منم زیبا



تو بگشا گوش دل،پروردگارت با تو می گوید

تو را در بی کران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا،من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را،بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم،آهسته می گویم،خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم،تویی والاترین مهمان زیبایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات را گر چه بشکستی،ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که می ترساندت از من؟رها کن آن خدای دور

آن نا مهربان معبود،آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت ! خالقت!اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی

به پیش او دست خالی خود را....با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام!آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمی فهمد،به نجوایی صدایم کن،بدان آغوش من باز است!!!!!

قسم بر عاشقام پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن،تکیه کن بر من

قسم بر روز،هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور،رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم،شروع کن،یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من

تو بگشا دل پروردگارت با تو می گوید:

تو را در بی کران دنیای تنهایان،رهایت من نخواهم کرد


سهراب سپهری