من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد درین دیر خراب آبادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد درین دیر خراب آبادم
من اگر نیک و اگر بد تو برو خود راباش
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
تویی بهانه آن ابرها ک میگریند
بیا ک صاف شود این هوای بارانی
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
یا بی پرده از درو دیوار
در تجلی ست یا اولولابصار
رشته ی تسبیح گر بگست معذورم بدار / دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
دلی بستم به آن عهدی که بستی
تو آخر هر دو را با هم شکستی
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر / پر سوزترین گدازه از عشق بگیر
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مکن تکیه بر مسند و تخت خویش / که هر تخت را تخته ای هست پیش
شبی پرسیدمش با بی قراری بغیر از من کسی را دوست داری؟؟؟؟؟
ز چشمش اشک شد از شرم جاری... میان گریه هایش گفت آری!!!!!!!
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)