نارون1
17th July 2012, 10:30 PM
وقتی به ما توهین میشود...!
برای همه ما پیش آمده که گاهی احساس میکنیم رفتار دیگران نوعی توهین و بیاحترامی به ما محسوب شده است.
به گزارش زندگي، اکنون با خود بیندیشید که چند بار در این موقعیت قرار گرفتهاید و هر بار چگونه عکسالعمل نشان دادهاید. اصلا چه فرایندی در این رفتار وجود دارد که تا این حد آزاردهنده بهحساب میآید؟ چرا دوست نداریم کسی به ما بیحرمتی یا توهین کند و چرا به دیگران اجازه میدهیم اینگونه با ما برخورد کنند؟
فراموش نکنید که اگر افراد بدانند که چه میخواهند و اگر بتوانند این خواسته خود را نیز به دیگران انتقال دهند و بگویند که انتظار دارند چگونه با آنها رفتار شود قطعا از زندگی بهتری برخوردار خواهند شد اما بهنظر میرسد گاهی اطلاع از خواسته خود بسیار دشوار است.
همه ما دوست داریم دیگران رفتار خوبی با ما داشته باشند، به ما احترام بگذارند، رفتار تحقیرآمیزی با ما نداشته باشند و هیچگاه به ما توهین نکنند. بسیاری از ما گمان میکنیم کوچکترین مخالفتی با ما حکم اهانت کردن و نادیده گرفتنمان را دارد حال آنکه در واقع هر کس میتواند نظر و خواست خود را داشته باشد اما اگر طوری آن را ابراز کند که بهگونهای تحقیرآمیز بهنظر برسد، باز مقصر کیست؟
ما همیشه عادت کردهایم وقتی رفتار نامناسبی با ما میشود، بلافاصله طرف مقابل خود را زیرسؤال ببریم، خودمان را به دور از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده و اینطور وانمود کنیم که ظلمی غیرقابل بخشش به ما روا شده است. اما اینگونه طرز برخورد در درجه نخست خود ما را آزار میدهد. متاسفانه ما در مقامی نیستیم که از دیگران بخواهیم هیچگاه به ما اهانتی نکنند اما آنقدر قدرتمند هستیم که بتوانیم بر خودمان تسلط داشته باشیم و بیش از حد تحتتاثیر رفتار اطرافیان قرار نگیریم.
امکان دارد ترس مانع از آن شود که احساسات خود را درک کنید. شاید هم بهقدری با احساسات خود غریبه هستید که عملا معنای آنها را فراموش کردهاید اما هرگز در این مرحله تسلیم نشوید؛ گام بردارید، به پیش بروید و ابراز وجود کنید. به احتمال زیاد هنگامی که گامی به جلو برمیدارید، از هدف خود آگاه میشوید.
شاید تنها خواسته شما این باشد که احقاق حق کنید و دوست نداشته باشید که دیگران هرگونه که میخواهند با شما رفتار کنند. در مواقعی نیز به این نتیجه میرسید که ممکن است هدفهای شما با یکدیگر در تضاد باشند؛ مثلا ممکن است بخواهید هیچگاه مورد اهانت و بیحرمتی کسی قرار نگیرید، حال آنکه خودتان دائم رفتار توهینآمیزی با دوستان و آشنایانتان دارید. بدون شک این ناآگاهی شما مانع از برقراری ارتباطی صحیح و لذتبخش با دیگران میشود.
مایکل، دانشجوی سال سوم جامعهشناسی است. او درحالیکه از شدت عصبانیت کیف خود را روی تختش میاندازد، برافروخته و مضطرب در ذهن خود بهدنبال علت رفتار توهینآمیز دوستش میگردد؛ «او چطور بهخود اجازه داده تا این حد به من توهین کند. من که همیشه برای دیگران احترام قائلم. این رفتار او باعثشده همه به چشم دیگری به من نگاه کنند.
باید به فکر تلافی باشم. هیچگاه نمیتوانم او را ببخشم. باید بداند چقدر از او رنجیدهام...». اما به راستی چرا از دیگران میرنجیم. مایکل در جمع دوستان خود مشغول غذا خوردن بود که ناگهان یکی از دوستانش بعد از اینکه نوع نشستن و غذا خوردن او را مسخره کرد، به او گفت که تو هیچ وقت نمیتوانی درست رفتار کنی! مایکل نیز از شدت عصبانیت به او گفت که هیچگاه نمیتواند این رفتار توهینآمیزش را ببخشد! در بررسی رفتاری اشخاص درمییابیم که بعضی گونههای شخصیتی از اینکه بدون دلیل یا با دلایلی خاص، دیگران را بیازارند لذت میبرند.
به غیر از این دسته افراد که بهگونهای از ضعف شخصیتی خاصی رنج میبرند، میتوان گفت که ما در بسیاری از مواقع به دیگران اجازه میدهیم که رفتاری توهینآمیز با ما داشته باشند یا در اصطلاح به ما بیحرمتی کنند.
در مثال مذکور، مایکل از لحاظ شخصیتی بهگونهای است که بسیار برونگراست؛ با دیگران رفتار دوستانهای دارد، معمولا خیلی راحت آنچه میخواهد به آنها میگوید و در اصطلاح خود با آنها شوخی دارد! در عوض تحمل کوچکترین بیاحترامی را ندارد. ایراد اینگونه رفتار این است که دیگران همیشه بهخود اجازه میدهند که خیلی راحت نظرشان را به مایکل بگویند زیرا مایکل نیز چنین رفتاری با آنها دارد.
به خاطر داشته باشید وقتی برای خود مرزی قائل نباشیم و خود نیز با دیگران خیلی راحت رفتار کنیم و متوجه نشویم امکان دارد آنها نیز از دست ما برنجند، دیگران هم بهگونهای با ما رفتار میکنند که گاه تحملش را نداریم؛ احساس میکنیم به ما توهین شده، آزردهخاطر میشویم و شاید هم گوشهگیر، مضطرب و تنها بمانیم.
برای همه ما پیش آمده که گاهی احساس میکنیم رفتار دیگران نوعی توهین و بیاحترامی به ما محسوب شده است.
به گزارش زندگي، اکنون با خود بیندیشید که چند بار در این موقعیت قرار گرفتهاید و هر بار چگونه عکسالعمل نشان دادهاید. اصلا چه فرایندی در این رفتار وجود دارد که تا این حد آزاردهنده بهحساب میآید؟ چرا دوست نداریم کسی به ما بیحرمتی یا توهین کند و چرا به دیگران اجازه میدهیم اینگونه با ما برخورد کنند؟
فراموش نکنید که اگر افراد بدانند که چه میخواهند و اگر بتوانند این خواسته خود را نیز به دیگران انتقال دهند و بگویند که انتظار دارند چگونه با آنها رفتار شود قطعا از زندگی بهتری برخوردار خواهند شد اما بهنظر میرسد گاهی اطلاع از خواسته خود بسیار دشوار است.
همه ما دوست داریم دیگران رفتار خوبی با ما داشته باشند، به ما احترام بگذارند، رفتار تحقیرآمیزی با ما نداشته باشند و هیچگاه به ما توهین نکنند. بسیاری از ما گمان میکنیم کوچکترین مخالفتی با ما حکم اهانت کردن و نادیده گرفتنمان را دارد حال آنکه در واقع هر کس میتواند نظر و خواست خود را داشته باشد اما اگر طوری آن را ابراز کند که بهگونهای تحقیرآمیز بهنظر برسد، باز مقصر کیست؟
ما همیشه عادت کردهایم وقتی رفتار نامناسبی با ما میشود، بلافاصله طرف مقابل خود را زیرسؤال ببریم، خودمان را به دور از هرگونه اشتباهی قلمداد کرده و اینطور وانمود کنیم که ظلمی غیرقابل بخشش به ما روا شده است. اما اینگونه طرز برخورد در درجه نخست خود ما را آزار میدهد. متاسفانه ما در مقامی نیستیم که از دیگران بخواهیم هیچگاه به ما اهانتی نکنند اما آنقدر قدرتمند هستیم که بتوانیم بر خودمان تسلط داشته باشیم و بیش از حد تحتتاثیر رفتار اطرافیان قرار نگیریم.
امکان دارد ترس مانع از آن شود که احساسات خود را درک کنید. شاید هم بهقدری با احساسات خود غریبه هستید که عملا معنای آنها را فراموش کردهاید اما هرگز در این مرحله تسلیم نشوید؛ گام بردارید، به پیش بروید و ابراز وجود کنید. به احتمال زیاد هنگامی که گامی به جلو برمیدارید، از هدف خود آگاه میشوید.
شاید تنها خواسته شما این باشد که احقاق حق کنید و دوست نداشته باشید که دیگران هرگونه که میخواهند با شما رفتار کنند. در مواقعی نیز به این نتیجه میرسید که ممکن است هدفهای شما با یکدیگر در تضاد باشند؛ مثلا ممکن است بخواهید هیچگاه مورد اهانت و بیحرمتی کسی قرار نگیرید، حال آنکه خودتان دائم رفتار توهینآمیزی با دوستان و آشنایانتان دارید. بدون شک این ناآگاهی شما مانع از برقراری ارتباطی صحیح و لذتبخش با دیگران میشود.
مایکل، دانشجوی سال سوم جامعهشناسی است. او درحالیکه از شدت عصبانیت کیف خود را روی تختش میاندازد، برافروخته و مضطرب در ذهن خود بهدنبال علت رفتار توهینآمیز دوستش میگردد؛ «او چطور بهخود اجازه داده تا این حد به من توهین کند. من که همیشه برای دیگران احترام قائلم. این رفتار او باعثشده همه به چشم دیگری به من نگاه کنند.
باید به فکر تلافی باشم. هیچگاه نمیتوانم او را ببخشم. باید بداند چقدر از او رنجیدهام...». اما به راستی چرا از دیگران میرنجیم. مایکل در جمع دوستان خود مشغول غذا خوردن بود که ناگهان یکی از دوستانش بعد از اینکه نوع نشستن و غذا خوردن او را مسخره کرد، به او گفت که تو هیچ وقت نمیتوانی درست رفتار کنی! مایکل نیز از شدت عصبانیت به او گفت که هیچگاه نمیتواند این رفتار توهینآمیزش را ببخشد! در بررسی رفتاری اشخاص درمییابیم که بعضی گونههای شخصیتی از اینکه بدون دلیل یا با دلایلی خاص، دیگران را بیازارند لذت میبرند.
به غیر از این دسته افراد که بهگونهای از ضعف شخصیتی خاصی رنج میبرند، میتوان گفت که ما در بسیاری از مواقع به دیگران اجازه میدهیم که رفتاری توهینآمیز با ما داشته باشند یا در اصطلاح به ما بیحرمتی کنند.
در مثال مذکور، مایکل از لحاظ شخصیتی بهگونهای است که بسیار برونگراست؛ با دیگران رفتار دوستانهای دارد، معمولا خیلی راحت آنچه میخواهد به آنها میگوید و در اصطلاح خود با آنها شوخی دارد! در عوض تحمل کوچکترین بیاحترامی را ندارد. ایراد اینگونه رفتار این است که دیگران همیشه بهخود اجازه میدهند که خیلی راحت نظرشان را به مایکل بگویند زیرا مایکل نیز چنین رفتاری با آنها دارد.
به خاطر داشته باشید وقتی برای خود مرزی قائل نباشیم و خود نیز با دیگران خیلی راحت رفتار کنیم و متوجه نشویم امکان دارد آنها نیز از دست ما برنجند، دیگران هم بهگونهای با ما رفتار میکنند که گاه تحملش را نداریم؛ احساس میکنیم به ما توهین شده، آزردهخاطر میشویم و شاید هم گوشهگیر، مضطرب و تنها بمانیم.