دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: مروری بر زندگی سیاسی تقی خان

  1. #1
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    تاریخ
    نوشته ها
    46
    ارسال تشکر
    1
    دریافت تشکر: 75
    قدرت امتیاز دهی
    36
    Array

    پیش فرض مروری بر زندگی سیاسی تقی خان

    تقی خان تقي خان پسر كلبلعلي خان(كِلَه) فرزند محمدخان فرزند علي محمدخان بود. پدر وي در حدود سالهاي 1300 تا 1305ه.ق. در زمان حكومت مظفرالمك در لرستان، در يك شبيخون كه خوانين اسدي بر سر رياست ايل بيرانوند برخوانين علي محمدي زدند همراه دو تن از برادرانش به نام هاي عليمرادخان و عودل خانو پسرعمويش پاپي خان كشته شد. بعد از کشته شدن کلبعلی خان، علی عبدال خان برادر کلبعلی خان تنها پسر او،تقی خان را تحت سرپرستی و کفالت خود قرار داد. علی عبدال خان پسر محمدخان فردیپرهیزگار و متقی و با گذشت بود وی تقی خان را بسیار شایسته تربیت کرد و بدین ترتیبتقي خان دورانكودكي خود را تحت سرپرستي عمويش علي عبدال خان، گذراند. علی عبدال خان دخترش را بهتزويج تقي خان درآورد. (روایت از حاجغلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). تقی خان از رؤسا وسرکردگان ایل بیرانوند و خاندان علیمحمدی شد که با نصیحتها و اقدامات به موقع باعث اسکان بسیاری از ایل بیرانوند شده، خدمات بسیاریبه دولت و مردم انجام دادد. ز
    ندگی سياسي تقي خاندردوره قاجار
    در تاریخ لرستان در دوره قاجار، اثر ارزشمند محمدرضا والی زاده معجزی که از منابع دست اول ومرجع مهم تاریخ لرستان می باشد به حضور تقی خان در لشکر سالارالدوله اشاره شده است: «اردوىچريكى ديگر لرستان اردوى كوچك بيرانوند بوده كه از خوانين بيرانوند شيخ على خان(شيخه) و غلام على خان امير همايون (خله) و تقى خان علی محمدی (سپه‏وند)در آن شركت داشته‏اند. اردوىبيرانوند به رياست شيخ على خان از طريق هرو و سيلاخور به بروجرد و بعد به نهاوندرفته و از آنجا عازم كنگاور شده است» . (والی زاده معجزی ، 1380 : 462). هنگامي كهسالارالدوله به عنوان حاكم نواحي غرب به اين منطقه آمد تقی خان همراه بنی اعمامخود، عالي خان و علي دوست خان، به عنوان تفنگ چي باشي (اصطلاح آن زمان) بهسالارالدوله پيوستند و زماني كه سالارالدوله به عنوان مدعي تاج و تخت راهي تهرانشد، تقي خان از جمله خوانيني بود كه سالار الدوله را همراهي مي كرد. (روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). زماني كه نظامالسلطنه مافي ، حاكم لرستان به همراه والي پشتكوه براي سركوبي ايل بيرانوند بههرّو رفتند تقي خان نيز وي را همراهي مي نمود. (روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). «خوانين بيرانوند كه شيخ على خان،غلامعلى خان و على مردان خان در رأس آنها قرار داشتند، بعد از استحضار از حركتاردوهاى والى و نظام السلطنه گردهم برآمده، سواران و تفنگچيان خود را فراخوانده واز مردان جنگى و سلحشور ايل مهم بيرانوند كه على التحقيق شجاع‏ترين ايلات و طوايفايران مى‏باشند، سپاهى ترتيب داده و جهت مقابله با دشمن به‏همين مكان معروف به«سراب دارا» آمدند و بعد از آن برخورد كوچكی رخ داد كه چند نفر از خوانين آنها باچند نفر از خوانين سپهوند درگیر شدند» . (والی زاده معجزی ، 1380 : 652). که درنتیجه آن برادر ناتني تقي خان به نام كريم خان كشته شد، پسرعموهايش، داودخان ومحمدقلي خان زخمي شدند و حتي خود وي از ناحيه گردن زخمي شد.(روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). همانطور که آمد ولی اله خان علیمحمدی به نظام السلطنه نزدیک شد. بعد ازپیروزی حاکم بر یاغیان و متمردین بیرانوند، ولی اله خان نیز همراه والی پشتکوه کهبرای کمک به نظام السلطنه به لرستان آمده بود به پشتکوه رفت. با رفتن ولی اله خانبه پشتکوه تقی خان به عنوان بزرگ خاندان علیمحمدی به اداره امور آنها می پرداخت. بعداز آنکه دولت مرکزی با حمایت و انگلستان تصمیم گرفته بود که ایران به ویژه لرستان را که چسبیده بهخوزستان و از نظر سوق الجیشی برای آنها مهم بود تصرف کند ، لذا باید اشرار ویاغیان که از نظر آنان به صورت خود مختار به دور از قانون به سر می بردند و اجازهنیروهای دولتی را به این منطقه نمی دادند باید قلع و قمع می شدند. امیر احمدی کهدر بروجرد به سر می برد در حمله اول از خوانین شورشیان بیرانوند شکست خورده بود ،از همکاری و تجربه خوانین استقبال می کرد.(روایت از حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). تيره خوانين عليمحمدي بيرانوند كه از زورگويي خوانين تيره زينبي بيرانوند سخت آزرده خاطر بودندزينبي ها در صف مخالف لشكرغرب قرار گرفته بودند اما تيره علي محمدي آماده براي راهنمايي و خدمتگذاري شدند براي نمونه تقيخان به وسيله ميرزا رحيم خان معين السلطنه كه روابط دوستانه اي با امير لشكر غرب ،اميراحمدي و حاكم لرستان ، شريف الدوله ، براي خود و تيره اش تأمين گرفت، چون ولياله خان رييس تيره علي محمدي مقارن با توقف لشكر غرب در بروجرد ، به پشتكوه رفته ونزد والي غلامرضاخان (اميرجنگ) بود ، لذا تقي خان كه مردي متين و معقول و دانا بود،پيش ميرزا رحيم خان معين السلطنه رفته و از او تقاضا كرد شرحي داير به آمادگي خودو تيره علي محمدي براي هرگونه خدمت به دولت در راه پيشرفت منظور به امارت لشكر غرببنويسد ، معين السلطنه توسط شريف الدوله بني آدم تأمين نامه اي از اميراحمدي برايخوانين علي محمدي گرفت ضمناً به خوانين مذكور نوشته شده بود كه تا آمدن اردو سرجاي خود باشند. (والی زاده معجزی ، 1382 : 26 و 27). تقی خان نامه ای به حاکم بروجردنوشت و تأکید هرگاه نیروی دولتی به سمت خرم آباد حرکت کند وی حاضر است که با دولتمرکزی همکار کند و از مقاومت و قتل و کشتار ایل خود یعنی بیرانوند ها تاجایی کهامکان دارد جلوگیری کند ، وی همچنین از طرف خاندانش (علی محمدی ها) نیز قول مساعدتداد که در خلع سلاح عشایر بکوشند. شریف الدوله بنی آدم امیر احمدی رااز محتواینامه آگاه کرد ضمناً وی نامه ای در جواب تقی خان نوشته و از او تشکر می کند. (روایتاز حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). سپهبد امیر احمدی که به عنوانامیرِلشکرِغرب و همراه با نیروهای اعزامی در آبان 1302 ه.ش. وارد خرم آباد شد بانیرویی که معادل 2500 نظامی و تعداد زیادی توپ و مسلسل، پس از نبردی خونین در تنگهزاهدشیر، لرستان(خرم آباد) را به ظاهر تسلیم و قوای خود را در داخل شهر خرم آبادمتمرکز کرد.(کاظمی ، 1376 : 79). بعد از درگیری بین قوای دولتی و ایل بیرانوند درسال 1302 ه.ش که عده بسیاری از دو طرف درتنگه زاهد شیر تلف شدند، لشکر غرب بالاخرهوارد خرم آباد شد. یک روز بعد از استقرار لشکر به سرکردگی امیر احمدی در خرم آبادتقی خان به دیدار وی می رود و خود را به امیر احمدی معرفی می کند از این تاریخهمکاری و همیاری صادقانه تقی خان با هدف خدمت متقابل نسبت به ایل و دولت شروع می شود. هدف تقی خان در وهله اول ایجاد آرامش و از بین بردن رعب و وحشتی بود که سران شورشی به راه انداخته بودند.امیراحمدی سخت مجذوب درایت، شجاعت و شخصیت تقی خان شده بود، در سفری که به خوزستانداشت تقی خان را نیز به همراهی خود برد؛ بعد از امیراحمدی با توجه به ثواقب درخشانطی حکمی ریاست ایل بیرانوند یعنی افرادی که مطیع شده بودند را به تقی خان سپرد. (روایتاز حاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). و اسناد به جا مانده از تقی خان که از طرف امیر احمدی صادر شده اند؛ نیزگویای این سفر و صمیمیت بین امیر احمدی و تقی خان می باشند.
    تقي خان در دوره پهلوي
    زندگی درخشان تقی خان در آخرینسالهای سلطنت قاز و نخستین سال­های سلطنت رضاخان بود هر چند بسیار کوتاه بود ولیبسیار مفید و برای ایل بیرانوند دوره ای طلایی بود. بعد از اعدام خوانین بیرانونددر بروجرد که در سال 1304 ه.ش. اتفاق افتاد و بزرگ خاندان سپهوند یعنی ولی­اله خاننیز در بین اعدامیان بود. تقی خان چادر بزرگ شش‏ستونى خود را به جاى ده‏ها چادرخوانين مقتدر بيرانوند كه معدوم شده بودند برافراشت و تا موقعى كه در جنگ گردنهپونه كشته شد، سركرده ايل بيرانوند بود. (والی زاده معجزی ، 1382 : 163). در آن اوقات، از رؤساي بزرگ ايل بيرانوندسرجنباني در قيد حيات نبود و آن عده قليل كه باقي مانده بودند، از ترس جان يا دركوه ها فراري بودند يا قدرت اظهار وجود نداشتند؛ در چنين اوضاع و شرايطي ، زمينهسركردگي تقي خان بر ايل بيرانواند خود به خود فراهم شده بود. مشاراليه كه چادرامنيت خود را به جاي ديوانخانه خوانين زينبي بر افراشته بود ، علاوه بر اين كهعملاً رتق و فتق امور طايفه اش بر عهده او محول شده بود ، عنوان حكومت و تصديانتظامات طايفه [سپهوند و منطقه ده پیر] نيز به او واگذار گرديد. (والی زاده معجزی، 1389 : 99). دراوايل سال 1305 ه.ش. ستونهاى متعدد نظامى از نواحى شمال غربى و كردستان به لرستانوارد و به سركوب طوايف و خلع سلاح آنها پرداختند. در اكثر بخش‏ها حكومت نظامىبرقرار شده بود و غالبا به وسيله همين حكام نظامى اسلحه طوايف را جمع مى‏كردند. دربعضى بخش‏ها از وجود خوانين محل هم استفاده مى‏كردند مانند علی محمدخان، امير اعظمحاكم محلى طرهان و تقىخان سپهوندحاكم محلى ده‏پير و اسد اللّه خانسرحددار در دلفان و رستم خان در چگنى و از اين قبيل اشخاص. (والی زاده معجزی ،1382 : 183 و 184). دشت ده پیر در 20 کیلومتری شمال خرم آباد واقع است که از شمالبه کوههای بلومان، نمکلان و ریمله و از جنوب به مخمل کوه مشرف است. از غرب به رودکاکا رضا و گردنه ایوان و رباط نمکی، و از جانب شرق به روستاهای گراب و تجره وجاده تهران _ خرم آباد محدود می گردد. (بیرانوندی، 1387 : 40)
    اعطای لقب سپهوند به خاندان علی محمدی از طرفرضاخان (29 مرداد 1305 ه.ش)
    انگلستان که طرح تهیه نقشه عبور راه آهن از لرستان را در سر می پروراند بعداز تحقیقات لازم به این نتیجه رسید که تا ایل بیرانوند در لرستان یکه تازی می کنداین طرح فایده ندارد ، لذا با اجرای نقشه های لازم و فشار به دولت مرکزی با اعزامنیرو قصد قتل عام و قلع و قمع بیرانوند ها را در سر می پروراند و ما بقی بیرانوندها را به مرز شمال تبعید کنند به قول حاج اردشیر محمدی سپهوند، پسر عزیزالله خان،رضاخان به سربازان اعزامی به خاک لرستان دستور داده بود که بیرانوندها را ازسرزمین لرستان بتراشند و اسرای آنها را به مرز شوروی تبعید کنند. یکی از سرکردگاننظامی به نام ارشد السلطنه کرمانشاهی از این دستور سری و محرمانه با خبر بود و چوناز قبل با تقی خان آشنایی داشت، موضوع را با تقی خان در میان گذاشت تقی خان احساسخطر کرد وی برای نجات ایل و تبار خود حاضر بود هرکاری را انجام بدهد، لذا تقی خاندست به بهترین کار ممکن زد همانطور که گفته شد وی فوراً نامه ای به حاکم بروجردنوشته و قول همکاری با ارتش را می دهد به شرطی که به وی فرصت داده شود تا با ایلخود وارد مذاکره شود و تا می تواند به آرام سازی ایل بیرانوند پرداخته تا آنها دست از آشوب و اغتشاش بردارند.