touraj atef
8th May 2011, 10:33 AM
دلدادگي هايت وقتي تبديل به دلخستگي مي شود ديگر نمي تواني هيچگونه باوري ز اميد داشته باشي گوئي همه كلمات تنها سياه مشقي مي شود كه تحفه اي كه باعث شده است درختان سبز را نابود كنند را سياه مي كند كلمات برگهاي سپيد را سياه مي كنند و من هيچ جز رقص حروف جعلي را نمي بينم و اين فكر ترا چون موريانه مي خورد حرفهاي مردمان جعلي مي شود وقتي مي شنوي ز اميد مي خواهي آن را با قوي ترين بازوان به دور ترين افكني وقتي از باور صحبت مي كنند تنها كلمه " هزل" و " جعل " مي شنوي و وقتي از مهر و عشق برايت مي گويند نمي خواهي كه شنوي و مي خواهي سياه ببيني و اين سياهي گوئي شكنجه اي دلچسب است شكنجه دلچسب ؟آري واژه غريبي و بيگانه اي است اما حقيقتي است و چه بارها آن را تكرر كرديم آن هنگام كه باور مان شد می تو ان نشست و نگر یست به اند ر و ن خو یش با نغمه شو م غصه پای در دل آن که گو ید هیچ راهی نیست و...
لیک من گو یم بر خیر نبین و پر و ازی کن به بلنداي اميد
می تو ان نخندید بهر دل غمگین نشست و گر یست و...
من می گو یم غم بر ای چیست ؟ غم مال تو نیست بر خیز و نکن گر یه و پر و از کن بهر شادماني ها كه در هر دم و بازدمي مي توان باور داشت
می تو ان در تنگناهای و حشت و محد و دیت خو د را خوش کر د به جر عه ای آب سخیف ز در یای کبیر زيستن دلخوش كرد مي توان مردابي شد و در باتلاقي ز سر در گمي ...
ومن می گو یم بر خیز و غو طه و ر شو در بی کر ان و غر قه شو و باز پر و ازی کن
می تو ان گفت نشنو و بهر دل خو د کر باش با پند ناصحیح حکیم دیو انه دو ر ان که تر ا گو ید باید عاقل بو د نبو د عاشق و شیدا ...
من می گو یم هیچ نگو و هیچ نشنو دل بد ه و عاشق شو و پر و ازی کن
می تو ان بی حر کت ماند درافلیجی ز وحشت می تو ان دست گد ائی بهر رو زی اند ک در از نمو د پیش هرنا کسی ...
من می گو یم بر خیز و بجنگ و خو د بخو ر زآنچه خو د بر داشته ای و پر و ازی کن
می تو ان با لبانی خشک ز دو ری لبخند و بو سه و ر د های جعلی ز مز مه کر د
می گو یم بر خیز و هیچ نگو لبخندی ز ن و لبان ر ا با بو سه های گر می به مهمانی لبخند ها ببر و پر و ازی کن
می تو ان طعم نو ازش یار را از یاد بر در فت در تن حجاب خو د ساخته ز محر و میت و معصو میت کاذ ب
می گو یم بر خیز و بر هنه شو و در آغوش گیر یار دیر ین ودر او ج تمنا خوش بز ی و پر و ازی کن
می تو ان عشق بازی را از یاد بر د و جاهلانه خو اند و فر یاد ز د عشق مال قصه و افسانه ها است
و من می گو یم بر خیز و عشق بازی کن با کل جهان در یک خلو ت خنکای حس باور مهر زیر عطر گل سر خ با ز یبا صنمی که ز یبائی با او شد معنی و پر و ازی کن
می تو ان جعلی بو د و پشت دیو ار ه اسم و عنو ان و پشت اد عای عر فان و یا سو دای فیلسو فان جعلی عشق را نفی نمو د در حصار ز مان مد فو ن شد
من می گو یم بر خیز و به دو ر افکن این عار ف و فاضل و فیلسو ف جعلی عاشقی کن و پر و ازی کن
آري پروازي دوباره كن
حجم قفس را رها كن
يخ زدگي را از ياد ببر
امروز با تو است
به دلت عاشقانه ها را پيوند زن
لیک من گو یم بر خیر نبین و پر و ازی کن به بلنداي اميد
می تو ان نخندید بهر دل غمگین نشست و گر یست و...
من می گو یم غم بر ای چیست ؟ غم مال تو نیست بر خیز و نکن گر یه و پر و از کن بهر شادماني ها كه در هر دم و بازدمي مي توان باور داشت
می تو ان در تنگناهای و حشت و محد و دیت خو د را خوش کر د به جر عه ای آب سخیف ز در یای کبیر زيستن دلخوش كرد مي توان مردابي شد و در باتلاقي ز سر در گمي ...
ومن می گو یم بر خیز و غو طه و ر شو در بی کر ان و غر قه شو و باز پر و ازی کن
می تو ان گفت نشنو و بهر دل خو د کر باش با پند ناصحیح حکیم دیو انه دو ر ان که تر ا گو ید باید عاقل بو د نبو د عاشق و شیدا ...
من می گو یم هیچ نگو و هیچ نشنو دل بد ه و عاشق شو و پر و ازی کن
می تو ان بی حر کت ماند درافلیجی ز وحشت می تو ان دست گد ائی بهر رو زی اند ک در از نمو د پیش هرنا کسی ...
من می گو یم بر خیز و بجنگ و خو د بخو ر زآنچه خو د بر داشته ای و پر و ازی کن
می تو ان با لبانی خشک ز دو ری لبخند و بو سه و ر د های جعلی ز مز مه کر د
می گو یم بر خیز و هیچ نگو لبخندی ز ن و لبان ر ا با بو سه های گر می به مهمانی لبخند ها ببر و پر و ازی کن
می تو ان طعم نو ازش یار را از یاد بر در فت در تن حجاب خو د ساخته ز محر و میت و معصو میت کاذ ب
می گو یم بر خیز و بر هنه شو و در آغوش گیر یار دیر ین ودر او ج تمنا خوش بز ی و پر و ازی کن
می تو ان عشق بازی را از یاد بر د و جاهلانه خو اند و فر یاد ز د عشق مال قصه و افسانه ها است
و من می گو یم بر خیز و عشق بازی کن با کل جهان در یک خلو ت خنکای حس باور مهر زیر عطر گل سر خ با ز یبا صنمی که ز یبائی با او شد معنی و پر و ازی کن
می تو ان جعلی بو د و پشت دیو ار ه اسم و عنو ان و پشت اد عای عر فان و یا سو دای فیلسو فان جعلی عشق را نفی نمو د در حصار ز مان مد فو ن شد
من می گو یم بر خیز و به دو ر افکن این عار ف و فاضل و فیلسو ف جعلی عاشقی کن و پر و ازی کن
آري پروازي دوباره كن
حجم قفس را رها كن
يخ زدگي را از ياد ببر
امروز با تو است
به دلت عاشقانه ها را پيوند زن