دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 78

موضوع: «چی شد چادری شدم؟»

  1. #21
    دوست آشنا
    نوشته ها
    707
    ارسال تشکر
    9,787
    دریافت تشکر: 5,088
    قدرت امتیاز دهی
    16341
    Array

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    دختر با نازبه خداگفت
    چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان زیباییم نباشد؟؟؟
    خدا گفت:زیبای من! تو را فقط برای خودم آفریدم
    دخترك،پشت چشمی نازك كرد و گفت:خدا كه بخل نمی ورزد،بگذارآزاد باشم
    *خداچادر را به دخترك هدیه داد*
    دخترك با بغض گفت:با این؟اینطور كه محدودترم.
    اصلا می خواهی زندانی ام كنی؟یعنی اسیر اینچادر مشكیشوم ؟؟؟؟
    .خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده خواهی شد...
    هر چیز قیمتی را كه در دسترس همه نمی گذارند.تو جواهری
    دخترك با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت دیگر كسی مرا دوست نخواهد داشت.
    نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه كسی به من توجه میكند
    خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام
    !منم كه زود راضی می شوم و ناممسریع الرضاست
    آدمیانند و هزاران نوع سلیقه.هرطور كه بپوشی و بیارایی،
    باز هم از تو راضی نمی شوند.
    اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟آن نگاه ها مصدومت میكند
    دخترك آرزویش را به خدا گفته بود
    و می خواست چونان فرشته ای محبوب جلوه كند
    ​​​

  2. 14 کاربر از پست مفید aty.a سپاس کرده اند .


  3. #22
    دوست آشنا
    نوشته ها
    707
    ارسال تشکر
    9,787
    دریافت تشکر: 5,088
    قدرت امتیاز دهی
    16341
    Array

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    بی بی جان!
    ای که گریه می کنی شامگاه و روز هم
    بوی دود می دهد چادرت هنوز هم....
    یا فاطمه

    ​​​

  4. 13 کاربر از پست مفید aty.a سپاس کرده اند .


  5. #23
    دوست آشنا
    نوشته ها
    707
    ارسال تشکر
    9,787
    دریافت تشکر: 5,088
    قدرت امتیاز دهی
    16341
    Array

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    حجاب
    همان چادری بود که پشت در خانه سوخت
    ولی از سر فاطمه س نیفتاد
    السلام علیک یا فاطمه الزهرا
    ​​​


  6. #24
    کاربر جدید
    نوشته ها
    6
    ارسال تشکر
    4
    دریافت تشکر: 32
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    اتفاقا ما یه همکار تو آزمایشگاه داریم چادریه... هیچ جوری حاضر نیست چادرش را دربیاره... همه کاراش خیلی خوبه و همه خیلی دوست دارن باهاش همکاری کنن.... کلی منّتش را کشیدند بیاد اینجا کار کنه........ اما از وقتی مسئولین بهش گیر دادن نباید تو ازمایشگاه با چادر بیاد اونم اصلاً نمیاد........... به نظرتون کارش درسته؟ راه دیگه ای واسه این کار نیست؟

  7. 11 کاربر از پست مفید شاپرک1 سپاس کرده اند .


  8. #25
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    کلام,فقه,اصول,
    نوشته ها
    4,108
    ارسال تشکر
    27,914
    دریافت تشکر: 19,740
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    kamanabroo's: جدید150

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک1 نمایش پست ها
    اتفاقا ما یه همکار تو آزمایشگاه داریم چادریه... هیچ جوری حاضر نیست چادرش را دربیاره... همه کاراش خیلی خوبه و همه خیلی دوست دارن باهاش همکاری کنن.... کلی منّتش را کشیدند بیاد اینجا کار کنه........ اما از وقتی مسئولین بهش گیر دادن نباید تو ازمایشگاه با چادر بیاد اونم اصلاً نمیاد........... به نظرتون کارش درسته؟ راه دیگه ای واسه این کار نیست؟

    خیلی خوبه..

    به نظر من در درجه اول باید سعی کنیم شرایط رو برای خودمون و طبق دین وفرهنگمون مهیا کنیم. یعنی نگاهمون طوری باشه که بتونیم شرایط رو برای حتی همین خانمی که چادری هم هستن فراهم کنیم که چادری وارد بشن.

    در مرتبه بعد ایشون هم می تونن با استفاده از چادرهای مدل جدیدی که خیلی کار چادر گرفتن رو راحت کرده و دست و بال آدم رو هم نمی گیره استفاده کنند.

    یا حتی برای محیط نمایشگاه یک چادر سفید رنگ و مورد تایید آزمایشگاه استفاده کنند.


    حالا از همه اینا گذشته، مسئولین آزمایشگاه چرا گیر دادن که با چادر نیاد؟!!!

  9. 12 کاربر از پست مفید kamanabroo سپاس کرده اند .


  10. #26
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24668
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک1 نمایش پست ها
    اتفاقا ما یه همکار تو آزمایشگاه داریم چادریه... هیچ جوری حاضر نیست چادرش را دربیاره... همه کاراش خیلی خوبه و همه خیلی دوست دارن باهاش همکاری کنن.... کلی منّتش را کشیدند بیاد اینجا کار کنه........ اما از وقتی مسئولین بهش گیر دادن نباید تو ازمایشگاه با چادر بیاد اونم اصلاً نمیاد........... به نظرتون کارش درسته؟ راه دیگه ای واسه این کار نیست؟
    سلام دوست عزیز
    اگه دوستشون هستین و شمارشونو دارین حتما بهشون اطلاع بدین که با چادر سفید توی آزمایشگاه حضور داشته باشن ... و اگه چادر ساده استفاده میکنن شما کمک کنید پشت چادرشون یه گیره بزنید که خیلی چادر پهن نشه و به این طرف اونطرف نگیره
    دیگه فکر نمیکنم مسئول آزمایشگاه ممانعتی داشته باشن....
    چون هم چادر سفید هست و مشخصه که ایشون جز پرسنل هستن و هم کوچیکترین آلودگی رو سفیدیه چادر نشون میده .. هم وقتی پشت چادر یه گیره میزنن چادر خیلی به اطراف کشیده نمیشه و مشکلی واسه شعله ها و بلند کردن گرد و خاک و گرفتن احتمالی به وسایل و... ایجاد نمیشه...
    یکی از دوستای من هم همین مشکل رو داشت.. و چون ما خیلییییییییییییییییییییی دوسش داشتیم و واقعا خانوم بود کلی فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم... اولش خب یجوری بود براش چادر سفید ولی خدارو شکر این مشکل که بیشتر ازاینکه واسه ایشون باشه واسه ما بود... حل شد...
    ایشالله این دوست شما هم بر میگردن...آمین

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  11. 14 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  12. #27
    همکار تالار مذهبی
    رشته تحصیلی
    معلمی دبستان....
    نوشته ها
    1,036
    ارسال تشکر
    4,124
    دریافت تشکر: 2,447
    قدرت امتیاز دهی
    1265
    Array
    مهندس نوجوان's: جدید71

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    نقل قول نوشته اصلی توسط شاپرک1 نمایش پست ها
    اتفاقا ما یه همکار تو آزمایشگاه داریم چادریه... هیچ جوری حاضر نیست چادرش را دربیاره... همه کاراش خیلی خوبه و همه خیلی دوست دارن باهاش همکاری کنن.... کلی منّتش را کشیدند بیاد اینجا کار کنه........ اما از وقتی مسئولین بهش گیر دادن نباید تو ازمایشگاه با چادر بیاد اونم اصلاً نمیاد........... به نظرتون کارش درسته؟ راه دیگه ای واسه این کار نیست؟
    مسلمه که هزارتا راه هست
    کاری نداریم که چرا مسعولین آزمایشگاه گیر دادن ولی این خانم میتونه از مانتو های گشاد استفاده کنه که به قول امروزی ها توش گم بشه
    همون هایی که توی فیلم های قدیمی همیشه تن بازیگر ها می بینیم
    با یک مقنعه بلند
    این جوری دیگه مشکلی براش پیش نمیاد
    در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...

  13. 10 کاربر از پست مفید مهندس نوجوان سپاس کرده اند .


  14. #28
    کاربر جدید
    نوشته ها
    6
    ارسال تشکر
    4
    دریافت تشکر: 32
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : «چی شد چادری شدم؟»

    ممنون از راهنمایی هاتون. واقعاً ما هم موندیم چرا به این چیزا گیر می دن. این همکارمون خودش از اول گفته بود چادرشو در نمیاره اونا هم قبول کرده بودن، کم کم شروع کردن به گیر دادن و میگن فانون آزمایشگاه روپوش تنهاست. شاید فکر می کردن به مرور زمان نرم میشه یا مثلاً به خاطر کارش یا پتنت و ... کوتاه میاد. در هر حال ما هم اینا را خیلی بهش گفتیم اما میگه من حاضرم چادر ملی ( البته سیاه) سر کنم اما چادر سفید یا روپوش گشاد که یه عده بخوان دست بگیرن و مسخره کنن، نه! آخه یکی از استادا همین پیشنهاد چادر سفید را بهش داده بود، یه استاد دیگه به تمسخر گفته بود مگه اینجا حجه!! یا یه همچین چیزی...... مقنعه بلند را که اصلاً اجازه نمی دن، تازه یه مدته مطرح شده مقنعه ها باید تو روپوش باشه اما خب هنوز در حد حرفه. میگه مردهای آزمایشگاه که محرم تر از بقیه نیستند. اینطوری کم کم چادر تو قشر فرهیخته کمرنگ میشه و خودشون هم نمی دونن واسه چی چادر سر می کنن........ ای کاش یکی این وسط کوتاه بیاد یا یه قانون درست و حسابی یا یه طراحی لباس خوب یا هرچیزی که این بچه قبول کنه. فکر کنم بهترین راهش همینه که یه قانونی بذارن که مثلاً اگر چادر یه ویژیگی هایی داشته باشه... چه می دونم مثلاً خیلی بلند نباشه، برای آزمایشگاه فقط باشه و ... هرکی بخواد می تونه با چادر در آزمایشگاه کار کنه.


  15. #29
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    1,751
    ارسال تشکر
    3,958
    دریافت تشکر: 9,802
    قدرت امتیاز دهی
    5191
    Array
    آسد مرتضي's: جدید47

    پیش فرض ششمین خاطره : در جست و جوی حقیقت؛ پله پله تا چادر

    رسیدن من به چادر همراه با گذروندن مراحل مختلف ( و رسیدن به مراتب مختلف) بوده... دونه دونه گذروندن مراحل مختلفمو تعریف میکنم...(پله پله رفتم تا رسیدم به چادر)

    این داستان من:

    توی مدرسه مون جزو اولین نفرهایی بودم که توی دوران دبیرستان ابروهامو برداشتم... میرفتم مدرسه یه ته آرایش هم داشتم (اهل آرایش نبودم. فقط یه کم ته آرایش...) موهامم که همیشه بیرون بود... یعنی مقنعه ام فرق سرم بود!

    یادمه وقتی جشن فارغ التحصیلی با صورت آرایش کرده و مانتوی کوتاه (یه کم پایین تر از کمر) رفته بودم دانشگاه، یکی از مسئولین شاکی شده بود که من چرا با این وضع اومدم؟؟؟!!! آزاده ذاکر به اون مسئول گفته بود که : شما خودتون چرا آرایش دارید؟مسئوله گفته: من فرق دارم. آزاده جواب داده که: فرقی بین شما دوتا نیست.. شما فارغ التحصیلید... اونم فارغ التحصیله...


    توی مدرسه ی تیزهوشان درس میخوندم برای همین ازم توقع داشتن که یه دانشگاه خوب (یا یه رشته ی خوب) قبول بشم. منم رتبه ی کنکورم بد شد. و برای توقعی که ازم بود موندم برای سال بعد (البته این توقع فقط خارجی نبود. و خودمم هم شامل متوقعین بودم)



    سال پشت کنکور رفتم یه آموزشگاه (تا از فضای درس زیاد فاصله نگیرم) دو تا از اساتید مرد اون آموزشگاه؛ کلی خاطرخواه توی آموزشگاه داشتن (یعنی بچه ها دوسشون داشتن)

    روزهای اول حالت عادی خودم میرفتم اونجا (مانتو تنگ.. ته آرایش.. موها هم که بیرون)

    فکر کنم روز دوم بود که فهمیدم، دخترهای اونجا آرایش میکنن تا خودشون رو به استاد نشون بدن و استاد از قیافه شون خوششون بیاد

    حالم از هرچی آرایش (جلو نامحرم) بود به هم خورد!!! هنوزم که هنوزه حالم به هم میخوره... من ظاهرم هرجوری بود ، برای زیبا بودن خودم بود. نه برای جلب توجه کردن. حالم از جلب توجه کردن (اونم برای دوتا مردی که زن دارن ) بهم خورد. با خودم فکر کردم؛ وقتی عده ای برای جلب توجه آرایش میکنن، یعنی آرایش ابزاری برای جذب نامحرم هستش... حالا اگه کسی پیدا بشه و قصدش جذب نامحرم نباشه. ولی از ابزار جذب نامحرم استفاده کنه؛ ناخواسته به اون مقصد شوم رسیده. برای همین آرایش رو برای همیشه گذاشتم کنار...


    گذشت... کنکور دادم و رفتم دانشگاه...

    ترم اول، استاد تفسیر موضوعی قرآن یه سری موضوع بهمون میداد تا در موردش فکر کنیم و جواب بیاریم. من برای پیدا کردن مطلب در مورد مسائلی که استادمون میداد، به اینترنت میرفتم و به سایتهای مختلف سر میزدم و مطالب مختلف رو میخوندم.

    کلی از نظر اعتقادی رفتم بالا.. کلی چیز یاد گرفتم


    از نظر اعتقادی رفتم بالا... اما به همه چیز نرسیده بودم. فکر کنم جزو معدود کسایی بودم که در دوران انتخابات، موهام از روسریم بیرون بود و پرچم ایران دور پیشونیم میبستم


    رفتم اعتکاف... توی دوران اعتکاف مدام دوتا چیز از خدا میخواستم... یکی اینکه: منو بنده ی خودش کنه... دوم اینکه: اگه پوشوندن مو جزو حجاب هستش، معرفتشو بهم بده

    مدت زمانی طول نکشید که کتاب مسئله حجاب استاد مطهری رو خوندم.

    با خوندن اون کتاب به این رسیدم که از نظر اسلام بایــــــــــــــــــــــ ــد موهام رو کامل بپوشونم.

    (آخه من همیشه با خوندن آیات حجاب در قرآن به این میرسیدم که باید یه چیزی روی سرمون باشه... و با خودم فکر میکردم ؛ وقتی حجاب انقدر برای خدا مهم بوده که اومده نام تک تک محارم رو اورده؛ پس اگه قرار بود همه ی موهامونو بپوشونیم، خدا تو قرآنش میگفت و لازم نبود بریم سراغ احادیث و روایات.. اگه پوشوندن کل مو لازم بود خدا نمیومد فقط بگه جلباب هارو به هم نزدیک کنید)

    اما با خوندن اون کتاب به این رسیدم که باید موهامو بپوشونم

    خب خداروشکر تسلیم آموخته ام شدم و موهامو از اون به بعد پوشوندم

    رفتم چند دست مانتوی مناسب ( و به قولی اسلامی) خریدم

    {البته وقتی الان به اون مانتوها نگاه میکنم تعجب میکنم که چه جوری اونموقع این مانتو ها رو اسلامی حساب میکردم!!}

    چندماه گذشت..

    سال 88 داشتم میرفتم جنوب (راهیان نور... زیارت شهدا)

    رفتم یه مانتوی خیلـــــــــــــــی گشاد خریدم تا حرمت اونجا حفظ بشه... (اما بازهم الان توی اون مانتو، گشادیی رو که قبلا میدیدم نمیبینم
    )

    یه خورده از سفرمون که گذشت، یه بار از دوستام خواستم اگه چادر اضافی دارن بهم قرض بدن تا اونجا با چادر باشم....

    و بقیه ی سفر رو با چادر اضافی یکی از دوستانم گذروندم.

    یه جا رفتیم تازه چندتا شهید پیدا کرده بودن

    اونجا از شهدا خواستم اگه واقعا چادر حجاب برتر هستش، معرفتشو بهم بدن

    وقتی از سفر برگشتم نتونستم بدون چادر جایی برم

    حتی صبر نکردم تا بریم و یه چادر نو بخرم و سر کنم. با یه چادری که گوشه ی کمدم بود و باهاش زیارتهامو میرفتم، شروع کردم و بیرون رفتم


    الان که الانه عاشق چادرم هستم

    از خدا میخوام هیچ وقت من و چادر رو از هم جدا نکنه
    بدجوری دوسش دارم
    آهنگران سرشان شلوغ است ...
    بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...



  16. 12 کاربر از پست مفید آسد مرتضي سپاس کرده اند .


  17. #30
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر_نرم افزار
    نوشته ها
    1,751
    ارسال تشکر
    3,958
    دریافت تشکر: 9,802
    قدرت امتیاز دهی
    5191
    Array
    آسد مرتضي's: جدید47

    پیش فرض هفتمین خاطره: الهه ؛ خدا دوست داره من چه جوری باشم؟

    سلام
    من خیلی وقت نیست که چادر سرم میکنم البته یکی دو ماهی هم روش فکر کردم
    خانوادم راضی نیستن از این موضوع
    میگن با مانتو هم حجابت رعایت بود
    ولی من ماه رمضون" شب قدر اول" امسال گفتم یه تغییری تو خودم بدم
    شبی یک جزء قرآن که می خوندم
    اون شب دلم می خواست ببینم خدا دوست داره من چه جوری باشمسوره ی احزاب رو خوندم
    که گفته بود راجع به جلباب برای خانم هاحس کردم که یه نشونستصمیمم رو محکم کردم
    آهنگران سرشان شلوغ است ...
    بايد نعل تازه بسازند براي اسب ها ...



  18. 13 کاربر از پست مفید آسد مرتضي سپاس کرده اند .


صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •