♥♥♫ زیباترین و تاثیر گذار ترین دیالوگی که شنیدی چی بوده ؟ ♥♥♫

[LaDy Ds DeMoNa]

نصيحت به يادماندنى پدرخوانده: « دوستانت را نزديک خودت نگه دار، اما دشمنانت را نزديک تر.»

[LaDy Ds DeMoNa]

سکانس آغازين فيلم پدرخوانده که يک سکانس بسيار حرفه اي و تمام عيار است و از همان ابتداي فيلم بيننده را متقاعد مي کند که داستان فيلم را تا پايان دنبال کند : به نظر مي رسد شما هم علاقمند به مرور اين بخش از سناريو باشد:










* داخلي - روز - دفتر « دن ويتو کارليونه » - تابستان 1945


علامت کمپانى فيلم سازي پارامونت بر زمينه اي سياه نمايش ظاهر مي شود. لحظه اي مکث ، زمزمه کلماتي کوتاه به گوش مي رسد و در همين حين با حروف سفيد کلمه پدرخوانده بر صفحه ظاهر مي شود.
همانطور که اين حروف بر پرده باقي هستند، مي شنويم : « من به آمريکا اعتقاد دارم .» ناگهان تصوير نزديکي از « آمريگو بوناسِرا» را مي بينيم ، مردي 60 ساله ، بسيار مضطرب .


بوناسرا آمريکا مايه خوشبختي من شده .
همينطور که به سخنانش ادامه مي دهد ، کادر شروع مي کند به وسيعتر شدن .
بوناسرا دخترم را به سبک آمريکايي بزرگ کردم؛ بهش آزادي دادم، ولي يادش دادم که هيچوقت خانوادش رو بي آبرو نکنه. يه دوست پسر پيدا کرد، ايتاليايي نبود. باهاش رفت سينما و بعضي شب ها تا ديروقت بيرون موند. دو ماه پيش با ماشين رفتن بيرون با يه پسره ديگه. وادارش کردن ويسکي بخوره و سعي کردن ازش سوء استفاده بکنن. اون مقاومت کرد، شرافتش رو حفظ کرد. اون ها کتکش زدن. مثل يه حيوون کتکش زدن. بيمارستان که رفتم دماغش شکسته بود، چونه اش داغون بود و با سيم و پيچ نگهش داشته بودن. از شدت درد حتى نمى تونست گريه کنه. ولى من گريه کردم. چرا گريه کردم؟ چون که اون اميد زندگى من بود... چه دختر خوشگلى. حالا ديگه هيچ وقت نمى تونه خوشگل باشه. (بغض بوناسرا مى ترکد. دن به سانى اشاره مى کند که يک ليوان به او بدهد)
ببخشين... (بوناسرا ليوان را مى گيرد و جرعه اى مى نوشد) من... مثل يه امريکايى خوب، رفتم پيش پليس. دو تا پسرها رو گرفتن و آوردن دادگاه. قاضى اون ها رو محکوم کرد به سه سال زندان... زندان تعليقى. زندان تعليقى! همون روز ولشون کردن که برن! من مثل آدم هاى گول احمق توى سالن دادگاه ايستاده بودم. و اون دو تا حرومزاده، به من پوزخند زدن. اون وقت بود که به زنم گفتم، «براى گرفتن عدالت بايد پيش دن کارليونه بريم.»
.... در اين لحظه، تصوير کامل شده و ما دفتر « دن کارليونه» در منزلش را مي بينيم . آفتاب گير پنجره ها بسته اند و به همين دليل اتاق تاريک است و همراه با سايه هاي وسيع فضاي سنگيني را بر فيلم حاکم کرده است. بوناسرا را خم شده تا روي شانه دن کارليونه مي بينيم. « تام هاگن» وکيل خانواده کارليونه کنار ميز کوچکي نشسته و با مقداري کاغذ ور مي رود و « ساني کارليونه» کم حوصله در حالي که گيلاسي شراب مي نوشد، کنار پنجره ايستاده است. صداي جمعيتي زياد، توأم با خنده و موسيقي را از بيرون مي شنويم.
دن کارليونه (پشت ميزش نشسته و گربه اى را نوازش مى کند): چرا رفتى پيش پليس؟ چرا پيش من نيومدى؟
بوناسرا از من هر چى مى خواى بگو. ولى کارى رو که از تو درخواست دارم بکن.
دن کارليونه اون کار چيه؟ (بوناسرا بلند مى شود و درخواستش را در گوش دن نجوا مي کند) نه، نمى تونم اين کار رو بکنم. اين زياده خواهيه!
بوناسرا هر چى بخواى مى دم.
دن کارليونه خيلى وقته همديگه رو مى شناسيم، ولى اين بار اوليه که براى مشورت، براى کمک پيش من مياى. يادم نمياد آخرين بارى که منو به يه فنجون قهوه به منزلت دعوت کردى، کى بود؛ و اين در حاليه که زن من مادرخوانده تنها بچه تو بود. پس بهتره با هم رک باشيم. تو هيچ وقت دوستى منو نخواستى و... شايد هم مى ترسيدى مديون من بشى.
بوناسرا نمى خواستم توى دردسر بيفتم.
دن کارليونه مى فهمم. تو بهشتت رو توى امريکا پيدا کردى، شغل خوب داشتى، درآمد خوب داشتى، پليس از تو حمايت مى کرد، دادگاه و قانون بود... پس ديگه به دوستى با من نياز نداشتى. اون وقت حالا پامى شى و مياى پيش من و مى گى... «دن کارليونه، حق منو بگير.».... . اما اين درخواستت رو محترمانه مطرح نمى کنى. دوستى ات رو نشون نمى دى. حتى منو پدرخوانده خطاب نمى کنى. در عوض، روز عروسى دخترم به خونه من مياى و... از من مى خواى به خاطر پول، آدم بکشم.
بوناسرا من از تو عدالت مى خوام.
دن کارليونه دادگاه عدالت تو رو داد.
بوناسرا چشم در برابرچشم.
دن کارليونه اين عدالت نيست. دخترت هنوز زنده اس.
بوناسرا پس به قدرى که اون عذاب مى کشه، اون ها هم عذاب بکشن. (چند لحظه مکث) چقدر بايد بدم؟
دن کارليونه (بلند مى شود و پشت به بوناسرا مى ايستد): بوناسرا... بوناسرا... من به تو چه کرده ام که اين طور نامحترمانه با من رفتار مى کنى؟ اگه مثل دوست پيش من اومده بودى، اون وقت همين امروز، حق آشغال هايى که اون بلا رو سر دخترت آوردن، کف دستشون مى ذاشتم. اگه يه وقت آدم شرافتمندى مثل تو دشمن پيدا مى کرد، دشمنان اون دشمنان من هم مى شدن و اون وقت از تو مى ترسيدن.


بوناسرا دوستى منو بپذير... (تعظيم مى کنه. دون کارليونه به نشان قانع نشدن شانه بالا مياندازد. مکث. با حالت استفهام)... پدرخوانده؟
دن کارليونه (پس از آن که بوناسرا دست وى را مى بوسد): حالا درست شد (سپس) يه روزى، که شايد هيچ وقت پيش نياد، صدات مى کنم تا برام کارى بکنى. ولى... تا اون موقع... اين اجراى عدالت رو به عنوان هديه اى در روز عروسى دخترم بپذير.
بوناسرا (در حال خروج از اتاق): سپاسگزارم، پدرخوانده.
دن رو به هاگن وکيل خانواده کرده و آرام با او سخن مي گويد .
دن کارليونه دنبال کار اين آدم رو بگير ، افرادي را ببر که زياد احساساتي نشن، نمي خواهم بکشند. مي خواهم همان طور که خودش خواست يه کم عذابشون بدن.


در اين سکانس که چند دقيقه بيشتر طول نمي کشد، اطلاعات مفصلي از فيلم در اختيار بيننده گذاشته مي شود؛ اطلاعاتي از قبيل اين که مکان آمريکاست. با ايتاليايي هاي مهاجر به آمريکا روبه رو هستيم. دن کارليونه يک شخصيت با نفوذ و قدرتمند ايتاليايي است و با پيش زمينه هاي ذهني تماشاگر يک رهبر قدرتمند يک خانواده مافيايي با عنوان پدرخوانده شناخته مي شود. عدالت و قانون آمريکا هرچند در دست افراد با نفوذ است ولي براي مهاجران نيست. مافيا صاحب قدرتي متفاوت در جامعه است. دن کارليونه قدر و قيمت قدرت خود را مي داند، او قدرت را براي پول خرج نمي کند بلکه به نوعي گروکشي و قدرت را معاوضه مي کند. و ديگر اين که در اين سکانس مشخص مي شود که روز عروسي دختر پدرخوانده است.


جالب اين که در اين فيلم شخصيت ها نه سياه هستند و نه سفيد يعني يک شخصيت به تمامي خوب و قهرمان نيست و يا کاملا پليد و زشت و به تمامي بد نيست؛ واقعيت انسان است که هم مي تواند از خصايص نيکو سرشار باشد و هم از پليدي ها...... در يک کلام مي توان گفت: فيلم پدرخوانده يک شاهکار است که در يک دوره فشرده جامعه شناسي سياسي را در قالب سه گانه فرانسيس فورد کوپولا ارائه شده مي کند. در جوامع کنوني شايد نتوان تحول بزرگي را بدون حضور مافيا تصور کرد.

[ЛίL∞F∆R]

وای مهسا جون چه تاپیک زیبایی راه انداختی من کلاً عاشق فیلم پدر خواندم و تمام دیالوگاشو می پرستم این فیلمو اگه ماهی یه بار نبینم دق می کنم....
مرسی گلچین بهترین دیالوگای این فیلمو گذاشتی

[LaDy Ds DeMoNa]

وای مهسا جون چه تاپیک زیبایی راه انداختی من کلاً عاشق فیلم پدر خواندم و تمام دیالوگاشو می پرستم این فیلمو اگه ماهی یه بار نبینم دق می کنم....
مرسی گلچین بهترین دیالوگای این فیلمو گذاشتی

منم عاشقشم مخصوص خود دون کورلئونه اونم فقط پدرخوانده یک
همه شخصیتهاشو خیلی خیلی دوست دارم باهاشون ارتباط برقرار می کنم

کلا جامعه مافیا از نوع سیسلی همیشه برام جالب بوده



راستی نوا جون شما چقدر امتیازتون بالاست ؟؟ ای ول

[mohamadaliv]

مارمولک :

خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست....

ای ول! یادآوری به جایی بود. داشت کم کم یادم می رفت.

[ЛίL∞F∆R]

منم عاشقشم مخصوص خود دون کورلئونه اونم فقط پدرخوانده یک
همه شخصیتهاشو خیلی خیلی دوست دارم باهاشون ارتباط برقرار می کنم

کلا جامعه مافیا از نوع سیسلی همیشه برام جالب بوده



راستی نوا جون شما چقدر امتیازتون بالاست ؟؟ ای ول

برای من هم جالبه و کلیه ی سکانسا و دیالوگایی که ردو بدل می شه یه دنیا حرفه
به هر حا 2 تا دختر متشخص مثه منو شما سلیقه های یکسانی هم دارن شما که رو سر ما جا داری

امتیازارم دیگه پارتی بازیو
نه بابا الان مدیریت محترم سایت می بینه همه رو ازم می گیره
خون دل کشیدم زحمت شبانه روزی و اینا

[LaDy Ds DeMoNa]

امتیازارم دیگه پارتی بازیو
نه بابا الان مدیریت محترم سایت می بینه همه رو ازم می گیره
خون دل کشیدم زحمت شبانه روزی و اینا

قربون اخلاق ورزشي ات برم من
پست هاي شما رو ديدم كه جزء بالاترين بازديدكننده ها هست
اصلا كميت پست ها مهم نيست كيفيت اش كه مهمه و اينو تعداد يازديدكنندها و ستاره هاي كه دريافت كرديد نشون ميده

[moji5]

سلام
دیالوگ که زیاده
مثلا"
حله
نــــــــه غلام
ها ایییییی که گفتی یعنی چه
فیلم های خارجی هم
همین i see u
اتیش نگرفته اما دود بلند شده
never say no
برنامه کودک
ای بی یوخده بابا(تو شیرشاه)

[محسن بافتاني پور]

من زياد با فيلم رابطه خوبي ندارم و لي يه ديالوگ از زمان بچگيم يادم موتده خيلي دوسش دارم از فيلم مردان آنجلس:
"من ماكسيمليانوس هستم مشاور دموكرتيانوس! من و همراهانم به غار آنجلوس رفتبم و در انجا..."

[khaalefer]

با سلام :

اون ديالوگ اين نبود :

مر كفر س تومهار دين تك

ترديد توسوا تركيب تو نهي

ديان هه موجه اميد ندل

ياهات تومگر صورت نهي

------------------

يا :

كافر اگر عاشق به نه تو
كوم گس مومنت بن جاتاهه
جامكان چي سي ستو
جامكان او ستاهه

به فارسي :

كافر اگر عاشق شود بي پرده مومن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود

---------------------------

دوستان عزيزم ببخشيد كه يه كم به اين زبان ( هندي ) صحبت كرديم / بنده چند سال هندوستان بوده ام و يه كمي هندي بلدم / دوستان بسيار خوب هندي هم دارم مثل شما همشون خيلي خوبن / اگه در خصوص هند امري داشتيد بنده در خدمتم .

با احترام - بروجرديان

واقعا زيبا بود از استاد بروجريان و مهسا خانم كمال تشكر را دارم