درفضاي شهر غم جولان دهد قصه هاي ورد زبان مردمان شهرم تنها نجوائي كه دارد از حسرت و هجران و دلتنگي مي گويددر سمتي از شهر بزرگ مردي از ميان ما رفته است كه سالها برايمان عشق و افتخار به ايران داده است در سوي ديگر پدري از ميان ما رفته است كه عاشق فرزندانش بود پدري كه با تمامي وجود دلش براي پسر و دختركش مي تپيد و اين تنها قصه اين شهر نيست اما يزدان پر مهر بهر توانم اين قصه ها را نصيب من كرده است نجواي رفيق دور و نزديك سالهاي كودكي و نوجواني و جوانيم به سويم آيد آن نغمه اي كه دائي محمود عزيزم برايم بارها نجوا مي كرد
- اين نيز بگذرد
ولي گذشتني نبود مگر ياد را مي توان گذراند ؟ قصه زيستن ما چقدر كوتاه است ؟ خاطرات مي مانند و تنها يادها ماندني است به زندگي مي انديشم عده اي آن را باتلاق ناميده اند آن دگري خواب و رفيقي مرا گفت كه براي زندگيم نام فيلمي را انتخاب كنم گوئي او زيستن را شعبده اي از هنر هفتم مي داند اما دوست دارم از زندگي با واژه " باغ " ياد كنم
هر کد ام از ما یک با غ بزر گ در و جو د مان دار یم من نام آن باغ را ” باغ ز ند گی من “می گذ ار م در این با غ دانه های مختلفی در طو ل ز ند گی کاشته ایم دانه هائی که بر خی بزر گ شد ند و بر خی همان ابتد ا سو ختند و نابو د شد ند بر خی بزر گ شد ند اما طعم میو ه های آنها خیلی تلخ بو د بعضی ها خیلی شیر ین و بر خی گس و بر خی کمی شیر ین در سایه بر خی از در ختان آن آر مید یم حتی یک لحظه اما همان لحظه هم د نیائی بو د در بر خی مو اقع این یک دم سایه و خنکی را هم در یغ کر د ند و بر خی همو اره مهر بان بو د ند و سایه گستر طو ر ی که هر گاه در آتش در د های ز مانه می سو ختی به تو خنک آرامش داد ند این با غ ز ند گی هم مثل تمامی با غها اسر ار خو د را دار د اسر ار و و قایعی که فقط با غ آن که صاحب آن است با آن ارتباط بر قر ار می کند این با غبان می داند کد ام گل و گیاه و در خت کی و چگو نه بو جو د آمد ه است و چقدر تو جه و مر اقبت نیاز دار د ابز ار این باغبان با غ ز ند گی صبر و شکیبائی است با غبان این با غ می داند که حافظ گفته است

ای دل به صبر کو ش که حق ر ها نکند

چنین عز یز نگینی به دست اهر یمنی

با غبان این با غ می داند که نظر دیگر باغبانان در باغش چندان اهمیتی ند ارد چر ا که عشق او ر ا ندار ند و چون عشق او ر ا ند ار ند پس صبر او ر اهم ند ار ند و پس ایمان و امید او ر ا هم ند ار ند و می دانیم آن که اختیار اد ار ه با غ ز ند گیش به دست باغبان دیگر ی است چه بر سر او می آید اصو لا باغبانی که در مو ر د با غ تو سخن می گو ید خو د با غی سو خته دارد اما حالا با من و تو است که بذر این با غ را انتخاب کنیم می خو اهیم بذر عشق در این با غ بکار یم یا نفر ت ؟ خنکای جاو د ان آر امش و د ل با ختن و عاشقی جاو د انگی را می خو اهیم یا به دنبال هو س و فتنه و حسد هستیم ؟ صبر و شهامت ز یستن را دار یم ؟ باغ ز ند گی شما چگو نه است ؟ دو ست دار ی چه جو ر باغبانی باشی؟