PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دم آخر



تووت فرنگی
4th May 2011, 07:47 PM
چند روزه تو چشماش میخونم که خیلی خسته است

چند روزه چنان آه میکشه

که می لرزه پشت دیوارای خونه

چند روزه رو چروکای صورتش نقش بارون می بینم

چند روزه کاری به کارم نداره نمی گیره هیچ بهونه..



شبا انگار نمیخوابه با خدا حرف میزنه

چند شبه که سیرِ سیرم میکنه

چند شبه قصه می گه ولی انگار وصیت میکنه

واسه تنهایی فردام شیرم میکنه

بعضی از جاهای قصه،ساکت میشه و یه خورده نازم میکنه

نرمی دست نحیفش رو شونه هام خیلی دلیرم میکنه..



چند شبه ساکت ساکت میشینه ستاره هارو میشمره

نگرانم،نکنه؟

نه، خدا اون روز و نیاره

چند شبه که زیر چشمی یه چیزایی میبینم

خاک عالم به سرم

چرا نشسته با تیمم میخونه نمازشو؟

چرا انقد ضعیف و بی جون

چرا با چشای گریون

درخواست میکنه نیازشو؟..

چارقدِ سفیدشو که از سرش در میاره

رنگ گیسای سفیدش اسیرم میکنه..



چند روزه حس میکنم دلش شکسته است یاورم

چند روزه حس میکنم میخواد تموم شه باورم

چند شبه میام خونه؛ بغض میکنه بهم میگه:

دیگه سفارش نکنم

مواظب خودت باش پسرم

همینه تموم حرفاش دیگه هیچی نمیگه

معلومه که خیلی خسته است مادرم..

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد