دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: داستان عشق و وفاداری پانته آ

  1. #1
    کاربر جدید
    نوشته ها
    76
    ارسال تشکر
    473
    دریافت تشکر: 316
    قدرت امتیاز دهی
    26
    Array

    پیش فرض داستان عشق و وفاداری پانته آ

    داستان : مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. در میان غنائم زنی بسیار زیبا بود که گفته می شد زیباترین زن شوش است . نام این زن "پانته آ" وشوهر او "آبراداتاس" بود که برای ماموریتی از جانب پادشاه خود به ماموریت رفته بود.
    کوروش وقتی داستان زیبایی "پانته آ" را شنید و دانست که همسر او هنوز زنده است گفت : صحیح نیست که این زن شوهردار برده ی من شود . او را به یکی از ندیمان خود سپرد که از او نگه داری کند و هنگامی که شوهرش از ماموریت بازگشت او را به شوهرش برگرداند.
    اطرافیان کوروش با توصیف زیبایی های این زن به کوروش گفتند لااقل یک بار او را ببین اما کوروش نپذیرفت.
    ندیم کوروش مردی بود به نام "آراسپ" و پانته آ را به او سپرده بودند. زیبایی پانته آ عنان اختیار از آراسب ربود و او را به طمع در پانته آ واداشت. پانته آ از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نیز آراسپ را سرزنش نمود و زن را از دست او نجات داد. آراسپ مرد نجیب و پاکی بود ولی زیبایی بی حد پانته آ موجب طمع او شده بود. او که به شدت شرمنده شده بود برای جبران گناه خود به دنبال آبراداتاس رفت (از طرف کوروش) و او را به سوی ایران فرا خواند.
    آبرداتاس به ایران آمد و داستان را شنید. و در برابر جوانمردی کوروش به یاران او پیوست و در لشگر او به خدمت ایستاد.
    در یکی از جنگها هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت: قسم به عشقی که میان من و توست کوروش جوانمردی بزرگی در حق ما کرد. و اکنون باید ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او مرا برده خود ندانست و نیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند. بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم. پس چون برادر در رکاب او شمشیر بزن ومبارزه کن.
    در آن جنگ آبراداتاس شجاعانه نبرد می کند و کشته می شود و پانته آ به بالای جسد او می رود و به شیون وزاری می پردازد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش می کند که مواظب باشند کار دست خودش ندهد . پانته آ با شیون و زاری که دل تمام لشگر را به درد آورده بود بر بالین همسر خود نوحه می کرد و می گفت : افسوس ای دوست باوفا و خوبم ما را گذاشتی و در گذشتی … به درستی که همانند یک فاتح در گذشتی.
    پس از آن در پی غفلت ندیمه چاقویی که همراه داشت را در سینه خود فرو کرد و در کنار جسد شوهرش جان سپرد . هنگامی که خبر به کوروش می رسد ندیمه نیز از شرم خود را می کشد . برای همین است که جسد دو زن را در تابلو می بینیم . و باقی داستان که در تابلو مشخص است . آری چنین است که بزرگمردی به نام کوروش در تاریخ جاودانه می شود.
    در لغت نامه دهخدا ذیل عنوان "پانته آ" و نیز در "کوروشنامه گزنفون" این داستان نقل شده است.

  2. کاربرانی که از پست مفید *atusa* سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شعر: عشق گاهی...!
    توسط warrior در انجمن عارفانه و عاشقانه
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd March 2011, 11:32 AM
  2. مقاله: عشق اصطرلاب اسرار خداست
    توسط AreZoO در انجمن ادبیات غنایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 8th September 2010, 05:29 PM
  3. معرفی: مروري بر مجموعه داستان گداها هميشه با ما هستند اثر توبياس وولف
    توسط *میترا* در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th October 2009, 10:50 AM
  4. ماهیت عشق
    توسط MR_Jentelman در انجمن روانشناسی خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 20th June 2009, 07:10 PM
  5. معرفی: آنتو‌ن پاولوويچ چخوف
    توسط diamonds55 در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 21st January 2009, 04:45 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •