دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

  1. #1
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    Lightbulb برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    تکاپو

    دیدمت باز در گذرگاهی
    از پی سال ها جدایی ها.
    کودکی باز زنده شد در من:
    آن صفاها و بی ریایی ها...
    زنده شد بوسه های پنهانی
    که شب اندر خیال ما می ریخت
    روز، اما کنار یکدیگر
    همه از چشم ما حیا می ریخت
    آه از آن گفته های عشق آمیز
    که به دل بود و در نهان ما را
    لیک جز درس و جز کتاب، سخت
    خود نمی رفت بر زبان ما را
    دیدمت، دیدمت، ولی افسوس
    که تو دیگر نه آن چنان بودی
    من خزان دیده باغ دردانگیز،
    تو خزان دیده باغبان بودی!
    پنجه ی غول سرکش ایام
    زده بر چهر تو شیاری چند؛
    مخمل گیسوی سیاه مرا
    دوخته با سپیدی تاری چند.
    رفته ایام و، دیده ی من و تو
    هم چنان سوی مقصدی نگران...
    وه، چه مقصد، که کس نجسته ورا
    زین تکاپو- نه ما و نی دگران.
    ما که بودیم؟- رهنوردی کور
    در گذرگاه، راه گم کرده،
    یا به زندان عمر، محبوسی
    گردش سال و ماه گم کرده.
    ما که بودیم؟ - رود پرجوشی
    پی دریا به جست و جو رفته،
    لیک در کام ریگزاری خشک
    نیمه ره ناگهان فرو رفته.
    ما که بودیم؟ - شمع پرنوری
    شعله افکن به جان خاموشی،
    شب به پایان نرفته، سوخته پک
    خفته در ظلمت فراموشی.
    سال ها رفت و، سال های دگر
    باز، چون از کنار هم گذریم،
    همچنان خسته از طلب، شاید
    سوی مقصود خویش ره نبریم
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  2. کاربرانی که از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند.


  3. #2
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    شور نگاه

    به محمّد نوری
    عاشق نه چنان باید
    کز غم سپر اندازد
    در پای تو آن شاید
    کز شوق سر اندازد
    من مرغک مسکین را
    هرگز سر وصلت نیست
    در قلّه ی این معنی
    سیمرغ پر اندازد
    در عشق گمان بستم
    کآرامش جان باشد
    با عقل بگو اینک
    طرحی دگر اندازد
    چون خک، مرا یکسر،
    بر باد دهد آخر
    این عشق که بر جانم
    هر دم شرر اندازد
    همچون صدف اندر جان
    پرورده امش پنهان
    این قطره که بر دامان
    مژگان تر اندازد
    دل چشمه ی خون گردد،
    وز دیده برون گردد
    ترسم چو فزون گردد،
    کاشانه براندازد
    آن قامت و آن بالا
    دارد چه حکایت ها
    زیباست ولی در پا
    دام خطر اندازد
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  4. #3
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    شراب

    بودم شراب ناب به مینای زرنگار:
    مستی ده و لطیف و فرح بخش و خوشگوار،
    رنگم به رنگ لاله ی خود روی دشت ها
    بویم چو بوی وحشی گلهای کوهسار.
    او، از رهی دراز به نزدیک من رسید
    آزرده جان و تشنه و تبدار و خسته بود
    در دیده اش تلاطم اندوه، آشکار،
    بر چهره اش غبار ملالت نشسته بود.
    چشمش به من افتاد و به ناگاه خنده زده زد؛
    من همچو گل ز خنده ی خورشید وا شدم.
    پُر کرد جامی از می و شادان به لب نهاد
    آه از دمی که با لب او آشنا شدم
    نوشید او مرا و درنگی نکرد و، من
    آمیختم به گرمی ی ِ‌ کام و گلوی او؛
    مستی شدم، ز جان و تن او برآمدم،
    چون آتش دمیده بر افروخت روی او،
    زان خستگی که در تن او بود اثر نماند،
    سرمست، خنده ها زد و گُلْ از گُلشن شکفت،
    مینای بی شراب مرا گوشه یی فکند؛
    زان پس میان قهقهه فریاد کرد و گفت:
    "-هر چند کام تشنه ی من ناچشیده بود
    زین خوب تر شراب گوارای دیگری،
    زان پیشتر که رنج خمارم فرا رسد
    باید شراب دیگر و مینای دیگری
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  5. #4
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    بی شکیب

    نامه ام را به من باز ده- وای!...
    آنچه در او نوشتم، فریب است:
    کی مرا عشقی و آتشی هست؟
    کی مرا از محبت نصیب است؟
    نامه ام را به من بازده - وای!...
    آن چه خواندی به نسیان سپارش:
    گفتمت:"دوست دارم"؟ - ندارم!
    این دروغ است... باور مدارش!
    در دل این شبانگاه ِ خاموش
    گِرد من کودکان خفته هستند:
    این نفس های سنگین و آرام
    گوییا بر من آشفته هستند.
    آتشی می فروزد به جانم
    سرزنش های پنهانی من.
    در فضا خامشی می پذیرد
    ناله های پشیمانی من.
    من که صدبار با خویش گفتم:
    درد بی عشقیم جاودانی ست.
    پیکر سرد بی آرزویم
    گور تاریک عشق و جوانی ست.
    من که نقش امید هوا را
    از نهانخانه ی دل ستردم،
    پس برای چه پیمان شکستم؟
    پس چرا توبه از یاد بردم؟
    گوش کن: ای نفس های سنگین
    صد زبان با همه بی زبانی ست-
    آه، بشنو که اینها نفس نیست،
    ناله و شکوه و سرگرانی ست
    من ندانسته بودم- دریغ-
    تا چه اندازه خودکام و پستم!
    وای بر من، ببخشای، یارب
    کاین همه خودسر و خودپرستم!
    نامه ام را به من بازده ... وای!...
    آن چه خواندی به نسیان سپارش:
    گفتمت دوست دارم؟ ندارم!
    این دروغ است... باور مدارش!

    دلم تنگه پرتقالِ من!


  6. #5
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    بهانه

    بیا که رقص کنان جام را به شانه کشم
    به بزم گرم تو، چون شعله یی، زبانه کشم
    به ککل تو نهم چهره و بگریم زار
    به تار عشق، ز الماس سفته دانم کشم
    شوم چو پرتو مهتاب و تابم از روزن
    که تن به بستر گرمت بدین بهانه کشم
    شوم درخت برومند وسرکشم از بام
    که دست شوق تو را سوی بام خانه کشم
    شوم چو برق جهان سوز خشمگین، که مگر
    به کوه درد و غمت، سخت، تازیانه کشم
    هزار چک دلم شد ز تاب این حسرت
    که پنجه در سر زلفت بسان شانه کشم
    به چشم، سرمه کشم تا دلت بلرزد سخت
    هنر بود که خدنگی براین نشانه کشم
    شبی به کلبه ی سیمین، اگر به روز آری
    دمار از غم ناسازی زمانه کشم
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  7. #6
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    تاریکی شب

    من به رغم دل بی مهر تو دلدار گرفتم
    گشتم و گشتم و بهتر ز تو را یار گرفتم
    خنده یی کردم و دل بُردم و با لطف ِ نگاهی
    تا بمیری ز حسد وعده ی دیدار گرفتم!
    دامن از دست من، ای یار! کشیدی، چه توانم؟
    گله یی نیست اگر دامن اغیار گرفتم.
    بعد ازین ساخته ام با، نی و چنگ و می و ساقی
    بی تو من دامن ِ ‌این چار با ناچار گرفتم
    لیک باور مکن ای دوست! که این راست نگفتم
    انتقام از دل سنگ تو، به گفتار گرفتم!
    من کجا یاد تو از خاطر سودازده راندم؟
    یا کجا جز تو کسی یار وفادار گرفتم؟
    تا رُخت شمع فروزنده ی بزم دگران شد
    من چو تاریکی شب گوشه ی دیوار گرفتم
    گله کردی که چرا یار تو یار دگران شد
    دیدی، ای دوست، به یاری ز تو اقرار گرفتم؟
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  8. #7
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    گل زهر

    سالها پیش، خاطر رنجور
    شادمان بود و نوبهاری داشت،
    دل من باغ دلفریبی بود:
    سبزه یی داشت، لاله زاری داشت...
    آفتاب محبت گرمی
    گل او را به ناز می پرورد،
    هر سحر دیده ام چو می شد باز،
    شاخه یی می دمید و گل می کرد...
    رفت چندی ّ و حیف! دانستم
    گل این باغ رنگ قهری داشت،
    غنچه ی دلفریب زیبایش
    عطر آمیخته به زهری داشت.
    سحری با دو چشم اشک آلود
    همه را خشمگین ز بُن کندم،
    آن همه عشق و ناز و مستی را
    پیش پای زمان پرکندم.
    سال ها رفت و گلشنم پژمرده؛
    خاطرم دشت سنگلاخی شد:
    نه به شاخی نهال او آراست،
    نه به برگی نهفته، شاخی شد.
    لیک کنون، که آفتاب دگر
    دامن خویش را بر او گسترد،
    مژده آرید، مژده ای یاران!-
    باز هم سنگلاخ گل آورد!
    بگذارید دشت بی جانم
    با بهاری دوباره زنده شود؛
    بشکفد غنچه های دل، تا باز
    عطرشان زهری و کشنده شود
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  9. #8
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    درخت تشنه

    ز من مپرس کیم یا کجا دیار من است
    ز شهر عشقم و، دیوانگی شمار من است
    منم ستاره ی شام و تویی سپیده ی صبح
    همیشه سوی رهت چشم انتظار من است
    چو برکه، از دل صافم فروغ عشق بجوی
    اگرچه ایت غم چهر پرشیار من است
    مرا به صحبت بیگانگان مده نسبت
    که من عقابم و، مردار کی شکار من است؟
    دریغ، سوختم از هجر و، باز مُرد حسود
    درین خیال که دلدار در کنار من است
    درخت تشنه ام و، رسته پیش برکه ی آب
    چه سود غرقه اگر نقش شاخسار من است؟
    به شعله یی که فروزد به رهگذار نسیم
    نشانی از دل پرسوز بیقرار من است
    چو آتشی که گذاردْ به جای خکستر
    ز عشق، این دل افسرده یادگار من است
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  10. #9
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    زنجیر

    برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام،
    خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام
    اشک ابرم کاینچنین بر خک ره غلتیده ام
    واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده ام
    قطره یی بر خامه ی تقدیر بودم - رو سیاه -
    بر سپیدی های اوراق زمان افتاده ام
    جای پای رهرو ِ عشقم، مرا نشناخت کس
    بر جبین خک، بی نام و نشان افتاده ام
    روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم
    غرق اشک خود؟، کنون چون ریسمان افتاده ام
    کوه پا برجا نِیم، سرگشته ام، آواره ام
    پیش راه باد، چون ریگ روان اقتاده ام
    شاخه ی سر درهمم، گر بر بلندی خفته ام
    جفت خک ره، چون نقش سایبان افتاده ام.
    استوارم سخت، چون زنجیر و، رسوا پیش خلق:
    همچنان از این دهان در آن دهان افتاده ام
    قطره یی بی رنگ بودم، نور عشق از من گذشت
    بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده ام
    آه، سیمین، نغمه های سینه سوز عشق را
    این زمان آموختندم کز زبان افتاده ام!

    دلم تنگه پرتقالِ من!


  11. #10
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : برگزیده اشعار سیمین بهبهانی

    سفره ی رنگین

    رخ نغز و دل گرم و لب شیرین داری:
    گر کسی حُسن، یکی داشت، تو چندین داری
    چنگ در پرده ی عشاق زن، ای چنگی ی ِ عشق!
    که درین پرده عجب پنجه ی شیرین داری!
    دامن آلوده به خون تو شد، ای دل، غم نیست
    که به بزم شب خود سفره ی رنگین داری
    حالم، ای چشمه ی جوشنده! به شب می دانی
    که خود از سنگ سیه بستر و بالین داری
    امشب، ای شمع، بسوز از غم و دردم که تو هم
    با من سوخته جان الفت دیرین داری
    آسمانا! ز ستم های تو خورشید گرفت
    دامنت سبز! جگر گوشه ی خونین داری
    تو که خود عاشق و دیوانه ی یار دگری
    کی خبر از دل دیوانه ی سیمین داری؟
    دلم تنگه پرتقالِ من!


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مقاله: سبک اشعار بهار ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 1st October 2010, 02:30 PM
  2. مقاله: از رند حافظ تا کولی سیمین ( قسمت اول )
    توسط AreZoO در انجمن نقد و بررسی ادبی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 07:37 PM
  3. مقاله: شعــــــر و ادب پـــــارســـــــــی
    توسط AreZoO در انجمن تاریخ ادبیات ایران و جهان
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 12th September 2010, 02:11 PM
  4. اشعار سیمین بهبهانی
    توسط ElaBel در انجمن قطعات ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 5th July 2010, 06:39 PM
  5. معرفی: فهرست نام های اصیل دختران ایرانی
    توسط *مینا* در انجمن دستور زبان فارسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th March 2010, 02:30 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •