دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

موضوع: سروده های خفته - خسرو گلسرخی

  1. #1
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض سروده های خفته - خسرو گلسرخی

    سروده هاي خفته



    در رودهاي جدايي

    ايمان سبز ماست كه جاري است
    او مي رود در دل مرداب هاي شهر
    در راه آفتاب
    خم مي كند بلندي هر سرو سرفراز
    *
    از خون من بيا بپوش ردايي
    من غرق مي شوم
    در برودت دعوت
    اي سرزمين من
    اي خوب جاودانه ي برهنه
    قلبت كجاي زمين است
    كه بادهاي همهمه را
    اينك صدا زنم
    س در حجره هاي ساكت تپيدن آن؟
    *
    در من هميشه تو بيداري
    اي كه نشسته اي به تكاپوي خفتن من
    در من
    هميشه تو مي خواني هر ناسروده را
    اي چشم هاي گياهان مانده
    در تن خاك
    كجاي ريزش باران شرق را
    خواهيد ديد ؟
    اينك
    ميان قطره هاي خون شهيدم
    فوج پرندگان سپيد
    با خويش مي برند
    غمنامه ي شگفت اسارت را
    تا برج خون ملتهب بابك خرم
    آن برج بي دفاع
    *
    اين سرزمين من است كه مي گريد
    اين سرزمين من است
    كه عريان است
    باران دگر نيامده چندي است
    آن گريه هاي ابر كجا رفته است ؟
    عرياني كشت زار را
    با خون خويش بپوشان
    *
    اين كاج هاي بلندست
    كه در ميانه ي جنگل
    عاشقانه مي خواند
    ترانه ي سيال سبز پيوستن
    براي مردم شهر
    نه چشم هاي تو اي خوبتر ز جنگل كاج
    اينك برهنه ي تبرست
    با سبزي درخت هياهوست
    *
    اي سوگوار سبز بهار
    اين جامه ي سياه معلق را
    چگونه پيوندي است
    با سرزمين من ؟
    آنكس كه سوگوار كرد خاك مرا
    آيا شكست
    در رفت و آمد حمل اين همه تاراج ؟
    *
    اين سرزمين من چه بي دريغ بود
    كه سايه ي مطبوع خويش را
    بر شانه هاي ذوالاكتاف پهن كرد
    و باغ ها ميان عطش سوخت
    و از شانه ها طناب گذر مرد
    اين سرزمين من چه بي دريغ بود
    *
    ثقل زمين كجاست ؟
    من در كجاي جهان ايستاده ام ؟
    با باري ز فريادهاي خفته و خونين
    اي سرزمين من
    من در كجاي جهان ايستاده ام ... ؟
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  2. 7 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  3. #2
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض صبح - خسرو گلسرخی

    صبح


    دگر صبح است و پايان شب تار است
    دگر صبح است و بيداري سزاوار است
    دگر خورشيد از پشت بلندي ها نمودار است
    دگر صبح است
    دگر از سوز و سرماي شب تاريك ، تن هامان نمي لرزد
    دگر افسرده طفل پابرهنه ، از زبان ما در شب ها نمي ترسد
    دگر شمع اميد ما چو خورشيدي نمايان است
    دگر صبح است
    كنون شب زنده داران صبح گرديده
    نخوابيد ، جنگ در پيش است
    كنون اي رهروان حق ، شب تاريك معدوم است
    سفيدي حاكم و در دادگاهش هر سياهي خرد و محكوم
    است
    كنون بايد كه برخيزيم و خون دشمنان تا پاي جان ريزيم
    دگر وقت قيام است و قيامي بر عليه دشمنان است
    سزاي حق كشان در چوبه ي دار است
    و ما بايد كه برخيزيم
    دگر صبح است
    چنان كاوه درفش كاوياني را به روي دوش اندازيم
    جهان ظلم را از ريشه سوزانده ، جهان ديگري سازيم
    دگر صبح است
    دگر صبح است و مردم را كنون برخاستن شايد
    نهال دشمنان را تيغ ها بايد
    كه از بن بشكند ، نابودشان سازد
    اگر گرگي نظر دارد كه ميشي را بيازارد
    قوي چوپان ببايد نيش او ببندد
    اگر غفلت كند او خود گنه كار است
    دگر صبح است
    دگر هر شخص بيكاري در اين دنياي ما خوار است
    و اين افسردگي ، ناراحتي ، عار است
    دگر صبح است و ما بايد برافروزيم آتش را
    بسوزانيم دشمن را
    كه شايد همره دودش رود بر آسمان شيطان
    و يا همراه بادي او شود دور از زمين ها
    دگر صبح است
    دگر روز تبه كاران به مثل نيمه شب تار است


    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  4. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  5. #3
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض خواب یلدا - خسرو گلسرخی

    خواب يلدا


    شب كه مي آيد و مي كوبد پشت را
    به خودم مي گويم
    من همين فردا
    كاري خواهم كرد
    كاري كارستان
    و به انبار كتان فقر كبريتي خواهم زد
    تا همه نارفيقان من و تو بگويند
    فلاني سايه ش سنگينه
    پولش از پارو بالا ميره
    و در آن لحظه من مرد پيروزي خواهم بود
    و همه مردم ، با فداكاري يك بو تيمار
    كار و نان خود را در دريا مي رزيند
    تا كه جشن شفق سرخ گستاخ مرا
    باز لال خون صادقشان
    بر فراز شهر آذين بندند
    و به دور نامم مشعل ها بفروزند
    و بگويند
    خسرو از خود ماست
    پيروزي او دربست بهروزي ماست
    و در اين هنگام است
    و در اين هنگام است
    كه به مادر خنواهم گفت
    غير از آن يخچال و مبل و ماشين
    چه نشستي دل غافل ، مادر
    خوشبختي ، خوشحالي اين است
    كه من و تو
    ميان قلب پر مهر مردم باشيم
    و به دنيا نوري ديگر بخشيم
    شب كه مي آيد و مي كوبد
    پشت در را
    به خودم مي گويم
    من همين فردا
    به شب سنگين و مزمن
    كه به روي پلك همسفرم خوابيده ست
    از پشت خنجر خواهم زد
    و درون زخمش
    صدها بمب خواهم ريخت
    تا اگر خواست بيازارد پلك او را
    منفجر گردد ، نابود شود
    من همين فردا
    به رفيقانم كه همه از عرياني مي گريند
    خواهم گفت
    گريه كار ابر است
    من وتو با انگشتي چون شمشير
    من و تو با حرفي چون باروت
    به عرياني پايان بخشيم
    و بگوييم به دنيا ، به فرياد بلند
    عاقبت ديديد ما ما صاحب خورشيد شديم
    و در اين هنگام است
    و در اين هنگام است
    كه همان بوسه ي تو خواهم بود
    كز سر مهر به خورشيد دهي
    و منم شاد از اين پيروزي
    به حميده روسري خواهم داد
    تا كه از باد جدايي نهراسد
    و نگويد هواي سردي است
    حيف شد مويم كوتاه كردم
    شب كه مي آيد و مي كوبد پشت در را
    به خودم مي گويم
    اگر از خواب شب يلدا ما برخيزيم
    اگر از خواب بلند يلدا ، برخيزيم
    ما همين فردا
    كاري خواهيم كرد
    كاري كارستان
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  6. 5 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    پرستاری
    نوشته ها
    34
    ارسال تشکر
    213
    دریافت تشکر: 133
    قدرت امتیاز دهی
    321
    Array

    پیش فرض پاسخ : خواب یلدا - خسرو گلسرخی

    من وتو با انگشتي چون شمشير

    من و تو با حرفي چون باروت

    به عرياني پايان بخشيم
    و بگوييم به دنيا ، به فرياد بلند
    عاقبت ديديد ما ما صاحب خورشيد شديم


    بسیار زیبا .......

  8. 4 کاربر از پست مفید BARAN.SH سپاس کرده اند .


  9. #5
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض زخم سیاه - خسرو گلسرخی

    زخم سياه


    كه ايستاده به درگاه ... ؟
    آن شال سبز را ز شانه ي خود بردار
    بر گونه هاي تو آيا شيارها
    زخم سياه زمستان است ... ؟
    در رزيش مداوم اين برف
    هرگز نديدمت
    زخم سياه گونه ي تو
    از چيست ؟
    آن شال سبز را ز شانه خود بردار
    در چشم من
    هميشه زمستان است
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  10. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  11. #6
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض با این غرور بلندت - خسرو گلسرخی

    با اين غرور بلندت


    در بقعه هاي ساكت بودن
    همراه خوب من
    آن شال سبز كبر را
    بدرود بيفكن
    و با تمامي وسعت انسانيت بگو
    كه ما باغي اين
    باغي چنان بزرگ و سبز
    كه دنيا
    در زير سايه اش
    خواب هزار ساله ي خود را
    خميازه مي كشد
    در بقعه هاي خامش بودن
    از جوار ضريح
    چندي است
    طنين ضربه ي برخاستن بزرگ ترا نمي شنوم
    همراه خوب من
    از پله هاي بلند غرورت
    بگير دست مرا
    تا قلب شب بشكافيم
    و با رداي سپيده
    به رقص برخيزيم
    همراه خوب من
    با اين غرور بلندت
    در سرزمين يائسه ها
    تو تمامي خود نرفته اي بر باد
    اينك
    به زيزش رگبار سرخگونه ي خنجر
    دست مرابگير
    تا از پل نگاه صادقانه ي مردم
    به آفتاب
    سفر كنيم
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  12. 4 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  13. #7
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض تو - خسرو گلسرخی

    تو

    تن تو كوه دماوند است


    با غرورش تا عرش
    دشنه ي دژخيمان نتواند هرگز

    ماري افتد از پشت
    تن تو دنياي از چشم است
    تن تو جنگل بيداري هاست
    هم چنان پابرجا
    كه قيامت
    ندارد قدرت
    خواب را خاك كند در چشمت
    تن تو آن حرف ناياب است
    كز زبان يعقوب
    پسر جنگل عياري ها
    در مصاف نان و تيغه ي شمشير
    ميان سبز
    خيمه مي بست براي شفق فرداها

    تن تو يك شهر شمع آجين
    كه گل زخمش
    نه كه شادي بخش دست آن همسايه است
    كه براي پسرش جشني برپا دارد
    گل زخم تو
    ويران گر اين شادي هاست
    تن تو سلسله ي البرز است
    اولين برف سال
    بر دو كوه پلكت
    خواب يك رود ويران گر را مي بيند
    در بهار هر سال
    دشنه ي دژخيمان نتواند هرگز
    كاري افتد از پشت
    تن تو
    دنيايي از چشم است
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  14. 4 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  15. #8
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض هیمه - خسرو گلسرخی

    هيمه


    نه آن كه فكر كني سرد است
    كه من
    در تهاجم كولاك
    كجا تمام هيمه هاي جهان را
    انبار كرده ان
    در پشت خانه ام
    و در تفكر يك باغ آتشم
    به تنهايي
    من هيمه ام
    برادر خوبيم
    بشكن مرا
    براي اجاق سرد اتاقت
    آتشم بزن
    من هيمه ام
    برادر خوبم
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  16. 3 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  17. #9
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض سفر - خسرو گلسرخی

    سفر


    تو سفر خواهي كرد
    با دو چشم مطمئن تر از نور
    با دو دست راستگو تر از همه ي آينه ها
    خواب درياي خزر را
    به شب
    چشمانت مي بخشم
    موج ها
    زير پايت همه قايق هستند
    ماسه ها
    در قدمت مي رقصند
    من ترا در همه ي آينه ها
    مي بينم
    روبرو
    در خورشيد
    پشت سر
    شب
    در ماه
    من تو را تا جايي خواهم برد
    كه صدايي از جنگ
    و خبرهايي كذايي از ماه
    لحظه هامان را زايل نكند
    من ترا
    از همه آفاق جهان خواهم برد
    س همسفر با مني
    تو سفر مي كني اما تنها
    صبح صادق
    و همه همهمه ي دستان
    ره توشه ي تو
    اين صميمي
    هر ستاره
    پسته ي خندان راه تو باد
    جفت من
    سفري مي كنيم اما
    دست هاي خود را به بهاري بخشيم
    كه همه گل هاي تنها را
    با صداقت
    نوازش باشد
    چشم خود را به راهي بخشيم
    كه براي طرح بي باك
    قدم ها
    ستايش باشند
    تو سفر خواهي كرد
    من تو را در نفسم خواهم خواند
    وقتي آزاد شوند از قفس كهنه
    كبوترهايم
    در جوار همه ي گنبدها
    به زيارتگاه چشمانت مي آيم
    و در آن لحظه ماه
    در دستم خواهد خواند
    زندگي در فراسوي همه زنجير ست
    روح من گسترده ست
    تا قدم بگذاري
    در خيابان صداقت هايش
    و بكاري
    كاج دستانت را
    در هزاران راهش
    روح من گسترده ست
    تا كه آغاز كني
    فلسفه ي رخصت چشمانت را
    به همه ضجه ي جاويد برادرهايم
    تا كه احساس كني
    برگي دستانم
    تا كه آگاه شوي
    از قفس واژه كه آويزان است ؟
    سوختن نزديك است
    تو سفر خواهي كرد
    من تو را
    از صف اين آدمكان چوبي
    خواهم برد
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  18. 5 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


  19. #10
    یار همیشگی
    رشته تحصیلی
    مکانیک - طراحی جامدات
    نوشته ها
    3,892
    ارسال تشکر
    3,247
    دریافت تشکر: 14,584
    قدرت امتیاز دهی
    29855
    Array

    پیش فرض من شکستم در خود : خسرو گلسرخی

    من شكستم در خود


    من شكستم در خود
    من نشستم در خويش
    ليك هرگز نگذشتم از
    پل
    كه ز رگ هاي رنگين بسته ست كنون
    بر دو سوي رود آسودن
    باورن كن نگذشتم از پل
    غرق يكباره شدم
    من فرو رفتم
    در حركت دستان تو
    من فرو رفتم
    در هر قدمت ، در ميدان
    من نگفتم به ذوالكتاف سلام
    شانه ات بوسيدم
    تا تو از اين همه ناهمواري
    به ديار پاكي راه بري
    كه در آن يكساني پيروزست
    من شكستم در خود
    من نشستم در خويش
    آشوبم آرامشم تویی
    به هر ترانه ای سر می کشم تویی
    بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

  20. 4 کاربر از پست مفید م.محسن سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •