امروز استاد مون داشت شرح حال رو درس میداد ، می خواست اهمیت آزمایش ادرار رو در تشخیص بگه ، گفت
ادرار آینه تمام نمایه آدمه
یه اتفاق خنده دار افتاد دیروز
از طرف یک مرکز تحقیقاتی تماس گرفتند باهام
منم حواسم نبود گفتم از مرکز تحقیقاتی فلان مزاحم شدین؟
کلی سوتی دادم
یا رب با تو سخن می گویم:گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به روشرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو
****
(پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم
وای چه تاپیک قشنگی
ما که نمی تونیم سوالای پزشکی و جواب بدیم ازین تاپیکا بیشتر خوشمون میاد حیف که دیر دیدم....
این یک داستان واقعی است...
من دوم راهنمایی بودم که رفتم کلاس اسکیت از اونجا که از کودکی بیش فعال بودم بعد از پنج جلسه احساس کردم که من الان یه پا مربی اسکیتم بقیه تو پیست بعد یه ترم یه کم تند میرفتن من از جلسه سوم سرعتم سرسام آور بود البته زمین هم زیاد می خوردمولی از رو که نمیرفتم
تا اینکه جلسه پنجم من شروع کردم حرکات مزون جدید با اسکیت در اوردم
که بعدش هم افتادم با کله...ولی مگه من از رو می رفتم
رفتم خونه و شب درد شدیدی گرفتم و به مامان گفتم تو پیست اسکیت چی شد مامان منو برد بیمارستان معیری و عکس گرفتیم که دکتر جون گفت دستم مو برداشته بعد دکتر جون گفت الان دستتو گچ میگرم یه 2 هفته دیگه خوب می شه نمیدونستن من چه فکر شومی داشتم
یه هفته بعدخواهرم و نامزدش که می خواستن از دوران خوب نامزدی بهره مند شن تصمیم داشتن برن پارک ملت که منم گریه و زاری که منم ببرین ودر آخر پیروز شدم
با دست تو گچ سراشیبی های پارک ملتو زیرو رو کردم که یه نی نیاومد جلوم منم نی نی و با سرعت پیچیدم و تعادلم بهم خوردو افتادم زمین بعد از جام پا شدم که دیدم جفت استخونای دست راستم معلومه بعد دردشم احساس کردم و تازه فهمیدم چه خبره دستم از وسط ساعد آویزون شده بود و آگه گوشتو پوست نبود می افتاد....
همونجا نشستمو دستمو رو پام گذاشتم و دادو بیدا کردمو پارکو رو سر گذاشتم که از شانسم همون موقع یه آقا دکترتو پارک بود با خانومش که اونم دکتر بود
چوب درختو کند و رو دو طرف دستم گذاشت و روسریمو از سرم در اورد و دورش پیچیدبعدش پامو تکون داد من داد زدم فکر کردن پام هم شکسته نگو دستم رو پام بوده بعد با یه زیر انداز منو تا دم ماشین شوهر خواهرم بردنو به مامانی زنگ زدن و رفتیم معیری باز
عکس گرفتیم از دستم بعد دوباره دکترجون منو دید گفت سلام تو که باز اومدی
بعد عکس دستمو دید گفت اوه اوه باید بستری شی کوچولو منم اون شب تو اورژانس خوابیدمو فرداش هم دستمو عمل کردن و با آتل پیچیدنو هفته بعد دوباره رفتم اتاق عمل که داشتم به وسیله آقا دکتر دست می زدم که دکتر گفت بچه بخواب بعدشم بیهوشم کردنم...
من 14 روز تو بیمارستان بستری بودم و دستم 2 تا پلاتین داشت به جای زند زیرین و زندزبرین( استخواهای ساعد)که 2 سال بعد هم عمل کردمو درش اوردم....
بعدش هم باز اسکیت بازی کردمو مامانم حریفم نشدولی بعد یه مدت می ترسیدم باز بیوفتمو کوتاه اومدم...
و امسال تابستون جاشو با جراحی پلاستیک عمل می کنم...
... GODISNOWHERE
"This can be read as "GOD IS NO WHERE
OR
"As " GOD IS NOW HERE
Every thing in life depends onHow you look at them... always think positive
یه خاطره امروز شنیدم
خاطره اش تلخه ولی عبرت انگیزه
یه خانمی به یکی از بیمارستانهای دولتی مراجعه کرده به علت یه بیماری قارچی اورژانسی (این بیماری در حدود 4-5 روز کشنده است !) بعد ازش یه آزمایش گرفتند ، زمانی که دکتر آزمایشگاه رفته که برای اطمینان دوباره آزمایش بگیره ، دیده که مریض رفته!
دلیل رفتنشم این بوده که همراهی های مریض اتاق خصوصی می خواستند و انتظارات فضایی داشتند !
با رضایت شخصی مریض اورژانس ، از بیمارستان مرخص می شه و به یه بیمارستان خصوصی می ره !
بعد 2 روز یکی از همراهی های مریض که شنیده بوده پزشک آزمایشگاه اومده بود مریض رو ببینه می ره و پزشک رو پیدا می کنه و می گه که حال اون مریض وخیم شده خیلی ، چی کار کنم ؟
پزشکم می گه کاری نمی تونی انجام بدی چون دیگه دیر شده بیماری پیشرفت کرده با توجه به اینکه بیماری جز موارد اورژانس بوده !
فرداش عکس اون خانم رو تو صفحه اول روزنامه انداخته بودند و بستگان رو برای مراسم تشییع جنازه دعوت کرده بودند!!
یه خاطره یکی از استادامون تعریف کرد خیلی بامزه بود
می گفت وقتی تو ژاپن بوده سر یکی از کلاساش 10 دقیقه دیر رفته ، 10 روز تو اتاق رادیواکتیو قرنطینه بوده
یه چیز جالبم هست این استادمون موها ریخته و کلاه گیس می ذاره . نتیجه گیری ما از این خاطره این بود که رادیواکتیو باعث مرگ نمی شه ، باعث ریزش مو می شه
ما یه استاد داریم ، یه مدلیه
چند سال ژاپن بوده
یه بار داشت درس می داد بهمون همش کلمات انگلیسی به کار می برد نه اینکه اصلاحات علمی رو انگلیسی بگه ، نه کلمات عادی فارسی رو انگلیسی می گفت مثلا می خواست بگه رنگ گلبول قرمز ، متمایل به صورت می شه ، می گفت اااا رنگ RBC همون گلبول قرمز ، شبیه pink میشه !
یه بار بچه ها بهش گفتند ما تمرکزمون بهم می خوره این طوری
گفت همون طور که انگلیسی حرف زدن من واسه شما سخته ، فارسی حرف زدن شما هم همین طوریه !!
امروزم اومده سر جلسه امتحان ، گفتیم که ماشین حساب نداریم مسئله هاش طولانیه و اینا
گفت :it's not my problem , it's urs
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)