بعضی ها شاید بگن چرا این مطلب با موج منفی رو گذاشتی یا بگن تکراری بود ولی این سخن یک واقعیت هست و بنا به این که ترجیح میدهم ” حقیقت تلخ بشنوم تا دروغ شیرین ! ” اینو گذاشتم. بعضی وقتا خنده ها هم تلخ هستند و بعضی وقتها تلخ ها خنده دار …
این سخن رو در ماهها یا سالهای اخیر با تمام وجود درک کردم … و چه بسا پله های نردبان شدیم برای کسان دیگر و وقتی خود را یک پله از ما بالاتر دیدند هوا برشان داشت و فکر کردند [...] شده اند برای خودشان ! وقتی هم که ما از پله ها بالا رفتیم در تیررس قرارگرفتیم و هرچه تیر بود بارمان کردند و مجبور شدیم سرمان را خم کنیم تا با انبوه جمعیت هم ارتفاع شویم بلکه تیری مارا نشکافد…
به راننده قطار گفتند حرکت نکن، بایست تا بچه ها به سمتت سنگ پرتاب نکنند ! ولی راننده قطار شیفته تصویر مقصد بود و درد سنگ ها را به جان خرید و حرکت کرد به مقصدی که انتظارش را میکشید رسید ! دیگر در مقصد شیشه شکسته به چشم نمی آمد ! شیشه که چه عرض کنم قطار هم دیگر به چشم نمیامد … مهم مقصد بود که رسیده بود…
علاقه مندی ها (Bookmarks)