وابستگی چیست؟و چرا بوجود می آید؟
رفتار و کردار و حتی احساسات ما از افکار و باورهایمان سرچشمه می گیرند. زندگی امروز مان نتیجه فکر دیروز و فکر امروز مان زندگی فردایمان را خواهد ساخت. پس عامل اصلی خوشبختی و یا ناکامی در زندگی خود ما هستیم و نه کس دیگری. هر چه بیشتر از وابستگی خود به دیگران بکاهیم و به وابستگی به خود بیافزائیم سر نخ زندگی خود را بیشتر تحت کنترل خواهیم داشت.
یکی از عوارض وابستگی فرار از خود است، بدون توجه به اینکه انسان از همه می تواند فرار کند، بجز از خود! راهی بجز کنار آمدن با خود وجود ندارد. کنار آمدن با خود، یعنی وقت برای خود گذاشتن با این هدف مندی که بتوان استعددادها و نیز نقاط ضعف خود را شناسائی کرد. از توانمندیها حداکثر استفاده را برده و در بهبودی نقطه ضعف ها سعی و کوشش خود را بعمل آورد.
این کوشش ها به انسان اعتماد به نفس داده و او را از وابستگی به یک رابطه ی هم بستگی هدایت می کند. انسان وابسته در خدمت نیازهای خود و انسان هم بسته با نیازهای خود زندگی میکند.
وقتی فردی احساس می کند که بدون فرد دیگری زندگی برایش غیر ممکن است او دچار خلاء ایست که آن فرد برایش پُر کرده و فکر می کند که دیگر او قادر نیست به تنهائی این خلاء را پُر کند. مثل این است که او کلید خانه ی زندگی خود را بدست دیگری سپرده و با رفتن آن فرد، او دیگر بی خانمان شده است.
برای خوانندگان عزیز سوء تفاهم نشود که نگارنده به هیچ وجه عشق و رابطه ی عاطفی را نفی نمی کند. عشق و روابط عاطفی مهمترین انگیزه برای زندگی است اما خیلی ها عشق واقعی را با وابستگی عاطفی اشتباه می گیرند. خزانه ی قلب یک عاشق مملو از مهر و محبت است. او به ارزش ها و توانمندیهای خزانه خود واقف است. آماده است که این خزانه را با خزانه ی پر بار عاشق دیگری تقسیم کند.
انتخاب شخص برای تقسیم این خزانه بسیار مهم و سرنوشت ساز است. یک عاشق واقعی کسی را انتخاب می کند که همانند خودش خواهان تقسیم و نه تصرف این خزانه باشد. اگر او یک وابسته باشد دنبال کسی خواهد بود که بتواند خزانه ی خالی او را پُر کند.
اغلب مواقع با کسی برخورد خواهد کرد که او هم خزانه اش خالی است و در انتظار پُر کردن خزانه خود است. دو خزانه ی خالی و تهی چگونه می توانند خزانه های همدیگر را پُر کنند.
افراد وابسته ای که می خواهند از تنهائی خود فرار کرده و این تنهائی را با فرد دیگری تقسیم کنند در حقیقت این تنهائی را دو برابر کرده اند.
غافل از اینکه تنهائی یکنفره بمراتب قابل تحمل تر از تنهائی دو نفره است.
انسان وابسته ای که نمی تواند بدون فلان کس به زندگی خود ادامه دهد باید آن مسئله را برای خود روشن سازد که انتظارات او از این شخص چیست و از او چه می خواهد و باید آن چیز ها را از خود بطلبد.
بین دوست داشتن و نیازمند بودن تفاوت زیاد است. در دوست داشتن واقعی انسان شخص مورد نظر را برای خودش، توانمندیهایش، استعدادهایش و نه برای نیازهای خود دوست دارد. انسانهای وابسته در حقیقت اول وابسته به نیازهای خود هستند و شخص مورد نظر را وسیله ای می دانند که بتواند به نیازهای آنها جامه ی عمل بپوشانند.
زمانی که انسان در خدمت نیازهای خود زندگی میکند برده ی آنها خواهد بود، ولی هنگامی که با نیازهای خود زندگی کند در آنها تعادل و توازن بوجود می آید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)