امیر احمدی از این قول مساعدت تقی خان تشکر کرد. بعد از ورود قوای غرب به خرم آبادتقی خان به ملاقات امیر اخمدی می رود و از نزدیک با تقی خان آشنا می شود، امیراحمدی از تقی خان می خواهد که با عشیره و خاندانش از سایر بیرانوند ها جدا شده ونزدیک خرم آباد ساکن شوند. تقی خان بار دیگر با نامه ای از امیر احمدی می خواهد که حدود و ثغور تیره اش را مشخص کند وی عنوانیمی خواهد تا از سایر بیرانوند ها متمایز شود. تقی خان غیر از اشرار و یاغیان وشورشیانی که امیر احمدی آنها را می شناسد حدود قوم و طایفه اش تمام ایل بیرانوندیعنی تمام کسانی که حاضر به همکاری با قوای غرب هستند معرفی می کند، امیر احمدی بامرکز مخابره می کند لذا از مرکز عنوان و لقبی به افتخار سردار سپه (لقب رضاخان) بانام سپهوند (سپه وند) صادر می شود. و سرانجام به صورت رسمی در مورخه 29 خرداد 1305ه.ش. به دليل خدمات وجان فشانی های تقی خان به لرستان و ایل بيرانوند و دولتمرکزی، ازطرف شخص شاه (رضاخان) تيره علی محمدی به سپهوند تغير نام داد. (روايت از حاجغلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389). تقی خان حدودسه سال شبانه روز برای اسکان ایل بیرانوند وآرام سازی آنها زحمت کشید.داده می شودضمناً هرکس از ایل بیرانوند عنوان سپهوند بگیرد در پناه تقی خان می باشد و جانش درامان است ، همین امر باعث شد که خیلی از افراد ایل بیرانوند با عنوان سپهوند ازهجوم لشکر غرب در امان بمانند و بر جای خود که ملک آباء و اجدادی شان بود بمانند وتبعید نشوند. با اين حال حكم تبعيدي عشاير كه صادر شد تقي خان به همراه عزيزخان كه درهنگام اعطاي لقب سپهوند همراه پسرعمويش تقي خان بود و عشيره شان نيز در ميان آنهابودند در بين راه عزيزخان به تقي خان مي گويد ما كه قرار نبود تبعيد شويم پس چراما را نيز با ساير عشاير مي برند؟! اگر صلاح مي دانيد سربازها را غافلگير كرده وآنها را خلع سلاح كرده و برگرديم ، تقي خان كه هم سن و هم تجربه اش از عزيزخانبيشتر بود وي را به آرامش دعوت كرد و می گوید: صبر داشته باش! اگر ما را از بروجردنيز رد كردند آن وقت دست به كار مي شويم ،هنوز وارد بروجرد نشده بودند كه دستور مي رسد : تقي خان و عشيره اش (خاندان عليمحمدي) را دوباره به محل زندگي خود بازگردانيد ، اگر دور انديشي و تجربه تقي خاننبود سپهوندها نيز به دولت ياغي شده و سرنوشتي بهتر از ساير شورشيان بيرانوندنداشتند و تقي خان و عزيزخان چه بسا اين نام نيك را از خود باقي نمي گذاشتند(روايت از حاج غلامرضا محمدي سپهوند ، ارديبهشت 1389). طبق روایتی از عزیزالله خان سپهوند، یک بار هنگامی که تقی خان در رکاب امیراحمدی در بروجرد بود آنها به یکی از مناطقی که مخالفان دولت به وسیله لشکرغرب تار و مار شده بودند رفتند امیر احمدیرو به تقی خان می کند و می گوید : تقی خان می خواهم برایت کاری انجام بدهم که خودو اولاد اولادت در راحتی و رفاه افتاده و همیشه زندگی خوبی داشته باشید ،تقی خانمی گوید چه کاری سپهبد ؟ امیر احمدی می گوید این زمین ها و املاک صاحب ندارند آنهارا برای خود تصاحب کن وبه نام خود ثبت کن، تقی خان می گوید: ای امیرلشکر ! ما خوداملاک فراوان و زمین های زیادی داریم و مالک هستیم و به این املاک نیازی نداریم،تقی خان بعداً برای عزیزالله خان توضیح می دهد که این املاک و زمین ها دارای مالکبوده اند که از ترس نظامیان گریخته اند و املاک و زمین های خود را به امان خداگذاشته اند، خدا را خوش نمی آید که من آنها را غضب کنم. (روایت از محمدمیرزا محمدیسپهوند ، مرداد 1389)
