست
كه براي هميشه در دلت باقي مي ماند....
*alien*
16th March 2012, 01:11 PM
قبل از خداحافظی
برنگرد و عقب را نگاه نکن..
بد دردسری میشود..
این آخرین نگاه....
*alien*
16th March 2012, 01:13 PM
فرصت نشد بگویم مرا ببخش
ساده بودم سادگیم را ببخش
*alien*
16th March 2012, 01:13 PM
روزها يم گذشت اما
روزگار از من نگذشت!
اما
من از روزها و روزگار گذشتم
بگذريد از من!
mina_bushehr
16th March 2012, 02:52 PM
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد ، چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد ، پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند ، چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد .
haniye.R
21st March 2012, 01:15 AM
بـه فکر نــوازش دست های منی!
بی آنکــه بدانی ؛
دلـــم است کــه تنهــا مانــده ..
دست هایــم ، دو تاینــد!
haniye.R
21st March 2012, 01:16 AM
هرچه دلدار بکرد با دل ما خوش باشد
خوش بسوزد دل ما گر دل او خوش باشد
ما که رفتیم ولی یاد دلش در دل ماست
خوش بمانم که اگر بی دل ما خوش باشد
haniye.R
21st March 2012, 01:18 AM
باید ببینمت !
چرا که روی نوار قلبی ام
پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام
تو را تجویز کرده است . .
mina_bushehr
21st March 2012, 10:37 PM
افسوس می خورم ...
چرا؟ چرا با رفتن تو..............بهار می آید ؟
آمدی در سرمای زمستان
به سردی زمستان بودی
به غم انگیزی شبهای تنهایی
به خشکی برف
می روی
بهار می آید
به نظر معامله خوبی است
امید آن دارم بهار گلی بر چهره ات بنشاند
چه امید مبهمی
گردش روزگار خطا ندارد
*alien*
28th March 2012, 06:18 PM
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان... برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم... حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...! برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش... خنده هایی که دارم فراموششان می کنم... و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام!
*alien*
28th March 2012, 06:19 PM
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...
*alien*
28th March 2012, 06:23 PM
کاش می دانستی عشق من معجزه نیست عشق من رنگ حقیقت دارد اشک هایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد
*alien*
28th March 2012, 06:24 PM
میخوای بدونی کی دوستت داره؟؟هر وقت خواستی بدونی که کسی دوستت داره یا نهتوی چشماش نگاه کن تا عشقو تو چشاش ببینی:اگه خجالت کشید :برات میمیرهاگه نگات کرد: عاشقتهاگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت توی فکر: بدون که بدون تو میمیرهاما اگه سرشو انداخت پایین و خندید و حرفو عوض کرد: بدون که دوستت نداره LOVE me
*alien*
28th March 2012, 06:32 PM
سکوت تنها دوستي است که هرگز خيانت نمي کند
*alien*
30th March 2012, 02:16 PM
یه کم بخندیم
رفته بودم تودستشویی پارک که ناگهان از دستشویی بغلی شنیدم:
سلام حالت خوبه؟
من اصلا عادت ندارم که هرکی رو تو دستشویی ببینم باهاش حرف بزنم اما نمی دونم که اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت اوری دادم:
حالم توپه توپه!!!!
یارو دوباره پرسید:
چیکارا میکنی؟
این دیگه چه سوالی ؟ ولی باز جواب دادم :
منم مثل تو فقط از این جا رد می شدم!!!
این دفعه یک سوال احمقانه پرسید :
می خای بیام اون جا؟
وای به هر نحوی شده باید سریع تمومش میکردم واسه همین گفتم:
نه ! الان سرم شلوغه !!!
ناگهان صدای عصبانی یارو را شنیدم که میگفت:
الو ...... بعدا بهت زنگ میزنم ! یه یاروی احمقی داره هی به سوالای من جواب میده!!!!!!!!!!
نمی دونستم بخندم یا گریه کنم
*alien*
30th March 2012, 02:18 PM
استعداد عجيبي در شكستن داري
قلب....غرور...پيمان
استعداد عجيبي در نشستن دارم
به پاي تو...به اميد تو...در انتظار تو
تمام دنيا هم بگويند مال من نيستي
باز هم اين دل زبان نفهم،بهانه ات را ميگيرد!!!!
master_mind
30th March 2012, 02:22 PM
زدم زیر آواز
تا باور کنم
همه چیز خوب است .
میگویند
خوش خوانیت گرفته ؟
کبکت خروس میخواند ؟
ومن
خوشحالم
که صورتم را
سرخ نگه داشته ام .
(مهرداد دهنام)
*alien*
30th March 2012, 02:23 PM
چشمانم را که میبندم تصویری از تو میبینم...
تا پلکهایم را باز میکنم دیگر نیستی...
انگار برای دیدنت باید تا ابد چشمانم را ببندم
master_mind
30th March 2012, 02:28 PM
گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم..!!!
*alien*
30th March 2012, 03:22 PM
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن
ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن
در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم
بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن
قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمیخورد
گــاه نامه میبـرم میآورم، قــبـول کــن
گفتهای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بـیتـو من نه عاشقم، نه شاعـرم، قبول کن
آب …
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمیتـوانـم از تـو بـگذرم، قـبول کن
*alien*
30th March 2012, 03:33 PM
عشق هم وصله ناجوری بود
روی پیراهن بیرنگ دلم
همه آبادی فهمیدند
که چه اندازه دلم مجنون است
*alien*
30th March 2012, 03:39 PM
میدونی محبت یعنی چی ؟
م = من
ح= حالا
ب= به یاد
ت = توام
*alien*
31st March 2012, 04:51 PM
بر سر مزرعه ی سبز فلک
باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است...
و ندانست که زخم زبان ، دل چوب هم می شکند ...
*alien*
31st March 2012, 04:51 PM
بر سر مزرعه ی سبز فلک
باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است...
و ندانست که زخم زبان ، دل چوب هم می شکند ...
*alien*
1st April 2012, 01:03 AM
سکوت ... شاید همیشه از رضایت نیست
گاهی سکوت انتظار ابلهانه من است
برای یک شاد باش...
سکوت لبهای به هم فشرده من است
تا بغض حسرت از پلکهای انتظارم نچکد...
بی بهونه...
*alien*
2nd April 2012, 10:26 PM
به گوش خدا برسانید
حوای این آدم سالهاست که رفته است !
این آدم تنها را برگرداند پیش خودش!
بهشتش را نمیخواهم
به جهنمش هم راضی ام !
...هر جایی باشد به جز این دنیا !
این دنیا زیادی بوی حوا گرفته است !!
http://entezar1172.persiangig.com/image/post/entezar-p17.jpg
Ehsan M
3rd April 2012, 01:22 AM
وزن دار نمیگویم
قافیه هم نمیگذارم
بی پرده و رک میگویم
دلتنــــــــــگم
*alien*
4th April 2012, 06:58 PM
آرامشــی میخواهم ،
خلوتــی میخواهم ،
و تــو . . .
...که سُکوت کنــی...
و مَــن . . .
گوش کنم . . .
http://www.pic.iran-forum.ir/images/ki1d8euaie9b8m6z9ti7.jpg
*alien*
6th April 2012, 11:27 AM
http://jokbaz.ir//HLIC/4d00959c68bca34e424538f95473205a.jpg
mina_bushehr
6th April 2012, 12:03 PM
گـفـت : بـگـو ضـمـایـر را
گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن
گـفـت:فــقـط مــن ؟
گـفـتـم: بـقـیـه رفـتـه انـــد . . .
*alien*
6th April 2012, 07:35 PM
مثل ان است شاهرگ احساسم رازده باشی
بند نمی اید دوست داشتنت
*alien*
6th April 2012, 11:57 PM
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRdp635G3EsOaL2o4XnQ93owIqzq4k6A JU1qSrOPfUcLZnF-FNS9X5oLcUt0Q
shabhayebarare
8th April 2012, 05:56 PM
ای عشق از اتش اصل و نسب داری از تیره دودی از دودمان باد اب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر از بوی تو اتش در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین چون بیستون ویران هر کوه بی فرهاد کاهی بدست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند ارث پدر ما را اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد بوی تو می اید تنها تو میمانی ما میرویم از یاد
shabhayebarare
8th April 2012, 05:56 PM
ز او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد
حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد
نمی توان از او رنجشی به دل گرفت
بلکه باید تنها از خود رنجید
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که دوست ما را ترک کند ...
و این خود دردی کشنده است ...
shabhayebarare
8th April 2012, 05:57 PM
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!
atnhe27
8th April 2012, 06:29 PM
در بودنت به نبودنت و در نبودنت به بودنت فکر میکنم
ای بود و نبود من ..........
atnhe27
8th April 2012, 06:52 PM
باید فراموشت کنم .چندیست تمرین میکنم
من میتوانم .میشود
ارام تلقین میکنم .
حالم ؟
نه اصلا خوب نیست تا ....بعد بهتر میشود
فکری برای این دل .ارام و غمگین میکنم
من میپذیرم رفتی .وبر نمیگردی همین.
خود را برای درک این صد بار تحسین میکنم
کم کم ز یادم میروی .
این روزگارو رسم اوست .
این جمله را با تلخیش
صد بار تضمین میکنم ....................................
*alien*
8th April 2012, 07:47 PM
عشق یعنی خاطرات
بی غبار، دفتری از شعر و از عطر بهار ،
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم
خیس مست او ، زیر باران دست تو در دست او .
*alien*
8th April 2012, 08:16 PM
چه صداقتی دارد برف ؟می داند کسی جواب سلامش را نمی دهد !
اما باز شاد تر از قبل می آید
چه صداقتی دارد برف ؟
با اینکه می داند هنگام فرود گل آلود می شود!
اما باز لباس سفید به تن می کند
چه صبری دارد برف ؟
بااینکه می داند بی رحمانه زیر پا له می شود !
و یا با پارویی کنار زده می شود !
اما باز آرامتر از همیشه می نشیند .
چه صبری دارد برف ؟
با اینکه می داند هنگام نشستن با نمک و زنجیر از او پذیرایی می شود!
اما باز نرم تر می آید .
چه صبری دارد برف ؟
با اینکه می داند همه به استقبال بهار می روند !
و کسی بدرقه اش نمی رود
آرام و بی صدا جاری می شود بر معبر رودهایی که ما از آن آب می نوشیم.
atnhe27
9th April 2012, 01:23 AM
این هم از یک عمر مستی کردنم
سالها شبنم پرستی کردنم
ای دلم زهر جدایی را بخور
چوپ عمری باوفایی را بخور
ای دیدی که ماتت کردو رفت
خنده بر خاطراتت کردو رفت
من که گفتم این بهار افسرده نیست
من که گفتم این پرستو رفتنیست
آه عجب کاری به دستم داد دل
هم شکست هم شکستم داد دل................
*alien*
9th April 2012, 07:27 PM
سکه ی زندگیم شیر ندارد...!
اما همان خطی که مرا به تو میرساند را
دوست دارم....!
*alien*
9th April 2012, 07:30 PM
خاطرات را باید سطل سطل
از چاه زندگی بیرون کشید!
خاطرات نه سر دارند و نه ته
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند
می رسند...
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند،داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند
خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند!!
*alien*
10th April 2012, 06:54 PM
http://salijoon.us/mail/890810/ehsas/13.jpg (http://www.salijoon.ws/)
درون تو صدایی هست که تمام روز در وجود تو زمزمه می کند
حس میکنم این درسته، می دانم این یکی غلطه ؟!
نه معلم، نه واعظ ، نه پدر و مادر و نه دوست و هیچ آدم عاقلی
نمی تواند بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط
تنها به صدای درونت گوش کن
*alien*
12th April 2012, 11:14 AM
من از یک درد بی درمان تو از اعجاز میگویی
من از کنج قفس اما تـــــــــو از پرواز میگویی من از یک چـا ردیــواری محـدود کسا لت بــار و تــو از یک فـضـای سـاده دلــبـاز میـگویــی من از این بغض مانده در گلوی خویش میگویم تـــو امــا از طـنـین دلـکــش آواز مـیـگـویــی مـن از موسـیقی جانـکاه شـیون با تو میـگوـیم تـو با من از صـدای روحبخـش سـاز میگویـی من از پایان یـک عــمر سـراسـر درد میـنـالــم تــو از زیـبــایــی گـلــواژه آغـاز مـیـگــویــی
*alien*
12th April 2012, 07:18 PM
عقربه بزرگ ساعت چقدر بهانه می گیرد
تو دردش را نمی دانی
ولی من چرا
من نیز همان عقربه بزرگم که دنبالت می دوید
اما هیچ گاه به تو نرسید...
*alien*
17th April 2012, 11:52 PM
به پندار تو :
جهانم زيباست!
جامه ام ديباست!
ديده ام بيناست!
اما آيا ...
به اين مي ارزد كه دلم تنهاست؟
*alien*
25th April 2012, 08:28 AM
کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود
انسان با نخستین درد
و من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
mina_bushehr
25th April 2012, 10:46 AM
گاهـــــــی
...
زندگـــــی یعنــــی
دوست داشتن تــــــــو
بــــــی هیـــــــچ امیـــــــدی !!!
http://th01.deviantart.net/fs71/150/i/2011/267/6/a/ss_by_evvangeline-d4asqxf.jpg
win-boy
7th May 2012, 03:48 PM
خوشبختی ام را گم گرده ام
توی کوله پشتی دوران 17 سالگی
لای کتابهای نخوانده دبیرستان
کنار باجه تلفنی که مهربانتر از هر همراه اول و آخری بود
و تمام کسانش در دسترس
و شاید پشت نگاه تو که یادم نیست در کدام اصلی یا فرعی گمت کردم
اصلا چه فرقی میکند !!؟
بازی کسل کننده ایست خوشبختی
میخواهم از اینجا تا تمام زندگیم را آدامس بجوم
و گاهی پوزخند به هر آنچه که شما خوشبختی می نامیدش!
*alien*
8th May 2012, 12:44 AM
نویسنده ها “سیگار “می کشند
شاعر ها” هجران”
نقاش ها
“تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
… مریضها” درد”
بچه ها”
قد”
و من برای کشیدن
“نفسهای تو “را انتخاب می کنم
من برای نفس کشیدن
* هوای تو * را انتخاب می کنم
*alien*
8th May 2012, 12:45 AM
اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا
گم که مى شوى
به جاى اینکه دنبالت بگردند فراموشت مى کنند ...
*alien*
8th May 2012, 01:34 AM
راستی سهراب!
بالاخره فهمیدی خانه ی دوست کجاست؟
من میدانم،
دوست پشت هیچستانی ست که دست هیچکس به آن نمی رسد...!
stone-butterfly
10th May 2012, 10:29 PM
عزیزکم...
ما بدهکاریم . . .
به یکدیگر . . .
و به تمام دوستت دارم های نا گفته ای که
پشت دیوار غرورمان ماندند و ما آنها را بلعیدیم تا . . .
نشان دهیم منطقی هستیم . . .
stone-butterfly
10th May 2012, 10:50 PM
بالا بروی...
پایین بیایی،
بی فایده است
من تو را اینجا...
میان بازوانم میخواهم...
http://s1.picofile.com/file/7283332575/images.jpg
*alien*
11th May 2012, 08:13 AM
دوستت دارم" ها را بگویید، قبل از این که به "دوستت داشتم" ها تبدیل شوند!
*alien*
11th May 2012, 08:16 AM
شایـد ...
هـزار سال بعـد
بـاستـان شنـاس کـنجکـاوی
از عاشقـانـه های دستـانـت
رمـز گشایـی کنـد!
*alien*
11th May 2012, 08:17 AM
دریا عمیق استتنهایی عمیقتر. دستت را بدهبا هم دست و پا بزنیمپیش از آن که غرق شویم
haniye.R
13th May 2012, 11:57 AM
پنجره زیباست اگر بگذارند...
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند...
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم...
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند....
*alien*
13th May 2012, 03:32 PM
دل که تنگ
باشد دیگر مرد و زن ندارد !
اشک می دود تا گوشه
چشمانت
و سُر می خورد روی گونه ها ...
.
.
.
دل که تنگ باشد
تنهایی اتاقت
را با خدا هم تقسیم نمی کنی ...
*alien*
13th May 2012, 03:37 PM
وقــتی همه چیز
خوبه،
میترسم ...
مـا به لنگیدن یکــــ جایِ
کار
عادتـــــ کرده ایم
*alien*
13th May 2012, 03:42 PM
اگر دلت گرفت سکوت
کن!
این روزها هیچ کس معناى دلتنگى را نمىفهمد . .
*tara*
23rd May 2012, 12:08 AM
مرا به ذهنت نسپار
به دلت بسپار
من از گم شدن در جاهای شلوغ میترسم
*alien*
23rd May 2012, 07:24 PM
دوست دارم یک شبه ، هفتاد سال پیر شوم
در کنار خیابانی بایستم . . .
تو مرا بی آنکه بشناسی ، از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی . . .
هفتاد سال پیر شدن یک شبه
به حس گرمی دست های تو
هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی می ارزد . ..
*tara*
31st May 2012, 02:39 AM
نه به آن روزهای تراکم عاشقی
نه به این روزهای خلا عاطفی!!
همیشه همین گونه بوده است.
وقتی که دیگر نبود،من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت ،من به انتظار امدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد،من اورا دوست داشتم.
همیشه همین گونه خواهد ماند..
چقدر به وجودش در این روزها نیازمندم ...
http://www.irpix.net/images/%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-8371843.jpg
*tara*
31st May 2012, 02:40 AM
چرا به من نگاه نمیکنی؟
چرا سری به تنهایی من نمیزنی؟
به تو سلام میکنم که روزگاری حرفهایم را میان آیینه ها قسمت میکردی
سلام مرا سبز کن ای یگانه ای که کهکشانهای حوالی خانه ات پاییز و زمستان ندارد...
*tara*
1st June 2012, 03:34 PM
شوق دیدارت به من جان می دهد
دست هایت بوی باران میدهد
خنده هایت بوی باران بوی آب
درنگاه توعطش جان می دهد
یک مسافر یک سفر یک اتفاق
اوبرای عشق ایمان می دهد
یک نگاه مهربا نت نازنین
برغم واندوه پایان میدهد
درمیان بی کسی هامرده ام
شوق دیدارت به من جان می دهد
win-boy
5th June 2012, 02:10 AM
آهای همیشگی ترینم...
تمام فعل های ماضی ام را ببر
چه در گذر باشی چه نباشی
برای من
استمراری خواهی بود
من هر لحظه تو را صرف میکنم
نارون1
12th June 2012, 05:47 PM
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تورا از خدا می گرفتم
وگرسنگ بودم به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی مرا میشکستی
(فریدون مشیری)
1344
12th June 2012, 10:35 PM
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
*alien*
14th June 2012, 04:02 PM
غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری بشکن
ولی هیچوقت دل کسی رو که دوست داری, به خاطر غرورت نشکن...
*alien*
14th June 2012, 04:05 PM
گوش کن لعنتی
اين که من مي کـشم، درد بــــي تو بودن نيـست!
تــــــاوان با تو بـودن است ...
*alien*
14th June 2012, 04:11 PM
دلگیرم از جغرافیا!
از فاصله ای که بین و منو تو ثبت کرده!
یک روز جغرافیا را به دار خواهم کشید
بیرحم ترین است در زندگی من!
فرخنده.
14th June 2012, 06:32 PM
ترک کردن آدمها هم آدابی دارد.اگر آداب ماندن نمیدانید لااقل درست ترکشان کنید تا ترک بر ندارند.
*alien*
17th June 2012, 06:13 PM
معشـــــوقه ای پیـــــدا کــــــــرده ام به نـام.....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..... روزگــــــار
این روزهـــــا سخت مرا درآغـــــوش خویش به بازی گرفـــــته است.!!!
*alien*
17th June 2012, 06:15 PM
قـــلــب م را عــــــصب کـــــــــشــــــــی کرده امدیگـر نه از ســـــــــردی نگـــــــــاه ت می لرزد . . . ؛و نـه از گرمــــــــی آغوشـــــــت مــــــــی تپد . . .
*tara*
23rd June 2012, 02:18 AM
چقدرخوبه ٱدم یکی رو دوست داشته باشه
نه بخاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه
نه بخاطر اینکه کسی رونداره
نه بخاطر اینکه تنهاست
نه از روی اجبار
بلکه,,بخاطر اینکه اون شخص
ارزش دوست داشتن رو داره!!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
عشق خیس شدن دو دلدار در زیر باران نیست .....
عشق این است که من چترم را روی دلدار بگیرم ......
و او نبیند .......نبیند و هرگز نداند .............
که چرا در زیر باران خیس نشد............
*tara*
23rd June 2012, 02:19 AM
بگویم و بدانی یا نگویم و میدانی
،
فاصله دورت نمیکند
،
در خوبترین جای جهان جا داری
،
جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد .
در قلبِ من
*alien*
24th June 2012, 10:19 AM
همه چیز خنده دار بود….
داشتن تو…!
بودن من ; ماندن ما….!!
رفتن تو…
این همه آه….
گاهی از این همه خنده گریه ام میگیرد….
*alien*
24th June 2012, 10:27 AM
میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
- - - به روز رسانی شده - - -
میان مشغله هایم گم شده ام ولی دلم برای هوایت همیشه بیکارست…
*alien*
24th June 2012, 10:33 AM
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم بودم و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی كه صداقت می كاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
*alien*
24th June 2012, 10:34 AM
دل واپسی من از نیامدنت نیست.....می ترسم در پس این دل دل زدن ها بیایی و دگر نخواهمت......!
*alien*
24th June 2012, 10:35 AM
” خـــوبــــی ؟ “ گاه با تمـــام تکراری بودنش غــوغــــــــا می کند…!!!
و در جوابش میتوان بزرگترین دروغها را گفت… ”خوبم”
*alien*
28th June 2012, 02:22 AM
خودم را گذاشتم جای تو دیدم کسی نیست جای من...
*tara*
28th June 2012, 01:51 PM
هــــــــی غریبه
روی کسی دســـــــــــــت گذاشتی
که همــــــــــــــــــه دنیای منه
بـــــــــــــــــــی وجدان........
انقدر راحت بهــــــــــــــــــــش نگو عــــــــــــــزیزم......
/زهره/
29th June 2012, 08:52 PM
vere good[tashvigh]
[shaad]vere beutiful
baradaran
29th June 2012, 10:37 PM
مداد رنگی ات را بردار
برای گریه کودکی فقیر
سکه ای بکش طلایی
برای نگاهی خاموش و منتظر
جوانمردی نقاشی کن با سلاح راستی
مداد رنگی ات را بردار
و برای پنجره ابری من
دست هایی بکش آفتابی
در سرزمینی که باران را سراب می پندارند
تو قطراتی نقاشی کن همان مروارید
مداد رنگی ات را بردار و آسمان را
در پناه دو رنگ نقاشی کن
مداد رنگی ات را بردار...
baradaran
29th June 2012, 10:40 PM
من دلم می خواهد ...خانه ای داشته باشم پر دوست ....
کنج هر دیوارش ....دوستهایمبنشینند آرام ...گل بگو گل بشنو ...
هرکسی می خواهد ...وارد خانه ي پر عشق و صفای منگردد ....
یک سبد بوی گل سرخ ....به من هدیه کند ...شرط وارد گشتن ... شست و شویدلهاست.....شرط آن داشتن،
یک دل بی رنگ و ریاست ...
بر درش برگ گلی میکوبم...
روی آن با قلم سبز بهار ....می نویسم ای یار ...خانه ي ما اینجاست ...
تا که سهراب نپرسد دگر ...خانه ي دوست کجاست؟
هايدي0078
29th June 2012, 11:05 PM
http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2870%29.gif-تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد ، سيب را در دست تو ديد
غضب الود به من كرد نگاه ، سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
- و تو رفتي و هنوز.................
سال هاست كه در گوش من آرام ،آرام
خش خش گام تو تكرار كنان، مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا ؟
***خانه كوچك ما سيب نداشت****
http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2876%29.gif
- - - به روز رسانی شده - - -
-تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد ، سيب را در دست تو ديد
غضب الود به من كرد نگاه ، سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
- و تو رفتي و هنوز.................
سال هاست كه در گوش من آرام ،آرام
خش خش گام تو تكرار كنان، مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا ؟
***خانه كوچك ما سيب نداشت****
http://www.njavan.com/forum/images/smilies/other%20%2876%29.gif
elinaaa
30th June 2012, 10:41 AM
گیرم که تمام شب را گریه کرده باشی،گیرم که جای خالی یک آغوش تا خود صبح دستش را دور گلویت فشرده باشد، اشکهایت را با دست های خودت،با همین دستمال چرک تنهایی پاک کن که همه ی رهگذران این خیابان شلوغ مثل تو تنهایند...
*tara*
9th July 2012, 03:36 AM
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو بنویسم
یکی بود یکی......
بی خیال .........!!!
خلاصه اش می شود اینکه .....
دوست دارم.......
لعنتی ......!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
یکی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند......
نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من.........
که او را دوست میدارم.......
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواند......
به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم.......
ولی او گل را به زلف کودکی اویخت تا او را بخنداند......
یکی را دوست میدارم.....
*tara*
9th July 2012, 03:37 AM
عشق
شاید تنها جایزه ی این روزگار نامهربان است كه برای بردنش نیازی به پارتی نیست !!
برایش مهم نیست كه تو
"شاهی یا گدا" !
مردی یا زن !
هر چه كه هستی ، باش !
فقط تنها شرطش این است كه ارزش آن را بشناسی و حرمتش را نگه داری
*tara*
9th July 2012, 03:40 AM
ببین.. این اسمش دله... ! اگر قرار بود ، بفهمه که ، فاصله یعنی چی... !
اگر قرار بود بفهمه که..... میشد مغز...
دله... نمیفهمه...!!
*tara*
18th July 2012, 01:45 PM
برای دوست داشتنت
از من
دلیل میخواهند،
چشمانت را به من قرض میدهی؟؟!
*tara*
18th July 2012, 01:46 PM
عشق یعنی خاطرات بی غبار ..دفتری از شعر و از عطر بهار ..عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ..
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز..عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او . .
elinaaa
18th July 2012, 02:46 PM
عشق چیزی است که
بیشتر از هر چیزی
داشتنش را دوست داریم
و بیشتر از هر چیزی
دادنش را دوست داریم
و هیچ کس در نمی یابد
که عشق همان چیزی است
که همواره داده می شود
و پذیرفته نمی شود.
hedii
18th July 2012, 03:27 PM
یادت نخواهم انداخت که برگردی!
اگر مهم باشم!
یادت خواهم ماند!
http://www.clip2ni.com/thumbs/http://up.clip2ni.com/i/images/bdyhijp9ovl3oynsyut5.jpg
hedii
18th July 2012, 03:42 PM
می دانستم رویا بود!
من و تـــــــــــــو!!؟
بعید بود آن همه خوشبختی...
حتی در تصور خدا هم نبود...
حق داشت که براورده نکرد...
دعـــــــــاهای من گناه بودند!
http://facenama.com/i/attachments/1/1328816136257213_large.jpg
*alien*
18th July 2012, 03:54 PM
دارم به اجــزای تشکیــل دهنــده*ام،
تجــزیــه مــی*شــوم!
آب،
بــاد،
خــاک
و ایــن آتــش
کــه تــو بــه جــانــم انــداختــه*ای . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
تو را دوست خواهم داشت
آن چنان که خود را
حتی اگر . . .
تمام عشاق را دیوانه بخوانی
و عشق را قصه ای بی سرانجام
من . . .
تو را دوست خواهم داشت
بیش تر از آن چه خود را !!!
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.