خريد همسر

[mohamadaliv]

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.


http://irupload.ir/images/mufaayfo5brz2lcosd3.jpg


این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند.

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.
در اولین طبقه، بر روی دری نوشته بود: “این مردان، شغل و بچه های دوست داشتنی دارند.”
دختری که تابلو را خوانده بود گفت: “خوب، بهتر از کار داشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینیم بالاتری ها چگونه اند؟”

پس به طبقه ی بالایی رفتند…

در طبقه ی دوم نوشته بود: “این مردان، شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند.”

دختر گفت: “هوووومممم… طبقه بالاتر چه جوریه…؟”
طبقه ی سوم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد، بچه های دوست داشتنی و چهره ی زیبا دارند و در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند.”

دختر: “وای…. چقدر وسوسه انگیر… ولی بریم بالاتر.” و دوباره رفتند…

طبقه ی چهارم: “این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند. دارای چهره ای زیبا هستند. همچنین در کارهای خانه نیز به شما کمک می کنند و اهداف عالی در زندگی دارند”
آن دو واقعا به وجد آمده بودند…
دختر: “وای چقدر خوب. پس چه چیزی ممکنه در طبقه ی آخر باشه؟”

پس به طبقه ی پنجم رفتند…

آنجا نوشته بود: “این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!”


**********************


گر چه در اين داستان به زنها اشاره شده، ولي من فكر مي كنم اين ويژگي در هر دو جنس پسر ودختر وجود داره.

[آبجی]

:)) راست میگی این هم نکته بارزش :


دختر: “وای…. چقدر وسوسه انگیر… ولی بریم بالاتر.” و دوباره رفتند…

وسوسه باعث شد که اینا برن طبقه پنجم :


“این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند! از این که به مرکز ما آمدید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم!”

اخی چه ضدحالی خوردن :)) قیافه هاشون دیدنی بوده اون موقع ببین پیش خودشون فکر میکردن تو طبقه پنجم چه فرشته هایی وجود داره :-":))

[*AM@NDA*]

خیلی باحال بود.

[kamanabroo]

فقط می تونم بگم که:{thumbs down}

:))

=))

[*مینا*]

هر چیزی خرید کردنی باشه همین میشه دیگه ...

[mrypt]

:)):)):)):)):)):))@};-@};-@};-

[تاری]

گر چه در اين داستان به زنها اشاره شده، ولي من فكر مي كنم اين ويژگي در هر دو جنس پسر ودختر وجود داره.





خب چرا فداکاری نکردید
یه ویرایش کوچولو می خواست که خانمها رو به آقایون تبدیل کنین.
می خوایین زحمتشو بکشم.

{happy}

[sorati]

قل كل يعمل علي شاكلته
بگو هر كس بر اساس ذات و طبيعت خود عمل ميكند
اسرا84
رسيدن به بهترين ها تو ذات همه ي ما نيست؟

[mohamadaliv]

هر چیزی خرید کردنی باشه همین میشه دیگه ...

دست شما درد نكنه! اين يعني چي اونوقت؟!{phbbbbt}

[mohamadaliv]

خب چرا فداکاری نکردید
یه ویرایش کوچولو می خواست که خانمها رو به آقایون تبدیل کنین.
می خوایین زحمتشو بکشم.

{happy}

خوب راستياتش عمدن توي متن اصلي تغييري ندادم{big green} اما براي اين كه از اتهام هاي احتمالي خودم رو رها كنم يه تبصره زدم پاش! ;)

[mohebbi]

آدم یه بشکه آب رو با چنگال بخوره
پنچری قطار رو بگیره
تو تونل بادبادک هوا کنه
ولییییییییییییییی
ضایع نشه:))
خیلی باحال بود

[آبجی]

دست شما درد نكنه! اين يعني چي اونوقت؟!{phbbbbt}
:)):)) یعنی همونی که خوندی :)) حالا چرا عصبانی میشی ;))

[تاری]

خوب راستياتش عمدن توي متن اصلي تغييري ندادم{big green} اما براي اين كه از اتهام هاي احتمالي خودم رو رها كنم يه تبصره زدم پاش! ;)

معلوم بود دست خطتتون بد جوری لرزش داشت معلومه که حسابی از ارسال این پیغام ترسیدین
نترسین خانمها کاری ندارن.

[*مینا*]

دست شما درد نكنه! اين يعني چي اونوقت؟!{phbbbbt}

{big green} یعنی این که ... برا پول زحمت کشیدی بدستش آوردی ... وقتی میری خرید دوست داری با پولت بهترین جنس و بخری ، طوری که ارزشش رو باتمام وجودت حس کنی ، برای خرید همچشن چیزی خیلی می گردی ....
اگه همسر هم خرید کردنی باشه همین می شه دیگه ... نمی شه ؟

[آبجی]

{big green}
اگه همسر هم خرید کردنی باشه همین می شه دیگه ... نمی شه ؟



میشه هر چیزی رو نمیشه با پول خرید بعضی چیزا رو بخری اینجوری میشه ;)

[بهشته]

سلام
من به خودم بمب وصل میکردم اون مرکزخرید رو به کمال انفجارمیبستم که دیگه وجودشون نیست بشه[bamazegi]

[بهشته]

ازشوخی بگذریم راستش من یکی شونو میخریدم مثل برده ها باهاش رفتارمیکردم وامیداشتم که کارهامو بکنه مخصوصا کارهای سخت غذاهم نمیدادم اجازه هم نمیدادم یه دقیقه بشینه هاهاهاهاهاهاچی میشد اگه این واقعیت داشت هاها ها ها [nishkhand]