☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼

نقش شيوخ خانقاه در دولت صفويحكومت صفويان را شايد به جرائت بتوان اولين حكومت ايدئولوژيكي به حساب آورد كه بناي حكومت خود را بر باورهاي صوفي گرايانه قرار داده و از اين راه استفاده فرآوان بردند.

مقدمه:
حكومت صفويان را شايد به جرائت بتوان اولين حكومت ايدئولوژيكي به حساب آورد كه بناي حكومت خود را بر باورهاي صوفي گرايانه قرار داده و از اين راه استفاده فرآوان بردند.رهبران اوليه نهضت صفويه و بعدها به ميزان كمتري ، پادشاهان بعدي ، در نزد طرفداران خودشان مقام والاي معنوي داشتند. آنها به عنوان مرشد كامل براي خود تصويري معنوي و خدايي ساخته بودند كه باعث مي شد پيروانشان نسبت به آنها سرسپردگي كامل داشته باشند. از طرف ديگر پادشاهان اوليه صفوي سعي نمودند از تشكيلات عظيمي كه بر اساس باورهاي صوفيانه در خانقاه و رباطها شكل گرفته بود ، به عنوان نيرويي منسجم و تشكيلاتي براي پيشرفت كارهاي تبليغاتي و حتي نظامي استفاده نمايند.(سيوري ص 30)
در راس اين تشكيلات عظيم ، مقام معنوي خليفه الخلفا قرار داشت كه در نظر صوفيان از اهميت فراواني برخوردار بود. اين مقام معنوي كه بعدها وجودش در تشكيلات حكومت صفوي غير قابل انكار بود ، در طول دوران طولاني حكومت صفويان دچار حوادث و فراز و نشيب هاي گوناگوني شد.
مي توان گفت كه اگر به ابتدا و انتهاي اين دوره بپردازيم ، مقام خليفه الخلفا در ابتداي كار صفويان از مقامهاي بسيار حساس و مهم به شمار مي رفت . ولي هر چه كه به انتهاي اين دوره نزديك مي شويم ، به خصوص در دوران آخرين پادشاهان ، از اهميت اين مقام كاسته مي شود. آنچه كه در اين تحقيق به دنبال پاسخگويي به آن هستيم ، جواب اين پرسشهاست كه:
اهميت و مقام خليفه الخلفا در ابتداي كار صفويه چه بود؟
موقعيت خليفه الخلفا در اواخر دوران صفويه در كجا قرار داشت؟
سير تحولات و منحني تغييرات مقام خليفه الخلفا در دوران صفويه چگونه بود؟
آنچه كه بيانش در اين جا سودمند به نظر مي رسد اين است كه منابع دوران صفويه اشاره چنداني به اين مقام نكرده اند و لذا منابع ما براي انجام اين تحقيق بسيار محدود بود. آنچه را هم در اين مورد مي بينيم به نحوي مربوط به تزلزل اين مقام در اواخر دوران صفوي است و لذا مي بايست با ديده احتياط به آن نگريست.

خليفه الخلفا در ابتداي دوران صفوي

بررسي منابع صفوي ، چنين استنباطي را ايجاد مي كند كه مقام خليفه الخلفا در ابتداي پيدايش و گسترش صفويه از مقامهاي مهم اين دولت بوده است . قبل از ايجاد حكومت و در آستانه سياسي شدن تشكيلات صفويه اين مقام و كلا خانقاه تحت امر او به عنوان محلي براي نظارت بر تشكيلات گسترده صفوي و انجام امور صوفيانه بود و خليفه الخلفا به عنوان نايب و استاد شاه محسوب مي شد. مينورسكي در اين باره مي گويد:
«خليفه الخلفا به منزله نايب و استاد شاه به حساب آمده و بر اين اساس نمايندگاني را به ايالات مي فرستاد. شاه با اين منصب نه تنها بر قزلباشان صفوي نظارت مي كرد بلكه بر تشكيلات گسترده پيروان در قلمرو حكومت عثماني نيز تسلط داشت.» (مينورسكي ص 104)
با شروع نهضت صفويه خليفه الخلفا ، يكي از اعضاي مهم گروه معروف اهل اختصاص بود. همانطور كه مي دانيم اهل اختصاص افرادي بودند كه نقش موثري در هدايت و رهبري جنبش صفوي از ابتدا تا زمان به سلطنت رسيدن شاه اسماعيل اول ايفا نمودند. اين گروه هفت نفره كه يكي از آنان خليفه الخلفا بود ، در تمامي مسايل و مشكلات اين دوره در كنار اسماعيل صفوي بودند و با كمك ها و تمهيدات خود زمينه شكل گيري و قدرت يافتن حكومت صفوي را فراهم آوردند. خواند مير در كتاب خود به عنوان مثال اشاره به يكي از اين تصميم گيري هاي مهم دارد:
« آن حضرت ، شاه ، عزم سفر جزم كرده در خلوتي خاص با زمره اهل اختصاص مانند عبدي بيك تواچي و حسن بيك الله و خليفه الخلفا و غير ايشان از اعيان امرا قرعه مشورت در ميان انداخت و فرمود كه چون به سبب وفور سپاه و استعداد اهل خلاف و عناد توقف در اين ولايت از رعايت طريقه حزم دور است آيا روي توجه به كدام جانب آوريم؟ » (خواند مير ج4 ص448)
آنچه كه از اين گفته ها مشخص مي گردد جايگاه مشورتي بسيار مهم خليفه الخلفا در دوران اوليه صفوي است. اما اين سوال مطرح مي گردد كه در اين دوران تنها وظيفه خليفه الخله ارائه مشورت بوده و يا به غير از جايگاه مشورتي ، در مقام عملي هم داراي جايگاهي بود است؟
براي جواب به اين سوال بد نيست كه به عملكرد يكي از معروفترين شيوخ و خلفاي صفور در آن زمان بپردازيم. اين شخص پر آوازه نور علي خليفه روملو بود كه در سال 918 هجري قمري ، به امپراطوري عثماني اعزام شد. هدف از اين اعزام بنا به گفته نويسنده كتاب احسن التواريخ ، جمع آوري صوفيان اخلاص شعار بود. نويسنده در اين مورد مي گويد:
«با رسيدن نور علي خليفه ، از صوفيان روم و مريدان آن مرز و بوم قريب سه چهار هزار سوار با خانه كوچ به وي ملحق شدند. در نبردي كه روي داد پيروزي با نور علي خليفه بود و در ارزنجان كه به تيول او مقدر بوده مستقر شد.» (حسن روملو ص 176)
بر اساس استفاده از اين متن مي توان گفت كه مقام خليفه الخلفا تنها يك مقم مشورتي نبوده و گاها خليفه در حوزه هاي عملي حتي حوزه هاي جنگي هم وارد مي شد.

موقعيت خليفه الخلفا در ادوار مياني صفوي

از زمان طهماسب صفوي به بعد كم كم در منابع رد پاي حضور خلفا و شيوخ خانقاه را در مقامهاي اجرايي و دولتي مي بينيم . حتي گاهي آنها را در مقام حكومت شهرها و نواحي كشور مشاهده مي كنيم. در كتاب احسن التواريخ اشاره به يكي از اين خلفا به نام صوفيان خليفه شده كه در زمان طهماسب حكومت شهر مشهد را داشت. ظاهرا در سال 941 كه ازبكان شهر هرات را مورد حمله قرار دادند از او در خواست كمك شد. خليفه مزبور پس از رفتن به شهر هرات ظلم و ستم را نسبت به مردم آنجه به حدي رسانيد كه طهماسب او را از سمت حكومت آنجا عزل كرد. حسن روملو در باره صفات او مي گويد:
« اصلش از شهر سيواس بود ، چهار هزار و هشتصد ازبك را در جنگ به قتل آورده بود. در روز دوشنبه و سه شنبه و جمعه از ايام هفته ، دوازده من قند به جهت حلوا و چهل من عسل به جهت حلوا و دويست كله قند و دوازده گوسفند مع يراق و دو هزار دينار در راه دوازده امام صرف مي كرد.» ( حسن روملو ص 355)
از ديگر عناويني كه در اين دوره در بين خلفا مي بينيم مقامهايي چون« ايشيك آقاسي» و «مهردار خاصه شريفه» مي باشد.همچنين در منابع، از مناصب و ماموريت هاي خلفاي وقت به ميزان زيادي سخن گفته شده است. اين گونه مناصب گرچه از طرفي مبين اين واقعيت است كه خلفا در دربار صفوي جايگاه بخصوصي داشته اند ، ولي از طرف ديگر اين موضوع را روشن مي كند كه در ادوار مياني حكومت صفويه كم كم از جايگاه رفيع و معنوي خلفا كم شده و مقامهاي تشريفاتي به آنان واگذار مي گرديد. حتي در كتاب خلاصه التواريخ به موردي برخورد مي كنيم كه يكي از خلفا به نام «كبه خليفه» را به مدد دارا بودن جثه بزرگ و قوي ، به سمت ايلچي گري به سوي ازبكان انتخاب كرده بودند:
«كبه خليفه به صولت تمام و هيبت مالا كلام در مجلس سلاطين توران ،ابوسعيد،درآمد و تبليغ رسالت به جاي آورد،كتابت طهماسب بوسيده به دست خان داد.عبيد لئيم آن كتابت كريم را بعد از مطالعه شق فرمود. خليفه متهور اصلا بيم نكرده شمشير و معجر را بيرون آورده نزد عبيد خان بر زمين نهاد ... عبيد خان خواست كه شمشير بر خليفه زند ... چون كبه خليفه را آتش صوفي گري مشتعل شده بود سخنان درشت به روي عبيد خان گفت ... » (حسيني قمي ص 208)

شاه عباس و مقام خليفه الخلفا

تا دوران شاه عباس همانگونه كه گفتيم مقام خليفه الخلفا يكي از مقامهاي رسمي و معنوي به حساب مي آمد و گرچه در سير نزولي بود ولي جايگاه خودش را تا حدود زيادي به عنوان يك موقعيت ويژه در دربار صفوي حفظ نمود.از دوران شاه عباس اول بنا به همان سياست ويژه اي كه اين پادشاه در كم كردن نفوذ سران قزلباش و خلفا داشت ، اين مقام به سطح بسيار پاييني نزول كرد و از آن پس آنها را در كارهايي همچون جاروب كشي ، نگهباني و دژخيمي مي بينيم.
اما دليل اينكه عباس اول سعي نمود از نفوذ آنها كاسته و موقعيت اجتماعي و سياسي آنان را تنزل بخشد ، به حادثه اي برمي گردد كه در سال 998 براي او اتفاق افتاد. اين حادثه مربوط به زماني بود كه عباس به پادشاهي رسيده ولي پدرش محمد خدابنده هنوز در قيد حيات بود. گروهي از صوفيان طرفدار شاه محمد خدابنده شروع به تحريكاتي در جامعه كرده و محور تحريكات آنان بر اين مبنا بود كه با وجود زنده بودن پدر ، مقام مرشد كاملي به پسر نمي رسد به عنوان اعتراض حلقه ذكر برپا كردند. بنا به گفته نصرالله فلسفي شاه عباس براي اتمام اين قضيه آنها را به مجلس مناظره دعوت كرد. صوفيان جملگي حاضر شده و از ميان خودشان سه نفر نماينده براي صحبت انتخاب كردند. شاه در مجلس مباحثه پس از گفتن دو كلمه دست به شمشير برده و هر سه نفر را كشت و بقيه هم از ترس متفرق شدند.(فلسفي ص 239)
مبارزه عباس اول با صوفيان و تضعيف مقام آنان به اين حد محدود نشد و حتي به دنبال بهانه هاي مختلفي مي گشت تا هر چند روزي گروهي از آنان را سياست كند. يكي از اين بهانه ها حادثه اي بود كه در زمان تصرف تبريز در زمان اسماعيل اول اتفاق افتاده بود. در آن زمان يكي از خلفاي صوفي به سوي دولت عثماني ميل نموده و طريقت صفوي را ترك گفته و به همراه پسرش به ترويج اطاعت از عثماني كرد. گرچه اين خليفه خائن كه نامش شاهوردي خان بود در همان زمان كشته شد ، ولي اين قضيه مستمسكي براي شاه عباس بود تا پس از گذشتن ساليان دراز بر اين حادثه ، مجددا دستور تحقيق در اين مورد صادر كند.در تاريخ عالم آراي عباسي در اين مورد مي خوانيم كه:
« گرچه صوفيان خائن كه در آن وقت روسياهي كرده بودند و روي از مرشد كامل برتافته بودند، سزاي عمل يافته به ديار عدم شتافته بودند، اما جمعي از خليفه ها و صوفيان كه هنوز در قيد حيات بودند به قتل درآمده به جزاي عمل رسيدند و غرض اصلي آن بود كه من بعد آن طبقه از دايره صوفي گري خارج بوده و صوفي از نا صوفي متميز باشد.» (اسكندر بيك منشي ص881)

مقام خلفا در نزد مردم

علي رغم كاهش قدر و منزلت صوفيان در زمان عباس يكم،در نظر عامه مردم آنها همچنان مقام قدسي خودشان را حفظ كرده بودند و مردم به آنها اعتقاد داشتند. چنان كه زيادي غذاي آنها را به عنوان تبرك برداشته و آنرا به عنوان شفاي بيماريهاي خود به كار مي بردند. حتي در دربار هم با توجه به همه تخفيف هايي كه در مقام انها ايجاد گشته بود ، باز هم در جريان اعياد خلفا به همراه ديگر صوفيان حاضر شده و به تعارف شيريني و نبات مي پرداختند.
گاهي مردم و حتي بزرگان براي طلب آمرزش و اعتراف به پيش همين خليفه الخلفا رفته و نزد آنها به اعتراف مي پرداختند.شيوه كار به اين شكل بود كه پيش او به زانو درآمده و او نيز به تكبر با عصايي كه در دست داشت به پشت آنها زده و به اين ترتيب گناهانشان را مي بخشيد

نتيجه گيری
اگر بخواهيم به صورت اجمالي و در چند جمله نتيجه بحث را بيان كنيم بايد گفت كه مقام خليفه الخلفا از صاحب منصبان عالي رتبه و موثر در رهبري نهضت صفوي در زمان اسماعيل يكم بود.به تدريجاين خلفا وارد عرصه كارهاي اجرايي شده و به مناصب مهمي حكومتي و گاه تشريفاتي دست پيدا نمودند. از زمان عباس اول كوشش زيادي در تحديد نفوذ آنها و تخفيف موقعيت آنها به عمل آمد و گرچه در عرصه دولتي كار با موفقيت رو برو شد ولي نفوذ آنها در بين توده مردم همچنان باقي بود.
منبع:سيوري ، راجر ، ايران عصر صفوي،ترجمه كامبيز عزيزي ،تهران 1372
ولاديمير مينورسكي،سازمان اداري حكومت صفوي ، ترجمه مسعود رجب نيا،امير كبير 1368
خواند مير ،حبيب السير في اخبار افراد بشر، به كوشش محمد دبير سياقي ، خيام 1362
رملو ،حسن ،احسن التواريخ، به كوشش عبدالحسين نوايي ، بابك 1357
حسيني قمي ، خلاصه التواريخ،به كوشش احسان اشراقي،تهران 1363
فلسفي ، نصرالله،زندگاني شاه عباس اول،انتشارات علمي 1364
اسكندر بيك تركمان ، عالم آراي عباسي،امير كبير 1350
http://asnad-doc.blogfa.com

☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼☼ ☼☼☼☼☼☼☼☼☼