    جنگ گردنه پونه و كشته شدن تقى خانسپهوند
    در واقع از اواسط تیرماه، با استقرار دسته های شورشی بیرانوند در اطراف درهدراز و تنگ زاهدشیر، ارتباط خرم آباد­ _ بروجرد عملاً قطع شده بود. (بیات ، بی تا، 202). شورشيانبيرانوند و تيره‏هاى مال اسد كه معروفترين كدخدايان آنها: امان الله هادى ودوستمراد زيد على (دوسته مشهور) و عصمت الله، على مراد و پاپى چرمارن بودند بهسركردگى خوانين ايل بيرانوند (عليرضاخان، يد الله خان، نجف قلى خان و غيره) همچنانبه شورش مشغول و كوس مخالفت با دولت را مى‏زدند و بيشتر در كوههاى منطقه هرو به سرمى‏بردند.(والی زاده معجزی ، 1382 :190). در اواخر تیرماه قوایی مرکب از واحدهای نظامی وسوارهای چریک بختیاری که به تازگی وارد خرم آباد شده بودند تحت فرماندهی نایبسرهنگ ولی آقاخان امیر احمدی برای گشودن راه به سمت هرو اعزام شدند. (بیات ، بی تا، 202). سرهنگمهدى قلى خان تاج‏بخش فرمانده تيپ مختلط لرستان در تيرماه 1306 شمسى، دو ستون براىسركوبى آنها از خرم‏آباد تجهيز كرد كه هر دو ستون به مسؤوليت سرهنگ امير احمدىحركت كردند. يك ستون به فرماندهى ارشد السلطنه دولتشاهى (ياور) كه مرحوم عزيز اللهفولادوند بختيارى‏ با صد سوار بختيارى به كمك آنها آمده بودند. ستون ديگر بهفرماندهى ياور غلامحسين خان قويمى و معاونت سلطان رحمان خانى فتحى بروجردى. تقى خان سپهوندنايب الحكومه بيرانوند و ده‏پير ورئيس طايفه سپهوند به اتفاق عموزاده‏اش عزيز الله خان[سپهوند] و ساير خوانين منسوب به اوبا عده كثيرى سوار و تفنگچى مأمور كمك به ستون مزبور گرديد. اين ستون از طريقچغلوندى و دره بيژن و سراب سبز به طرف گردنه پونه حركت كرد و ستون ارشد السلطنه ازطريق رنگرزان و دوليسكان و خمسيانه‏ به طرف راه پونه كه مركز قيام بود، عزيمتكردند. هنگامى كه ستون‏هاى مزبور به گردنه پونه مى‏رسند ياغيان در خط الرأس كوهپونه قرار داشته‏اند و چنين به نظر مى‏رسد كه از حركت ستونهاى [نظامى هم‏] بى‏خبرنبوده و لذا ارتفاعات را قبلا در اختيار خود گرفته بودند.هرستون از جناحين به سوى الوار پيشروى [كردند] و بالاخره درتيررس همديگر قرار گرفته و مشغول تيراندازى شدند.ستون ياور ارشد و جنگندگان بختيارى خيلى زودتر از آنچهانتظار مى‏رفت شكست خورده و به طرف دوليسكان و رنگرزان عقب‏نشينى كردند و علتش آنبود كه ياور ارشد السلطنه، فرمانده ستون تير خورده بود و همين موجب شد كه آنهاياور را به مكان امنى برسانند.بعد از عقب‏نشينى ياور ارشد السلطنهفقط ستون ياور غلامحسين خان قويمى (مشهور به زاغى) كه تقى خان سپهوند و سواران وتفنگچيان او، همراهش بودند در مقابل الوار بيرانوند بودند؛ ولى حقيقت امر آن استكه الوار چون مستحكمات و جان‏پناه‏هاى طبيعى كوه را در دست داشتند و مواضع آنان ازهرلحاظ به مواضع افراد ستون برترى داشت و به عبارت اخرى آنها ارتفاعات كوه [را] دراختيار داشتند و اينها در زيردست عشاير قرار گرفته بودند، لذا مى‏توانستند بدونپروا نظاميان را دچار تلفات سنگين سازند؛ لكن به ملاحظاتى ميل نداشتند نه ازنظاميان و نه از سپهوندها عده زيادى كشته شود و خشم دولت رابيش از اين عليه خود برانگيزند. باوجود اين، اين الوار در ضمن شليكهايى كه ازطرفين مى‏شد دو نفر از خوانين حيدرخانى منسوب به عزيز الله شاهدوست را به نامهاى‏(امير خان و صيد محمد خان) كه با ستون بودند كشتند و درنتيجه فرماندهان ستون راخشمگين ساخته [و آنها] در مقام تلافى برآمده و ستون ياور قويمى هم دو نفر ازياغيان را به نامهاى باقر پسر مير ولى و الله‏ قلى پسر ابو از طايفه بارانى را مقتول ساختند.بختياريان ستون ارشد السلطنه كه بعداز تير خوردن فرمانده ستون از طريق دوليسكان و رنگرزان عقب‏نشينى مى‏كردند، رشتهانتظامشان گسيخته و دست و پاى خود را گم كرده بودند.بنابراين بعد از عقب‏نشينى اضطرارى ستون ياور ارشد السلطنهدولتشاهى و بختياريان ستون ياور قديمى و سلطان رحمان خان و تقى خان سپهوندتنها در مقابل عشاير ماندند. ولىمعلوم بود كه به واسطه عدم استحكام مواضع آنان، استقامت و پايدارى به قيمت جان همهتمام مى‏شد و به خصوص بعد از كشته شدن چهار نفر از طرفين، صحنه جنگ خيلى جدى شده وپايدارى و ايستادگى دولتيان به هيچ‏وجه صلاح نبود. بنابراين برحسب مذاكره قبلى بهاتفاق آراء فرماندهان ستون بدون دادن تلفات از سمت كاسيان و چم‏الكه رو به جانبباوالى و ده‏پير شروع به عقب‏نشينى كردند تا به «كله‏جو» رسيدند.در كله‏جو سربازها كه در نتيجه مدتىجنگ و راهپيمايى خيلى خسته شده بودند مرتباً به زمين مى‏افتادند و تقى خان سپهوندكه مسؤول هدايت ستون و شخصاً هم مردىمتدين و با رحم و مروت بود به سواران خود دستور داد كه حق ندارند خود را از مهلكهسالم بدر برده و سربازها را به حالت خستگى و افتان و خيزان بگذارند و [بنابراين‏]سوارها هم پابه‏پاى سربازها به تأنى مى‏رفتند. هركدام از سربازها را كه به زمينمى‏افتادند و يا از سراشيبى‏ها ليز مى‏خوردند و يا قادر به بالا رفتن از ارتفاعاتنبودند، يارى مى‏دادند و با خود به سوى ده‏پير حركت مى‏دادند.باوجود همه اين سفارشها باز هم تقى خان و سلطان رحمان خان از باب احتياطخودشان در عقب ستون ماندند كه اگر احياناً سرباز وامانده‏اى را بيابند او را باخود بياورند و نگذارند اسير شود. بديهى است متمردين هم در تعاقب ستونهاىشكست‏خورده رو به سوى منطقه ده‏پير در حركت بودند.بنابراين معلوم است كه به‏طور طبيعى تقى خان و اشخاصى كههمراه او بودند وظيفه مهمى را به عهده داشتند، زيرا در عين حال كه بايستى مواظبافراد نظامى باشند حملات تعاقب‏كنندگان را نيز بايستى دفع نمايند؛ زيرا اگر حملاتآنها را دفع نمى‏كردند بر چيرگی متمردين افزوده شده آنان را اسير و نظاميان را خلعسلاح مى‏كردند [...].بنابراين تقىخانبا عده قليلى كه همراه داشت در آخرينقسمت عقب ستون مردانه جنگ مى‏كردند و حملات دشمن را بلاجواب نمى‏گذاشتند.در اين هنگامه سلطان رحمان خان هوسكرده بود كه چند تير به دشمن خالى كند و چون به حالت سوارى قادر به اين كار نبوداز اسب پياده شد. در خلال اين كار اسب سلطان لگام را از كف راكب كشيده سر به كوه ودره گذاشت و تلاش همراهان براى گرفتن آن به جايى نرسيد و اسب سلطان رو به طرفدشمنان فرار كرد.در اين هنگامه كه سپهوندها حواسشان متوجه اسب فرارى سلطان بود،عده‏اى از دشمنان از موقع استفاده كرد و خود را به نزديكى تقى خانو سلطان رحمان خان رسانيده و در پشتسنگى پنهان شدند. بالاخره [همراهان سلطان رحمان خان‏] از گرفتن اسب مأيوس شدند و تقى خان، عزيز خانرا كه دنبال اسب سلطان مى‏دويد صدازد و او را برگردانيد و گفت شما ماديان خود را به سلطان بدهيد.سلطان را به ماديان عزيز الله خانسوار كردند ولى او كه گويى دچار ترسو وحشت شده و اراده خود را از دست داده بود، نمى‏توانست در پشت ماديان قرار بگيردو چند دفعه به زمين افتاد و به دستور تقىخانمجددا او را سوار مى‏كردند.در همين موقع كه تقى خانتمام حواسش متوجه سوار كردن سلطانرحمان خان و نجات دادن او از مهلكه بود آن چند نفرى كه در پشت سنگ قرار داشتند، باتير تقى خان را زدند. تقى خانكه مردى پراستقامت و شجاع بود به عزيزالله خاناشاره كرد كه تير خورده و قادر نيستكه بر خانه زين قرار گيرد و عزيزخانبه يارى او شتافته به ترك وى سوار شدو با دو دست كمر او را گرفت كه از اسب سقوط نكند.بعد از تير خوردن تقى خان، عزيزاللهخان با شتاب او را به جلو حركت داد وسلطان رحمان خان خودش تنها ماند و از اسب سقوط كرد و متمردين او را اسير كردند.سلطان رحمان خان اسير شد و به التماسافتاد در اين موقع [يكى از الوار از راه‏] رسيد و به سلطان گفت: آيا به يادمى‏آورى زن و بچه‏ام اسير شد تو زن مرا تصاحب كردى؟ اكنون براى انتقام بى‏ناموسىخود حاضر باش و بلافاصله با كارد به او حمله كرد و كارش را تمام ساخت.كسان او بعداز چند روز لاشه‏اش را به بروجرد برده، دفن كردند. و اما تقى خانرا تا قريه ملا قربانعلى مى‏برند ودر آن‏جا وى را پياده مى‏كنند كه آب بياشامد. وى در كنار چشمه فوت‏ مى‏كند. (والی زاده معجزی ، 1382 : 190 و 191 و192 و 193). طبق اسناد به جای مانده و گزارشی که بعد این واقعه به مرکز مخابره شد؛در برخوردی که در 27 تیر [1306 ه.ش.] در گردنه پونه (پینه) رخ داد، قوای دولتی بابر جای گذاشتن تلفات سنگینی از جمله کشته شدن سلطان رحمان خان فتحی فرمانده گرداندوم هنگ مختلط گارد سپه و تقی خان بیرانوند که در کنار نظامی ها بود، وادار به عقبنشینی شدند. (بیات ، بی تا ، 202). خبر شكست اردو و كشته شدن تقى خانو سلطان به ده‏پير رسيد و آنها ازترس غارت ياغيان به اطراف فرار كردند. از طرف اولياى دولت هيچ جبرانى نسبت بهاولاد تقى خاننشد. (والی زاده معجزی ، 1382 : 194).البته حاج غلامرضا خان محل کشته شدن تقی خان سپهوندرا تنگ چرخستان می­داند و با صراحت بی درایتی سلطانرحمان خان را باعث مرگ تقی خان می داند. «سرانجام تقی خان در تنگ چرخستان در منطقه هرو به علت بی درایتی سلطان رحمان، یکی ازسران و همراهان لشکری که برای سرکوب یک شورش رفته بود، در این تنگ غافل گیر شده و توسط عده ای از یاغیان بیرانوندبه سرکردگی یدالله خان ، نصرالله خان و دوستعلی خان کشته شد تقی خان اشتباهاً موردهدف تیر یکی از اشرار قرار گرفت و کشته شد.» (روایت ازحاج غلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت1389). حبیب الله محمدی سپهوند نیز روایت می کند روزی که تقی خان سپهوند برایپیوستن به نیروهای دولتی از ده پیر حرکت کرد در حالی که از واسطه شدن بین دولت وشورشیان بسیار خسته و فشار زیادی را متحمل شده بود و از کارهای سلطان رحمان خاننیز معذب بود زیرا سلطان رحمان خان در هر حمله که به شورشیان بیرانوند می شد وآنها تار و مار می شدند به زنان و ناموس آنها رحم نمی کرد و به آنها تجاوز می کرد.و تقی خان نیز گفته بود که دیگر از این اقدامات سلطان رحمان خان خسته شده است. تقیخان هنگام سوار شدن بر اسب دعایی در حق خود می خواند که همان روز مستجاب شد وی میگوید: سیدالشهدا اگر این روال کار ما باشد مرا سالم از این لشکرکشی بر نگردان !هنوز مسافتی از مسیر را طی نکرده بودند که در بین راه در محل تنگ نمک وی از اسبافتاد و در میان خار و خاشاک ها افتاد و بدنش زخمی شد. همراهانش وی را سوار اسبکردند. سر انجام وی قربانی حماقت سلطان رحمان خان شد و توسط شورشیان کشته شد.(روایت از حبیب الله محمدی سپهوند ، مرداد 1390). در واقع تقی خان، جان خود رادرراه امنیت لرستان و خدمت به [ایل بیرانوند] و دولت از دست داد ؛ هدف مقدس ویآرامش منطقه بود. وی را به شهر قم برده و در آنجا به خاک سپردند. (روایت ازحاجغلامرضا محمدی سپهوند ، اردیبهشت 1389). مرگ ناخواسته تقی خان بسیار دلخراش بود وایل بیرانوند یک شخصیت بزرگ و مهم خود را که واسطه بین دولت و ایل بود و بسیاری ازمسائل به واسطه او سامان یافته بود، از دست داد. کشته شدن وی حتی برای سپهبدامیراحمدی بسیار ناباورانه و غیر منتظرانهبود به طوری که وی هنگام رساندن این خبر به رضاخان نوشت «چشم لرستان» کورشد. (روایت از حاج اردشیر محمدی سپهوند ، آذرماه 1389). والی زاده معجزی نیز این گونه این خان فهیم و بزرگ را معرفیمی کند: «تقى خان سپهوند يكى از بهترين و متدين‏ترين خوانين بيرانوند، خدمتگزار ودولت‏خواه بود». (والی زاده معجزی ، 1382 : 162)
    منابع
    تاریخ لرستان روزگارقاجار، محمدرضاوالیزاده معجزی تاریخ لرستان روزگارپهلوی، محمدرضاوالیزاده معجزی عملیات لرستان؛ اسناد سرهنگ شاهبختی لرستان دردوران باستان، حسین بیرانوندی مشاهیر لر،ایرج کاظمی نام آوران لرستان،محمدرضاوالیزاده معجزی،روایات و نسبنامه ها ازحاج غلامرضاو حاج اردشیر محمدی سپهوند (فرزندانمرحوم حاج عزیزالله خان) ومحمدمیرزا محمدی سپهوند و سیاوش محمدی سپهوند و حبیب الله محمدی سپهوند
    ویرایش توسط اسماعیل س : 4th January 2014 در ساعت 09:33 AM

  2. کاربرانی که از پست مفید اسماعیل س سپاس کرده اند.


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th August 2013, 08:57 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 7th November 2012, 05:51 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 2nd August 2012, 11:17 PM
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th November 2009, 11:45 PM
  5. تصویر: عکس از همه چی ... سیاسی غیر سیاسی - اجتماعی ...
    توسط Admin در انجمن عکس های گوناگون
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: 21st June 2009, 02:19 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •