دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ماجرای بچه سوسول منیریه!

  1. #1
    دوست جدید
    نوشته ها
    165
    ارسال تشکر
    107
    دریافت تشکر: 396
    قدرت امتیاز دهی
    708
    Array

    پیش فرض ماجرای بچه سوسول منیریه!

    در همان روزهای اول اردوی جهادی، دیدمش که گوشی را به گوشش چسبانده بود و آرام حرف میزد تا کنار دستیش نفهمد:


    نه، مواظب خودم هستم. میدونم، حواسم هست مامان، باشه...باشه. فقط اونجا موبایل آنتن نمیده، شاید نتونم براتون زنگ بزنم... مسئولمون؟ اسمش آقای ... . اون جلوی اتوبوس نشسته. نمیخواد، زشته، بچه ها چی میگن؟ نه بابا، صد نفریم، تنها نیستم که، مواظبم. میوه ها رو همون دیروز خوردم... خوب خراب میشدن... باشه اینقدر نگران نباش... دو تا اتوبوس دختر همرامونه، اگه جای بدی بود که اینا رو نمیاوردن... نمیدونم، گفتم که نمیدونم... باشه اصلا هر چی میگی قبول...نه ،همین حالا چند تا رفیق پیداکردم. چی چیو با یکیشون حرف بزنی... میدونی چی فکر میکنن... من رفتم دیگه... به بابا هم سلام برسون.باشه ولشون نمیکنم با همیم... باشه... خدافظ... خدافظ...“



    اولین جهادیش بود، می گفت دامادمان تا حالا سه دفعه آمده و خیلی تعریف می کرد.
    بهش گفتم برو با بچه های فرهنگی برای برگزاری کلاسهای آموزشی. تو کتش نمیرفت. می گفت اومدم اینجا بیل بزنم. آموزشی اینا سوسول بازیه! روز سوم، چهارمی بود که آنجا بودیم. صبح زود بود. داشت میرفت تا پشت مزدا با بقیه ی بچه های عمرانی سوار بشه. از دور دیدمش. صورتش را چفیه پیچیده بود و فقط دماغش بیرون بود که همان هم حسابی سوخته بود.
    روز آخر توی تدارکات داشتم وسایل راجمع و جور میکردم.یا الله گفت و آمد تو. یک زیرپوش سفید همراهش بود. داده بود به همه ی بچه ها برایش نوشته بودند. به شوخی گفتم دادی چهل مومن برایت امضا کنند؟ خندید. موقع خداحافظی که بغلش کردم.گفت اگر خبرم نکرده بودی بیایم هیچ وقت پایم به اینجا باز نمی شد. حس کردم میخواهد بزند زیر گریه. لپش راکشیدم گفتم نزنی زیر گریه که حوصله ی ونگ ونگت رو ندارم! خندید و رفت...
    منبع:خبرگزاری دانشجو


    در اینجا انتسابم با حسین است در آنجا هم حسابم با حسین است

    کجا ارباب ما فردا گذارد غلام او در آتش پاگذارد


  2. 3 کاربر از پست مفید ۲۲ سپتامبر سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شعر(پسر سوسول)اقایون حتما بخونید:-)
    توسط "golbarg" در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: 8th October 2013, 08:36 AM
  2. بحث: ▲▼▲::ورود بچه مچه سوسول ممنوع::▲▼▲
    توسط M@hdi42 در انجمن تالار گفتگوی آزاد
    پاسخ ها: 56
    آخرين نوشته: 20th August 2013, 01:59 PM
  3. شعر طنزز(اتل متل توتوله این پسره سوسوله)
    توسط طاهره جووون در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 18th June 2013, 10:58 AM
  4. با این اسم سوسولی شهید نمی شوی!
    توسط NeshaNi در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 19th August 2010, 12:50 AM
  5. تل متل توتوله این پسره سوسول
    توسط ریپورتر در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th April 2010, 06:04 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •