منطق کودکی ام!
با منطق کودکی ام سال ها زیستم ، زندگی کردم و عمرم را سپری کردم ...
و حال به منطق کودکی ام می نگرم خنده ام می گیرد ...
خنده ای به ژرفای اقیانوس ...
و منطقی که الان با آن رو به رو هستم به من می گوید که منطق کودکی ات ، بیهوده بوده است ، منطق کودکی ات متعلق به این دنیا نیست، از جنس دیگری ست ، به کارت نمی آید ...
راست می گوید به کارم نمی آید ، نتیجه ی منطق کودکی ام یعنی در رنج، اندوه و تنها بودن ...
منطق کودکی ام همواره می گفت:
پاداش بخشش ، بخشش است ...
پاداش مهربانی ، مهربانی است ...
پاداش گذشت ، گذشت است ...
اما حال چه؟
حال منطق این دنیا به من می گوید:
پاداش نیکی کردن چیزی جز بدی نیست ...
دیگر توان زندگی با منطق کودکی ام را ندارم ، با منطق کودکی تنها توانستم رفاه خودم را بیشتر نابود کنم ...
منطق کودکی ام به من می گفت دوست بدار هر آنکه تو را دوست ندارد ، عشق بورز بدون در نظر گرفتن احساس طرفت، گرامی بدار هرآنکس باکمالات تر باشد، بدون چشم داشت نیکی کن، همیشه آماده ی کمک به دیگران باش ...
اما منطق این دنیا چیز دیگر می گوید:
دوست داشتن کسی که تو را دوست ندارد یعنی حماقت محض ..
عشق ورزیدن بدون در نظر گرفتن پاداش یعنی انتظار بیهوده ...
ستایش کمالات اخلاقی یعنی فقر و بیچارگی ..
انجاک کار بدون چشم داشت یعنی بی عرضگی ...
تا زمانی که چیزی به نام تحصیلات و شهرت هست نیازی به کاملات اخلاقی نیست ...
کمالات اخلاقی جایی در این دنیا ندارد، ارزشی ندارد چرا که همه ی آدم ها دنبال بهتر زندگی کردن هستند نه زیبا زیستن!
آدم هایی که با منطق کودکی شان زندگی می کنند وجو دارند اما کم هستند...
آن ها را فقط تاریخ ستایشان کرده است ، نه جامعه شان!
کدام را بر گزینم ، در رفاه زیستن را یا در زیبایی زیستن را؟
بی دغدغه و راحت تر زندگی کنم یا با رنج و اندوه ناشی از انسان ها؟
اگر در رفاه زندگی کنم دست یافتن به شهرت ، خانه ، به همسر بسیار بسیار آسان تر است اما دیگر زیبایی جایی ندارد ...
اگر من هم همانند دیگران در بهتر زیستن تلاش کنم پس دیگر چه کسی باقی خواهد ماند برای شاد زیستن؟! اگر من هم از زیبا زیستن دست بردارم پس چه بر سر منطق کودکی مان می آید؟ آیا اگر یاد او را زنده نداریم نابود نخواهد شد؟ نمی دانم
اما می دانم که راه من جداست ، من لذت زندگی را در زیبا و شاد زیستن می بینم!
همیشه پیروز میدان منطق این دنیا بوده است و منطق کودکی عاقبتی جز دشمنی و بدبختی(از نظر دنیا) نداشته است اما ...
اما روزی فرا می رسد که منطق کودکی هم بتواند بایستد و قد علم کند و مبارزه کند...
و روزی که منطق کودکی بتواند پیروز شود مطمئنا آن روز دنیای انسان ها هم تاب نمی آورد و به همراه منطقش نابود خواهد شد ...
پس برای پیروزی منطق کودکی ام و به امید آن روز خواهی زیست!
نویسنده: مجید سلیمیان
ممون از ستاره کویر به خاطر ایجاد ایده ی این مقاله!
علاقه مندی ها (Bookmarks)