PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی $$$اشعار اقتصادی $$$



M@hdi42
5th February 2014, 12:47 PM
اقتصاد یعنی:

کفش های نو

وقتی که کفش های کهنه تو

پاره می شود

اما همسایه تعریف دیگری دارد

او می گوید:

اقتصاد

یعنی کفش های نو

پیش از اینکه کفشهای نو کهنه شوند

من اما

با پای برهنه

بر بام اقتصاد می دوم

M@hdi42
5th February 2014, 12:52 PM
در مزارع تن ات
هر چه بکاری
می تواند در بازار نوبر شود
می تواند به اقتصاد مسموم این سرزمین
رونقی دوباره ببخشد
می تواند تحولی عظیم در صنعت ِ کشت و کار باشد .

طرح آبیاری ات
منحصر به فرد است
طرح درو کردن ات
منحصر به زوجی که دوست می دارم با تو باشم .

چشم ات قناتی ست
که هیچ کارگری
ار آن برنگشته است
موهات باد را ذخیره می کند
برای روز خشکسالی
... و زمین کودکی ست در رَحِم ات
که بی خودی نیست می رقصی و ما
"یا مقلب القلوب و الابصار " می شویم .

با مزدی اندک استخدامم کن
قول می دهم با اولین حقوق
دوستت بدارم
و چنان ترک ات کنم
که آب از آب تکان نخورد .

من خسته به خانه می آیم
روی کاناپه دراز می کشم
و تلویزیون
از کُشتار دست جمعی کارگران
به گریه می افتد .

M@hdi42
5th February 2014, 12:53 PM
ترکیب دو نگاه

تولید عشق

توزیع یک روح بین دوجسم

تلاش دودست برای کسب هم

بازاریابی زبان

هدف؛انحصار یک تن(یک قلب)

M@hdi42
5th February 2014, 12:56 PM
روند اقتصادی
از چاه آسمان بالا آمد
تا اعداد نجومی
مشهور شوند!
زیر فشار تا خوردم
تا از قضا
رو دل نکنم.
این روزها
از ریسک به دیسک رسیدم!
شما چطور؟

M@hdi42
5th February 2014, 12:58 PM
در اقتصاد چشمان تو همه دل ها کالای پست هستند.هرچه بیشتر دوستت بدارند کمتر خریدارشان میشوی.

M@hdi42
5th February 2014, 12:59 PM
چقدر دنیای اقتصاد بد شده است.

کسی چکهایم را نقد نکرد

آمده ام سراغ دنیای شاعری

شاید

کسی شعرهایم را نقد کند.

M@hdi42
5th February 2014, 01:01 PM
"سلام استاد اجازه شاخص پاشه* چیه؟

وقتی توی سفره ها نونی نباشه چیه؟

ببخش استاد اجازه ضریب جینی** چیه؟

اشکهای آدمارو وقتی ببینی چیه؟

توی کتاب نوشته مبحث اشتغال و

اما چرا نگفته قیمت پرتقال و

قیمت یک کیلو گوشت نوشته صد ریاله

استاد ولی نگفتی مثالشون محاله

بازم سوالی دارم درآمد سرانه

یعنی همه برابر؟همه شانه به شانه؟

خودت نگفتی استاد تورم یک رقم شد؟

پس چرا نون و پنیر از سفره ما کم شد؟

بیوه همسایه مون توی صف نون لواش

حلقه ازدواجش شده شام بچه هاش"

"بشین بچه شیطون این حرفارو کی گفته؟

گرونی و بیکاری یه مشت حرفای مفته!

به به عجب زبونی..حرفات چه تیز و تنده

نمره این ترم تو یه صفر کله گنده"



* شاخص پاشه : یکی از شاخصهای قیمت

** ضریب جینی : شاخصی جهت محاسبه توزیع درآمد

M@hdi42
5th February 2014, 01:02 PM
آن بلبلِِ خندان عاقبت عهدنامه شکست
رفت و به یک آن سیصد پیمانه شکست

آنکه به لبخند برد گویِ سبقت ز حریفان
گفت ای مردم چون باشید فکرِ چین و چان

آن سفیر روس هم اندکی به سخن آمد
گفت این نادرِ زمان عجب دُخن آمد

وزیر چین هم سرانجام به حضور آمد
گفته اند تا دیروز به زور هم نمی آمد

در اقتصاد چه گویم از این دل پرخون ای مردم
گهی بر نعلِ نفت کوبند و گهی برسندانِ مردم

زرمندان بسته بودند مدتها چشم افکارمان
درمانی نجسته بودیم بهر اقتصادِ بیمارمان

گردش سرمایه را کرده اند ناموزون بر میل خود
آن قطار توسعه را کرده اند ناکارا بر ریل خود

سقوط بهای دلار کرده اند کند بهرِ مال خود
نیاندیشیده اند به صعودِِ دلار در اموال خود

از اقتصادِ سرمایه ایی چه گویم ای برادر
سرمایه از ملت و سودش به جیب آن دادَر

گفته اند اقتصادِِ سرمایه ایی توجیه ها دارد
از یاد برده اند این روش چه فساد ها دارد

وام های میلیاردی کرده زرمندان پرزورتر
اینچنین تدبیری کرده حالِ مردم محزونتر

کار و سرمایه و بازارِ خرید سهم تمام مردم
سود و ثروت و وامِ زرین سهم بخشی از مردم

اینچنین نیست راه و رسمِ عدالت ای برادر
اینچنین نیست راهِ حفظ ثروت ملت ای برادر

نزنید بر سر ملت پتکِ چوبینِ اشتغال
با اقتصادِ مردمی دهید ملت را قدری مجال

نه سنگ نه چوب و نه آهنست آدم
خدایی ترکیبی ز جسم و روحست آدم

کرده اند ما را چو المانی نعیم در اقتصاد
می کنند ما را ضرب و تقسیم در اقتصاد

اقتصاد مردمی را فرستاده اند به کناری
توجیه اجتماعی را ز یاد برده اند انگاری

گر خداوند توجیه اقتصادی آفرید
ای برادر توجیه اجتماعی هم آفرید

چه گویم از اقتصادِ اشتراکی ای صالحین
نیست دین را از آن تفکیکی ای صالحین

گویند نسخه ایست نهایی برای ابناءِ بشر
ریشه کن حواهد کرد انشاء ا... ابناءِ شر

زرمندان بلعیده اند اقتصادِ اشتراکی به آنی
دائما هم خوانده اند بر ما آن نمازِ پنهانی

آنچه گفته ام نه نقد است و نه هذیان
نکته هایی بود اندک برای آن عزیزان

نه من عبیدم و نه اینجا هست کرمان
دانید آنچه گفتم هست نسخه درمان

M@hdi42
5th February 2014, 01:04 PM
... و اقتصاد قلبم را

سپردم

تا فروپاشی چشمهایم را

ببینی

من

رخوت دوباره ی اشکم

و تو

شاخص گناهم را

در تکرار «اشتباه» می جویی.....

M@hdi42
5th February 2014, 01:06 PM
در بورس

آدمیت را

اشانتیون می دهند

من اهل اقتصاد نیست

آدمیت اینها هم بدرد خودشان می خورد

بگذار مرا به حساب نیاورند

بمیر قبل از آنکه بمیری

M@hdi42
5th February 2014, 01:08 PM
هوای اقتصاد

ابری است

و چشم انداز یک قطره

که ترکیبش

پریشانی است

به روی خاک

می ریزد

هلا ...هم ریشه

لباس علم برتن کن

درخت راز

بیمار است

و اندوه بزرگ آب

هوای گریه ی

یار است

M@hdi42
5th February 2014, 01:10 PM
آب میشد بابا نوئل
جلوی منتظران
جیبهایش کپک زده بود
صورتش را سیا ه کرد
اما درونش سفید بود
بمب اقتصاد
کمرش را شکست
کنار بخاری از سرما
جان داد
و چشم هایی منتظرش
ایا امسال می آید

M@hdi42
5th February 2014, 01:11 PM
روز به روز برايم
گران تر مي شوي
نمي دانم
ارزش دل من پائين است
يا تورم عشق بالا!
.
.
بالا بروي
پائين بيائي
هميشه مي خواهمت طلا!
.
.
شريك
بيا احتكار كنيم عشق را
در انبار دلمان
بي خيال ديگران!

M@hdi42
5th February 2014, 01:13 PM
روی سر شهر ما
سفره ی مهر باز کن
نان وپنیر وخوشی
قسمت مهناز کن

آمنه را چشم شو
صورت او ماه کن
جان پراز مهر او
خانه ی بی آه کن

مرد تنو مند ما
خیز و تو چشمت گشا
باز به یک یا علی
زور خودت را نما

شهر ارازل زده
تشنه ی باران مهر
چشمه بشو پاک کن
این همه جادو وسحر

دست تهی را بگیر
بر همگان کار شو
گاه خودت لجظه ای
مرکز آمار شو

غول تورم بگو
جان برادرکجا
کو رمق اقتصاد
شوک زده و در کما

M@hdi42
5th February 2014, 01:15 PM
راهنمایی که تمام شد

معلم ها راهنمایی کردند

نابغه ها بروند مهندسی و پزشکی

و مابقی اقتصاد و سیاست و الهیات

حالا نابغه ها بزرگ شده اند

و در بیداریهایشان کابوس می بینند

که ما بقی

چه خوابی برای آنها و معلم هایشان دیده اند

M@hdi42
5th February 2014, 01:17 PM
من از احساس میگفتم،
از حرارت هم آغوشی ها،
ذوب شدن نیاز احساسی منجمد در وجودمان،
از آب بازی لب دریا،
قدم زدن در بامدادهای آرام ،
بافتن موهایت در تراس خانه نقلی مان،
از قهوه نوشیدن و شب بیداری، صدای پیانو و عشقبازی...
من از عشق می گفتم، از دیوانگی!
و تو برایم دائماً از " اقتصاد " میگفتی!!
و موجوداتی مثال تو "عشق" را به انقراض رساندند!!

M@hdi42
5th February 2014, 01:18 PM
از کجا آمدی؟
پایت به زندگی من
چگونه باز شد؟
مگر نمی دانی
در چه دَهَکی هستم
همین قدر بگویم:
هشتم گرو نُهِ من است
خواهش می کنم
قدری اقتصاد بخوان!
از جامعه شناسی بدان!
برای نبودنت
آیا می توان به تو دستور داد؟
یا باید در برابرت ایستاد؟
ای گرانی!
داری گلویم را می فشاری
گردنم باریکتر است از مویی
انصاف داشته باش!
آش نخورده و دهان سوخته؟

M@hdi42
5th February 2014, 01:22 PM
« ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم»
از این پیاله معجزه بسیار دیده ایم
مانند تی وی وطنی عکس یار را
در داخلش به جان تو یک بار دیده ایم
کهریزکی که مثل لولو ترسناک بود
از معجز پیاله چو گلزار دیده ایم
در طالع بلند جوانان این وطن
هم ازدواج راحت و هم کار دیده ایم
راه ترقیات ِ امورات کشوری
شکر خدا دوبانده و هموار دیده ایم
در دادن حقوق زیادی به کارمند
پایان ماه خواهش و اصرار دیده ایم
از لیست مفسدان و شروران اقتصاد
در جیب او سیاهه و طومار دیده ایم
در مورد تورم و نرخ کلان آن
هرگز مگر بهانه وانکار دیده ایم؟
اخذ لیسانس و دکتر جعلی به جان تو
یک کار غیر ممکن و دشوار دیده ایم
از طرح های ناب که دَر می شود مُدام
در هر دکان و قوطی عطار دیده ایم
خروارها صداقت و دقت علی الدوام
در گفته های مجری اخبار دیده ایم
البته در رسانۀ ملی خود مدام
فرهنگ صرفه جویی و ایثار دیده ایم
قاپیده گرچه صنعت چین اقتصاد ما
جنسش ولی بدون خریدار دیده ایم
البته روزگار ِ مردم آن سوی مرزهم
مانند شب سیاه و بسی تار دیده ایم
کمبود های کشور خود را بگو که کی
از چشم شرق و غرب تبهکار دیده ایم؟
کی در فلان مجله و در روزنامه ای
تیغی به نام سانسور آثار دیده ایم؟
در وادی رفاقت یاران بگو کجا
در آستین جامۀ خود مار دیده ایم؟
مردی دو زن گرفته ولیکن به پای او
جای دو تا چگونه سه شلوار دیده ایم؟
یک چند بعد مردک بیچاره بهر خواب
در مسجد محله خود زار دیده ایم
هرجا که آش نذری و دیگی بر آتش است
از شرق و غرب حملۀ تاتار دیده ایم
یک حمله هم مشابه این حمله همچنین
در ماه روزه موقع افطار دیده ایم
هرجا که مفت بوده طنابی کلفت وخوب
بر دور گردن همه شان دار دیده ایم
جدی و طنز گرچه که مخلوط شد ،ولی
در این شگرد گرمی بازار دیده ایم
« جاوید» را بدون تعارف برادران
شاعر تر از نظامی و عطار دیده ایم!

M@hdi42
5th February 2014, 01:23 PM
تب خود مي رود در كوچه ها يك تن بخود ديگر نمي آيد
نمي آيد به خود چون نيست مُد! ديگر نمي آيد

اگر از پيله روزي بپَرد پروانه هرگز برنمي گردد
مگر ديوانه باشد روح در اين كالبُد ديگر نمي آيد

ميان اقتصاد روز دنيا دل به هيچ آيد
درون آن خطوط زشت ،درون باركد ديگر نمي آيد

بيا با آفتي كهنه قراري تازه بنويسيم
براي جنگ با سَمها، ولي قانع نشُد، ديگر نمي آيد

طبيب شهر افتاده تك و تنها منبر مي زند آتش
تب خود مي رود در كوچه ها يك تن بخود ديگر نمي آيد!

M@hdi42
5th February 2014, 01:26 PM
تقديم به كودكان كار
ديروز
بابا آب داد بابا نان داد
و امروز
بابا پول ندارد بابا در زندان است
سلام متفكر اقتصاد
ايندفعه هم اشتباه حساب كردي
من جا موندم جاي من كجاست
من كودك كارم
در تابستان مي سوزم
در زمستان مي لرزم
براي يك لقمه نان
براي يك لقمه نان
وتو اي سياستمدار همين جا نگهدار
و فقط يك كمي پماد عدالت بده
براي التيام اين دستان كوچك پينه بسته

M@hdi42
5th February 2014, 01:28 PM
قلمم
ای جان و تنم
دیگر نلغز در توصیف دیارت
َنکش نقشی بر بیستون خیالت
قلمم
دیگر نرو به پابوسِ اشکبارِ بهار
نگو از شرطِ فعالِ انتظار
نگو از خط افق و نگاه منتظر
دیگر نخوان
چکامه ی تنهاییش را
بشنو غمین
چکاچکِ شمشیرانِ بر رهش را
قلمم
ببین آن طعنه ی راسوی جهل را
ولدِ زنای زور و زر را
می کند چاه بر راه ایمانتان ، ای صالحین
می برد آبرو ز دامن پاکتان ، ای صالحین
قلمم
دیگر نگو از فساد این اقتصاد
از محنت کارگر و آن ثروتِ بر باد
قلمم
بخوان غزلِ رفتنت را
ببند بار سفر
باز کن بال و َپرت را

M@hdi42
5th February 2014, 01:50 PM
از میله های زندگی گردی بلند شد....
خاک حلقه زد دورم بشد همچون سمندی
خانه تکانی می کنم از دست ((پوچی))
شاید رود فقر از کنارم تا بلندی
دل ازخجالت سرخ رو مانده همیشه
شاید که مهمان آید از یزدی،هرندی
خانه تکانی باید هر دسته که در آن
در اقتصاد آخر بود از هر برندی
مادرمرا گوید که گرد و خاک بسیار
آرد فراوان فقر، سستی تا بچندی؟
پس باید آخر رُفت هر خاکی که افتاد
ازروی نکبت بر سر اسپید قندی
((هادی)) خموش،آخر تو و باد دهانت
بالا برد خاک وشود دستت به بندی
-هادی

M@hdi42
5th February 2014, 02:15 PM
درحوالی کوچه ماچوپانیست
که زیا د دروغ نمی داند
گربه لب لبخند دارد
ولی دردل
حصیری ازریامی بافد
فکروکارهرروزش
هدایت گله آهوهاست
میانه اش باگرگ چندان بدنیست
ولی درخفا می گوید
این گرگ چقدرنازیباست
اوزبس فلسفه نمی داند
اقتصاد ی همیشه خسته می خواهد
چوپان قصه مااین روزها
فرشی ازبهارمی بافد
هرکه رازراه می بیند
ازعدالت فقط بچه می خواهد
دروجودش به خویش می گوید
کاش آسمان اوآبی بود
کاش بافروش آهوها
رخت این روزهای اوکت بود
باکراوات ویک جلیقه قرمز
رئیس جمهورروستابود
آخراودروغ نمی دانست
رمزورازمشکلات نمی دانست

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد