MR_Jentelman
16th July 2009, 04:12 PM
مقدمه
زندگانى حضرت ابوالفضل(ع) دائرة المعارفى است كه چگونه زيستن و آگاهانه رفتن را به ما مىآموزد و فرصت دستيابى به مقام آدميت را هموار مىسازد.
در اين نوشتار، از رهگذر تربيت عباس(ع)، پرتوى از فروغ معنويت امام على(ع) و جلوهاى از روشنى ولايت ام البنين عليها السلام در پرورش فرزند، نصيب انسان مىشود و آينه اى از روشنايى فضايل حضرت ابوالفضل (ع) ديدگان آدمى را نورانى مىكند.
با هم به مدينه مىرويم تا از كوچه بنىهاشم به سراى اميرمؤمنان (ع) پاى دل گذاريم و از آغازين لحظه هاى زندگانى پور دلبندش عباس(ع) با او همراه شويم.
طلوع ماه در مدينه
زمين مدينه با نيم نگاه خورشيد روشنايى مىگرفت و تابش طلايى آفتاب، جمعه، چهارمين روز شعبان سال26 هجرى را نورى ديگر مىبخشيد.(1) بلور دل هاى شيفتگان اميرالمؤمنين على(ع) لبريز از شور و عشق شده بود و آغوش كوچه بنىهاشم به روى زائران خانه حضرت گشاده مىنمود. چهره علاقه مندان اهل بيت عليهم السلام را شبنم شادى فرا گرفته بود و براى ديدار نورسيده مولاى خويش بر يكديگر پيشى مىگرفتند. شور و هلهله خانه على(ع) و فاطمه كلابيه را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شيرينى اولين كلام او را بيابند.
در اين هنگام مادر كودك، ام البنين عليهاالسلام نوزاد را به على(ع) تقديم كرد. امام فرزند دلبند خود را به سينه چسباند، با صدايى آسمانى در گوش راست فرزند، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ايمان و عشق به «توحيد» و «نبوت» نمايان شود؛ تا از بلنداى همتش آبشار شوق به «امامت» جارى شود و تا هميشه ايام در سايه سار «ولايت» سروى سبز باشد. (2)
چون نسيم اذان و اقامه بر روان پاك و سپيد طفل وزيد، امام(ع) با واژهاى مهرآفرين و روح افزا، نام فرزند را بر لب آورد: «عباس» يعنى شير بيشه شجاعت و قهرمان ميدان نبرد. دلاورى از شجاعان اسلام و قهرمانى كه در برابر باطل و ستم، عبوس و خشمگين است و در مقابل خير و نيكى، شادان و متبسم.(3)
رواق چشمان اطرافيان را هاله اى از عشق و اميد فرا گرفته بود. فاطمه كلابيه بيش از ديگران از خشنودى امام على (ع) شادمان و خرسند بود.
در اين لحظه، الماس بوسه على(ع) بر بلور وجود طفل نشست و پيكر كوچك عباس با اولين نوازش و عاطفه آشنا شد؛ اما اين شادمانى لحظاتى بعد با توفان غم درهم پيچيده شد. ناگهان گوهر اشك از ديدگان اميرمؤمنان(ع) پديدار شد، صداى گريه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: (4) گويا مىبينم اين دستها يوم الطف (5) در كنار نهر فرات در يارى برادرش حسين از بدن جدا خواهد شد.
هفتمين روز ميلاد
حضرت على(ع) در هفتمين روز ميلاد، فرزند دلبند خود را طلب نمود. طبق سنت پسنديده اسلام، موهاى زيبايش را تراشيد و هم وزن آنها، طلا يا نقره به مستمندان داد.(6) سپس گوسفندى، به عنوان عقيقه، ذبح كرد تا به بركت آن صدقات و اين قربانى، پيكر پاك عباس عزيز پا برجا و سالم ماند و ايام زندگانىاش طوباى بركاتى جاودان شود.(7)
گفتار امام(ع) و نام حماسى نوزاد، دفتر طلايى خاطرات او را در مقابل ديدگان آشنايان مىگشود. از اين رو بر بينش على(ع) آفرين مىگفتند و انتخاب عقيل را مىستودند.
آنها از روزى ياد مىكردند كه اميرمؤمنان(ع) برادرش عقيل را طلبيد تا از بلنداى «علم انساب» نگاهى به قبايل مختلف بيافكند، خانواده اى شجاع را انتخاب كند و انگشت اشاره بر بانويى پاك و عفيف نهد تا فرزندانى دلاور، سرآمد و شيردل به دنيا آورد.
پس از مدتى تحقيق و ژرف نگرى، عقيل « فاطمه كلابيه» (ام البنين) را برگزيد. (8)
كودكي عباس عليه السلام
در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثير مىنهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مىبرد. حضرت درباره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: "ان ولدى العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مىگيرد، از من معارف فرا گرفت."(9)
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك.
عباس گفت: يك
حضرت ادامه داد: بگو دو
عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مىكنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، دو بگويم. (10)
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت خود آينده عباس را نظاره مىكرد، با لبخندى رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مىكرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مىپرسيد، مىفرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت دلبندش نزد خداوند چنين خبر مىداد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابىطالب در بهشت پرواز كند.
ايام نوجواني و جواني
محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مىداشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اين رو لحظهاى عباس را از خود دور نمىساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسهاى جاويد آفريد.
كنيه هاي مهرافروز
ديباچه صفات اخلاقى افراد و فهرست فضايل معنوى انسانها در كنيه آنان نمايان است. عباس(ع) انسانى آسمانى بود كه بلنداى عظمتش كنيه هاى بسيارى براى او رقم زند. «ابوالفضل» مشهورترين كنيه اوست.(16) اين كنيه برخى از صاحبنظران را بر آن داشت تا شعاع چشمگير شخصيت عباس را بستر اين واژه بدانند. ويژگي هاى دوران كودكى و شكوهمندى روح افزاى نوجوانى او نشان از بزرگى مقام وى داشت. بسيارى از فرهيختگان و شعرا بهره مندى از فضايل فراوان را علت اين لقب دانسته اند.
از سوى ديگر، پاره اى از محققان و انديشمندان بهره مندى از نعمت وجود فرزندى به نام «فضل» را دليل اين كنيه شمرده اند.
«ابوالقاسم» كنيه اى ديگر است. مورخان، با دقت در واژههاى معرفت آفرين زيارت اربعين، اين كلمه را كنيه آن حضرت دانسته اند. آنجا كه جابر انصارى خطاب به اين رادمرد الهى مىگويد:
السلام عليك يا اباالقاسم، السلام عليك يا عباس بن على ؛ سلام بر تو، اى پدر قاسم؛ سلام بر تو، اى عباس بن على.
القاب تابناك
1. قمر بنىهاشم
بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مىسازد.
3. طيار
بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است.
5. سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد: السلام عليك ايها العبد الصالح.؛ سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپهسالار
صاحب لواء يا سپهسالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاورى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد ( ياور دين خدا)، سفير( نماينده حجت خدا)، صابر( شكيبا)، محتسب ( به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مستعجل ( تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقب هاى ابوالفضل است.
حضرت عباس در کلام معصومان
كلام معصومان عليهم السلام درباره شخصيت حضرت ابوالفضل(ع) طلوعى ديگر از معرفت در آسمان دل ها مىآفريند. نخست در محضر دخت آفتاب حضرت زهرا(س) مىنشينيم و از آن هنگام مىگوييم كه در هنگامه قيامت، رسول اكرم اسلام (ص)، على(ع) را مىطلبد و مىفرمايد: نزد فاطمه برو و به او بگو آنچه براى شفاعت [گناهكاران] در اين روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر كند.
پاك بانوى آفرينش در جواب حضرت مىفرمايد: اى اميرمؤمنان، دو دست بريده پسرم عباس براى مقام شفاعت من كافى است.
امام سجاد (ع) در سخنى كوتاه، بلنداى عظمت مقام عمويش ابوالفضل(ع) را چنين بيان مىكند:
خداوند عمويم عباس بن على را رحمت كند؛ به تحقيق كه ايثار و جانبازى كرد؛ جنگ نمايانى كرد و خود را فداى برادرش ساخت تا دستانش قطع شد. خداوند در برابر اين فداكارى - به سان عمويش جعفر طيار- دو بال به او عنايت كرد تا به يارى آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز كند. همانا عباس نزد خداوند تبارك و تعالى مقامى دارد كه تمامى شهيدان، در روز قيامت، بر او غبطه مىخورند و رسيدن به آن مقام را آرزو مىكنند.
امام صادق(ع) در عباراتى روشن و معرفت آموز عمويش عباس بن على(ع) را صاحب صفات زير مىشمرد:
1. بصيرت نافذ؛ 2. بينش عظيم؛ 3. ايمان بسيار و محکم؛ 4. جهاد در محضر امام حسين(ع)؛ 5. جانبازى و ايثار؛ 6. شهادت در راه امام خود؛ 7. تسليم در برابر جانشين رسول خدا(ص)؛ 8. تصديق امام حسين(ع)؛ 9. وفادارى؛ 10. خيرخواهى امام؛ 11. تلاش تا آخرين حد و ...
در آخرين فراز از اين نوشتار، در تابش آفتاب كلام حضرت مهدى (ع) قرار مىگيريم و با ديدگاه آن حضرت درباره سپهسالار عشق آشنا مىشويم:
" سلام بر ابوالفضل، عباس، پور اميرمؤمنان(ع)؛ آن كه جان خود را نثار برادرش كرد، دنيا را وسيله آخرت خود قرار داد و فداى برادرش شد. او كه نگهبان بود و بسيار كوشيد تا آب را به لب تشنگان برساند و دو دستش در جهاد فى سبيلالله قطع شد. خداوند قاتلان او يزيد بن رقاد و حكيم بن طفيل طائى را از رحمت خويش دور سازد.
قبر در وسط آب
آية الله حاج سيد عباس كاشانى حائرى نقل مىكرد: « روزى در خانه آية الله العظمى حكيم (29) بودم كه كليد دار آستان مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام، تلفن كرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل عليه السلام را آب گرفته و بيم آن مىرود كه ويران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نيز آسيب كلى وارد شود، شما كارى بكنيد.
آيةالله حكيم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هر آنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهى از علماى نجف از جمله اينجانب به همراه ايشان به كربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رفتيم، آن مرجع بزرگ براى بازديد به طرف سرداب مقدس رفت و ما نيز از پى او آمديم، اما همين كه چند پله پايين رفتند، ديدم نشستند و با صداى بسيار بلند كه تا آن روز نديده بودم، شروع به گريه كردند. همه شگفت زده و هراسان شديم كه چه شده است؟ من گردن كشيدم ديدم شگفتا منظره عجيبى است كه مرا هم گريان ساخت.
قبر شريف حضرت ابوالفضل عليه السلام، در ميان آب مثل جايى كه از هر سو به وسيله ديوار بتنى بسيار محكم حفاظت شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمىگرفت. درست همانند قبر سالارش حسين عليهالسلام، كه متوكل عباسى بر آن آب بست اما آب به سوى قبر پيشروى نكرد.
منبع: روزنامه تفاهم
زندگانى حضرت ابوالفضل(ع) دائرة المعارفى است كه چگونه زيستن و آگاهانه رفتن را به ما مىآموزد و فرصت دستيابى به مقام آدميت را هموار مىسازد.
در اين نوشتار، از رهگذر تربيت عباس(ع)، پرتوى از فروغ معنويت امام على(ع) و جلوهاى از روشنى ولايت ام البنين عليها السلام در پرورش فرزند، نصيب انسان مىشود و آينه اى از روشنايى فضايل حضرت ابوالفضل (ع) ديدگان آدمى را نورانى مىكند.
با هم به مدينه مىرويم تا از كوچه بنىهاشم به سراى اميرمؤمنان (ع) پاى دل گذاريم و از آغازين لحظه هاى زندگانى پور دلبندش عباس(ع) با او همراه شويم.
طلوع ماه در مدينه
زمين مدينه با نيم نگاه خورشيد روشنايى مىگرفت و تابش طلايى آفتاب، جمعه، چهارمين روز شعبان سال26 هجرى را نورى ديگر مىبخشيد.(1) بلور دل هاى شيفتگان اميرالمؤمنين على(ع) لبريز از شور و عشق شده بود و آغوش كوچه بنىهاشم به روى زائران خانه حضرت گشاده مىنمود. چهره علاقه مندان اهل بيت عليهم السلام را شبنم شادى فرا گرفته بود و براى ديدار نورسيده مولاى خويش بر يكديگر پيشى مىگرفتند. شور و هلهله خانه على(ع) و فاطمه كلابيه را فرا گرفته بود و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام طفل را نظاره كنند و شيرينى اولين كلام او را بيابند.
در اين هنگام مادر كودك، ام البنين عليهاالسلام نوزاد را به على(ع) تقديم كرد. امام فرزند دلبند خود را به سينه چسباند، با صدايى آسمانى در گوش راست فرزند، اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا در گلستان وجود او شاخسار ايمان و عشق به «توحيد» و «نبوت» نمايان شود؛ تا از بلنداى همتش آبشار شوق به «امامت» جارى شود و تا هميشه ايام در سايه سار «ولايت» سروى سبز باشد. (2)
چون نسيم اذان و اقامه بر روان پاك و سپيد طفل وزيد، امام(ع) با واژهاى مهرآفرين و روح افزا، نام فرزند را بر لب آورد: «عباس» يعنى شير بيشه شجاعت و قهرمان ميدان نبرد. دلاورى از شجاعان اسلام و قهرمانى كه در برابر باطل و ستم، عبوس و خشمگين است و در مقابل خير و نيكى، شادان و متبسم.(3)
رواق چشمان اطرافيان را هاله اى از عشق و اميد فرا گرفته بود. فاطمه كلابيه بيش از ديگران از خشنودى امام على (ع) شادمان و خرسند بود.
در اين لحظه، الماس بوسه على(ع) بر بلور وجود طفل نشست و پيكر كوچك عباس با اولين نوازش و عاطفه آشنا شد؛ اما اين شادمانى لحظاتى بعد با توفان غم درهم پيچيده شد. ناگهان گوهر اشك از ديدگان اميرمؤمنان(ع) پديدار شد، صداى گريه آن حضرت دلها را مالامال از اندوه ساخت و فرمود: (4) گويا مىبينم اين دستها يوم الطف (5) در كنار نهر فرات در يارى برادرش حسين از بدن جدا خواهد شد.
هفتمين روز ميلاد
حضرت على(ع) در هفتمين روز ميلاد، فرزند دلبند خود را طلب نمود. طبق سنت پسنديده اسلام، موهاى زيبايش را تراشيد و هم وزن آنها، طلا يا نقره به مستمندان داد.(6) سپس گوسفندى، به عنوان عقيقه، ذبح كرد تا به بركت آن صدقات و اين قربانى، پيكر پاك عباس عزيز پا برجا و سالم ماند و ايام زندگانىاش طوباى بركاتى جاودان شود.(7)
گفتار امام(ع) و نام حماسى نوزاد، دفتر طلايى خاطرات او را در مقابل ديدگان آشنايان مىگشود. از اين رو بر بينش على(ع) آفرين مىگفتند و انتخاب عقيل را مىستودند.
آنها از روزى ياد مىكردند كه اميرمؤمنان(ع) برادرش عقيل را طلبيد تا از بلنداى «علم انساب» نگاهى به قبايل مختلف بيافكند، خانواده اى شجاع را انتخاب كند و انگشت اشاره بر بانويى پاك و عفيف نهد تا فرزندانى دلاور، سرآمد و شيردل به دنيا آورد.
پس از مدتى تحقيق و ژرف نگرى، عقيل « فاطمه كلابيه» (ام البنين) را برگزيد. (8)
كودكي عباس عليه السلام
در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثير مىنهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مىبرد. حضرت درباره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: "ان ولدى العباس زق العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مىگيرد، از من معارف فرا گرفت."(9)
در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك.
عباس گفت: يك
حضرت ادامه داد: بگو دو
عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مىكنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، دو بگويم. (10)
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت خود آينده عباس را نظاره مىكرد، با لبخندى رضايت آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مىكرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مىپرسيد، مىفرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.
آنگاه از مقام و عظمت دلبندش نزد خداوند چنين خبر مىداد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ابىطالب در بهشت پرواز كند.
ايام نوجواني و جواني
محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مىداشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اين رو لحظهاى عباس را از خود دور نمىساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسهاى جاويد آفريد.
كنيه هاي مهرافروز
ديباچه صفات اخلاقى افراد و فهرست فضايل معنوى انسانها در كنيه آنان نمايان است. عباس(ع) انسانى آسمانى بود كه بلنداى عظمتش كنيه هاى بسيارى براى او رقم زند. «ابوالفضل» مشهورترين كنيه اوست.(16) اين كنيه برخى از صاحبنظران را بر آن داشت تا شعاع چشمگير شخصيت عباس را بستر اين واژه بدانند. ويژگي هاى دوران كودكى و شكوهمندى روح افزاى نوجوانى او نشان از بزرگى مقام وى داشت. بسيارى از فرهيختگان و شعرا بهره مندى از فضايل فراوان را علت اين لقب دانسته اند.
از سوى ديگر، پاره اى از محققان و انديشمندان بهره مندى از نعمت وجود فرزندى به نام «فضل» را دليل اين كنيه شمرده اند.
«ابوالقاسم» كنيه اى ديگر است. مورخان، با دقت در واژههاى معرفت آفرين زيارت اربعين، اين كلمه را كنيه آن حضرت دانسته اند. آنجا كه جابر انصارى خطاب به اين رادمرد الهى مىگويد:
السلام عليك يا اباالقاسم، السلام عليك يا عباس بن على ؛ سلام بر تو، اى پدر قاسم؛ سلام بر تو، اى عباس بن على.
القاب تابناك
1. قمر بنىهاشم
بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مىسازد.
3. طيار
بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است.
5. سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد: السلام عليك ايها العبد الصالح.؛ سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
7. سپهسالار
صاحب لواء يا سپهسالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاورى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد ( ياور دين خدا)، سفير( نماينده حجت خدا)، صابر( شكيبا)، محتسب ( به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مستعجل ( تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقب هاى ابوالفضل است.
حضرت عباس در کلام معصومان
كلام معصومان عليهم السلام درباره شخصيت حضرت ابوالفضل(ع) طلوعى ديگر از معرفت در آسمان دل ها مىآفريند. نخست در محضر دخت آفتاب حضرت زهرا(س) مىنشينيم و از آن هنگام مىگوييم كه در هنگامه قيامت، رسول اكرم اسلام (ص)، على(ع) را مىطلبد و مىفرمايد: نزد فاطمه برو و به او بگو آنچه براى شفاعت [گناهكاران] در اين روز بزرگ فراهم ساخته، حاضر كند.
پاك بانوى آفرينش در جواب حضرت مىفرمايد: اى اميرمؤمنان، دو دست بريده پسرم عباس براى مقام شفاعت من كافى است.
امام سجاد (ع) در سخنى كوتاه، بلنداى عظمت مقام عمويش ابوالفضل(ع) را چنين بيان مىكند:
خداوند عمويم عباس بن على را رحمت كند؛ به تحقيق كه ايثار و جانبازى كرد؛ جنگ نمايانى كرد و خود را فداى برادرش ساخت تا دستانش قطع شد. خداوند در برابر اين فداكارى - به سان عمويش جعفر طيار- دو بال به او عنايت كرد تا به يارى آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز كند. همانا عباس نزد خداوند تبارك و تعالى مقامى دارد كه تمامى شهيدان، در روز قيامت، بر او غبطه مىخورند و رسيدن به آن مقام را آرزو مىكنند.
امام صادق(ع) در عباراتى روشن و معرفت آموز عمويش عباس بن على(ع) را صاحب صفات زير مىشمرد:
1. بصيرت نافذ؛ 2. بينش عظيم؛ 3. ايمان بسيار و محکم؛ 4. جهاد در محضر امام حسين(ع)؛ 5. جانبازى و ايثار؛ 6. شهادت در راه امام خود؛ 7. تسليم در برابر جانشين رسول خدا(ص)؛ 8. تصديق امام حسين(ع)؛ 9. وفادارى؛ 10. خيرخواهى امام؛ 11. تلاش تا آخرين حد و ...
در آخرين فراز از اين نوشتار، در تابش آفتاب كلام حضرت مهدى (ع) قرار مىگيريم و با ديدگاه آن حضرت درباره سپهسالار عشق آشنا مىشويم:
" سلام بر ابوالفضل، عباس، پور اميرمؤمنان(ع)؛ آن كه جان خود را نثار برادرش كرد، دنيا را وسيله آخرت خود قرار داد و فداى برادرش شد. او كه نگهبان بود و بسيار كوشيد تا آب را به لب تشنگان برساند و دو دستش در جهاد فى سبيلالله قطع شد. خداوند قاتلان او يزيد بن رقاد و حكيم بن طفيل طائى را از رحمت خويش دور سازد.
قبر در وسط آب
آية الله حاج سيد عباس كاشانى حائرى نقل مىكرد: « روزى در خانه آية الله العظمى حكيم (29) بودم كه كليد دار آستان مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام، تلفن كرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل عليه السلام را آب گرفته و بيم آن مىرود كه ويران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نيز آسيب كلى وارد شود، شما كارى بكنيد.
آيةالله حكيم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هر آنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهى از علماى نجف از جمله اينجانب به همراه ايشان به كربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام رفتيم، آن مرجع بزرگ براى بازديد به طرف سرداب مقدس رفت و ما نيز از پى او آمديم، اما همين كه چند پله پايين رفتند، ديدم نشستند و با صداى بسيار بلند كه تا آن روز نديده بودم، شروع به گريه كردند. همه شگفت زده و هراسان شديم كه چه شده است؟ من گردن كشيدم ديدم شگفتا منظره عجيبى است كه مرا هم گريان ساخت.
قبر شريف حضرت ابوالفضل عليه السلام، در ميان آب مثل جايى كه از هر سو به وسيله ديوار بتنى بسيار محكم حفاظت شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمىگرفت. درست همانند قبر سالارش حسين عليهالسلام، كه متوكل عباسى بر آن آب بست اما آب به سوى قبر پيشروى نكرد.
منبع: روزنامه تفاهم