مقایسه ی معماری دیكانستراكشن و فولدینگ
سبک های معـماری

مقدمه
در بررسی آثار معماری در ادوار مختلف تاریخ می‌توان به رابطه‌ی مستقیم و عمیق بین نحوه‌ی نگرش و ایدئولوژی بشر نسبت به هستی و اعتقادات او و به طور كلی آن چه را فرهنگ می‌نامیم و آنچه كه به عنوان اثر معماری عرضه می‌نماید پی برد.
به این معنی كه نحوه ی تفكر و تفسیرانسان از هستی در شكل‌گیری معماری او به شدت تأثیرگذار بوده است. به عبارت دیگر آن چه به عنوان كالبد معماری شكل می‌گیرد، متأثر از كیفیات روحی است، كه خالق آن اثر مدنظر داشته است درست به مثابه‌ی نقاشی كودكی كه از روی آن می‌توان به نحوه تفكر و حالات روانی كودك در هنگام خلق نقاشی‌اش پی برد.



مقایسه ی معماری دیكانستراكشن و فولدینگ
سبک های معـماری

مقدمه
در بررسی آثار معماری در ادوار مختلف تاریخ می‌توان به رابطه‌ی مستقیم و عمیق بین نحوه‌ی نگرش و ایدئولوژی بشر نسبت به هستی و اعتقادات او و به طور كلی آن چه را فرهنگ می‌نامیم و آنچه كه به عنوان اثر معماری عرضه می‌نماید پی برد.
به این معنی كه نحوه ی تفكر و تفسیرانسان از هستی در شكل‌گیری معماری او به شدت تأثیرگذار بوده است. به عبارت دیگر آن چه به عنوان كالبد معماری شكل می‌گیرد، متأثر از كیفیات روحی است، كه خالق آن اثر مدنظر داشته است درست به مثابه‌ی نقاشی كودكی كه از روی آن می‌توان به نحوه تفكر و حالات روانی كودك در هنگام خلق نقاشی‌اش پی برد.
مقارن با تحولات عظیمی كه در چند قرن اخیر در حوزه‌ی تفكر صورت گرفته است، معماری نیز دستخوش دگرگونی‌هایی گردیده كه باز خورد آن را می‌توان در تعدد سبك‌ها مشاهده كرد. به این معنی كه، این معماری است كه آن تفكرات را توصیف می‌كند.
هر تفكر جدید و یا نظریه ی علمی تازه باعث ایجاد سبكی نو در معماری شده است.
مطالعه حاضر، كه به عنوان تحقیق درس «آشنایی با معماری معاصر» صورت گرفته است در نهایت چنین نتیجه‌ی كلی را استنباط نموده است.
در این مطالعه، ابتدا مقدمات فلسفی مرتبط با موضوع بررسی شده، آنگاه در بخش دوم و سوم به تعریف سبك‌های دیكانستراكشن و فولدینگ در معماری پرداخته شده و بخش چهارم به مقایسه‌ی این دو سبك اختصاص یافته است.
در بخش پنجم نیز نتیجه‌گیری و جمع‌بندی موضوعات مورد بحث درج گردیده و نهایت آن كه فهرست منابع مورد استفاده در پایان آورده شده است.
بايد توجه كرد كه در جای جای این تحقیق به ویژه در بخش‌های مقایسه و نتیجه‌گیری از برداشت‌های فردی استفاده شده است.
به این معنا كه پس از مطالعه منابع، آنچه به عنوان برداشت فهمیده شده درج گردیده است.
«هرچند كه در بعضی از موارد از نقل قول‌های مستقیم نیز استفاده شده است»
بخش اول - مقدمات فلسفي
قبل از بررسی ویژگی‌های معماری دیكانستراكشن (Deconstruction) و فولدینگ (folding) ابتدا باید به فلسفه‌ای كه این دو نوع معماری از آن ملهم گردیده اشاره كنیم.
فلسفه ی هر دو نوع سبك شباهت‌های بسیار زیادی دارد و اندك تفاوت بین فلسفه ی آن‌ها در بخش چهارم (به عنوان تفاوت دو سبك) آورده شده است.
مكتب ساختارگرایی (ساخت‌گرایی – structuralism) كه در نقطه‌ی مقابل با دیكانستراكشن قرار دارد، به عنوان یك روش تجزیه و تحلیل، در ابتدا توسط فردیناند سوسور (F. Desaussure – 1857 – 1913) در زبان شناسی وارد و گسترش پیدا كرد.
ساخت گرایی ریشه‌های خودش را به طور مستقیم در هرمنوتیك دارد.
هرمنوتیك كه در آن به بررسی شناخت و فهم و تفسیر متن می‌پردازد، ابتدا در زبان شناسی مطرح بود، اما در فلسفه، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی نیز گسترش یافت. در اینجا متن دیگر متن موردنظر زبان شناسان نیست بلكه متن به مثابه‌ی هستی و پدیده‌های عالم است.
ساخت‌گرایان در هر پدیده، عناصری مرتبط با یكدیگر مشاهده می‌كنند و در پی بررسی‌ قوانین حاكم بر این روابط هستند.
پیدا كردن ساخت‌ها در مواردی مانند قواعد خویشاوندی، اساطیر، مناسك اجتماعی، هنرها، تغذیه و... هدف اصلی ساخت‌گرایان است.
از دیدگاه ساخت‌گرایان پدیده‌های انسانی در حكم مجموعه عناصری هستند كه تحت تأثیر قوانین حاكم بر آن پدیده‌ها، با یكدیگر در رابطه هستند.
به عبارت دیگر وقوع پدیده‌ها (پدیده‌های انسانی) از ساحت ناخودآگاه انسان( رویدادهایی كه به ظاهر فراموش شده‌اند اما ناخودآگاه در ذهن باقی می‌مانند و زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهند، علت‌هایی كه وجود دارند، اما آشكار نیستند.) نشئت می‌گیرد و چون انسان در انجام این امور آگاهانه عمل نمی كند با بررسی این پدیده‌ها (و حالت تكراری حاكم بر آن‌ها) می‌توان قوانینی استخراج كرد كه در موارد مشابه هم صادق باشند. (استدلال استقرایی) به طور خلاصه ساخت‌گرایی یك نظریه‌ی روش شناختی است كه در آن می‌توان هر مسأله‌ای را مورد بررسی قرار داد و قوانین حاكم بر آن مسائل را استخراج و از آن قوانین در جهت پیش‌بینی مسائل بهره جست.ساختار گرایان معتقدند ، بخش بزرگی از آگاهی های ذهن بشر به صورت نا خوداگاه است ، به دیگر سخن مفاهیمی در زندگی اقوام گذشته وجود داشته ، که در زندگی انسان معاصرهم وجود دارد وما از این مفاهیم بعنوان ((کهن الگوها )) یاد می کنیم .
ساخت‌گرایی، نقدی بر فلسفه و اندیشه مدرن بود كه در آن تمامی پدیده‌های انسانی از دیدگاه عقل بشر مورد بررسی قرار می‌گرفت و نقش عوامل ناخودآگاه (مانند تأثیرات فرهنگ، قومیت و..) در بررسی آن پدیده‌ها نادیده گرفته می‌شد.
از سوسور زبان شناس سویسی و استراوس (claude levistrauss – 1908- ) مردم شناس فرانسوی می‌توان به عنوان نظریه پردازان این مكتب نام برد.
در نیمه‌ی اول قرن بیستم، از سوی ژان پل سارتر (1980 – 1905) فیلسوف فرانسوی فلسفه‌ی( اصالت وجود) (اگزیستانسیالیسم) مطرح گردید.
سارتر معتقد بود هر فرد ماهیت خویش را شكل می‌دهد، هیچ دو فرد یا پدیده‌ی مشابهی وجود ندارد و بنابراین تجزیه و تحلیل ساختی كه مبتنی به روش استدلال استقرایی (كشف قوانین و نظم موجود در پدیده از طریق مشاهده و بررسی تكرار آن‌ها) است مردود است.
به این ترتیب فلسفه اصالت وجود (به مثابه‌ی پایه مكتب دیكانستراكشن) نیز ریشه در هرمنوتیك و نحوه‌ی تفسیر پدیده‌ها دارد با این تفاوت كه پیروان ساختارگرایی معمولاً متن مداراند، یعنی به متن توجه می‌كنند تا مؤلف آن ولی پیروان مكتب دیكانستراكشن مفسرمداراند، به این مفهوم كه بیان می‌دارند هر فردی (مفسری) می‌تواند تفسیری متفاوت از یك متن واحد داشته باشد. یعنی به تعداد افراد (مفسران) از یك متن، تفسیر وجود دارد (كثرت معانی).
مكتب فكری دیكانستراكشن كه اساس خود را از فلسفه‌ی اصالت وجود دارد توسط ژاك دریدا ( (Jaceques Derrida -1930 فیلسوف معاصر فرانسوی پایه‌گذاری شد .
دریدا با ساختارگراها مخالف است و معتقد است چون فرهنگ و شیوه‌های قومی هر لحظه تغییر می‌كنند، پس روش ساختارگراها كه مبتنی بر مطالعه ی تكرارها است صحیح نیست.
به عقیده دریدا یك متن هرگز مفهوم واقعی خودش را آشكار نمی‌كند و هر خواننده و یا هركس آن را قرائت می‌كند (در اینجا مفسر)، می‌تواند دریافت متفاوتی از قصد و هدف مؤلف آن داشته باشد. به عبارت دیگر یك متن معنی واحدی ندارد و كثرت معانی (به تعداد مفسران) در مورد آن درست است پس چون تكرار و مشابهت در كلیه متون وجود ندارد روش استقرایی ساختارگرایان مورد سوال است، به همین دلیل در بینش دیكانستراكشن ما در یك دنیای چند معنایی زندگی می‌كنیم.
از نظر دریدا در تقابل‌های دوتایی چون روز و شب، زن و مرد، تقارن و عدم تقارن و... یكی بر دیگری ارجحیت ندارد. چون هر فرد می‌تواندبرداشتی متفاوت از معنای این تقابل‌ها داشته باشد.
به طور كلی در این مكتب بیان می‌شود كه هیچ تفسیر نهایی از پدیده‌ها وجود ندارد.
نكته‌ی حائز اهمیت آن است كه تعریف مشخصی از دیكانستراكشن وجود ندارد، زیرا هر تعریفی از آن می‌تواند مغایر با خود دیكانستراكشن تفسیر شود، چون هر فردی به طور مجزا می‌تواند تفسیرهای خودش را از یك تعریف داشته باشد.
چون عده‌ای از خود ساختارگرایان با عقاید ساختارگرایانه به مخالفت برخاستند، و به دیكانستراكشن متمایل گردیدند از این رو به مكتب دیكانستراكشن«پساساختارگرا یی» نیز گفته می‌شود.
به طور خلاصه ساختارگرایان معتقدند :
با استفاده از استدلال استقرایی و بررسی نظم پدیده‌های مشابه و تكراری می‌توان روابط پدیده‌ها را كشف كرد و چون همه‌ی اعمال انسان از ضمیر ناخودآگاه او شكل می‌گیرد این تكرار و نظم در پدیده‌های انسانی وجود دارد.
دیكانستراكشن‌ها معتقدند:
هر پدیده و هر متنی، ماهیت مستقل خود را دارد و هیچ دو فرد یا پدیده‌ی مشابه و تكراری وجود ندارد. پس به تعداد مفسران یك متن، تفسیر از آن متن وجود دارد و معانی یك متن متكثرند و در تقابل‌های دوتایی یك معنی بر معنی دیگر ارجحیت ندارد.
بخش دوم- معماری دیكانستراكشن

(دیكانستراكشن یعنی ساختن ایده‌های ساخت‌ناپذیر – پیتر آیزنمن)
برپایه مكتب فكری دیكانستراكشن از سال 1998 و به طور دقیق‌تر از اوائل 1980 سبك معماری‌ای به نام دیكانستراكشن ابداع شد.
نخستین بار توسط پیتر آیزنمن( -peter Eisen man – 1932 ( معمار آمریكایی، معماری دیكانستراكشن شكل یافت.
اصول فكری این مكتب مانند :
- : تعدد و كثرت در معناها
- : عدم ارجحیت در تقابل‌ها و دوگانگی‌ها
در قالب ساختمان‌هایی كه به این سبك ساخته شده‌اند، كالبد یافت.
در گذشته و همچنین در معماری مدرن و پست مدرن آن چه كه حضور داشته تقارن، تناسب، وضوح، ثبات، مفید بودن و سودمندی بوده است، در این تقابل‌های دوتایی همواره یكی بر دیگری ارجحیت داشته است. اما آنچه مورد غفلت قرار گرفته عدم تقارن، عدم وضوح، ایهام، ابهام، بی‌ثباتی، فریب، زشتی و عدم سودمندی است.
مطابق با اصول دیكانستراكشن، این تقابل‌ها و دوگانگی‌ها می‌بایست در ساحت معماری به نمایش گذاشته شود.
همچنین برخلاف مدرنیست‌ها كه آینده را موردنظر داشتند و بر خلاف پست مدرنیست‌ها كه به گذشته توجه می‌كردند، در اندیشه معماران دیكانستراكشن شرایط امروز به اعتقاد آیزنمن ((اكنونیت)) «presentness» ملاك معماری است زیرا هر فردی اكنون (و بدون توجه به گذشته و آینده خود كه نمی‌توان نقش آن‌ها را در بینش فرد نفی كرد و در عین حال به دلیل كثرت معانی در افراد نمی‌توان تشخیص داد چه بخشی از آن بینش به گذشته و یا آینده تعلق دارد «نه این است و نه آن – هم این است و هم آن» به معماری توجه می‌كند).
به عبارت دیگر از نظر معماران دیكانستراكشن، طرح ساختمان باید منعكس كننده جهان متكثر كنونی باشد و به قرائت‌ها و تفسیرهای مختلف از طرح اجازه بروز دهد.
اگر ساده بگوییم و درست متوجه شده باشیم، معماری دیكانستراكشن باید هم پاسخگوی بینش‌های آینده‌نگر و هم بینش‌های گذشته‌نگر باشد و همه‌ی سلایق را در زمان حال در نظر بگیرد؛ شاید به همین دلیل باشد كه سبك دیكانستراكشن را از زیر مجموعه‌های پست مدرنیسم می‌دانند. (مكتبی كه به آینده و گذشته توأماً نگاه دارد و در ضمن كثرت گرایی از اصول پست مدرنیسم نیز محسوب می‌شود.)
در معماری دیكانستراكشن فرم‌ها تعمیم داده می‌شوند و تنها پس از آن است كه برنامه‌ای كاركردی ارائه می شود، به جای این كه فرم به دنبال كاركرد باشد، كاركرد تابع تغییرشكل می‌شود بر خلاف مدرنیست‌ها كه می‌گویند فرم تابع عملكرد است.
در آثار معماران این سبك، عدم تقارن، ابهام، ایهام، بی‌ثباتی، دوگانگی، چند معنایی و عدم سودمندی همتراز تقارن، وضوح، ثبات، پایداری، یك معنایی و سودمندی مطرح می شود. (اگر درست متوجه شده باشیم در این سبك، به عنوان مثال هم احجام متقارن وجود دارند و هم احجام نامتقارن ولی آنچه مهم است آن است كه هر دوی این تقابل‌ها وجود دارند و هر كدام به صورت احجام مستقل با ماهیت جدا به كار رفته‌اند<