دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 29

موضوع: خسرو و شیرین

  1. #1
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    Smile خسرو و شیرین

    آغاز داستان خسرو و شیرین
    چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد
    که بودش داستان های کهن یاد
    که چون شد ماه کسری در سیاهی
    بهرمز داد تخت پادشاهی
    جهان افروز هرمز داد میکرد
    بداد خود جهان آباد میکرد
    همان رسم پدر بر جای میداشت
    دهش بر دست و دین بر پای میداشت
    نسبرا در جهان پیوند میخواست
    بقربان از خدا فرزند می خواست
    بچندین نذر و قربانش خداوند
    نرینه داد فرزندی چه فرزند
    گرامی دری از دریای شاهی
    چراغی روشن از نور الهی
    مبارک طالعی فرخ سریری
    بطالع تاجداری تخت گیری
    پدر در خسروی دیده تمامش
    نهاده خسرو پرویز نامش
    از آن شد نام آن شهزاده پرویز
    که بودی دایم از هر کس پر آویز
    گرفته در حریرش دایه چو مشک
    چو مروارید تر در پنبه خشک
    رخی ز آفتاب اندوه کش تر
    شکر خندیدنش از صبح خوشتر
    چو میل شکرش در شیر دیدند
    بشیر و شکرش می پروریدند
    ببزم شاهش آوردند پیوست
    بسان دسته گل دست بر دست
    چو کار از مبد با میدان فتادش
    جهان از دوستی در جان نهادش
    بهر سالی که دولت میفزودش
    خرد تعلیم دیگر مینمودش
    چو سالش پنج شد در هر شگفتی
    تماشا کردی و عبرت گرفتی
    چو سال آمد بشش چو نسرومرست
    رسوم شش جهت را باز میبحست
    چنان مشهور شد در خوبروئی
    که مطلق یوسف مصرست گویی
    پدر ترتیب کرد آموزگارش
    که تا ضایع نگردد روزگارش
    بر این گفتار بربگذشت یک چند
    که شد در هر هنر خسرو هنرمند
    چنان قادر سخن شد در معانی
    که بحری گشت در گوهرفشانی
    فصیحی کو سخن چون آب گفتی
    سخن با او باصطرلاب گفتی
    چو از باریک بینی موی میسفت
    بباریکی سخن چون موی میگفت
    پس از نه سالگی مکتب رها کرد
    حساب جنگ شیر و اژدها کرد
    چو بر ده سالگی افکند بنیاد
    سر سی سالگان میداد بر باد
    بسر پنجه شدی با پنجه شیر
    ستونی را قلم کردی بشمشیر
    به تیر از موی بگشادی گره را
    به نیزه حلقه بربودی زره را
    در آن آماج کو کردی کمان باز
    ز طبل زهره کردی طبلک باز
    کسی کوده کمان حالی کشیدی
    کمانش را بحمالی کشیدی
    زده دشمن کمندش خام تر بود
    ز نه قبضه خدنگش تام تر بود
    بدی گر خو بدی دیو سپیدی
    به پیش بید برگش برگ بیدی
    چو برق نیزه را بر سنگ راندی
    سنان در سینه خارا نشاندی
    چو عمر آمد بحد چارده سال
    برآمد مرغ دانش را پر و بال
    نظر در جستنی های نهان کرد
    حساب نیک و بدهای جهان کرد
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  2. 8 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    صفت بزرگ امید
    بزرگ امید نامی بود دانا
    بزرگ امید از او عقل توانا
    زمین جوجو شده در زیر پایش
    فلک را جوبجو پیموده رایش
    بدست آورده اسرار نهانی
    کلید گنج های آسمانی
    طلب کردش به خلوت شاهزاده
    زبان چون تیغ هدی بر گشاده
    جواهر جست از آن دریای فرهنگ
    بدست آورد و زد بر دامنش چنگ
    دل روشن بتعلیمش برافروخت
    وزو بسیار حکمت ها درآموخت
    ز پرگار زحل تا مرکز خاک
    فرو خواند آفرینش های افلاک
    باندک عمر شد دریا درونی
    بهر فنی که گفتی ذوفنونی
    دل از غفلت بآگاهی رسیدش
    قدم بر پایه شاهی رسیدش
    چو پیدا شد بر آن جاسوس اسرار
    نهانی های این گردنده پرگار
    ز خدمت خوشترش نامد جهانی
    نبودی فارغ از خدمت زمانی
    جهاندار از جهانش دوست تر داشت
    جهان چبود ز جانش دوستتر داشت
    ز بهر جاندرازیش از جهان شاه
    زهر دستی درازی کرده کوتاه
    منادی را ندا فرمود در شهر
    که وای آنکس که او بر کس کند قهر
    اگر اسبی چرد در کشتزاری
    وگر غصبی رود بر میوه داری
    وگر کس روی نامحرم ببیند
    و یا در خانسه با عورت نشیند
    سیاست را تنش گردد سزاوار
    بر این سوگندهایی خورد بسیار
    چو شه در عدل خود ننمو دستی
    پدید آمد جهان را تندرسی
    خرابی داشت در کار جهان دست
    جهان از دستکار اینجهان رست
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  4. 5 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    عشرت خسرو در مرغزار و سیاست هرمز
    قضا را ار قضا یک روز شادان
    به صحرا رفت خسرو بامدادان
    تماشا کرد و صید افکند بسیار
    دهی خرم ز دور آمد پدیدار
    بگرداگرد آن ده سبزه ای نو
    بر آن سبزه بساط افکنده خسرو
    میسرخ از بساط سبزه میخورد
    چنین تا پشت بنمود این گل زرد
    چو خورشید از حصار لاجوردی
    علم زد بر سر دیوار زردی
    چو سلطان در هزیمت عود میسوخت
    علم را میدرید و چتر میدوخت
    عنان را یک رکابی زیر میزد
    دو دستی با فلک شمشیر میزد
    چو عاجز گشت ازین خاک جگر تاب
    چو نیلوفر سپر افکند بر آب
    ملک زاده در آن ده خانه ای خواست
    ز سر مستی در آن مجلس بیاراست
    نشست آن شب بنوشا نوش یاران
    صبوحی کرد با شب زنده داران
    سماع ارغنونی گوش می کرد
    شراب ارغوانی نوش می کرد
    صراحی را ز می پر خنده می داشت
    بمی جان و جهان را زنده میداشت
    مگر کز تو سنانش بدلگامی
    دهن بر سبزه ای زد صبح بامی
    وزین غوری غلامی نیز چون قند
    ز غوره کرده غارت خوشه ای چند
    سحر گه کآفتاب عالم افروز
    سر شب را جدا کرد از تن روز
    نهاد از حوصله زاغ سیه پر
    بزیر پر طوطی خایه زرد
    شب انگشت سیاه از پشت برداشت
    ز حرف خاکیان انگشت برداشت
    تنی چند از گرانجا نان که دانی
    خبر بردند سوی "پیش" شه نهانی
    که خسرو دوش بیر سمی نمودست
    ز شاهنشه نمیترسد چه سود است
    ملک گفتا نمیدانم گناهش
    بگفتند آنچه بیداد است راهش
    سمندش کشتزار سبز را خود
    غلامش غوره دهقان تبه کرد
    شب از درویش بستد جای تنگش
    بنا محرم رسید آواز چنگش
    گر این بیگانه ای کردی نه فرزند
    ببردی خانمانش را خداوند
    زند بر هرزگی فصاد صد نیش
    ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
    ملک فرمود تا خنجر کشیدند
    تکاور مرکبش را پی بریدند
    غلامش را بصاحب غوره دادند
    گلابی را به آب شوره دادند
    در آنخانه که آنشب بود رختش
    بصاحب خانه بخشیدند تختش
    پس آنگه ناخن چنگی شکستند
    ز روی چنگش ابریشم گسستند
    سیاست بین که میکردند ازین پیش
    نه با بیگانه با دردانه خویش
    کجا آن عدل و آن انصاف سازی
    که با فرزند از اینسان رفت بازی
    جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم
    که بادا زین مسلمانی ترا شرم
    مسلمانیم ما او گبرنام است
    گر این گبری مسلمانی کدامست
    نظامی بر سر افسانه شو باز
    که مرغ پند را تلخ آمد آواز

    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  6. 6 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    شفیع انگیختن خسرو پیرانرا پیش پدر
    چو خسرو دید کآنخواری بر او رفت
    بکار خویش لختی فرو رفت
    درستش شد که هر چه او کرد بد کرد
    پدر پاداش او بر جای خود کرد
    بسر برزد ز دست خویشتن دست
    وزان غم ساعتی از پای ننشست
    شفیع انگیخت پیران کهن را
    که نزد شه برند آن سر و بن را
    مگر شاه آن شفاعت در پذیرد
    گناه رفته را بر وی نگیرد
    کفن پوشید و تیغ تیز برداشت
    جهان فریاد رستاخیز برداشت
    بپوزش پیش می رفتند پیران
    پس اندر شاهزاده چون اسیران
    به پیش تخت شه نالید غمناک
    برسم مجرمان غلطید بر خاک
    که شاها بیش ازینم رنج منمای
    بزرگی کن بخردان بر ببخشای
    بدین یوسف مبین کآلوده گرگست
    که بس خردست اگر جرمش بزرگست
    هنوزم بوی شیر آید ز دندان
    مشو در خون من چو نشیر خندان
    عنایت کن که این سرگشته فرزند
    ندارد طاقت خشم خداوند
    اگر جرمیست اینک تیغ و گردن
    ز تو کشتن ز من تسلیم کردن
    که برگ هر غمی دارم درین راه
    ندارم برگ ناخشنودی شاه
    بگفت این و دگر ره بر سر خاک
    چو سایه سر نهاد آن گوهر پاک
    چو دیدند آن گروه آن بردباری
    همه بگریستند الحق بزاری
    وزان گریه که زاری بر مه افتاد
    ز گریه هایهایی بر شه افتاد
    که طفلی خرد با آن نازنینی
    کند در کار از ینسان خرده بینی
    بفرزندی که دولت بد نخواهد
    جز اقبال پدر با خود نخواهد
    چه سازد با تو فرزندت بیندیش
    همان بیند ز فرزندان پس خویش
    بنیک و بد مشو در بند فرزند
    نیابت خود کند فرزند فرزند
    چو هرمز دید کآن فرزند مقبل
    مداوای روان و میوه دل
    بدان فرزانگی و آهسته رائیست
    بدانست او که آن فر خدائیست
    سرش بوسید و شفقت بیش کردش
    ولیعهد سپاه خویش کردش
    از آنحضرت چو بیرون رفت خسرو
    جهان در ملک داد آوازه نو
    رخش سیمای عدل از دور میداد
    جهانداری ز رویش نور میداد
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  8. 5 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    خواب دیدن خسرو نیای خویش انوشیروان را
    چو آمد زلف شب در عطرسائی
    بتارکی فسرو شد روشنائی
    برون آمد ز پرده سحرسازی
    شش اندازی بجای شیشه بازی
    بطاعت خانه شد خسرو کمر بست
    نیایش کرد یزدان راو بنشست
    ببر خورداری آمد خواب نوشین
    که برنا خورده بود از خواب دوشین
    نیای خویش را دید در خواب
    که گفت ای تازه خورشید جهانتاب
    اگر شد چار مولای عزیزت
    بشارت می دهم بر چار چیزت
    یک چون ترشی آن غوره خوردی
    چو غوره زان تروشروئی نکردی
    دلارامی تو را در بر نشیند
    کزو شیرین تری دوران نبیند
    دوم چون مرکبت را پی بریدند
    وزان بر خاطرت گردی ندیدند
    بدست آری چنان شاهانه تختی
    که باشد راست چون زرین درختی
    بشبرنگی رسی شبدیز نامش
    که صرصر در نیاید گرد گامش
    سیم چو نشه بدهقان داد تختت
    وزان تندی نشد شوریده بختت
    چهارم چون صبوری کردی آغاز
    در آن پرده که مطرب گشت بی ساز
    نواسازی دهندت بار بدنام
    که بر یادش گوارد زهر در جام
    بجای سنگ خواهی یافتن زر
    بجای چارمهره چار گوهر
    ملکزاده چو گشت از خواب بیدار
    پرستش کرد یزدان را دگر بار
    زبان را روز و شب خاموش میداشت
    نمودار نیارا گوش میداشت
    همه شب با خرمندان نخفتی
    حکایت باز پرسیدی و گفتی
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  10. 5 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  11. #6
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
    ندیمی خاص بودش نام شاپور
    جهان گشته ز مغرب تالهاوور
    ز نقاشی به مانی مژده داده
    بر سامی در اقلیدس گشاده
    قلم زن چابکی صورتگری جست
    که بی کلک از خیالش نقش میرست
    چنان در لطف بودش آبدستی
    که بر آب از لطافت نقش بستی
    زمین بوسید پیش تخت پرویز
    فرو گفت این سخن های دلاویز
    که گر فرمان دهد شاه جهانم
    بگویم صدیک از چیزی که دانم
    اشارت کرد خسرو کی جوانمرد
    بگو گرم و مکن هنگامه را سرد
    زبان بگشاد شاپور سخنگوی
    سخن را بهره داد از رنگ و از بوی
    که تا گیتیست گیتی بنده بادت
    زمانه سال و مه فرخنده بادت
    جمالت را جوانی هم نفس باد
    همیشه بر مرادت دسترس باد
    غمین باد آنکه او شادت نخواهد
    خراب آنکس که آبادت نخواهد
    بسی گشتم درین خر گاه شش طاق
    شگفتی ها بسی دیدم در آفاق
    از آنسوی کهستان منزلی چند
    که باشد فرضه ی دریای دربند
    زنی فرماندهست از نسل شاهان
    شده جوش سپاهش تا سپاهان
    همه اقلیم اران تابه ارمن
    مقرر گشته بر فرمان آن زن
    ندارد هیچ مرزی بی خراجی
    همه دارد مگر تختی و تاجی
    هزارش قلعه بر کوه بلنداست
    خزینه اش را خدا داند که چند است
    ز جنس چارپا چندانکه خواهی
    بافزونی فزون از مرغ و ماهی
    ندارد شوی و دارد کامرانی
    بشادی می گذراند زندگانی
    ز مردان بیشتر دارد سترکی
    مهین با نوش خوانند از بزرگی
    شمیرا نام دارد آن جهانگیر
    شمیرا را مهین با نوست تفسیر
    نشست خویش را در هر هوایی
    بهر فصلی مهیا کرده جائی
    بفصل گل بموقانست جایش
    که تا سرسبز باشد خاک پایش
    بتابستان شود بر کوه ارمن
    خرامد گل بگل خرمن بخرمن
    بهنگام خزان آید با بخاز
    کند در جستن نخجیر پرواز
    زمستانش ببر دع میل چیر است
    که بر دع را هوای گرمسیر است
    چهارش فصل ازینسان در شمارست
    بهر فصلی هوائیش اختیارست
    نفس یک یک بشادی می شمارد
    جهان خوش خوش ببازی می گذارد
    درین زندان سرای پیچ بر پیچ
    برادر زاده ای دارد دگر هیچ


    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  12. 5 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  13. #7
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    وصف جمال شیرین
    پری دختی پری بگذار ماهی
    بزیر مقنعه صاحب کلاهی
    شب افروزی چو مهتاب جوانی
    سیه چشمی چو آب زندگانی
    کشیده قامتی چون نخل سیمین
    دوزنگی بر سر نخلش رطب چین
    ز بس کآورد یاد آن نوش لب زا
    دهان پر آب شکر شد رطب را
    بمروارید دندان های چون نور
    صدف را آب دندان داده از دور
    دو شکر چون عقیق آب داده
    دو گیسو چون کمند تاب داده
    خم گیسوش تاب از دل کشیده
    بگیسو سبزه را بر گل کشیده
    شده گرم از نسیم مشک بیزش
    دماغ نرگس بیمار خیزش
    فسونگر کرده بر خود چشم خود را
    زبان بسته بافسون چشم بد را
    بسحری کآتش دلها کند تیز
    لبشرا صد زبان هر صد شکرریز
    نمک دارد لبش در خنده پیوست
    نمک شیرین نباشد و آن او هست
    تو گویی بینش تیغست از سیم
    که کرد آن سیم سیمی را بدونیم
    ز ماهش صد قصب را رخنه یابی
    چو ماهش رخنه ای بر رخ نیابی
    بشمعش بر بسی پروانه بینی
    ز نازش سوی کس پروانه بینی
    صبا از زلف رویش حلقه پوش است
    گهی قاقم گهی قنذر فروش است
    مو کل کرده بر هر غمزه غنجی
    ز نخ چون سیب و غبغب چون ترنجی
    رخش تقدیم انجم را زده راه
    فشانده دست بر خورشید و بر ماه
    دو پستان چون دو سیمین نار نو خیز
    بر آن پستان گل پستان درم ریز
    ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد
    که لعل اروا گشاید در بریزد
    نهاده گردن آهو گردنش را
    بآب چشم شسته دامنش را
    بچشم آهوان آن چشمه نوش
    دهد شیر افکانرا خواب خرگوش
    هزار آغوش را پر کرده از خار
    یک آغوش از گلش ناچیده دیار
    شبی صد کس فزون بیند بخوابش
    نه بیند کس شبی چون آفتابش
    گر اندازه ز چشم خویش گیرد
    بر آهویی صد آهو بیش گیرد
    زرشک نرگس مستش خروشان
    ببازار ارم ریحان فروشان
    بعید آرای ابروی هلالی
    ندیدش کس که جان نسپرد حالی
    بحیرت مانده مجنون در خیالش
    بقائم رانده لیلی با جمالش
    بفرمانی که خواهد خلق را کشت
    بدستش ده قلم یعنی ده انگشت
    مه از خوبیش خود را حال دیده
    شب از خالش کتاب فال خوانده
    ز گوش و گردنش لؤلؤ خروشان
    که رحمت بر چنین لؤلؤ فروشان
    حدیثی و هزار آشوب دلبند
    بی و صد هزاران بوسه چون قند
    سر زلفی ز ناز و دلبری پر
    لب و دندانی از یاقوت و از در
    از آن یاقوت و آن در شکرخند
    مفرح ساخته سودایئی چند
    خرد سرگشته بر روی چو ماهش
    دل و جان فتنه بر زلف سیاهش
    هنر فتنه شده بر جان پاکش
    نبشته عهده عنبر بخاکش
    رخش نسرین و بویش نیز نسرین
    لبش شیرین و نامش نیز شیرین
    شکر لفظان لبش را نوش خوانند
    ولیعهد مهین بانوش دانند
    پریرویان کز آن کشور امیرند
    همه در خدمتش فرمان پذیرند
    ز مهترزادگان مه پیکر
    بود در خدمتش هفتاد دختر
    بخوبی هر یکی آرام جانی
    بزیبایی دلاویز (دلارای) جهانی
    همه آراسته با رود و جامند
    چومه منزل بمنزل میخرامند
    گهی بر خرمن مه مشک پوشند
    گهی در خرمن گل باده نوشند
    ز برقع نیستشان بر روی بندی
    که نارد چشم زخم آنجا گزندی
    بخوبی در جهان یاری ندارند
    بگیتی جز طرب کاری ندارند
    چو باشد وقت زور آنزورمندان
    کنند از شیر چنگ از پیل دندان
    بحمله جان عالم را بسوزند
    بناوک چشم کوکب را بدوزند
    اگر حور بهشتی هست مشهور
    بهشتست آنطرف و آن لعبتان حور
    مهین بانو که آن اقلیم دارد
    بسی زینگونه زر و سیم دارد
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  14. 4 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  15. #8
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    صفت شبدیز
    بر آخر بسته دارد ره نوردی
    کزو در تک نیابد بادگردی
    سبق برده ز وهم فیلسوفان
    چو مرغابی نترسد ز آب طوفان
    بیک صفرا که بر خورشید رانده
    فلک را هفت میدان بار مانده
    بگاه کوه کندن آهنین سم
    گه دریا بریدن خیزران دم
    زمانه گردش و اندیشه رفتار
    چو شب کار آگه و چون صبح بیدار
    نهاده نام آن شبرنگ شبدیز
    بر او عاشق تر از مرغ شب آویز
    یکی زنجیر زر پیوسته دارد
    بدان زنجیر پایش بسته دارد
    نه شیرین تر ز شیرین خلق دیدم
    نه چون شبدیز شبرنگی شنیدم
    چو بر گفت این سخن شاپور هشیار
    فراغت خفته گشت و عشق بیدار
    یکایک مهر بر شیرین نهادند
    بدان شیرین زبان اقرار دادند
    که استادی که در چین نقش بندد
    پسندیده بود هرچه او پسندد
    چنان آشفته شد خسرو بدانگفت
    کز آن سودا نیاسود و نمیخفت
    همه روز اینحکایت باز میجست
    جز این تخم از دماغش بر نمیرست
    در این اندیشه روی چند میبود
    بخشک افسانه ای خرسند میبود
    چو کار از دست شد دستی برآورد
    صبوری را بسرپائی درآورد
    بخلوت داستان خواننده را خواند
    بسی زین داستان باوی سخن راند
    بدو گفت ای بکار آمد وفادار
    بکار آیم کنون کز دست شد کار
    چو بنیادی بدین خوبی نهادی
    تمامش کن که مردی اوستادی
    مگر شکر حکایت مختصر کن
    چو گفتی سوی خوزستان گذر کن
    ترا باید شدن چون بت پرستان
    بدست آوردن آن بت را بدستان
    نظر کردن که در دل داد دارد ؟
    سر پیوند مردم زاد دارد ؟
    اگر چون موم نقشی میپذیردب
    ر او زن مهر ما تا نقش گیرد
    ور آهن دل بود منشین و برگرد
    خبر ده تا نکوبم آهن سرد
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  16. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  17. #9
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    رفتن شاپور در ارمن بطلب شیرین
    زمین بوسید شاپور سخندان
    که دایم باد خسرو شاد و خندان
    بچشم نیک بینادش نکو خواه
    مبادا چشم بد را سوی او راه
    چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند
    جوابش داد کی گیتی خداوند
    چو من نقش قلم را درکشم رنگ
    کشد مانی قلم در نقش ارژنگ
    بجنبد شخص کورا من کنم سر
    بپرد مرغ کو را من کنم پر
    مدار از هیچگونه گرد بر دل
    که باشد گرد بر دل درد بر دل
    بچاره کردن کار آنچنانم
    که هر بیچارگی را چاره دانم
    تو خوشدل باش و جز شادی میندیش
    که من یکدم گرفتم کار در پیش
    نگیرم در شدن یک لحظه آرام
    ز گوران تک مرغان پر کنم وام
    نخسبم تا نخسبانم سرت را
    نیابم تا نیارم دلبرت را
    چو آتش گرز آهن سازد ایوان
    چو گوهر گر شود در سنگ پنهان
    برون آرم بنیروی و بنیرنگ
    چو آتش ز آهن و چون گوهر ز سنگ
    گهی با گل گهی با خار سازم
    ببینم کار و پس با کار سازم
    اگر دولت بود کآرم بدستشچو دو
    لت خود کنم خسرو پرستش
    و گردانم که عاجز گشتم از کار
    کنم باری شهنشه را خبردار
    سخن چون گفته شد گوینده برخاست
    بسیج راه کرد باز هر دری راست
    برنده ره بیابان در بیابان
    بکوهستان ارمن شد شتابان
    که آنخوبان چو انبوه آمدندی
    بتابستان در آن کوه آمدندی
    چو شاپور آمد آنجا سبزه نو بود
    ریاحین را شقایق پیش رو بود
    گرفته سنگ های لاجوردی
    ز کسوت های گل سرخی و زردی
    کشیده بر سر هر کوهساری
    زمرد گون بساطی مرغزاری
    ز جرم کوه تا میدان بغرا
    کشیده خط گل طغرا بطغرا
    در آن محراب کور کن عراقست
    کمربند ستون انحراق است
    ز خارا بود دیری سال کرده
    کشیشانی بدو در سالخورده
    فرود آمد بدان دیر کهن سال
    بر آن آیین که باشد رسم ابدال
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  18. 2 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


  19. #10
    کاربر حرفه ای
    رشته تحصیلی
    آب و خاک
    نوشته ها
    6,338
    ارسال تشکر
    36,121
    دریافت تشکر: 19,588
    قدرت امتیاز دهی
    34267
    Array
    *FATIMA*'s: جدید75

    پیش فرض پاسخ : خسرو و شیرین

    در نژاد شبدیز
    بدو رهبان فرهنگی چنین گفت
    بوقت آنکه درهای دری سفت
    که زیر دامن این دیر غاریست
    در اوسنگی سیه گوئی سواریست
    ز دشت رم گله در هر قرانی
    بکشن آید تکاور مادیانی
    ز صد فرسنگی آید بر در غار
    در او سنبد چو در سوراخ خود مار
    بدان سنگ سیه رغبت نماید
    برغبت خویشتن بر سنگ ساید
    بفرمان خدا زو کشن گیرد
    خدا گفتی شگفتی دل پذیرد
    هر آن کره کز آن تخمش بود بار
    ز دوران تک برد وز باد رفتار
    چنین گوید همیدون مرد فرهنگ
    که شبدیز آمدست از نسل آن سنگ
    کنون زان دیرا گرسنگی بجوئی
    نیابی گرد بادش برد گوئی
    وزان کرسی که خوانند انحرافش
    سری بینی فتاده زیر ساقش
    بماتم داری آن کوه گلرنگ
    سیه جامه نشسته یک جهان سنگ
    بخشمی کآمده بر سنگلاخش
    شکوفه وار کرده شاخ شاخش
    فلک گوئی شد از فریاد او مست
    بسنگستان او در شیشه بشکست
    خدا را گرچه عبرت هاست بسیار
    قیامت را بس این عبرت نمودار
    چو اندر چارصد سال از کم و بیش
    رسد کوهی چنانرا اینچنین پیش
    تو بر لختی ملوخ آب خورده
    چرائی تکیه جاوید کرده
    نظامی زین نمد در داستان پیچ
    که از تو نشوند زینداستان هیچ
    تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
    علف هرز چيست ؟!
    گياهى است كه هنوز فوايدش كشف نشده است
    ....
    بحث: زندگی با گیاهان دارویی


  20. 3 کاربر از پست مفید *FATIMA* سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •