PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سیر تاریخی مواضع سیاسی آيت الله منتظری



Victor007
6th December 2009, 07:23 PM
امام خمینی(ره) خطاب به منتظری:
باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6345.jpg



منحرف نفوذی در بیوت شما به چهره های صد در صد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نکرده، فاجعه به بار آورند. با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی بزنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود...
محمد شاکری نویسنده وبلاگ "دوره چهاری" طی حدود یک‌ماه گذشته سلسله مطالب مستندی درخصوص مواضع سیاسی آقای منتظری و اطرافیانش منتشر کرده است. انعکاس خبری از بی‌بی‌سی فارسی با این مضمون که "آیت الله منتظری اعلام کردند به تبعیت از امام خمینی و اینکه ایشان در دوران شاهنشاهی به نشانه اعتراض به جنایات شاه، نیمه شعبان را جشن نگرفتند، بنده نیز روز میلاد امام رضا علیه السلام را جشن نمی گیرم" و تأیید آن در سایت منتظری؛ ‏"در عين حال كه امروز روز بزرگى است و تولد حضرت امام رضا(ع) است،‏ ‏ولى چون بسيارى از نخبگان ما و كسانى كه هم متدين هستند و هم براى اين‏ ‏انقلاب و اين كشور زحمت كشيدند اما متأسفانه به بهانه هاى واهى در زندان‏ ‏هستند، و به خاطر ابراز همدردى با خانوادهاى محترم اين عزيزان، ما هم‏ ‏امروز را عيد نگرفتيم... در زمان شاه چون بسيارى مورد ظلم واقع شده بودند، مرحوم امام‏ ‏خمينى(ره) فرمودند: نيمه شعبان را عيد نگيريد." عامل انگیزشی در نگارش این سلسله مطالب درباره منتظری عنوان شده است.
نویسنده می‌افزاید: با توجه به دخالت‌های پی در پی این شیخ مطرود امام در حوادث پس از انتخابات و حمایت ایشان از اغتشاشگران و سران کودتای مخملی و محکوم کردن دادگاه اغتشاشگران، مروری هر چند کوتاه بر «احوال و سرگذشت» وی را ضروری دانستم.
وی منبع مطالب خود را دو کتاب "خاطرات سیاسی" و "سنجه انصاف" حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری وزیر اطلاعات در دوره حیات امام(ره) و مطالب سایت های مختلف خوانده است.
فصل اول: منتظری سرمایه امام و امید ملت


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6346.jpg


منتظری از مبارزان برجسته دوران مبارزات ضد رژیم شاه بود. او از شاگردان خاص امام خمینی(ره) محسوب می گردد به گونه ای که امام درباره ایشان فرمودند: "من ایشان را بزرگ کرده ام".همین امر نشان از عمق محبت امام نسبت به وی دارد. او در دوران زندگی متحمل شکنجه ها و تبعید های فراوانی شد و در میان مبارزین از جایگاه والایی برخوردار شد. اما عصر طلایی زندگی منتظری با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود. ایشان بر مسند رئیس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی تکیه می زند. با فوت آیت الله طالقانی و حکم امام خمینی به عنوان امام جمعه تهران برگزیده می شود و سالها نیز ریاست هیئت امنای دانشگاه امام صادق علیه السلام را بر عهده می گیرد.
امام خمینی در شهریور 1358 هنگامی که او را به عنوان امام جمعه تهران منصوب می کنند چنین می نویسند: ‌«بسم الله الرحمن‌الرحیم. خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری دامت افاضاته. مرحوم مجاهد بزرگوار آقای طالقانی، پس از عمری مجاهدت و پاسداری از اسلام به رحمت خداوند پیوست و ما را سوگوار کرد. تکلیف پاسداری از اسلام به عهده همه ماست و من شما را -که مجاهدی بزرگوار و فقیهی عالیقدر می‌دانم- برای دژ محکمی که آن فقید سعید پاسدار آن بود انتخاب و منصوب نمودم...» (21 شهریور 1358).
همچنین در جای دیگر درباره شخصیت ایشان فرمودند: «من ايشان را ساليان درازى است كه مى‎شناسم، ايشان امروز از‏ ‏علماى بزرگ ايران و مورد احترام مردم مسلمان است.» (صحيفه نور، ج 4، ص 216، ‏1357/10/23‏)
اوج قدرت نمایی منتظری، اعلام قائم مقام رهبری او توسط مجلس خبرگان رهبری است. با این انتخاب وی شخص دوم کشور بعد از امام می شود. بخش زیادی از اختیارات حکومتی و اداره کشور از سوی امام خمینی(ره) به ایشان تفویض می شود:
- عزل و نصب قضات سراسر کشور
- ارجاع بسیاری از احتیاطات فقهی از سوی امام خمینی به منتظری
- بسیاری از عزل و نصب های نمایندگان رهبری در نهادهای انقلابی و وزارتخانه ها
و در نهایت امام در وصیت نامه مورخ 29 دی ماه 58 او را به عنوان وصی خودشان در همه امور تعیین کرده بودند.
فصل دوم: نظریه پرداز "ولایت فقیه" در آزمون "ولایت" و مدارای شگرف امام
ایام گذشت تا اینکه شواهد خطرناکی از وجود یک باند تروریستی آن هم در بیت منتظری به‌دست آمد و آن چیزی نبود


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6347.jpg


جز باند مهدی هاشمی که مورد حمایت و اعتماد بی حد و حصر منتظری قرار داشت.
شواهد نشان از این امر داشت که قبل از انقلاب، آیت الله شمس آبادی از روحانیون سرشناس اصفهان به همراه تنی چند از مردم این شهر به دست باند مهدی هاشمی به قتل رسیده اند. همچنین مدارکی دال بر همکاری مهدی هاشمی با ساواک به‌دست آمد که تمامی اینها ضرورت رسیدگی هرچه سریع تر به اعمال وی را نشان می داد. اما منتظری از آنجایی که اعتماد صد در صد به مهدی هاشمی داشت، از دستگیری او ممانعت به عمل می آورد و وی را زیر چتر حمایت خود قرار داده بود. امام از منتظری می خواهند تا به حمایت از مهدی هاشمی و منافقین پایان دهد و در نامه خود به صراحت در خصوص باند مهدی هاشمی و منافقین به وی هشدار می دهند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحيم. حضرت حجت الاسلام و المسلمين، فقيه عاليقدر، آقاى منتظرى- دامت ايام بركاته. پس از اهداى سلام و تحيت، علاقه اينجانب به جنابعالى بر خود شما روشن‌تر از ديگران است. به حسب قاعده طول آشنايى صميمانه و معاشرت از نزديك، مقام ارجمند علمى و عملى شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران، و رنجهاى فراموش نشدنى جنابعالى در سال هاى طولانى براى اهداف اسلامى، قداست و وجاهت و وارستگى كم نظير آن جناب، و بالاتر حيثيت بلند پايه‏اى كه دنباله اين امور به خواست خداوند تعالى براى شما فعلاً حاصل است، و احتياج مبرمى كه جمهورى اسلامى و اسلام به مثل جنابعالى دارد، انگيزه علاقه مبرم است. لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همه ماها واجب، و احتمال خدشه‏دار شدن آن نيز منجز است براى اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض كنم اين حيثيت واجب المراعاة به احتمال قوى، بلكه ظن نزديك به قطع، در معرض خطر است؛ خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزه قم، كه ممكن است دنبال بهانه‏اى باشند. اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاى سيد مهدى هاشمى است به شما. من نمى‏خواهم بگويم كه ايشان حقيقتاً مرتكب چيزهايى شدند؛ بلكه مى‏خواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار، از قبيل قتل، مباشرت يا تسبيباً، و امثال آن مى‏باشند. و چنين شخصى، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه حفظش واجب موکد است... آنچه از شما مى‏خواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگى به اين امور است. و اگر براى شما محذور دارد، به طورى كه تكليف شرعى از شما ساقط است، سكوت است. حتى در محافل خصوصى دفاع از يك همچو شخصى كه خطر براى حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزى بيگناهان است، سَم قاتل است. بايد تمام فعاليت ها كه به اسم كمك به سازمان هاى به اصطلاح آزاديبخش است، قطع شود، و تمام كسانى كه در اين امور دخالت داشته‏اند، محاكمه شوند. و آنچه مسلّم است و مايه تأسف، حسن ظن جنابعالى به اعمال و افعال و گفته‏ها و نوشته‏هاست كه به مجرد وصول به شما ترتيب اثر مى‏دهيد و در مجمع عمومى صحبت مى‏كنيد و به قوه قضاييه و غيره سفارش مى‏دهيد. و من از شما، كه دوست صميمى سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مى‏كنم كه با اشخاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد، تا خداى نخواسته لطمه به حيثيت شما، كه‏ برگشت به حيثيت جمهورى است، نخورد. آزادى بى‏رويّه چند صد نفر منافق، به دستور هيأتى كه با رقت قلب و حسن ظن‌شان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدي ها را بالا برده است. ترحم بر پلنگ تيز دندان، ستمكارى بود بر گوسفندان. من تأكيد مى‏كنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سيد مهدى پاك كنيد كه اين راه بهتر است؛ و الّا هيچ عكس العملى در رسيدگى به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگى به امر جناياتِ مورد اتهام حتمى است. سلامت و توفيق جنابعالى را خواهانم. 12 مهر ماه 65. روح اللَّه الموسوى الخمينى»


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6348.jpg



اما منتظری هیچ توجهی به سخنان امام و استاد خود نکرد و بر حمایت بی حد و حصرش از مهدی هاشمی افزود. وی معتقد بود: سید مهدی آدم درستی است و او را فردی سودمند و مفید می شناسم.
امام در پیام دیگری بازهم به وی تذکراتی را گوشزد کردند: «باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما به چهره های صد در صد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نکرده، فاجعه به بار آورند. با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی بزنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود. الله الله در تعجیل در تصمیم گیری خصوصا در امور مهمه، و باید بدانید و می دانید که انسان از اشتباه و خطا مامون نیست، به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا، نقص و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید و جانب احتیاط را مراعات نمایید.»
ولی این تذکر نیز مانند تذکرهای قبلی، منتظری را متقاعد نکرد تا از دستورات ولی فقیه که خود یکی از نظریه‌پردازان مکتب آن بود، پیروی کند.
امام باز هم مدارا کرد. چون از یک سو می دانست کنار گذاشتن فردی چون منتظری چه آسیب هایی را برای انقلاب دارد و از سوی دیگر، بنای بر جذب حداکثری داشت. اما هر چه گذشت نفوذ منافقین و باند مهدی هاشمی بیشتر و بیشتر شد.
سید احمد خمینی در رنجنامه تاریخی خود خطاب به منتظری می نویسد: «حضرت آيت الله: نامه هاي اخير


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6349.jpg



شما در دفاع از منافقين خيال مي كنيد كار خودتان بوده است بعداً سخنان آقاي مهدي هاشمي را مي آورم كه چگونه اين طيف در طول چند سال كار روي شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقين سوق دادند و جنابعالي را به سقوط كامل پيش حزب الله كشيدند. يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام، شما نيم ساعت حرف زديد و امام سكوت كردند. وقتي بلند شديد برويد امام فرمودند: "بيشتر حرف هاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند." امام تنها همين دو جمله را فرمودند آيا از خود پرسيده ايد كه چه كرديد كه امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟»
پاسخ گستاخانه منتظری به امام خمینی(ره)
مهدی هاشمی در بازجویی های خود می گوید: روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا (منتظری) مرا احضار کردند و گفتند حضرت امام، نامه ای برای من نوشته اند و قسمتی از آن را که درباره من بود خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامه ای برای امام نوشتم و آن قسمتی را که درباره من بود، برایم خواندند. بعد گفتند:« امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند. من هم نامه ای نوشتم که خواب را از امام بگیرد.» (پرونده بازجویی مهدی هاشمی ص 23)
اوج مدارای امام با منتظری
منتظری در کتاب خاطرات سیاسی خود می نویسد: «به دعوت آقای حاج سید احمد خمینی، در تاریخ 27/7/67 آقای سید هادی هاشمی (داماد و مسئول بیت ایشان) با مرحوم امام ملاقات می کند... امام می فرمایند: «ایشان (منتظری) -ان شاء الله- از مراجع بزرگ می شوند و از آنجا که امروز، قدرت تدریس هم دارند، مفید فایده هستند. روی این جهت، آقای منتظری برای مرجعیت باید حفظ شوند و صدمه ای به ایشان وارد نشود. من احساس می کنم دست هایی در غیر معممین، نظیر نهضت آزادی و بیشتر در معممین هست که می خواهند مرجعیت آقای منتظری صدمه بخورد و ایشان ملکوک شوند و باید نگذاشت اینها چنین کاری کنند. در بین معممین افرادی هستند که حسادت می ورزند و روی آقای منتظری و مرجعیت ایشان حساسیت دارند. شما در بیت آقای منتظری هستید. باید نگذارید اینگونه افراد به مرجعیت ایشان صدمه ای بزنند و موجب ناراحتی بشوند. چراکه شکی نیست اینگونه افراد به آینده ایشان ضربه می زنند.» (خاطرات آقای منتظری ص 619)
این سخنان که حدودا شش ماه قبل از برکناری منتظری بیان شده است نشان دهنده اوج مدارای امام نسبت به شاگردشان است. شاگردی که بعدها طوری عمل کرد که امام(ره) از خداوند تقاضای مرگ خود را کردند تا خیانت دوستان را نبینند.

Victor007
7th December 2009, 07:36 PM
فصل سوم: ادامه تلاش های امام و یاران انقلاب برای حفظ منتظری
هشدار رئیس مجلس خبرگان رهبری به منتظری:
پس از انتخاب آقای منتظری به عنوان قائم مقام رهبری توسط مجلس خبرگان در تاریخ 26/4/64، آیت‌الله مشکینی


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6371.jpg


رئیس وقت مجلس خبرگان ضمن نامه ای به وی در تاریخ 1/7/64، درباره نگرانی نمایندگان مجلس خبرگان از اطرافیان او چنین می نویسد:
"... نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید. لکن با یک نگرانی خاص از ناحیه بیت و بعضی حواشی آن جناب. پیوسته از دوستان صمیمی‌تان اظهار ناراحتی می شنوم، حتی در مجلس نیز مطرح شد و بی سروصدا گذشت و قبلا هم پس از سمینار ائمه جمعه، برخی به حقیر می گفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جناب‌اند و شما را برای اسلام می دانند و راضی نیستند شخصی که از آن عموم است، در قبضه خصوص باشد..."
حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری وزیر اطلاعات وقت در کتاب سنجه انصاف می نویسد:
«نخستین بار که موضوع مهدی هاشمی را با آقای منتظری مطرح کردم، روزهای پایانی سال 1364 بود. در ملاقاتی که در اتاق مطالعه ایشان برگزار شد، تلاش کردم ماجرای مهدی هاشمی را به میان کشیده و با ایشان در این باره گفتگو کنم. خلاصه کلام این بود: ارتباط مهدی هاشمی و همکاران او با بیت شما در شرایطی که همه مسئولان و دوستان و خطوط سیاسی وفادار به انقلاب با آنان مخالفت می کنند، ممکن است چندان به مصلحت شما نباشد. جناح های سیاسی موجود، دفتر تبلیغات، جامعه مدرسین و... حتی آقای هاشمی رفسنجانی نیز به این رابطه خوش بین نیستند...
منتظری پرسید: "آقای هاشمی هم؟"
پاسخ دادم: "آری"
ایشان بسیار محکم گفت: "همه آنها بیخود می گویند. من به او اطمینان دارم. من او را از کودکی می شناسم. با ما هم پیاله بود و با محمد ما بود و از شما چه پنهان که من، به این‌ها کمک می کنم تا سلاح بخرند."
ادامه بحث را مصلحت ندانستم. حتی در موقع خداحافظی گفتند: "شما هم شک نکن و به او اعتماد داشته باش!"
واقعاً عجیب بود. حضرت امام هیچ کس را به طور مطلق تایید نمی کند. چگونه آقای منتظری چنین بی حد و مرز و به نحو مطلق، مهدی هاشمی را تایید می نماید؟ آن هم در مقابل مخالفت تقریبا تمامی یاران اصیل انقلاب؟! حضرت امام از سپاه می خواهند که مهدی هاشمی را به عنوان مظنون تحت نظر قرار دهند و آقای منتظری از من می خواهند به او اعتماد کنم!»


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6372.jpg

ری‌شهری در ادامه می نویسد: «در اوایل سال 65 اوراقی بر ضد یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی پخش شد. تحقیقات انجام شده نشان می داد که مهدی هاشمی، پیش از پیروزی انقلاب، گزارش هایی بر ضد وی به ساواک داده است. برای روشن شدن موضوع پرونده مهدی هاشمی را از اداره کل اطلاعات اصفهان خواستم. با ملاحظه پرونده مهدی هاشمی به مطلب مهم تری رسیدم و آن اینکه نقش وی در قتل مرحوم آقای شمس آبادی قطعی است. علاوه بر این، او با ساواک رژیم شاه همکاری داشته است... مطمئن بودم اگر آقای منتظری بفهمد که مهدی هاشمی در قتل مرحوم شمس آبادی نقش و با ساواک همکاری داشته، متأثر می شود و لااقل دست از حمایت وی بر خواهد داشت. با این تصور خام، به ملاقات آقای منتظری رفتم و رونوشت بخشی از اسناد موجود در پرونده مهدی هاشمی را در اختیار ایشان گذاشتم. اما با کمال تعجب، نه تنها تأثیری در ایشان مشاهده نکردم، بلکه دیدم ایشان همکاری وی را با ساواک به دلیل اینکه تحت فشار بوده، توجیه می کند... ایشان اسناد یاد شده را نزد خود نگه داشت. نکته قابل توجه اینکه من از ایشان تقاضا کردم اسناد مذکور را در اختیار مهدی هاشمی قرار ندهد، ولی بعدها معلوم شد که در اختیار وی قرار گرفته است.»

هشدار امام(ره) به منتظری توسط امام جمعه اصفهان
آقای طاهری امام جمعه وقت اصفهان در این باره می گوید:
«حدود چهار ماه قبل از دستگیری مهدی هاشمی، به خدمت حضرت امام رسیدم و با تأکید ایشان، روی نیمکتی که خودشان می نشستند، در کنار ایشان نشستم و مطالب خود را گفتم. خواستم دست ایشان را ببوسم و خداحافظی کنم که ایشان بدون مقدمه فرمودند: "آقای طاهری! دریابید آقای منتظری را؛ این وظیفه شماست".
احساس سنگینی از شنیدن کلمه "وظیفه" مرا به نشستن واداشت. عرض کردم: "وظیفه ما چیست؟"
امام فرمودند: "بروید و با ایشان صحبت کنید و بگویید من روی شما سرمایه گذاری کرده ام. اگر می بینید که روحانیون در مقابل شما نمی ایستند، به این دلیل است که من هستم و اگر روزی من نباشم، آنها در مقابل شما خواهند ایستاد. لذا شما نباید ضعفی داشته باشید و این مهدی هاشمی بهانه ای است دست آنها. اینکه شما بگویید من چهار ماه است او را ندیده ام و یا فرستاده ام از قول من دعوایش کرده اند، کفایت نمی کند. شما باید اعلامیه بدهید که مهدی هاشمی با من هیچ ارتباطی ندارد و کارهایش مورد تأیید من نیست و رفت و آمد او را به بیت خودتان ممنوع کنید."
به ملاقات آقای منتظری رفتم. هادی هاشمی هم حضور داشت. قدری صحبت کردیم تا او برود. او کماکان نشسته

http://www.rajanews.com/Files_Upload/6373.jpg


بود. به آقای منتظری گفتم: "پیغامی برای شما دارم".
گفت: "بگو"
گفتم: "محرمانه است"
هادی هاشمی خارج شد و من مطلب را مطرح کردم. آقای منتظری گفت: "خب، حالا تا ببینم".
گفتم: "آقا! این امر ولی فقیه است. مگر شما خودتان ولایت فقیه را قبول ندارید و مگر آن را تدریس نکرده اید؟! و..."»
نکته ای که وجود دارد، این است که این سخنان امام، قبل از کشف خانه تیمی متعلق به مهدی هاشمی و پیش از مشخص شدن قطعی نقش وی در قتل مرحوم آیت‌الله شمس آبادی و دیگران بوده است.
کشف خانه تیمی متعلق به مهدی هاشمی
در تاریخ 20/6/1365 خانه تیمی متعلق به مهدی هاشمی کشف می‌شود. برخی از اقلام غیرقانونی این خانه تیمی عبارت بودند از:
1- مواد T.N.T جاسازی شده در گز اصفهان، یک کیلوگرم
2- مواد منفجره خرج مین 280 گرم
3- مواد اولیه برای ساخت مواد منفجره، یک کیلوگرم
4- ترکیبات اسیدی برای ساخت مواد منفجره، چند شیشه و بسته
5- چاشنی انفجاری الکتریکی، یک کارتن حاوی پنجاه عدد
6- انواع تله های انفجاری، در یک کارتن کوچک
7- پودر اکلیلی سرطانزا، یک بسته در حدود یک کیلو گرم
8- سیانور کشنده، یک قوطی بزرگ
9- اسلحه و انواع خشاب اسلحه به همراه فشنگ آنها به تعداد زیاد
10-خودنویس که در آن مواد منفجره جاسازی شده است، سه عدد
11-کفش مردانه که جهت جاسازی مواد منفجره آماده شده است
12-بولتن های سری، خیلی محرمانه و محرمانه ادارات و نهادهای انقلابی به تعداد زیاد
13- سند سری مربوط به وضع مالی دولت
14-امکانات برای جعل گذرنامه و اسناد
15- و...
مسئول این خانه تیمی بعد از بازداشت دردفاع از خود می گوید: «وسایل موجود در منزل، متعلق به نهضت های آزادی بخش است که زیر نظر مهدی هاشمی با حکم آیت‌الله منتظری فعالیت می کند. بعضی از این اموال از بودجه ای که آیت‌الله منتظری به همین منظور اختصاص داده اند، تهیه شده و بعضی دیگر از واحد نهضت های سپاه پاسداران به این مکان منتقل شده است.»
واکنش منتظری به کشف خانه تیمی
حجت‌الاسلام ری‌شهری در این باره می نویسد: «انتظار می رفت که منتظری با شنیدن این خبر که گروهی با پول ایشان و با سوء استفاده از نامشان، پودر سرطانزا، مواد منفجره، تریاک و... تهیه می کنند تا انقلاب اسلامی را صادر نمایند! اندکی تکان بخورد، از وزارت اطلاعات تشکر نماید و لااقل به احترام امام که دستور برخورد با این جریان را صادر کرده، سد راه تحقیقات در این زمینه نشود. اما واکنش ایشان چنین بود: "چرا بدون حضور صاحب‌خانه، خانه یاد شده را تخلیه کرده اید؟! ساواک هم اینطوری نمی کرد... چرا ضعیف کشی می کنید؟! چرا خط بازی می کنید؟! و بعد افزودند برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعلیات ضروری است..."» بدین ترتیب این مدارک هم نتوانست کمکی به ایشان در تشخیص واقعیت بکند.
واکنش قاطع امام(ره) در خصوص این پرونده
"او مجرم است. باید مجازات شود. بلکه همه کسانی که در این مورد مرتکب خلاف شده اند، مثل مهدی هاشمی، باید دستگیر شوند."
نامه توهین آمیز منتظری به امام خمینی(ره)


http://www.rajanews.com/Files_Upload/6374.jpg

منتظری بعد از این جریان، نامه ای خطاب به امام خمینی(ره)می نویسد که به بخش های از آن اشاره می کنیم: (این همان نامه ای است که منتظری می خواست با نوشتن آن خواب را از چشمان امام برباید)

«... من به حسب متن واقع از دو حال خارج نیستم: یا فردی هستم -مطابق ذهنیاتی که تدریجاً برای شما پیدا شده- ساده اندیش، بازی خور، و مثلاً امثال سید مهدی هاشمی به من خط و فکر می دهند، و بر حسب مرقومه حضرتعالی، حسن ظن من به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها اساس تصمیمات من است و یا اینکه... خود من که تا اندازه ای سرد و گرم دنیا را لمس کرده ام و با خوب و بد مردم محشور بوده ام، چه بسا از خود هم فکر و تأملی و اراده ای داشته باشم...
اگر فرض اول در حق من صحیح است پس تأیید و ترویج حضرتعالی و مسئولین و علماء و فضلاء از من و امید داشتن به من کذایی برای آینده اسلام و کشور و حتی تعریف حضرتعالی از من در همین نامه اخیر (اشاره به نامه امام که در فصل دوم آن را ذکر کردم) صحیح نیست، و واقعاً لازم است برای آینده کشور و انقلاب فکر اساسی بکنید و مسامحه به هیچ وجه روا نیست، و آن هم در درجه اول به عهده حضرتعالی است که مؤسس انقلاب بوده اید و ملاحظه مرا هم نکنید، من یک جو طالب مقام نیستم. و اگر فرض دوم صحیح است، پس احتمال بدهید عرائضی را که در این نامه می نویسم، کلاً او بعضاً صحیح باشد...
نهضت‌ها و پول نهضت‌ها مربوط به من و مرحوم محمد منتظری است و سید مهدی هاشمی پس از مرحوم محمد در این جهت از من حکم دارد، حالا که نظر حضرتعالی بر مجرمیت و تعقیب مجرم است و مرقوم فرموده اید: «تمام کسانی که در این امور دخالت داشته اند محاکمه شوند» محاکمه اولا باید متوجه من و مرحوم محمد در عالم برزخ بشود نه آقای حسنی و سید مهدی هاشمی که مأموریتی را انجام داده اند... آقایانی که مدت‌هاست در پشت این صحنه هستند و متأسفانه آخر الامر از عنوان حضرتعالی خرج کرده اند، بدانند که اگر سید مهدی هاشمی را پیش من تکه تکه کنند، من خودم را به کسی نمی فروشم و استقلال فکری و ارادی خود را حفظ می کنم و خانه من فعلاً که منشأ اثری نیستم قیم لازم ندارد.
سید مهدی هاشمی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد. ولی دیوانعالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند ولی همین سید مهدی در زمان جمهوری اسلامی اصرار کرد اگر بناست محاکمه شوم، مرا محاکمه کنید تا گره باز شود و در اصفهان مقدمات محاکمه فراهم شد ولی شورای عالی قضایی نظر نداد و جلوی آن را گرفت. حالا آقای وزیر اطلاعات می فرمایند او متهم به بیست و چند فقره قتل است و حضرتعالی هم می فرمایید "متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشرتاً و تسبیباً و امثال آن می باشد" اگر کشور هرج و مرج است، عرضی ندارم و اگر قانون دارد، اتهام قتل احتیاج به شاکی دارد و مرجع رسیدگی هم دادگستری است و اطلاعات حق دخالت ندارد... من سید مهدی را از وقتی که بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث و به درس مکاسب من می آمد، می شناختم و پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است. من تمام خصوصیات او را می‌دانم. او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی شخص حضرتعالی، هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت می کند و خوب می نویسد و در عقل و تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالات‌شان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست، فقط بز اخفش نیست و حاضر نیست کورکورانه مهره کسی شود...
آیا می‌دانید که مردم در اتوبوس‌ها و تاکسی ها و صفوف مرغ و تخم مرغ و بنزین و روغن نباتی و گوشت و امثال اینها، علناً به مسئولین جمهوری اسلامی و حتی متأسفانه به شخص حضرتعالی فحش می دهند؟... تذکراً عرض می کنم، لازم است حضرتعالی در امور جاریه کشور و جبهه ها، فقط به گزارش های مسئولین و بیت معظم قناعت نکنید. مسئولین همیشه هم به لحاظ خودشان و هم به لحاظ رعایت حال حضرتعالی خوبی ها را می گویند و بدی ها را نمی گویند. لازم است افرادی عادی مورد وثوق که در میان ملت هستند، گاه و گاهی بیایند و محرمانه بدون حضور احدی و بدون ترس و واهمه اوضاع کشور را صریحاً گزارش کنند و من خوشبختانه از این شیوه استفاده می کنم..."
منتظری که در اثر القائات اطرافیان جایگاه خود را مستحکم می دید، در این نامه جسارت آمیز به انتقاد از مدیریت کشور می پردازد و امام را متهم به بی اطلاعی از مسائل کشور می کند و باز هم بر حمایت بی قید و شرط خود از مهدی هاشمی می افزاید. نکته جالب اینجاست که آقای ری‌شهری می نویسد: «مدتی پس از ارسال این نامه به امام، من خدمت ایشان رسیدم. امام ضمن صحبت با اشاره به نامه آقای منتظری فرمودند: "نامه ایشان به من، کپی نامه مهدی هاشمی به اوست." منظور ایشان نامه ای است که مهدی هاشمی در انتقاد به امام به آقای منتظری نوشته بود.»
نکته ای که لازم به ذکر است اینکه منتظری در ابتدای این نامه راجع به حضرت امام چنین می نویسد: «من از وقتی که با حضرتعالی آشنا شدم، در هر شرایطی روحاً، تسلیم و پیرو حضرتعالی بوده ام و به اندازه قدرتم در لحظات حساس -در آزادی و گرفتاری و تبعید حضرتعالی- از شما حمایت می کردم و اصلاً برای خودم در برابر حضرتعالی خودیتی قائل نبودم و از شما و علم شما و فضائل شما و رساله و کتب شما ترویج می کردم. کوشش می کردم شهریه حضرتعالی مرتب شود، رساله حضرتعالی پخش شود، نام حضرتعالی در منبرها برده شود و...»
به‌راستی چه می شود که کسی که اینطور به امام و استاد خود علاقه و به راه او اعتقاد و ایمان دارد، در این نامه و در حوادث بعدی بزرگترین خیانت ها وجسارت ها را به ایشان می کند؟ آیا غیر از این است که شیطان از طریق نقطه ضعف های انسان به تدریج در او رسوخ می کند و در وقت مقتضی او را به تباهی می کشاند؟ به تعبیر امام خمینی(ره) و یاران انقلاب، نقطه ضعف منتظری در درجه اول ساده لوحی و زودباوری او بوده و هست. در قسمت های بعد خواهید دید که چگونه این نقطه ضعف باعث ایستادن او در مقابل امام(ره) می گردد و در نهایت امام او را از خود طرد می نماید. فاعتبروا یا اولی الابصار.

Victor007
8th December 2009, 08:42 PM
فصل چهارم: بازداشت مهدی هاشمی و اعتصاب منتظری
بعد از ارسال نامه مورخ 12/7/65 حضرت امام به منتظری، به وزارت اطلاعات قم دستور داده شد که به مهدی http://www.rajanews.com/Files_Upload/6416.jpgهاشمی دستور دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند. پیش بینی منتظری این بود که با توجه به اینکه وی تمامی اتهامات مهدی هاشمی را به گردن گرفته است، وزارت اطلاعات مهدی هاشمی را بازداشت نکند. اما در تاریخ 20/7/1365 مهدی هاشمی خود را معرفی کرد و بازداشت شد.
اعتصاب منتظری و جنجال خبری رسانه های غرب
حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری در کتاب سنجه انصاف می نویسد: «پس از بازداشت مهدی هاشمی، فشارها برای ممانعت از تحقیق و پیگیری اتهاماتش افزایش یافت. منتظری پیش از این تهدید کرده بود که "اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد". به رغم اینکه امام از منتظری خواسته بودند که اگر به واسطه عذر شرعی مهدی هاشمی را به وزارت اطلاعات معرفی نمی کند، لااقل سکوت کند و عکس العملی از خود بروز ندهد، اما پس از بازداشت مهدی هاشمی، منتظری تمام ملاقات های خود را قطع کرد و برای مدتی حتی مسئولان رده اول کشور نیز امکان ملاقات با وی را نداشتند. این اقدام باعث فضاسازی رسانه های بیگانه بر ضد جمهوری اسلامی شد.»
بازتاب اعتصاب منتظری در رسانه های خارجی و سوءاستفاده در جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی
** رادیو بی بی سی- 2/8/65- ساعت 19:45
از ایران، گزارش هایی می رسد حاکی از اینکه میان آیت‌الله منتظری، جانشین منتخب آیت‌الله خمینی، و شخص او اختلافاتی بروز کرده. علت این اختلاف هنوز روشن نیست. اما این ماجرا نشان دهنده چند دستگی‌ای است که در سطح بالای رهبری روحانیت ایران وجود دارد... گزارش های رسیده از داخل ایران، حاکی از آن است که اخیراً عده ای از مشاوران آیت‌الله منتظری در قم بازداشت شده اند.
** روزنامه لوموند- 5/8/65
برکناری آیت‌الله منتظری نتیجه جنگ قدرت بین او و سید احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی است. این بار به نظر می رسد منتظری شخصاً هدف قرار گرفته است. زیرا هادی هاشمی، داماد آیت‌الله منتظری و رئیس دفتر و همکار اوست.
** فرانکفورتر روندشاو- 9/8/65
... مبارزه بی رحمانه بر سر تعیین جانشین رهبر انقلاب ایران، نشان دهنده تلاطم شدید اولیه رژیم ملاهاست. این روزنامه سپس به دستگیری مهدی هاشمی اشاره کرده و می نویسد: «اینکه عمامه مشکی وی مانع از دستگیری او نشد، نشانگر اختلاف شدید ملاهاست که فقط با اعمال خشونت قابل حل است.»
** آلمان- روزنامه ضدایرانی دی ولت- 17/8/65
یک باند چهار نفره با همکاری سید احمد خمینی، سید علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی سعی دارند آیت‌الله منتظری را کنار زده و رهبری را تحت اختیار خود بگیرند.
** و...
بازتاب اعتصاب منتظری در داخل کشور
اعلامیه های متعددی با بهره گیری از امکانات جمهوری اسلامی و بیت منتظری تهیه و منتشر شد. این اعلامیه ها در دفاع از مهدی هاشمی و ظاهراً منتظری تهیه و پخش شدند که کلیت نظام و مسئولان آن را به طور مستقیم و حضرت امام را به طور غیرمستقیم هدف قرار داده بودند. تعدادی از مردم تحت تأثیر این شرایط دچار تردید شده بودند و رادیوهای بیگانه نیز به این فضا دامن می زدند. این افراد که از مواضع امام و حقایق موجود در خصوص منتظری اطلاع و تحلیل درستی نداشتند، بر سر یک دو راهی بزرگ قرار گرفته بودند؛ آنان از یک طرف قائم مقام رهبری را می دیدند و اعلامیه هایی که با لحنی حق به جانب مطالبی تند و افترا آمیز به وزارت اطلاعات نسبت می داد و از طرف دیگر اقدامات وزارت اطلاعات را شاهد بودند. به اعتقاد بسیاری، این واقعه شدیدترین بحرانی بود که تا آن زمان در کشور اتفاق افتاده بود.
تلاش دوستان برای شکستن اعتصاب منتظری
آقای طاهری امام جمعه وقت اصفهان درباره ملاقات خود با منتظری چنین می گوید:
«از اصفهان به قم رفتم. دو ساعت به غروب مانده بود که با ایشان ملاقات کردم. آن‌قدر حرف زدم که منتظری گفت: "وقت نماز گذشت." گفتم: "باشد. می روم؛ ولی فردا پیش از ظهر می آیم". گفت: "بس است دیگر. حرف هایمان را زدیم". گفتم: "من هنوز حرف دارم". در این ملاقات بود که آقای منتظری گفت: "امام کار بی ربطی کرده و من، مهدی هاشمی را می شناسم و او را تأیید می کنم." وقتی بیرون آمدم، اطرافیان دور مرا گرفتند و گفتند: "ما هم حرف داریم"... به خدمت آقای مشکینی رفتم و اصرار کردم که: "آقا! بروید با ایشان صحبت کنید". آقای مشکینی گفت: "فایده ندارد." گفتم: "حداقل برای اینکه حجت را تمام کنید." ایشان پذیرفتند و رفتند...»
در خواست امام(ره) از منتظری برای شکستن اعتصاب
بعد از اینکه تلاش مسئولان برای شکسته شدن اعتصاب به جایی نرسید، حضرت امام خود اقدام کردند. ملاقاتی ترتیب یافت که در آن مسئولان رده اول کشور حضور داشتند.
حاج سید احمد خمینی، این دیدار را بعدها در نامه ای خطاب به منتظری چنین شرح می دهد: (مجموعه آثار یادگار امام ص 199)
«امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسه ای در منزل این جانب -که سران قوا و نخست وزیر بودند- شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کنند. چرا که با همه با خشونت برخورد کردید.
امام در این جلسه، با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید. به شما گفتند: "آیا شما ماها را دشمن خود می دانید؟ یقیناً این را نمی توانید بگویید." بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: "من از شما خواهش می کنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود شوید". قبول نکردید. فرمودند: "من ارادت به شما دارم. من مخلص شما هستم. از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید". با کمال خشونت گفتید: "لا یکلف الله نفسا الا وسعها". در این هنگام من به دوستان نگاه کردم. دیدم همگان از شرم و حیا، سرهایشان را پایین انداخته اند و آقای خامنه‌ای، اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من، در جلوی امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و به قول خودتان هفتصد صفحه پیرامون آن مطلب نوشته‌اید (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمی دهید؟ باز همان جمله "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" را بر زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه می کردند.»
بعد از این دیدار با کمال تأسف، منتظری تا چند روز دیگر به اعتصاب خود ادامه داد. به‌راستی امام تا کی می خواست با منتظری مدارا کند؟ چرا با تمام این گستاخی های منتظری، همچنان دل به هدایت او سپرده بود و امید خود را از اصلاح او قطع نمی کرد؟
مشکلات بازجویی از مهدی هاشمی
مهدی هاشمی در آغاز احساس می کرد که با حمایت های منتظری به زودی آزاد می شود، بنابراین، احتمال پیگیری جدی اتهامات خود را منتفی می دانست. از این رو تلاش می کرد چیزی نگوید که سند قضایی علیه او شود. از سوی دیگر، کمتر بازجویی جرأت می کرد که در این اوضاع، به بازپرسی از فردی مجرب، کارکشته، پیچیده و ظاهر الصلاح -که از جهت روانی نیز در موضع قدرت و امید بود- اقدام کند.
حجت‌الاسلام ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات در این باره می گوید: «افزون بر مشکل بازجویی مهدی هاشمی، مسئله مهم سردرگمی بسیاری از نیروهای مخلص بود که به علت نبود اطلاعات لازم و ناآگاهی از نظر امام، در وضع ناراحت کننده ای به‌سر می بردند. اگر نظر ایشان در این باره به صورت روشن به اطلاع عموم می رسید، هم ما راه خویش را بهتر می رفتیم و هم مردم از سردرگمی بیرون می آمدند.»
وزیر وقت اطلاعات برای حل این مشکل نامه ای به امام می نویسند و با اشاره به مشکلات بازجویی مهدی هاشمی و موضع گیری های سرسختانه منتظری از امام می خواهد نظرشان را کتباً اعلام کنند.
امام در جواب برای ایشان پیغام می فرستند: "تکلیف شماست که به طور جدی این جریان را پیگیری کنید. پاسخ کتبی شما را هم بعداً خواهم داد."
با این وجود، پیگیری پرونده مهدی هاشمی همچنان متوقف ماند، زیرا رسیدگی به این پرونده، قطعاً به موقعیت اجتماعی منتظری لطمه جدی وارد می کرد. به همین خاطر ری‌شهری از امام می پرسد: "اگر حفظ موقعیت ایشان –به‌عنوان قائم مقام رهبری- ضروری است، آیا نباید پیگیری این ماجرا هرچه زودتر رها شود؟"
امام در پاسخ می فرمایند: "این، تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی. به هر جا که می خواهد برسد. مسئله، مسئله اسلام است."
ری‌شهری دوباره می گوید: "برخی از باب خیر خواهی مرا به مدارا و ملاحظه آینده دعوت می کنند".
امام در پاسخ می فرمایند: "آن (عمل به تکلیف) ترسی ندارد! این (جریان مهدی هاشمی) ترس دارد. فردا از این باید ترسید".
یکی دیگر از مشکلاتی که بر سر راه بازجویی مهدی هاشمی بود، مخالفت یکی از مسئولان عالی رتبه قضایی بود که در یکی از جلسات سران سه قوه مطرح شد. وی گفت: "شما حق ندارید از مهدی هاشمی، در مورد قتل های قبل از انقلاب تحقیق کنید، چون آن قتل ها سیاسی نیست لذا به وزارت اطلاعات مربوط نیست ".
امام در پاسخ به نامه آقای ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات چنین می نویسند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام آقای ری‌شهری، وزیر اطلاعات
با توجه به مسائلی که تاکنون کشف و یا مورد سوء ظن شده است و با توجه به جوسازی‌ها و اعلامیه هایی که با اسامی مختلف، توسط افراد ضد انقلاب و منحرف و وابسته مهدی هاشمی، پخش گردیده است، که نه تنها سوء ظن را بیشتر می کند، که خود، دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام، جنابعالی موظف هستید به جمیع جوانب این امر، با کمال دقت و انصاف، رسیدگی نمایید و تمام افراد متهمی را که از سران این گروه محسوب می شوند و نیز افراد دیگری را که در انتشار مسائل کذب و قضایای دیگر، دست داشته اند، تعقیب نمایید و بدیهی است که این امر، چون مربوط به اسلام و امنیت کشور است، تحقیق آن منحصراً در اختیار وزارت اطلاعات کشور می باشد. باید تاکید کنم که همه در پیشگاه قضاوت اسلام، مساوی بوده و نیز به همان اندازه که اغماض از مجرمین گناه بزرگی است، تعرض نسبت به بیگناهان، از گناهان نابخشودنی است. خداوند تعالی را حاضر و ناظر بدانید که این امر، عبادتی است که دامان بزرگانی را از اتهامات، پاک و توطئه منحرفان را خنثی می کند. والسلام.
روح الله الموسوی الخمینی 5/8/65»

Victor007
9th December 2009, 08:54 PM
فصل پنجم: اعترافات اولیه مهدی هاشمی
منتظری در نامه ای به امام، وزارت اطلاعات را متهم به خطی عمل کردن می کند و اتهامات گسترده ای را به وزارت اطلاعات نسبت می دهد. حجت‌الاسلام والمسلمین ری‌شهری در پاسخ به وی می نویسد: «... خدا را شاهد می گیرم که تاکنون خطی عمل نکرده ام و در جریان اخیر، از هیچ کس خط نگرفته ام و جز انجام تکلیف الهی -که امام به آن تصریح نمودند- انگیزه ای نداشته ام. و او گواه است که به جنابعالی علاقه دارم و اگر خط خطرناک مهدی هاشمی از شما جدا شود، هیچ کس را برای رهبری آینده جمهوری اسلامی از شما شایسته تر نمی دانم...»
غربت وزارت اطلاعات و دشواری راه
حجت‌الاسلام ری‌شهری در این باره می گوید: «در فضای سیاسی آن روز، غربت وزارت اطلاعات مشهود بود. برخی از مسئولان بلند پایه سیاسی نظام، به دلیل مصالح سیاسی، حرکتی را که با دستور امام آغاز شده بود، مصلحت نمی دانستند و از آینده بیمناک بودند. اما در برابر قاطعیت امام راهی جز سکوت نداشتند. برخی از شخصیت های سیاسی صریحاً می گفتند که با این گونه برخورد موافق نیستند، لیکن از نظر امام تبعیت می نمایند. شنیدم یکی از مسئولان عالی رتبه قضایی گفته بود: "این چه کاری است که وزارت اطلاعات انجام می دهد؟ آقای منتظری رهبر آینده است. چرا وزارت اطلاعات با این برخوردها او را زیر سوال می برد؟ آقای ری‌شهری مرتب پیش امام می رود و امام بر اساس گفته های او تصمیم می گیرد. اشتباه ما این بود که نرفتیم تا مسائل خود را با امام در میان بگذاریم. ما باید زودتر در این رابطه اقدام می کردیم. این حرکتی که وزارت اطلاعات شروع کرده، معلوم نیست به کجا می انجامد..."»
با اندکی تامل در مواضع مسئولان بلندپایه سیاسی و قضایی که بدان اشاره شد، مشخص می گردد که پیگیری اتهامات مهدی هاشمی تا چه حد دشوار بود. اکنون که با هدایت، قاطعیت و تصمیم هوشمندانه امام خمینی(ره)، رهبری آقای منتظری منتفی شده و در کنار امام بودن، برای همه علاقه مندان به ایشان، یک ارزش مهم تاریخی به شمار می رود، درک دشواری همراهی با امام در آن روزگار، حقیقتاً بسیار دشوار است.
در آن روزگار (سال 1365) تردیدی وجود نداشت که آقای منتظری، رهبر آینده جمهوری اسلامی است و لذا اغلب مسئولان نظام مایل نبودند خود را رو در روی وی قرار دهند و در این فضای سیاسی، همراهی با امام و یاری رساندن به ایشان، در راهی که به یک جراحی عمیق و گسترده و سرنوشت ساز در جمهوری اسلامی منتهی می شد، آسان نبود... همراهی با امام حقیقتا دشوار بود اما آنچه دشواری راه را مضاعف می کرد، عدم پیشرفت بازجویی‎های مهدی هاشمی بود.
شکست معجزه آسای بن بست بازجویی
با گذشت یک ماه از دستگیری مهدی هاشمی، او با اتکا به حمایت های منتظری همچنان از پاسخگویی به پرسش‌های بازجویان طفره می رفت و حاضر به روشن کردن نقاط مبهم نبود. خاموشی اسرارآمیز وی، بازجویان را به تدریج به بن بست کشیده بود.
حجت‌الاسلام ری‌شهری بعد از مدتی به این نتیجه می رسد که به جای بازجویان، خود با مهدی هاشمی صحبت کند و اتفاقاً این کار او بی نتیجه باقی نمی ماند. وی در این باره می گوید: ...مهدی هاشمی را نصیحت کردم و او را از رسوایی و کیفر آخرت و زندگی پس از مرگ بیم دادم و یادآوری کردم که "رسوایی و کیفر دنیا، اگرچه سخت و طاقت فرساست، آسان تر از عقوبت عقبی است" و بدین سان، وی را به صداقت و پاک شدن در این دنیا دعوت کردم تا دروازه های نجات، در چشم انداز او قرار گیرد. به او گفتم: تصور کن بازجوی تو خداست و اسلام از تو بازجویی می کند. تو هنوز حقایقی که در بازجویی های ساواک اعتراف کرده ای را برای ما نگفته ای، در صورتی که در نظام اسلامی، صادقانه تر باید برخورد کنی...
در واقع بعد از این گفتگو بود که بازجویی جدی از مهدی اهاشمی آغاز شد. همکاری وی با بازجویان قابل توجه بود. برخی از قتل های قبل از پیروزی انقلاب را پذیرفت و بدین ترتیب، امید به روشن شدن تدریجی اتهامات وی افزایش یافت.
حادثه ای تامل آفرین
چند روز از این ماجرا گذشت. برپایه گزارشی که به من (ری‌شهری) داده شد، روزی مهدی هاشمی از بازجوی خود درخواست کاغذ و قلم کرد و نامه ای خطاب به این جانب نوشت. گویا در این نامه، سوگند یاد کرده بود که همه مطالب خود را بازگو کرده و دیگر چیزی برای گفتن ندارد. نامه را به بازجو داد که به من برساند. پس از گرفتن نامه توسط بازجو، ناگهان مهدی هاشمی سراسیمه از بازجو خواست که نامه را به او پس بدهد! بازجو نامه را به او پس داد. هاشمی نامه خود را گرفت و بلافاصله آن را پاره کرد و همچون کسی که از دردی کشنده رنج می برد، و عقده ای او را آزار می دهد، شروع به اشک ریختن کرد و پس از اندکی گریستن گفت: " به دروغ نوشتم که چیزی برای گفتن ندارم. کاغذ بدهید تا آنچه دارم، بنویسم"!
پس از این حادثه مهدی هاشمی پذیرفت که در دو مصاحبه شرکت کند: یکی مفصل، مشروط به اینکه تنها به امام(ره)، منتظری و حداکثر سران سه قوه ارائه شود و دیگری کوتاه، برای ارائه به مردم، از طریق رسانه‌ها.
آقای ری‌شهری در ادامه می نویسد: چند روز بعد، خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارش کوتاهی از اقدامات انجام شده، نوار یاد شده را تقدیم ایشان کردم. نکته قابل توجه اینکه امام هنگام تقدیم نوار مصاحبه مهدی هاشمی فرمودند: "اگر این نوار را هم برای آقای منتظری بگذارید، باز هم قبول نخواهد کرد و خواهد گفت که این اعترافات را در اثر فشار و شکنجه از او گرفته اید"!
به امام عرض کردم:" تا امروز حتی یک ضربه شلاق هم به او زده نشده است".
فراست امام خمینی(ره)
شنیدم امام دو یا سه بار، نوار یاد شده را ملاحظه کرده بود. نکته مهم و جالب توجه اظهارنظر ایشان درباره قسمت پایانی مصاحبه مهدی هاشمی است. گفتنی است که وی در پایان مصاحبه، اظهار ندامت و پشیمانی کرده و با گریه، درخواست عفو و بخشش کرده بود؛ ولی امام پس از ملاحظه این قسمت، فرموده بود: "فریب نخورید. او دروغ می گوید. حرکات او واقعیت ندارد."
هیچ یک از کسانی که سخنان مهدی هاشمی را از نوار شنیده بود، چنین برداشتی نداشتند؛ ولی امام، با فراست دریافت که وی دروغ می گوید و مسائل دیگری دارد که بدین وسیله می خواهد تیم بازجویی و مسئولان را فریب دهد تا بازجویی وی را پایان یافته تلقی کنند.
انتشار مصاحبه اختصاصی مهدی هاشمی، برای حیثیت و اعتبار منتظری خطرناک بود. از این رو، سران قوا با این اقدام مخالف بودند. اینجانب (ری‌شهری) نیز موافق این اقدام نبودم و لذا نظر خود را از طریق دفتر امام به ایشان منتقل کردم. اما از دفتر امام به من ابلاغ شد که: "نظر امام این است که آنچه در این مصاحبه در رابطه با آقای منتظری است، باید پخش شود تا مردم در جریان مسائل باشند."
منتظری با شنیدن خبر پخش اعترافات مهدی هاشمی از صداوسیما در پیغامی خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی می نویسد: "اگر این مصاحبه پخش شود، من موضع‌گیری خواهم کرد و علیه وزارت اطلاعات سخنرانی می کنم و اعلامیه خواهم داد. اگر شما (هاشمی رفسنجانی) بخواهید، می توانید جلو این اقدام را بگیرید."
قسمت هایی از متن اولین مصاحبه مهدی هاشمی
قسمت هایی از متن مصاحبه مهدی هاشمی که در تاریخ 18/9/1365 از سیمای جمهوری اسلامی منتشر شد، http://www.rajanews.com/Files_Upload/6471.jpgبدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به محضر مبارک حضرت بقیه الله الاعظم، امام زمان -ارواحنا له الفداء- و نایب بر حقش، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی –مد ظله العالی- و قائم مقام معظم رهبری، فقیه عالی قدر، حضرت آیت‌الله العظمی منتظری و به امید پیروزی هرچه سریع تر رزمندگان کفرستیز اسلام و فتح کربلا.
اینجانب، سید مهدی هاشمی، فرزند مرحوم سید محمد، مصاحبه خود را به شرح ذیل آغاز می کنم.
انگیزه من از این مصاحبه که به پیشنهاد و رضایت خودم انجام می گیرد، اولا، روشن کردن اذهان نسبت به عملکردهای خلاف خودم و همفکرانم و ثانیا، پرده برداشتن از یک سیر تصاعدی لغزش ها، اشتباهات و انحرافاتی است که متاسفانه بعد از انقلاب تا لحظه بازداشت، در وجود من بوده است و به خاطر همان تسلط هوای نفس و نپرداختن به تهذیب نفس، دوری از خط امام، این اشتباهات در من رشد کرد.
مادامی که در بازداشت به سر می برم، در اثر برخوردهای سازنده و آموزنده و اسلامی برادران بازجو و همچنین تفکر و مطالعه و بازنگری خودم، به اعمال و رفتار و اندیشه ها و افکار گذشته ام و مجموعه ای از اشتباهات و انحرافات و لغزش هایی که در من بوده، پی بردم و در این لحظه، اعتراف می کنم که خودم را مصداق بارز آن جمله حضرت امام که در جواب جناب آقای ری‌شهری فرمودند یافتم. امام فرمودند: "منحرف و توطئه گر".
قبل از بازداشت، طبعا به خاطر آن جو عمل زدگی و غرق شدن در آن جو، من فرصت مطالعه و تفکر پیدا نمی کردم و نمی توانستم در خودم و در اعمال و رفتارم بازنگری کنم. شاید اگر فرصت پیدا می کردم اصلاح می شدم. اما امروز، در این لحظات تنبه خیز بازداشت، که یک فرصت طلایی و ارزنده ای است که خداوند، نصیب من کرده و من بسیار خوشحالم، و من در این لحظات، به نفسم بازنگری کردم و برای اصلاح نفسم، اشتباهات و انحرافم را ریشه یابی کردم که هم اکنون، با یک ارزیابی و تحلیل ریشه ای، این اشتباهات و انحرافاتم را بازگو می کنم. به امید اینکه درسی باشد برای دیگران و عبرتی باشد برای سایرین. و قبل از اینکه مصاحبه را آغاز کنم، از محضر مبارک حضرت امام امت -مد ظله العالی- و فقیه عالی قدر و مسئولین محترم کشور و امت حزب الله، درخواست جدی عفو و اغماض و گذشت را دارم.
مصاحبه من کلا به دو بخش تقسیم می شود: بخش اول مربوط به قبل از پیروزی انقلاب و بخش دوم، مربوط به پس از پیروزی انقلاب.
قبل از انقلاب، چون فعالیت های سیاسی من، دقیقا در اواسط دهه چهل شروع شد و عمدتاً به دلیل کم تجربگی و ناپختگی و شتاب زدگی در برداشت هایی از اسلام و مکتب و قرآن و اینکه خط امام در آن زمان تبیین نشده بود، رگه های التقاط و روشنفکری اسلامی در من رسوخ کرد و در ادامه به جایی رسید که حتی لباس نزیه و مقدس روحانیت را از تنم بیرون کردم. از طرف دیگر، از دوران خدمت سربازی، بنا به دلایلی روح تقوا و معنویت در من کاهش پیدا کرد و این کاهش معنویت، در آن جو مبارزات آن زمان -که یک جو عمل زدگی برای من بود و مرا وارد یک جو افراطی عمل زدگی کرد- موجب شد همین که خواستم برای زندگی‌ام خط مشی‌ای را انتخاب کنم، به یک سلسله اشتباهات و لغزش هایی دچار شدم که این لغزش ها، در استمرار منتهی به انحراف شد.
بارزترین خطاها و اشتباهات من در آن زمان دو چیز است که من با صداقت عرض می کنم: محور اول نرمش و رابطه با ساواک است که در اثر آن ناپختگی ها و غلبه نفسانیات و برداشت های ناپخته از اسلام، من بعضی ضرورت های مقطعی و زمانی را، مجوزی و توجیهی دانستم برای این که بتوانم با ساواک نرمش کنم و این نرمش، یک لغزش کوچک بود که تدریجاً به تماس با یکی از عوامل محلی ساواک منتهی شد.
به دنبال آن، رشد در این اشتباهات بدانجا رسید که من با یکی از بازپرس‌های ساواک، نشستم و صحبت کردم و این روند رو به رشد لغزش و اشتباه، به جایی رسید که وقتی من دستگیر شدم، در زندان، رسماً به ساواک نامه نوشتم و با آنها اعلام همکاری کردم و این اوج یک لغزش بود که می توانم بگویم یک اشتباه بزرگ و یک انحراف است و از بارزترین انحرافات و اشتباهات من، در قبل از پیروزی انقلاب است.
محور دوم، محور قتل هاست؛ یعنی یکی از بارزترین اشتباهات من در دوران قبل از انقلاب، محور قتل هاست. در محور قتل ها باید عرض کنم که دو فقره قتل صورت گرفت، در رابطه با مبارزه با منکرات و فحشای یک زن و یک مرد و یک فقره هم در مورد قتل مرحوم آقای شمس آبادی بوده. در محور قتل آقای شمس آبادی هم من در اثر همان برداشت های عجولانه ای که از اسلام داشتم، اینها را مجوز قتل یک عالم دینی دانستم و این قتل را مجاز دانستم، که من حس می کنم که یک اشتباه بسیار بزرگی بوده که در آن زمان برداشت من از مبانی اسلامی، نسبت به یک عالم دینی صورت گرفته است...
قبل از پیروزی انقلاب، بارزترین خطا و اشتباه و لغزش من در این دو محور بود. اما پس از پیروزی انقلاب....خارج کردن مقادیر زیادی اسلحه و مهمات، مواد منفجره و اسناد از سپاه بود. وقتی که واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، از آنجایی که به خط فکری و عملی خودم، بیش از حد اعتماد می کردم و نوعی مطلق گرایی را در خودم حاکم کرده بودم، وسوسه های خطی و گروهی بر من عارض شد و در ارتباط با همان ریشه های قبلی، یعنی ضعف معنویت، غلبه نفسانیات و دوری از خط امام و نپرداختن به تهذیب نفس، این وسوسه ها در آن مقطع در من قوت گرفت. وسوسه گروهی، وسوسه خطی، به حدی رساند که من به قانون و مقررات، کاملا بی اعتماد شدم و از این جهت وقتی که واحد نهضت ها از سپاه جدا شد، با اینکه من قدرت داشتم برای جلوگیری، اما متاسفانه دریغ از همان روح بی اعتمادی به قانون و مقررات و عوامل قبلی، وقتی که تعداد زیادی از اسلحه، مهمات، مواد منفجره و اسناد سپاه را، از سپاه، برادران خارج کردند، به این کار به سادگی تن در دادم....
در اینجا یک محور دیگری را که باید به آن اشاره کنم مسئله این بود که دفتر فقیه عالی قدر را به عنوان یک پایگاه برای تحقق اهداف خودم، اهدافی که به آن ایمان داشتم و فکر می کردم اهداف حق مطلق است، انتخاب بکنم. زمینه هایی که مثبت بود و مرا در این تخیل یاری می کرد، چند چیز بود: اول آنکه مسئول دفتر، برادر من بود و آن رابطه و اعتماد متقابلی که بین من و اخوی وجود داشت، این زمینه، پارامتر مثبتی بود که مرا در این فکر موفق بکند. از آن طرف فقیه عالی قدر از سال‌های دور اعتماد داشتند و این اعتماد را من یک پارامتر مثبتی در جهت اهداف خودم می دانستم. سوم اینکه آقا سعید، فرزند آیت‌الله هم با ما همدلی و هماهنگی داشت. از آن طرف تعدادی از دوستان هم، از قدیم و جدید، در دفتر وجود داشتند. از طرف دیگر در شخص فقیه عالی قدر، من یک سلسله رهنمودهایی را می دیدم که ایشان دارند که اینها را برای آینده کشور، کارساز و طلیعه خوشبختی آینده می دانستم.
اینها، مجموعاً عوامل مثبتی بود که من را جذب کرد به طرف اینکه دفتر را تصور کنم که پایگاه من است و من می توانم از طریق دفتر، تمایلاتم را جامه عمل بپوشانم...
از آن طرف، گزارشاتی به آقا می نوشتم که معتقد بودم کارساز است و در همین جا باید عرض کنم من، با گزارشاتی که به آقا می نوشتم، در حقیقت از اعتماد پاک و بی شائبه فقیه عالی قدر نسبت به خودم، سوء استفاده کردم. من می خواستم با نوشتن این نامه ها و گزارشات به خدمت ایشان، در حقیقت افکار خودم را القاء کنم و خط بدهم و در مقابل خط تخیلی که احساس می کردم وجود دارد، خودم را مصون نگه دارم در خدمت و در دفتر ایشان. و من از این اعتقاد پاک و بی شائبه فقیه بزرگوار که به من داشتند، سوء استفاده کردم. من در این لحظه، خودم را جدا گناه کار می دانم، که از این اعتمادها، سوء استفاده شده است... یکی از تحلیل های ذهنی ما، که اکثرا خیالاتی بود، توهمات بود، متکی به افکار و بینش های غلط انحرافی بود، اینها را ما به دفتر آقا منتقل می کردیم و این کار عاقلانه نبود؛ بلکه کار زشتی بود که مقام معظم رهبر آینده و دفتر ایشان را ما آلوده بکنیم با تحلیل های غلط زشت و انحرافی ذهنی خودمان.
از آن طرف، من که یک آدم آلوده ای بودم به یک سلسله اعمال و بینش های غلط، زشت و انحرافی و اشتباه، من نباید خودم را نزدیک دفتر بکنم. ولی خوب، این نزدیکی صورت گرفت و من تلاش در جهت خط دادن داشتم. تلاش برای القای فکر داشتم، هم به دفتر و هم به آقا، و این را در حقیقت، یک خیانت بزرگی تلقی می کنم. در حقیقت، در محور دفتر حضرت فقیه عالی قدر هم، که من امیدهایی به عنوان یک پایگاه به آن داشتم برای افکار آینده خودم در کشور، در آنها هم تبلوری از لغزش های فکری و انحرافات عملی من وجود داشت...
من از خداوند بزرگ اولا، در خواست مغفرت دارم جداً. من خودم را گناهکار می دانم در مقابل خدا و احساس می کنم اگر خدا من را نبخشد، من در دنیا و آخرت معذبم. از مقام رهبری هم درخواست می کنم مرا ببخشد. من ایمان دارم به اینکه نیروهای من و انرژی من، آنقدر هست که در کشور و انقلاب و اسلام کارساز باشد. من می توانم گذشته ها را جبران کنم. من قادرم بر اصلاح گذشته ها. امیدوارم که اولا خداوند مرا ببخشد و ثانیا حضرت امام امت، مرا با دیده عفو و اغماض، مورد عفو و رحمت قرار بدهند.... (روزنامه جمهوری اسلامی 19/9/1365)
درخواست منتظری از امام(ره) برای رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی
مهمترین بازتاب انتشار مصاحبه مهدی هاشمی، این بود که منتظری، به رغم تمایل باطنی خود، به دلیل فشار افکار عمومی مردم، مجبور شد طی نامه ای از امام بخواهد به جرایم و اتهامات مهدی هاشمی و جریان مرتبط به او رسیدگی شود:
«بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب، آیت‌الله العظمی امام خمینی -مد ظله العالی- ضمن سلام و تشکر از موضع گیری های مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمایید که جرایم و اتهامات سید مهدی هاشمی و افراد مرتبط به وی، بدون اغماض و با کمال دقت، مطابق موازین عدل اسلامی، ولو بلغ ما بلغ، رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با این جانب و یا هرکس و یا رعایت حرمت این و آن، مانع تحقیق و رسیدگی گردد. زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت، بر همه جهات مقدم است. سلامت و طول عمر حضرت عالی و پیروزی رزمندگان مسلمان را در همه جبهه ها، از خداوند متعال مسئلت می نمایم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. حسینعلی منتظری 24 آذر ماه 1365»
بعد از منتظری نیز هادی هاشمی و سعید منتظری هر یک از سید مهدی هاشمی تبری جسته و خواستار رسیدگی به اتهامات وی شدند.
پیام کتبی منتظری به امام خمینی(ره)
منتظری بعد از ارسال درخواست خود مبنی بر رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی در نامه ای به امام خمینی(ره) نشان می دهد که نامه قبلی اش به امام چیزی جز حفظ مصالح سیاسی و اجتماعی خود نبوده است و باز هم بر حمایت خود از مهدی هاشمی تاکید می ورزد. وی در نامه ای خطاب به امام خمینی(ره) چنین می نویسد:
«1- در قم، تنها مدارس من بود که در خط شما بود. اگر حضرتعالی از دو سال قبل، نسبت به مدارس من نگران بودید، چرا به من نگفتید؟
2- چرا مصاحبه ای را که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود، اجازه دادید پخش شود؟
3- چرا کتابخانه مربوط به من، که حدود هزار عضو مطالعه کننده داشت و بیش از همه، رادیو منافقین علیه آن تبلیغ می کرد، مهر و موم شد و الان هم بسته است؟
4- سید مهدی، مجرم بود فرضا، اعدام می شد مسئله ای نبود؛ ولی چرا بدون دادن حق دفاع، جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه شده های زمان شاه را، به اتهام ارتباط با او، در رسانه های گروهی و روزنامه ها کوبیدند؟ و عده ای عقده گشایی کردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانیت و در خط خودتان را به پوچی و یاس کشاندند، به نحوی که در جبهه ها هم اثر بد داشت؟ و بیش از همه خوراک تبلیغی برای رسانه های ضد انقلاب فراهم شد.
5- در کجای دنیا یک دوست و پدر، با فرزند و دوست و همفکر خود، این طور عمل می کند؟
6- حضرت عالی با این کار، آخوندهای مخالف را که تا اندازه ای ترس و یا شرم حضور داشتند، جری کردید و به آنان، امکان ضربه زدن را دادید.
7- ضربه ای که به اسم حضرت عالی و در پوشش حمایت از من و بیت من، به من و بیت من زده شد، از همه ضرباتی که آخوندهای مخالف، در رژیم گذشته و در زمان حال زدند و می زنند، بیشتر بود. و فشار روحی که در این مدت متحمل شدم و به خاطر خدا و اسلام و انقلاب و حفظ حرمت حضرت عالی صبر کردم، از همه زندان ها و تبعیدها و کتک های زمان شاه کوبنده تر بود. و الی الله المشتکی.
8- نمی دانم از بهره برداری های ضد انقلاب و آخوندهای مخالف و تفسیر های رادیو و روزنامه های بیگانه و خوشحالی آنان، تا چه اندازه مطلعید.
9- شنیده شد فرموده اید: "فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا ساواک شاه فرض می کند". البته حضرت عالی را شاه فرض نمی کنم؛ ولی جنایات اطلاعات شما و زندان های شما، روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم.
10- من حدس می زدم روزی حضرت عالی، از اکثر علاقه مندانتان منقطع شوید؛ ولی گمان نمی کردم به این زودی عملی شود.
و فی الخاتمه اقول: " صدیقک من صَدَقَک لا مَن صدقک". والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»
مقایسه آن نامه و این پیام، می تواند حقایق بسیاری را آشکار نماید. البته این آخرین باری نبود که منتظری در مقابل امام خمینی و ملت ایران این‌طور رفتار می‌کرد. بعد از اغتشاشات اخیر نیز وی در حمایت از اغتشاشگران، اعترافات آنان را در اثر شکنجه می داند و تهمت های بسیاری را متوجه وزارت اطلاعات و دستگاه قضایی کشور می کند. جالب اینجاست که وی عده ای از افرادی را که دستشان به خون بیگناهان آلوده بوده است را "جمع کثیری از عاشقان اسلام و انقلاب و شکنجه شده های زمان شاه" می خواند و به دستگیری آنان اعتراض می کند.

Victor007
16th December 2009, 10:30 AM
فصل ششم: کشف جنایاتی هولناک
مهدی هاشمی با مصاحبه ای که انجام داد، همه اتهامات خود را به استثنای «قتل و آدم ربایی پس از پیروزی انقلاب» پذیرفت. اما در این مورد به هیچ وجه حاضر به همکاری نبود. دلایل و قرائن اطلاعاتی، وقوع چنین جرمی را تایید می کرد و در صورت اثبات آن، می توانست چهره واقعی مخوف جنایتکارانی را که خود را در پشت قائم مقام رهبری پنهان کرده بودند، آشکار کند. در واقع مهدی هاشمی با همه توان، تلاش می کرد که با اظهارات خود در مورد سایر اتهامات مربوط به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، وزارت اطلاعات را فریب دهد تا جنایات پس از پیروزی انقلاب، در بوته ابهام بماند و این همان نکته ای بود که امام خمینی(ره) با فراست الهی، از چگونگی اظهاراتش دریافته بود.
دیدار وزیر اطلاعات با مهدی هاشمی
مهدی هاشمی از بازجوی خود تقاضا می کند تا با وزیر اطلاعات دیداری داشته باشد. هدف او از این دیدار این بود که وی را قانع کند که همه گفتنی ها را گفته و دیگر سخنی برای گفتن ندارد. وی در این دیدار به وزیر اطلاعات می گوید: "شما در ملاقات قبلی، به من وعده داده بودید که اگر مسائلی را که دارم بگویم، به من کمک می کنید تا از این وضع نجات پیدا کنم. ولی خبری نشده است. تا کی این وضع باید ادامه پیدا کند؟"
آقای ری شهری در پاسخ می گوید: "وعده من مشروط به بیان همه نادرستی ها بود، ولی تو هنوز در مورد چند موضوع، مانند قتل، آدم ربایی، ارتباط با بیگانگان و... سکوت کرده ای! ما مدارکی در اختیار داریم که دست کم، آگاهی تو از ماجرای ناپدید شدن حشمت و فرزندانش را اثبات می کند. تو باید آنچه را می دانی، بگویی... و در ادامه به نکته ای اشاره کردم که ناخودآگاه ضمیر خود را آشکار کرد. گفتم: وقتی حضرت امام، نوار مصاحبه شما و گریه و ندبه انتهای آن را ملاحظه کردند، فرمودند: «فریب نخورید. او دروغ می گوید».
به اینجا که رسیدم، چهره اش به شدت دگرگون شد و با اضطراب پرسید: «امام فرموده: دروغ می گه؟».
گفتم: «بله».
اینجا بود که رازهای درونی او ناخودآگاه در چهره اش اشکار شد و من احساس کردم که مطالبی در دل دارد که نمی خواهد بیان کند... لذا کمی او را نصیحت کردم."
بعد از این دیدار مهدی هاشمی در حالی که آمادگی پیدا می کند تا بخشی از حقایق را بگوید ولی باز هم مقاومت می کند و چیزی نمی گوید.
امداد الهی در کشف رویدادی هولناک
جریان بازجویی از مهدی هاشمی مجددا به بن بست کشیده می شود که عنایت الهی به کمک وزارت اطلاعات می آید و پرده از راز رویدادی هولناک و جان خراش برمی دارد:
روزی یکی از مامورین، متوجه رفتار غیرعادی مهدی هاشمی هنگام استفاده از دستشویی شد. او متوجه شد که مهدی هاشمی، چیزی را در سوراخی که زیر دستشویی بود قرار داد. آن، نامه ای کوتاه بود که در تکه کاغذی، خطاب به رضا مرادی (یکی از متهمان این پرونده و از عوامل اصلی مهدی هاشمی در جریان قتل و آدم ربایی) نوشته شده بود.
کشف این رابطه و آگاهی از مفاد آن نامه و نامه های بعدی، بهترین سرنخ برای حل معمای مهدی هاشمی و فجایع او شد. مکاتبات این دو مدتی ادامه داشت. موضوع اصلی این ارتباط، تبادل اطلاعات درباره بازجویی، موارد اعتراف شده، موارد مکتوم، دعوت به سکوت در موارد افشا نشده و جلوگیری از احساس تنهایی بود. این اوراق، به تدریج زیاد شدند و پرونده نسبتا قطوری از آنها تشکیل شد.
بخشی از مکاتبات مرموز
اینک به بخشی از مکاتبات مرموزی که پرده از ماجرایی هولناک برداشت، توجه فرمایید. گفتنی است که طرف خطاب در این نامه ها رضا مرادی است:
* این یک خبر خوش احتمالی است؛ زیرا چند احتمال وجود دارد: یکی اینکه واقعا فریب خورده باشند و حرفهایمان را باور کرده باشند. دیگر اینکه چون من به آیت الله منتظری خبر داده ام که دارند مرا شکنجه می کنند، بعید نیست آقا اقدام کرده باشند و احتمال هم هست که یک دام باشد. در هر صورت، روحیه ام امروز خیلی خوب است و جبران مطالبی که در نامه صبح برایت نوشته بودم کرد. هرچند جنابعالی خیلی اطلاعاتی برخورد کرده بودید، ولی ما لای سبیل گذاشتیم و یک آدرس ناقصی که داشتیم، دادیم به رفیقمان تا ببینیم چه می شود.
در مورد رفیق قد بلند، شماره اطاقش، پهلوی همان جایی است که قبلا شما بودید و من یک نامه برایش فرستاده ام تا مفصل جریاناتی که از او خواستند را بنویسد. نمی دانم قلم دارد یا نه. حالا چون روابطمان با بازجو خوب شده، من تقاضا کرده ام مرا به جای سابقم برگردانند. اگر موافقت کردند و شرفیاب خدمت شما شدیم، ارتباطات سهل و آسان می شود.
** به من گفته اند تکنویس راجع به بچه های سپاه بکنم، مانند شورای فرماندهی و امثال شماها و از امشب، من باید انحرافات شماها را بنویسم!. اگر یکدستی زدند، وحشت نکن. من مسائلی از قبیل نزاع فلاورجان، پادگان میمه، مسئله اختلاف با سپاه اصفهان و این قبیل مسائل را برای تو می نویسم. هر مسئله ای داری، به اضافه پاسخ سوالات، امشب بنویس بگذار. من بعد از نیمه شب برمی دارم. همین که امانت را گذاردی، چند تا سرفه بلند بکن. من بر می‌دارم.
***من دو راه را پیشنهاد کرده ام. گفته ام هر کس از بچه های سپاه و محافظین، هر چه روی من اعتراف کند، می پذیرم و کتبا امضا می کنم.
راه دوم، این است که این بچه های سپاه را بیاورند پیش من تا روی آنان اعمال فشار کنم، اگر اطلاعی دارند از آنها دربیاورم.
ممکن است فردا یا پس فردا من درخواست کنم با تو روبرو شوم. اگر می توانی یک راه انحرافی بتراشی خوب است و من تو را قسمت می دهم و خیلی شلوغ می کنم و تو بالاخره بگویی و یک راه انحرافی خوبی جلو آنان بگذاری. من به تو می گویم هر انحرافی از من سراغ داری بگو. اگر به تو چیزی گفته ام، دستوری داده ام بگو و مواظب باش حرف حسابی نزنی؛ زیرا ضبط مخفی می گذارند که ببینند ما با هم چه می گوییم. در صحبت ها خیلی مراقب باش. حالا امشب فکر کن و در جوابی که امشب باید به من بدهی، نظریه نهایی ات را اعلام کن.
سوال دیگرم این است که: چند قبضه اسلحه ای که دست بچه ها بود، مثل محمد اسماعیل و حسین و غلامحسین و... چیست؟ آیا احتمال نمی دهی که ابراهیمی چیزی گفته باشد؟ سوال دیگر اینکه حبیب الله و مرتضی و ابراهیمی توی کدام اطاق ها هستند؟
باز سفارش می کنم در تماس گرفتن ها مراقب باش. مامورین روی تو حساس شده اند و من می ترسم که فردا گزارش کنند و تو را از اینجا بردارند. بیخودی سرکشی نکن. هر وقت مناسب باشد، من با سرفه اعلام موقعیت خواهم کرد؛ ولی در سایر مواقع به سیم برق نگاه کن.
تحولات قابل پیش بینی است. باید جسور باشید... در خاتمه، چند نکته را در نظر داشته باش:
1-حالا که م-ح بعضی مطالب را راجع به من گفته، تو باید چه سیاستی در پیش بگیری و من چگونه برخورد کنم؟
2-مواظب باش واسطه، لو نرود که موقعیت خیلی حساس است.
3-از آقای امید، هر چه خبر و تحلیل دارد بگیر برایمان بفرست.
جواب را همین امروز منتظرم. فراموش نکن تا به خواست خدا قضیه خیلی خراب نشده، یک چاره ای بیندیشیم. توضیح اینکه راجع به اسلحه ها می گفت: " زنم اطلاع دارد که کجاست" و باید یک طوری به او خبر داد تا جابجا کند. اما خود این جناب، روحیه اش متزلزل بود. هنوز چیزی نگفته راجع به "ش" ولی روحیه اش خیلی خراب بود. خدا رحم کند.
در مورد آن مسئله سه نفری نیز چیزی نگفته ام و خیلی روی من فشار آورده اند و دارند می آورند و نباید شل آمد. استقامت کن حل می شود. من احتمال می دهم اسماعیل ابراهیمی، راجع به پادگان میمه، چیزهایی گفته باشد.
حالا برادر عزیز، صادقانه مسائل زیر را پاسخ بده:
1- از تو چه می خواهند و تو چه گفتی؟
2- چه مسائلی لو رفته است؟
3- چه افرادی فراری هستند؟
4- از بچه های محل، چه کسانی دستگیر شده اند؟
5- از محافظین ما، چه کسی دستگیر شده؟ آقا مرتضی را می دانم ولی بقیه را نمی دانم.
در خاتمه، مواظب باش! این بازجو ها خیلی زرنگ اند. بپا فریب نخوری. صحنه بازی می کنند. ارفاق می کنند. دروغ می گویند تا تو را به حرف زدن درآورند. گول نخور. از تو خواهش می کنم به محض خواندن نامه، جواب مفصل بنویس و کنار درب چسبیده به دیوار سمت چپ، پایین در بگذار تا از نظریات تو مطلع گردم. وقتی جواب نامه را دادی، باز برایت نامه می نویسم و همان جا می گذارم: دستشوئی سمت راست.
**** پسر حاج برات! این چه بازی است که در آوردی؟ چرا جواب نمی دهی؟ چه اشکالی دارد؟ به من بگو تا چاره جویی کنیم. چرا خاموش شده ای؟ کجا رفت آن رفاقت ها و زرنگی ها؟ قوی باش. باز سفارش می کنم اینها چیزی از جریانات نمی دانند؛ ولی از روی زرنگی،حقه بازی می کنند. ولی وقتی محکم ایستادی حل می شود، الا اینکه خودت چیزی گفته باشی. مدتی به من می گفتند " رضا همه چیز را گفته"، می گفتم " خوب، اگر گفته، به من چه کار دارید؟" آن وقت رها کردند. به فرض اینکه چیزی هم گفته باشی.
این مکاتبات مبهم و مرموز نشان می داد که مهدی هاشمی و رضا مرادی حداقل از ماجرای قتل و آدم ربایی اطلاع دارند. با دستور وزیر اطلاعات، اطلاعات موجود از ارتباطات و مکاتبات پنهانی میان مهدی هاشمی و رضا مرادی به مهدی هاشمی ارائه شد. وقتی که ماجرای مکاتبات پنهانی به مهدی هاشمی عرضه شد، وی مبهوت و منفعل گشت اما همچنان با لجاجت و سماجت از افشای حقیقت سرپیچی کرد و اتهامات را نپذیرفت. بر این مبنا، قاضی پرونده، مهدی هاشمی را برای نخستین بار در طول بازجویی، محکوم به هفتاد ضربه شلاق می کند.
کشف ماجرایی هولناک
مهدی هاشمی، پیش از اجرای کامل حکم، برای افشای حقیقت، اعلام آمادگی کرد. لذا از اجرای بقیه حکم خودداری شد. وی به بازگویی مطالبی درباره آدم ربایی و قتل، از هنگام اخذ تصمیم در مورد حشمت و فرزندانش تا ربودن و قتل او، پرداخت. با کمک او، رضا مرادی به حرف آمد و اطلاعات و اقدامات و نقش خود را در این جنایت روشن کرد. او توضیح داد که چگونه به دستور مهدی هاشمی و به همراهی و همکاری فردی به نام محمد کاظم زاده، پس از تعقیب و مراقبت و زیر نظر گرفتن رفت و آمد های حشمت و فرزندانش، آنان را ربودند و به قتل رساندند.
ماموران وزارت اطلاعات، بر اساس دانسته های جدید، برای دستگیری کاظم زاده و نیز کشف جنازه های افراد مقتول، به اصفهان رفتند؛ ولی به سبب عدم کشف اجساد، به تهران بازگشتند و رضا مرادی را برای تعیین محل دقیق دفن اجساد به همراه بردند. در این سفر کاظم زاده دستگیر و یک انبار اسلحه از منزل او کشف شد؛ اما جنازه ها پیدا نشدند. محل دقیق دفن اجساد را تنها کاظم زاده می دانست و او نیز حاضر نبود در این مورد حرفی بزند.
پس از تلاش های فراوان، صحبت های طولانی ماموران وزارت خانه با او و روبرو شدن وی با مهدی هاشمی و در میان آمدن اعترافات و صحبت های دیگر او، سرانجام کاظم زاده هم برید و به همدستی خود در ربودن و قتل حشمت و فرزندانش اعتراف کرد. او گفت که جنازه ها را در قنات متروکه ای، در گوشه ای از باغ خود انداخته و روی آن را با لودر هموار کرده است. با حضور وی، محل مورد نظر کنده شد و جستجو برای یافتن اجساد کشته ها آغاز شد. پس از اندکی، جنازه ها که حاکی از کشته شدن صاحبانشان به گونه ای فجیع بودند، از درون خاک بیرون کشیده شدند.
کشف مخفیگاه اسلحه و مهمات در اطراف اصفهان
در بازجویی از رضا مرادی معلوم شد که وی تعداد قابل ملاحظه ای اسلحه و لوازم آن را در باغی در اطراف اصفهان پنهان کرده است که برخی از آنها به شرح زیر است:
1- کلاشینک 67 قبضه
2- ژ3، 10 قبضه
3- برنو، 1 قبضه
4- ام پی 40، 2 قبضه
5- مسلسل برتا، 9 قبضه
6- تفنگ شکاری دوربین دار، 1 قبضه
7- کلت هیکر آلمانی، 8 قبضه
8- کلت برتا، 7 قبضه
9- کلت استار، 13 قبضه
10- بی سیم دستی، 1 عدد
و......
کشف مخفیگاه سلاح در منزل کاظم زاده
در بازجویی از کاظم زاده مشخص شد که وی نیز مقدار قابل توجهی سلاح و لوازم آن را در منزل خود جاسازی و مخفی کرده است. برخی از سلاح ها و مهمات مکشوفه بدین شرح اند:
1- کلاشینکف، 39 قبضه
2- ژ3، 29 قبضه
3- آر پی جی، 7 قبضه
4- تیربار کلاشینکف، 2 قبضه
5- تفنگ 21، 4 قبضه
6- مسلسل برنو سبک نمونه، 1 قبضه
7- ام پی 40، 5 قبضه
8- تفنگ کارابین، 2 قبضه
9- سیمینوف، 1 قبضه
10- مسلسل cms، 1 قبضه
11- تیربار mbs، 1 قبضه
12- مسلسل برتا، 2 قبضه
13- خمپاره 60 و 80، 2 عدد
و.......
ماجرای آدم ربایی و قتل از زبان مهدی هاشمی و همدستانش
متن مصاحبه مهدی هاشمی، کاظم زاده و رضا مرادی در خصوص چگونگی ربودن و قتل عباسقلی حشمت و دو تن از فرزندانش – که از رسانه ها منتشر شد- بدین شرح است:
س: ابتدا خودتان را معرفی کنید.
ج: 1. من سید مهدی هاشمی، فرزند مرحوم سید محمد
2. رضا مرادی، فرزند براتعلی
3. محمد کاظم زاده، فرزند حسن
س: آقای هاشمی انگیزه خود را در مورد این عمل توضیح دهید.
ج: در سال 63 از طرق مختلفی، گزارش به من رسید که عباسقلی حشمت و عده ای از عوامل وی، دور هم جمع شده و طرح ترور مرا ریخته اند و ما مشاهده کردیم که آنها، اقدامات عملی خود را هم شروع کرده اند. وقتی منزل مسکونی من در قم تحت تعقیب بود و شواهد بر این بود که تصمیم آنها جدی است، پیغامی فرستادم برای رضا مرادی و گفتم این توطئه است و محور آن، عباسقلی حشمت است و باید کشته شود، که این کار توسط رضا مرادی و محمد کاظم زاده اجرا شد.
س: آقای رضا مرادی! نحوه تصمیم گیری و اقدامات خودتان بعد از پیغام آقای هاشمی را توضیح دهید.
ج: همانطور که برادرم آقای هاشمی گفتند، در اوائل سال 64، پیغام به من رسید که عباسقلی حشمت، قصد ترور آقای هاشمی را دارند و من هم موضوع را با برادرم، آقای کاظم زاده، در میان گذاشتم و گفتم:" عباسقلی حشمت، طرح ترور آقای هاشمی را دارند و ما وظیفه داریم او را ترور کنیم" و برادرمان کاظم زاده مامور رسیدگی شد که رفت و آمد آنها را کنترل کند. راه باغ ایشان شناسایی شد. یک روز گفت: "امروز، عباسقلی حشمت به باغ خود رفته است" فلذا ما هم با ماشین شخصی خود – که یک پیکان قرمز است- به باغ روبروی آنها رفتیم و مخفی شدیم و موقعی که عباسقلی و دو پسرش با تویوتا می خواستند به منزلشان بروند، در بین راه، یک جای خلوتی جلوی آنها پیچیدیم و با اسلحه هایی که در اختیار داشتیم (من یک کلت داشتم و برادر کاظم زاده یک کلاشینکف)، با تهدید آنها را سوار کردیم و چادری که برای ماشین تهیه کرده بودم، روی سرشان کشیدیم و نزدیک غروب رفتیم در باغ محمد کاظم زاده و آنها را در فاصله 25-30 متری از هم جدا نشانده، با پارچه چشم های آنها را بستیم تا اینکه مطمئن شدیم کسی ما را تعقیب نکرده و هوا هم تاریک شده. قطئه طنابی برادرمان کاظم زاده تهیه کرده بود؛ آن را به گردن عباسقلی حشمت انداخته، دو نفری آن را آن قدر کشیدیم تا خفه شد و بعد سراغ همایون رفتیم و بعد سراغ سعید و بعد از اینکه کارمان تمام شد، اول همایون را به داخل قنات انداختیم. برگشتیم، سعید را به همان جا بردیم و بعد عباسقلی را به همان شکل، پهلوی همان دو نفر انداختیم و به وسیله بیلی روی آنها خاک پوشاندیم و ساعت یازده شب، به منزل برگشتیم.
س: آقای محمد کاظم زاده! شما بفرمایید علت اینکه دو فرزند عباسقلی را کشتید چه بود؟
ج: ما ابتدا نمی خواستیم آنها را بکشیم، بعد ترسیدیم ما را لو بدهند. به خاطر اینکه ترسیدیم لومان بدهند، به ناچار، این کار را کردیم.
س: آقای هاشمی! علت اینکه از بازگو نمودن این مورد خودداری می کردید را بفرمایید.
ج: بی گناهی دو فرزند عباسقلی حشمت، احساس تلخی در من بوجود آورده بود. این احساس عمیق در من سایه افکنده بود و من احساس می کردم دو فرزند او، واقعا بی گناه هستند و این عمل محکوم بوده و من فکر می کردم اگر بگویم مسائل را، پرونده من سنگین تر می شود. مجموعا مرا از گفتن حقایق باز داشت.
س: جای این سوال باقی است که بفرمایید گفتید عباسقلی حشمت، قصد ترور شما را داشت. آیا صرف اطلاع از این نوع می تواند مجوز قتل باشد؟
ج: هرگز در اسلام، صرف اطلاع از یک جریان، نمی تواند مجوز باشد و اسلام، قصاص قبل از جنایت را محکوم می داند. من این پیغام را در یک حالت خشم و عصبانیت که بر من حاکم بود، از فرط تعقیب ها و مراقبت ها که از من می شد، هیچ چاره ای نداشتم. من مرعوب شدم و این پیغام را فرستادم برای آقای مرادی.
در مورد سلاح های کشف شده مهدی هاشمی گفت:
این سلاح ها متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و به محض جدایی و انحلال واحد نهضت ها در سپاه، ما و مرتبطین با ما این سلاح ها را از سپاه خارج کرده و آنها را در نقاط مختلف مخفی کردیم.
س: آقای رضا مرادی! تعدادی از این سلاح ها توسط شما جاسازی شده بود. توضیح دهید.
ج: بعد از انحلال واحد نهضت های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دفتر آن در اصفهان، تعدادی سلاح و مهمات، زیر نظر برادرم هاشمی، در منزلی مخفی شده بود و در سال 65، پیغامی از طرف آقای هاشمی به من رسید که آن اسلحه ها را جا به جا نمایید و به دنبال آن پیغام، به اتفاق یکی از دوستان، شبانه به اصفهان رفته، در منزلی که اسلحه ها در آنجا مخفی شده بود، آنها را بیرون آورده، با یک وانت نیسان شبانه به قهدریجان آورده، در منزل خودم جاسازی کردیم تا اینکه آقای هاشمی و تعدادی از بچه ها دستگیر شدند. من احساس کردم در این رابطه ها، مرا هم دستگیر می کنند و اسلحه ها را در منزل خودم، در قهدریجان، زیر علوفه ها مخفی کردم و بعد از آن انتقال دادم به اطراف قهدریجان، به باغی، و در زیر خاک مخفی کردم و روی آنها را پوشاندم تا اینکه بعد از دستگیری، اعتراف کردم و آدرس اسلحه ها و مهمات را دادم به برادران و آنها هم رفتند پیدا کردند.
س: خوب، آقای محمد کاظم زاده! بفرمایید اسلحه هایی که در منزل خود جا به جا کرده اید از کجا آورده اید و در چه زمانی؟
ج: در واحد نهضت های سپاه کار می کردم و بعد از انحلال آن، زیر نظر آقای هاشمی، به قهدریجان برده و در زیر زمین، مخفی کردم تا اینکه بعد از دستگیری، محل آنها را فاش کردم.
س: آقای هاشمی! در خاتمه اگر مطلبی دارید بفرمایید.
ج: ما وقتی تعمق می کنیم در اعمال و رفتار گذشته، به حالت لغزش و انحرافی که سراسر وجود ما را گرفته بود پی می بریم. ما باید از خود این سوال را می کردیم که اگر عباسقلی حشمت در توطئه ای علیه من متهم است، دو فرزند بی گناه وی چه تقصیری دارند؟ چرا کشته شدند؟ ما باید این سوال را می کردیم. کشتن دو انسان بی گناه، با چه معیار و ضابطه ای منطبق است؟ و با کدام موازین اسلامی و انسانی منطبق است؟ و اینها گوشه ای از انحرافی بود که بر وجود ما سایه افکنده بود.
نامه ای دیگر به آقای منتظری پس از روشن شدن اتهامات مهدی هاشمی
آقای ری شهری وزیر اطلاعات وقت در این باره می نویسد: پس از پخش اعترافات مهدی هاشمی، چند بار از آقای فلاحیان خواستم که به ملاقات ایشان (منتظری) بروند. با تاسف، نتیجه ارزیابی از نظرهای ایشان، حاکی از عدم تاثیر واقعیت های عریان و صریح بر بنیان اعتماد کاذب او به جریان مهدی هاشمی و برادرش بود. مسائلی مانند جنایات مهدی هاشمی و همفکرانش، هوشیاری و محبت و بزرگواری حضرت امام ره، اخلاص و قاطعیت وزارت اطلاعات در اطاعت از امام و... مورد توجه جدی آقای منتظری قرار نگرفت و ایشان همچنان در فضای مسموم حاکم بر اندیشه های خود به سر می برد. واقعیت ها نشان می داد که آقای منتظری، همچنان حرف های مستند و مستدل ما را نپذیرفته است... به هر حال به این امید که اعترافات روشن مهدی هاشمی و همدستانش و مهم تر، ملاحظه صحنه های جان خراش باقی مانده جنازه های ربوده شدگان از سیمای جمهوری اسلامی، زمینه را برای اثر گذاری نامه اینجانب به آقای منتظری فراهم کرده باشد، دست به قلم بردم و نامه ذیل را برای ایشان نوشتم: (قسمت هایی از نامه ایشان)
بسمه تعالی
حضرت آیت الله منتظری دامت برکاته
سلام علیکم
خدا را شاکریم که در حکومتی زندگی می کنیم که رهبری آن، با بصیرت الهی، حق را آنگونه که باید تشخیص می دهد و در اجرای آن، ملاحظه هیچ چیز و هیچ کس را نمی کند.
خدا را سپاس که به این بنده ضعیف منت نهاد و او را وسیله ای قرار داد که با پرده برداری از خطرناک ترین خط انحرافی، عملا پاسخگوی نامه یا نامه هایی باشد که درخشان ترین چهره های الهی در عصر حاضر را در پس ابر ابهام، لا اقل نزد عده ای ساده اندیش فرو می برد. و او را سپاس که توانایی داد از جو سازی ها وحشت نکنم و در اجرای فرمان رهبری قاطع باشم.
و بعد در تاریخ 6/8/1365 نامه ای به حضورتان ارسال نمودم که متاسفانه با بی اعتنایی روبرو شد و آن همه خیرخواهی و پیشنهادهایی که به مصلحت شما و جامعه اسلامی بود، با سکوت، پاسخ داده شد. هرچند که بالاخره برخی از پیشنهادها نه برای عمل به پیشنهاد – که دیگر خیلی دیر بود – بلکه ظاهرا به حکم اجبار مورد عمل قرار گرفت.
مقارن ارسال نامه فوق الذکر، نوشته ای از جناب عالی توسط آقای مشکینی به دست بنده رسید که لازم بود آن را پاسخ بدهم که تاکنون موفق نشدم و شاید مصلحت چنین بود که لااقل قسمتی از آن نامه نیاز به پاسخ نداشته باشد یا پاسخ آن آسان تر باشد.
نوشته اید: " اولا دستور امام – مد ظله العالی- مبنی بر رسیدگی به کارهای آقای سید مهدی هاشمی، نیاز به بازداشت وسیع با وضع زننده و تند – که خاطره بد ساواک را در اذهان تجدید می کرد – نداشت".
1- آیا تشخیص اینکه بازداشت باید وسیع باشد یا غیر وسیع، با کیست؟ با بنده یا با جناب عالی که به خودم فرمودید که: "سید مهدی با ما هم پیاله بود و من به او اعتماد دارم و شما هم در مورد او شک نکن"؟ منظور اینکه اگر تشخیص جناب عالی ملاک بود، حتی دستگیری مهدی هم خلاف بود و اگر تشخیص ما ملاک باشد، برای کشف جرم، آن هم مجرمی با آن پیچیدگی، لازم است کلیه افرادی که به نحوی با او در ارتباط اند دستگیر شوند.
2- در نامه ای که خدمتتان فرستادم، پیشنهاد کردم: " فردی که از خط مهدی هاشمی نباشد و قدری هم تعهد و تقوا داشته باشد را مامور نمایید درباره آنچه نوشته اید، تحقیق کند...". چرا نپذیرفتید تا اگر ماموری خطا کرده و متهم را با وضع زننده ای دستگیر کرده، مجازات شود و اگر ثابت نشد، سربازان گمنام امام ولی عصر – روحی له الفداء – را به ساواکی های زمان شاه، تشبیه نفرمایید؟
نوشته اید: " ثانیا، من به جناب عالی گفتم و به حضرت امام –مدظله – هم نوشتم و هم گفتم که نهضت های رهایی بخش اسلامی، خوب یا بد، به دستور من و زیر نظر من بوده است. مزاحمت اشخاص دیگر برای احضار آنان به خاطر آن، خلاف شرع است".
ظاهرا این بند، دیگر نیازی به پاسخ نداشته باشد. اگر با آن همه گفته و نوشته این جانب و دیگران، قانع نشدید که دستگیری مهدی هاشمی و مرتبطین با او، در رابطه با مسائل نهضت ها نیست، حتما فیلم دل خراش جسدهای حشمت و فرزندانش – که به گفته قاتلین بی گناه بودند، و با امکانات و پوشش نهضت ها به قتل رسیدند – شما را قانع کرده است که این دستگیری ها هدف دیگری تعقیب می کرد.
نوشته اید: " ثالثا، عمل به دستور امام – مد ظله العالی – مبنی بر رسیدگی، لازم، ولی هتک حیثیت اشخاص قبل از رسیدگی و ثبوت در دادگاه اسلامی و پخش آن، خلاف شرع بین است و با حکومت عدل اسلامی سازگار نیست".
ظاهرا منظور شما، کسب تکلیف بنده از حضرت امام و پاسخ ایشان و انتشار این سوال و پاسخ در رسانه هاست. چون در آن تاریخ هنوز فیلم اعترافات مهدی هاشمی پخش نشده بود؛ ولی پس از پخش فیلم، شنیدم که آن را هم به عنوان خلاف شرع، محکوم کرده اید. بنده درباره اصل این فتوا و اینکه نشر پاسخ امام به سوال اینجانب و یا پخش فیلم اعترافات مهدی، خلاف شرع هست یا نیست، حرفی ندارم و اینکه اگر این کارها خلاف شرع است، چرا تاکنون جنابعالی به این محکمی، با آن برخورد نکرده اید هم اعتراضی نمی کنم؛ ولی در دفاع از آنچه انجام شده، باید عرض کنم که لابد توجه دارید که نظر امام، بدون اجازه او پخش نمی شود و فیلم اعترافات هم با نظر امام پخش شده. لابد نظر حضرت امام با جناب عالی فرق دارد. بنابراین شما شما نمی توانید مسئولین را، متهم به ارتکاب خلاف شرع بین نمایید. اکنون سوال اینجانب این است که آیا کسب تکلیف از امام و نشر آن به خاطر مقابله با جوسازی هایی که هواداران مهدی هاشمی، با کمک تعطیل ملاقات های جنابعالی می کردند و مانع از اقدامات قاطع بود، و پخش فیلم اعترافات مهدی، به خاطر هتک حیثیتی که از او و هم پرونده هایش شده، خلاف شرع بین است، ولی هتک حیثیت کسانی که می خواستند به اتهامات آنها رسیدگی کنند، و تشبیه نمودن آنها به ساواکی های زمان شاه و تعطیل نمودن ملاقات ها برای حمایت از آنها در مقابل دستور قاطع امام بر رسیدگی، موافق شرع بین است؟! و موافق است با حکومت عدل اسلامی؟!....
نوشته اید: " رابعا، بر حسب اطلاع از بعضی از منابع موثق، مسائل مهم تری در پشت این صحنه وجود دارد و محتمل است جناب عالی، وجه المصالحه شده باشید و در امور مهمه، احتمال هم منجز است. مواظب مسئولیت شرعی خود باشید".
نمی دانم آن منبع موثق کیست و آیا اعتماد شما به او، همانند اعتماد به مهدی هاشمی است یا بیشتر یا کمتر؛ ولی تصور می کنم هر که هست، از همان خط است. استاد بزرگوار! برای اینجانب از همان ابتدا مشخص بود که چه می کنم و دقیقا به حول قوه الهی، بر مرز شرع حرکت می نمایم. شما هم علی القاعده باید حالا دیگر متوجه شده باشید که بر خلاف آنچه تصور می فرمودید در رابطه با دستگیری مهدی، نه خطی عمل شده و نه مسئله ای جز جنایت ها و خیانت ها ی آنها پشت پرده بوده و نه کسی بنده را وجه المصالحه قرار داده است....
از ایمان و عطوفت و علاقه جناب عالی به حق و عدل انتظار می رفت که با ملاحظه فیلم تکان دهنده اعترافات مهدی هاشمی و جسدهای جان خراش، برادرانی را که در این زمینه تلاش کرده اند بخواهید و از آنها تقدیر کنید؛ ولی نه تنها چنین نشد، که با کمال تاسف به من خبر دادند موضع شما نسبت به وزارت اطلاعات، همان موضع گذشته است و همین امر باعث شد که در نوشتن این نامه تعجیل کنم، شاید خداوند اثری در این نوشته ها قرار دهد و حضرت عالی که ذخیره حوزه و امید این انقلاب هستید، به خاطر این افراد منحرف و خطرناک، بیش از این صدمه نبینید.
استاد بزرگوار! اگر آنچه نقل می شود واقیت ندارد، و شما هنوز متوجه اشتباه خود در مورد مهدی نشده اید، که حرفی برای زدن نیست؛ ولی اگر متوجه اشتباه خود شده اید، لااقل احتمال بدهیدکه در مورد آقای سید هادی هم اشتباه کنید، در مورد دیگران نیز اشتباه کنید، در قضاوت خود در مورد وزارت اطلاعات هم اشتباه کنید و در آینده متوجه اشتباه خود شوید؛ ولی خدا کند وقتی متوجه شوید که قابل جبران باشد. من در رابطه با این جریان، مکرر یاد نامه ابن عربی به فخر رازی می افتم که نوشت: " شنیده ام که یکی از دوستانت در حضور جمع، تو را گریان یافته. وقتی علت می پرسند، گفته ای: « مسئله ای را که سی سال به آن معتقد بوده ام،امروز برایم ثابت شده که اعتقادم درست نبوده. گریه ام برای آن نیست که چرا سی سال اشتباه فهمیده ام، گریه ام برای این است که می ترسم رای کنونی هم، چون اعتقاد گذشته، پس از مدتی بطلانش ثابت گردد...» ".
استاد بزرگوار! جریانی که پیش آمد سخت تلخ بود؛ ولی برای شما، در این تلخی نعمتی بزرگ از خدای تعالی نهفته بود. نعمت کشف اشتباهی بزرگ، نعمت متزلزل شدن اعتماد به عنصری بی باک و خطرناک که در سِمَتِ مسئول نهضت های آزادی بخش، آن همه پول و امکانات در اختیار داشت و در سایه این اعتماد، صدها قبضه سلاح سبک و نیمه سنگین و ده ها هزار تیر فشنگ و مواد منفجره و پودر سرطانزا، در زیرزمین ها و خانه های تیمی، در جهت اهداف شوم خود، جاسازی و مخفی کرده بود و خدا می داند چقدر از مخالفین خود را، مانند حشمت و فرزندانش، بی سر و صدا و مخفی نابود کرده است؛ ولی به جای سپاس این نعمت و تشکر از کسانی که وسیله این عنایت الهی بوده اند و این جانی خطرناک را از شما جدا کرده اند، متاسفانه، آنگونه که جناب فلاحیان از برخورد جناب عالی نقل می کند، هنوز سر موضع اول هستید و انتقاد می کنید که چرا بنده در مصاحبه گفته ام: " امام از وضع مدارس نگران بوده است" یا چرا آقای سید هادی هاشمی، با موافقت کتبی امام، تبعید شده است و امثال این امور. تاسف می خورم که هر کس آقا هادی و مهدی را می شناسد و از جمله، مسئولین رده اول کشور، می دانند که مهدی و هادی یکی هستند؛ بلکه راس فتنه ها هادی است وبودن وی در کنار شما خطرناک است و به همین جهت، حضرت امام با تبعید وی موافقت فرمود؛ ولی شما نمی دانید و اصرار می کنید به قم بازگردد و حتی در سمت تنظیم کننده پیام ها و سخنرانی های جناب عالی.
و در پایان، چند پیشنهاد دارم و امیدوارم که مانند پیشنهادهای قبلی، مورد بی مهری قرار نگیرد و کار به قیامت نیفتد.
1- نظر خود را در رابطه با این جریان، با دیده اتهام، مورد بازنگری و دقت قرار دهید و در موضعگیری، با امام و افراد متعهد و متقی و خط شناس مشورت کنید.
2- مرتبطین با مهدی هاشمی هنوز در دفتر شما هستند و هنوز این خط، به طور کامل از دفتر شما ریشه کن نشده. برای خدا و شادی دل امام و مردم شهید داده و همه کسانی که دلشان برای آینده این انقلاب می تپد، شخصا برای پاک سازی این خط از بیت شریف خود اقدام کنید. اگر تصمیم گرفتید، اسامی این افراد خدمتتان ارسال خواهد شد.
3- برادرانی را که در رابطه با کشف این جریان خطرناک تلاش کرده اند را بخواهید و حضورا از آنها تقدیر کنید و دستور دهید تشکر شما از رسانه ها پخش شود که این عمل، به سود شما و اسلام و جامعه اسلامی است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
محمد ری شهری 10/1/66
آقای ری شهری در ادامه می نویسد:" این نامه که نسخه ای از آن را برای حضرت امام نیز ارسال کردم، توسط آقای فلاحیان، حضورا، تقدیم آقای منتظری شد. اما ایشان، دقایقی پس از دریافت نامه، ما را شدیدا مورد حمله قرار داد که چرا فیلم جنازه حشمت و فرزندانش را از تلویزیون پخش کردید؟ این چه کاری بود؟ با این کار، شما آنان (مقتولین) را مظلوم و حزب اللهی معرفی کردید و عده ای حزب اللهی را منزوی نمودید..."
لازم به ذکر است که هادی هاشمی (برادر مهدی هاشمی و داماد منتظری) در بخشی از اتهامات برادرش سهیم و در مواردی متهم اصلی بود. او پس از دستگیری برادرش نیز مرتکب جرایمی از جمله شرکت در تهیه و توزیع اعلامیه های کذب بر ضد مسئولان شد. با این همه چون هادی هاشمی داماد و رئیس دفتر منتظری بود، در صورت دستگیری هادی هاشمی، واکنش تند منتظری قطعی به نظر می رسید.

Victor007
19th December 2009, 12:57 PM
بازداشت هادی هاشمی

همانطور که در قسمت قبل اشاره کردیم هادی هاشمی (برادر مهدی هاشمی و داماد منتظری) در بخشی از http://www.rajanews.com/Files_Upload/6747.jpgاتهامات برادرش سهیم و در مواردی متهم اصلی بود. او پس از دستگیری برادرش نیز مرتکب جرایمی از جمله شرکت در تهیه و توزیع اعلامیه های کذب بر ضد مسئولان شد. با این همه چون هادی هاشمی داماد و رئیس دفتر منتظری بود، در صورت دستگیری وی، واکنش تند منتظری قطعی به نظر می رسید. به همین سبب تصمیم گیری در مورد چگونگی برخورد با او، مشکل بود. ابتدا به منتظری پیشنهاد داده شد که برای مدتی او را از بیت خود دور کند ولی این پیشنهاد مورد موافقت وی قرار نگرفت. با گذشت زمان و جمع شدن اعترافات مهدی هاشمی و سایر متهمان، اتهامات بیشتری متوجه هادی شد. او دیگر به صورت یکی از متهمان اصلی پرونده درآمده بود. از سوی دیگر، دستگیری مهدی هاشمی و فشار وارد شده بر نزدیکان او، هادی هاشمی را به صورت ملجا و کارگردان و بیت آقای منتظری را به پایگاهی برای هواداران باقی مانده مهدی هاشمی مبدل کرده بود.
ضرورت دستگیری هادی هاشمی و بازجویی از وی با حضرت امام در میان گذاشته شد. سرانجام، علی رغم مخالفت سران قوا با دستگیری هادی هاشمی، با موافقت امام برای دستگیری و جلب او، وی از طرف اداره اطلاعات قم احضار شد.
آقای ری شهری در کتاب سنجه انصاف می نویسد: "یک شب پس از نماز مغرب و عشا، به خدمت حضرت امام رسیدم و گزارشی از دستگیری هادی هاشمی و ادامه بازجویی از مهدی هاشمی عرضه کردم. در این ملاقات، دو نکته مهم مطرح شد: نکته اول درباره نوع برخورد با هادی هاشمی بود. حضرت امام تاکید کردند که او با دیگران فرقی ندارد و باید با او مثل یک بقال رفتار کنید. نکته دیگر در مورد شخصیت آقای منتظری بود. به ایشان عرض کردم که: «در این ماجرا، بر حیثیت اجتماعی آقای منتظری، ضربه سختی وارد شده که ترمیم آن، جز با تایید جناب عالی، ممکن نخواهد بود.» ایشان با لحنی که از آن تندی احساس می شد، فرمودند: «من تایید نمی کنم». پس (احتمالا با کمی مکث) اضافه کردند: «تا ایشان این جور است». و بعد با همان لحن ادامه دادند: «شما هم اگر طرفدار ایشان هستی، مصلحت ایشان این است که با این جریان، قوی برخورد کنید»."
سرانجام پس از مذاکرات فراوان، هادی هاشمی از قم به سمنان تبعید می شود. (به دلیل رعایت اختصار، از ذکر جزئیات آن صرف نظر می کنم. علاقه مندان می توانند جهت اطلاع از جزئیات مسئله به کتاب سنجه انصاف مراجعه کنند)
محاکمه مهدی هاشمی
مراحل تکمیل پرونده مهدی هاشمی سپری شد و در تاریخ 19/4/66 محاکمه وی در دادگاه ویژه روحانیت آغاز شد.
گزیده ای از کیفرخواست
بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست محترم دادگاه ویژه روحانیت
در این پرونده، آقای مهدی هاشمی، فرزند سیدمحمد... متهم است به «محاربه، افساد، ایجاد فتنه، رعب و وحشت در بین مردم» از طریق ذیل:
1- سازماندهی و رهبری گروه های ترور و آدم ربایی، قبل و بعد از انقلاب.
2- تلاش در تأسیس و اداره سپاه خودمختار و مستقل لنجان سفلی و تغذیه تدارکاتی و تسلیحاتی آن و ایجاد درگیری با کمیته انقلاب اسلامی محل که منجر به کشته و زخمی شدن ده ها نفر گردید.
3- خارج کردن بیش از 280 قبضه سلاح و مهمات و اموال بسیاری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جاسازی و اختفای آنها.
4- ایجاد شبکه نفوذ در ارگان ها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده و کسب اخبار و اطلاعات.
5- به انحراف کشاندن جوانان و تشکل و سازماندهی افراد مسأله دار و افراطی و اخراجی از ارگان ها و نهادهای انقلاب اسلامی
6- تلاش در تضعیف رهبری انقلاب و قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسئولین.
7- ایجاد سو ظن و بدبینی نسبت به مسئولین و نظام جمهوری اسلامی به وسیله نشر اکاذیب و افترا و تهمت در قالب اطلاعیه و شب نامه های بی نام و نشان و با عناوین و امضاهای جعلی.
8- مخالفت و اقدام علیه سیاست های خارجی جمهوری اسلامی که منجر به اختلال در روابط و مناسبات خارجی کشور شده است، که از عواقب آن کشته شدن صدها نفر بر اثر درگیری های نظامی بوده است.
شرح دلایل و مستندات اتهامات (در این جا تنها به شرح بند اول و ششم می پردازیم و علاقه مندان می توانند شرح باقی موارد را در کتاب سنجه انصاف ملاحظه نمایند):
1-سازماندهی و رهبری متعدد گروه های ترور و آدم ربایی، قبل و بعد از انقلاب
از قبل از انقلاب، قتل ها و جنایات مرموزی در منطقه قهدریجان و اصفهان و حوالی اتفاق افتاده و هر کدام به نحوی به مهدی هاشمی و گروهش منتسب می باشد؛ ولیکن آنچه که بر اساس محتویات پرونده و اقاریر و اعترافات صریح شخص وی توسط گروه او صورت گرفته است، به شرح زیر می باشد:
الف) قتل های قبل از انقلاب به ترتیب وقوع حادثه:
1. قتل جهان سلطان آقایی: متهم در صفحه 205 جلد 2 پرونده پس از تشریح فساد اخلاقی وی اعتراف می نماید: «من افرادی را مأمور می کردم و همین که احساس خطر جدی کردم، به دوستانی که آنان نیز مُصِر بر جلوگیری از این مفاسد بودند گفتم شرعا قلع و قمع این فساد بلاشکال است».
2. قتل رمضان مهدی زاده: متهم در صفحات 211 و 212 جلد 2 پرونده چنین اقرار می نماید که: «من گفتم سنت نهی از منکر اسلامی را زنده کنیم. آن گاه روایت امام باقر را برای آنان ترجمه کردم و گفتم طبق روایت، توسل به خشونت، هنگامی که سایر راه ها به بن بست رسید مجاز است و تصمیم آنان برای این اقدام قطعی شد». در صفحه 205 جلد 2 پرونده اظهار می دارد: «به بعضی از دوستان گفتم اگر توان داشته باشید از نظر شرعی معدوم ساختن او بلا اشکال است».
3. قتل شیخ قنبرعلی صفرزاده: متهم در صفحه 732 جلد 5 پرونده در خصوص همین قتل می گوید: «من گفتم او را تمام کنید یعنی نابودش کنید و آنها پس از مدتی تعقیب و مراقبت او را از بین بردند». متهم در صفحه 616 نیز اعتراف مشابهی دارد.
4. قتل سید ابوالحسن موسوی شمس آبادی: متهم تا مدتی نقش خویش را در قتل فوق تکذیب نموده و تحلیل می نماید که بیگانگان و دست های مرموز آنان است که با پیش کشیدن قتل شمس آبادی و نسبت دادن آن به وی با توجه به قرابتی که با آیت الله العظمی منتظری دارد قصد زیر سئوال بردن معظم له را دارد (صفحات 70-67 پرونده) در صفحه 91 پرونده می گوید: «از آن جا که در محضر عدل الهی و دادگاه اخروی، ارزشی بیش از محاکم دنیوی قائلم، خدا را گواه می گیرم که قبل از حوادث مزبور کوچک ترین اطلاعی از آن نداشتم».
در صفحات 731 و 732 پرونده جریان را این گونه توضیح می دهد: «آقای جعفرزاده و شفیع زاده، به حسب فطرت اسمی و مبارزاتی، خود را برای عملیات بر ضد ساواکی ها و عوامل رژیم، آماده ساخته بودند و با من به مشورت پرداخته بودند. من این انحراف را در آنان دامن زدم که فعلا خطر آخوندهایی که یا ساکتند یا هوادار رژیمند بیشتر است و از جمله آنان مرحوم شمس آبادی را به عنوان محور تعیین کردند. گفتم به دلایلی نابودی ایشان ارجحیت دارد. آنان اول مخالفت می کردند بعدا من اطلاعات و دلایل خودم را به طور قوی برای آنان تشریح ساختم و آنان را به لزوم انجام قتل معتقد ساختم و آنان نیز دو نفره برای این کار برنامه ریزی کردند. بعدا محمداسماعیل ابراهیمی را همدست خودشان ساختند و او از من پرسید: "اشکالی ندارد؟" گفتم: "نه، بلا اشکال است". بعدا از لحاظ وسیله نقلیه در مضیقه بودند. به محمد ایمانیان تلفن کردم که یک ماشین در اختیارشان بگذارد.»
ب) قتل های بعد از انقلاب
1. قتل مهندس امیر عباس بحرینیان: متهم ابتدا در صفحه 97 پرونده اظهار می دارد: «اطلاعات من از حادثه مزبور، یک سلسله مسموعات بیش نیست... گفته می شد برخی از برادران سپاه و دادستانی، در رابطه با قتل بحرینیان دستگیر شدند که یکی دو نفرشان از اعضای سپاه لنجان سفلی بودند که یکی از آنها حسین جعفرزاده است»...
نهایتا در صفحه 733 جلد پنجم پرونده، نقش خویش را به طور واضح تشریح نموده و می گوید: «به هنگام اوج گیری اختلافات سپاه و کمیته در اصفهان که به صورت یک ماجرای عمومی درآمده بود، من یک شب در راه دزفول به جعفرزاده گفتم: "مهندس بحرینیان در این اختلاف محور اصلی است و اگر او زده شود، ماجرا تمام خواهد شد". او نیز همین عقیده را داشت. به او گفتم برو اصفهان با دوستان دیگر نیز همکاری کنید و ترتیب زدن او را بدهید". او رفته بود با حسن ساطع و حسن ساطع نیز با آقای امید، که حاکم شرع اصفهان بود، مقدمات را فراهم کرده بود و توسط چند نفر که دو نفرشان به نام مهدی زاده و جعفرزاده -که عضو واحد اطلاعات سپاه لنجان بودند- قتل بحرینیان را انجام داده بودند».
2 و 3 و 4. قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش به نام های همایون و سعید: قبل از انقلاب، منزل نامبرده مورد حمله مسلحانه قرار می گیرد و به آن تیراندازی می شود؛ ولی کسی کشته نمی شود. متهم ابتدا خود را بی اطلاع از آنچه به دستور خودش صورت پذیرفته قلمداد می نماید و می گوید: «من از کم و کیف آنچه قبل از انقلاب اتفاق افتاده خبر ندارم» ولی با شنیدن اعترافات ضبط شده یکی از متهمین به نام اسماعیل ابراهیمی مبنی بر دخالت و اطلاع نامبرده، اظهار می دارد: «من در یکی دو جلسه به دوستان گفته بودم که از قرار اطلاع، منزل آقای حشمت مرکز افراد خوش گذران و لاابالی و به هر حال، یک منکر اجتماعی است و باید در فکر کاری باشید». و بالاخره در صفحه 606 جلد چهارم پرونده، حمله به مقر عباسقلی حشمت و تیراندازی به آن را از جمله اقدامات قبل از انقلاب بر می شمرد.
پس از انقلاب، متهم با عواملش باز در صدد ضربه زدن به حشمتی ها بر می آیند. متهم در صفحه 535 چنین بیان می کند: «در این رابطه پس از یک سلسله اخباری که به من رسیده بود که او قصد ترور مرا دارد، و چند بار از قرار نقل محافظینم تعقیب هایی صورت گرفته بود، به غلامرضا مرادی گفتم: "برو با رضا مرادی و دوستان دیگر جلسه کنید و ترتیب نابودی عباسقلی را بدهید؛ زیرا او علاوه بر اینکه آدم فاسدی است، فعلا پشتوانه منافقین محلی گشته است". غلامرضا نیز پیغام را برد و رضا مرادی و محمد کاظم زاده قتل را انجام دادند».
مرادی در صفحه 785 جلد پنجم پرونده اظهار می دارد: "در اوائل سال 64 بود که توسط آقای هاشمی، پیغامی برای ما رسید که عباسقلی حشمت با چند نفر دیگر، قصد ترور آقای هاشمی را دارند و گفت که ما باید قبل از اینکه آنها موفق به ترور آقای هاشمی بشوند، زودتر دست به اقدام بزنیم و عباسقلی حشمت را ترور کنیم". سپس در ادامه اعترافات، چگونگی ربودن و انجام قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش را، با همکاری محمد کاظم زاده تشریح می نماید که مشروح آن، در کیفر خواست صادره علیه نامبردگان آمده است.
ریاست محترم دادگاه!
علاوه بر قتل های مذکور -که متهم به آنها اعتراف نموده- موارد عدیده ای از درگیری های خونین و ضرب و جرح و غارت و تصرفات عدوانی اموال و اراضی در منطقه انجام گرفته است و همگی منتسب به او و ایادی وی می باشد که متهم، در صفحات 606 و 607 پرونده، به نمونه هایی از آنها اشاره نموده است. متهم با ارتکاب چنین جنایات و جرايمی است که می تواند منطقه را به صورت قلعه تسخیر شده درآورد و آن‌چنان جوی از ارعاب و وحشت در منطقه حاکم و امنیت اجتماعی را سلب نماید که حتی پس از ماه‌ها که از دستگیری نامبرده و ایادیش می گذرد، ذره ای از ترس و وحشت مردم کاسته نگردیده و از خوف آنکه عوارض و عواقب نامعلومی متوجه آنان گردد، از ادای هرگونه شهادت و بیان اجحافاتی که بر آنها وارد شده خودداری می نمایند.
بند ششم: تلاش در تضعیف رهبری انقلاب و قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسئولین. در این رابطه، نخست دیدگاه های متهم نسبت به مقام معظم رهبری انقلاب ذکر می گردد. سپس اقدامات و تلاش های بیهوده وی در تضعیف قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسئولین بیان می گردد.
الف) متهم در صفحه 305 جلد دوم پرونده اظهار می دارد: «اعتماد زیادی که به امام داشتم، در طول زمان در اثر حوادث سیاسی و فعل و انفعالات تدریجا کم شد». و در صفحه 754 جلد پنجم پرونده می گوید: «فکر می کردم در مسئولین کشور یک جریان دارد شکل می گیرد. اولا به موقعیت کلی انقلاب و جنگ توجه نمی کردم و من در عالم خود و خط و ربط خودم بودم. کاری به انقلاب و جنگ نداشتم. می گفتم حضرت امام دارد تدریجا اشراف خود را بر اوضاع کشور از دست می دهد».
و در صفحه 180 جلد اول پرونده اظهار می دارد: «در این اواخر چنین پنداری در من بوجود آمده بود که -العیاذ بالله- معظم له توسط سه نفر کانالیزه شده اند و تنها از مجاری مزبور مسائل کشور را حل و فصل می نمایند».
ب) اقدامات و تلاش‌های بیهوده متهم در تضعیف قائم مقام رهبری و ایجاد اختلاف بین مسئولین:
متهم با تعدادی از همفکران، با دلسوز نشان دادن خویش نسبت به اسلام و انقلاب، خود را به دفتر فقیه عالی قدر نزدیک کرده و از موقعیت حاصله در جهت پوشانیدن نقاط ضعف و اهداف شیطانی، حداکثر سوء استفاده را می نموده اند. متهم در این زمینه در صفحه 756 پرونده اظهار می دارد: «عوامل نفسانی و ذهنی مرا به اینجا کشاند که دفتر فقیه عالی قدر را به عنوان یک پایگاه برای اهداف خودم انتخاب کنم». و نیز در صفحه 330 نیز می گوید: «از طرفی بودن شخص اخوی در مسئولیت دفتر، عاملی بود که مرا و هر فرد دیگری را که در شرایط من بود، تشویق به همکاری با دفتر می کرد».
متهم در صفحه 739 چنین می گوید: «یکی از گناهان اصلی من این بود که نقاط ضعف فکری و عملی خود را که از قبل و بعد از انقلاب داشتم، با حضرت آیت الله منتظری مطرح نساختم تا یا زمینه اصلاح من فراهم شود و یا حداقل این همه به من اعتماد نکنند؛ بلکه در هر مسئله سعی می کردم در حضور ایشان، خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمایت ایشان را به خود جلب کنم»...
متهم در صفحه 740 جلد پنجم پرونده اظهار می دارد: «از یک سال قبل از بازداشتم، رفت و آمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب، خدمت آقا صحبت هایی را مطرح می ساختند، از قبیل رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمس آبادی و... این روند چندین ماه به طول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبت های آنان مقاومت می کردند. من از اخبار رفت و آمد ها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت، مطلع می شدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا، تحلیل هایی غلط و انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسئولین کشوری و این که منشا این بدگویی ها، حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است و... القا کنم تا بلکه نظر حمایت معظم له از خود را تقویت کرده باشم. اخوی نیز سهم موثری داشت و او نیز همین تحلیل ها را حضورا با آقا مطرح می ساخت».
متهم در صفحه 741 جلد پنجم پرونده چنین اظهار می دارد: «...شرمنده ام که بگویم ما در آن روزها به خاطر توهم شیطانی که داشتم -که حضرت امام نیز در این خط بازی ها وارد شده و تحت تاسیر مسئولین قرار گرفته- سعی می کردیم حتی الامکان موضع فقیه عالی قدر، چیزی بر خلاف موضع حضرت امام باشد»...
ریاست محترم دادگاه!
با توجه به دلایل و مستندات کیفرخواست، روشن شد متهم با سازماندهی و رهبری گروه های ترور و آدم ربایی، کشتن افراد قبل و بعد از انقلاب، انباشتن سلاح و مهمات، ایجاد شبکه نفوذ در نهادها و ارگان های مختلف، سرقت اسناد و جمع آوری اخبار طبقه بندی شده و ایجاد تشکیلات (به اصطلاح حزب الله) و سازماندهی افراد مسئله دار و انحرافی، در صدد کسب قدرت و رسیدن به حاکمیت و جایگزینی تشکیلات جدید در راستای افکار انحرافی خویش و با فتنه انگیزی و ایجاد رعب و وحشت در جمهوری اسلامی، سبب بروز اختلالاتی خطرناک در نظام جمهوری اسلامی گردیده است، علی هذا با عنایت به مراتب فوق و با توجه به:
1.اقاریر و اعترافات صریح متهم؛
2.اقاریر و اعترافات سایر متهمین؛
3.مصاحبه انجام شده توسط متهم؛
4.صورت مجالس کشف سلاح و مهمات و گزارشات مصور مربوط به آن ؛
5.گزارش مصور ویدئویی کشف اجساد مقتولین؛
6.طومار و گزارشات مردمی مندرج در پرونده؛
7.اعلامیه ها، مهر ها، وسائل جعل اسناد و مدارک سرقت شده منعکس در پرونده؛
8.سایر محتویات پرونده؛
9. و به استناد ماده 199 قانون مجازات اسلامی، قانون حدود و قصاص و مواد 10، 12،20،21، 34، 35، 86، 87، 88، 140، 141 قانون مجازات اسلامی تعزیرات، مجرمیت نامبرده محرز و مسلم است و از مصادیق بارز محارب و مفسد فی الارض می باشد. از آن دادگاه محترم تقاضای مجازات وی را طبق موازین شرعی و قانونی دارم. ضمنا در مورد سایر متهمین و مرتبطین وی، پرونده هایی مجزا تشکیل و در دادگاه جداگانه ای مطرح خواهد شد.
دادستان دادسرای ویژه روحانیت
علی فلاحیان
تشدید تلاش منتظری برای نجات جریان مهدی هاشمی
از همان اوایل پیگیری جریان مهدی هاشمی، منتظری تلاش می کرد با بدبین کردن امام(ره) به وزارت اطلاعات، مانع پیگیری جدی اتهامات مهدی هاشمی شود؛ اما پس از علنی شدن جرایم این جریان و آغاز محاکمه مهدی هاشمی، اقدامات منتظری شکل جدی تری پیدا کرد. یکی از اقدامات ایشان ارسال شکایت نامه آقایان امید نجف آبادی و مرتضی امینی (که در ارتباط با جریان مهدی هاشمی دستگیر شده بودند) به حضرت امام بود. امام پس از آگاهی از مضمون شکایت نامه، پیغامی بدین مضمون به وزیر اطلاعات می فرستند که مبادا به آنها ظلم شود و مأمورین اطلاعات، به گونه ای که مسئولین آنها خبر ندارند، با زندانیان بد رفتاری کنند. آقای ری شهری در جواب پیغام امام می نویسد: "...افرادی که از کشتن مردم بدون مجوز شرعی باک ندارند، از متهم نمودن کسانی که بدون در نظر گرفتن هیچ چیز جز رضای خداوند متعال، آنها را به پای میز محاکمه کشانده اند، باکی نداشته باشند. البته در جایی که فقیه عالی قدر، جناب آقای منتظری، به جای تقدیر و تشکر از سربازان گمنام ولی عصر(عج)، که به دستور حضرت عالی و با عنایت خداوند متعال ایشان را از مهدی هاشمی و اعوان او نجات دادند، بزرگترین اتهامات را نثار آنها می نمایند و آنها را «بدتر از ساواک » لقب می دهند و هر جا که دست دهد، علیه وزارت اطلاعات صحبت می فرمایند، ما از متهمین این پرونده انتظار انصاف نداریم."
منتظری در نامه ای به وزیر اطلاعات، انتقادات تندی از این نهاد می کند. در قسمتی از این نامه آمده است: «امام دستور داد آقا هادی آزاد شود. شما مانع شدید و به امام هم شما خط می دهید».
وزیر اطلاعات در پاسخ این مطلب می نویسد: «استاد بزرگوار! یک روز در آغاز کار رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی، مرا متهم می کنید که از آقای هاشمی و حاج احمد آقا خط می گیرم و امروز در پایان کار می فرمایید به امام خط می دهم! نمی دانم با کدام حجت شرعی شما این نسبت ها را می دهید؟ به هر حال اگر مقصودتان از خط دادن این است که وزارت اطلاعات به عنوان کارشناس مورد اعتماد رهبری، پس از نظرخواهی رهبر، نظر کارشناسی خدمت ایشان ارسال می دارد، درست است و عیب نیست؛ ولی تعبیر اهانت آمیز است. و اگر مقصودتان این است که بنده بر اساس هواهای نفسانی و خصومت شخصی با بیت شما، نظری داده ام و رهبری هم بدون بررسی نظر بنده را تایید کرده است، از سوء ظن خود استغفار کنید.»
قسمتی از رای دادگاه در مورد مهدی هاشمی
...با توجه به موارد مذکور، متهم به دلیل تشکیل گروههای ترور و ایجاد رعب و وحشت در منطقه قهدریجان، با انجام کارهایی نظیر قتل، تیر اندازی، تخریب مزارع و چاه های آب توسط ایادی وی و به دلیل تسلط بر سپاه و سایر ارگان های قهدریجان و خارج کردن منطقه از کنترل مسئولین مرکزی و جمع آوری و اخفای سلاح و مهمات غیر مجاز فراوان جهت تحقق اهداف قدرت طلبانه خود، محارب است و نیز به دلیل گمراه نمودن تعداد قابل توجهی از جوانان منطقه و غیر آن و کشاندن آنان به مسیر انحرافی خود و اخلال و کارشکنی در تحقق اهداف مقدس جمهوری اسلامی در داخل و خارج و توطئه و تحریک فراوان علیه مسئولین جمهوری اسلامی، در حدی که توطئه علیه نظام اسلامی محسوب می شود، مفسد فی الارض می باشد.... لذا در اجرای آیه کریمه « إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّه وَرَسُوله وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا...» و آیات شریفه: « لئن لم ینته المنفقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لایجاورونک فیهآ الا قلیلا * ملعونین اینما ثقفوا اخذوا وقتلوا تقتیلا» و به استناد فتاوای فقهای عظام در مورد حد محارب و مفسد، نام برده به عنوان محارب و مفسد به اعدام محکوم می گردد. حکم صادره قطعی و لازم الاجراست.
آخرین تلاش های منتظری برای ممانعت از اجرای حکم دادگاه
پس از اینکه منتظری از حکم دادگاه در مورد مهدی هاشمی اطلاع یافت، برای پیشگیری از اجرای حکم، توسط آقای سراج الدین موسوی یادداشتی را برای امام(ره) ارسال نمود و ضمنا از آقای سراج خواست که متن نوشته را به حاج احمد آقا بدهد و از ایشان بخواهد که آن را بخواند و بهترین راه را برای اخذ موافقت امام در توقف اجرای حکم انتخاب کند. اگر ملاحظه کرد متن نوشته آقای منتظری موثرتر است، آن را به امام بدهد؛ و اگر تشخیص داد که خواندن متن مکتوب موجب ناراحتی امام می شود، فقط مضمون آن را به امام منتقل نماید.
متن پیام آقای منتظری به قرار زیر است:
1. سید مهدی هرچه بود و شد، بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد.
2.او از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفته اند، بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحم‌اند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
3.او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام، اعتقاد کامل دارد، هرچند در سلیقه خطاکار باشد و هست.
4.او هنوز طرفداران زیادی از حزب الهی ها و جبهه بروها و افراد انقلابی دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقی می گذارد.
5.اعدام او سبب می شود در شهرهای مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوی سازند و قطعاً حضرت عالی به این امر راضی نیستید.
6.اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژه طلبان می باشد.
7. و بالاخره آنچه گفته شد، نه به خاطر علاقه شخصی است -که من فعلا هیچ علاقه شخصی ندارم- بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و اینکه اعدام و خونریزی بالاخره بسا کدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است؛ ولی کشته را نمی شود زنده کرد.
منتظری در خاطرات سیاسی خود در توجیه این اقدام خود می گوید: «...مادرش می گفت بچه من به دستور شما رفته و خود را معرفی کرده است و من بچه ام را از شما می خواهم. بعد که حکم اعدام سید مهدی صادر شد، من نامه به امام ننوشتم، بلکه چند خط به عنوان یادداشت نوشتم و به سراج الدین موسوی دادم که به امام و دفتر امام منتقل کند»
این پیام، پس از اجرای حکم مهدی هاشمی در تاریخ 6/7/1366 به حاج احمد آقا رسید. ایشان می گوید من مشغول خواندن پیام آقای منتظری بودم که آقای رازینی به من خبر داد: «حکم دادگاه اجرا شد».

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد