دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 58

موضوع: موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

  1. #31
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    به­نام خدای مهربان

    قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: داود محمود زاده بنائی / متولد تبریز: 1347.00.00 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.10.27 (عملیات خیبر) / تحصیلات اول راهنمائی.

    « . . . ما راست قامتان ، جاودانه تاريخ خواهيم ماند ؛ ( شهيد دكتر بهشتى ) . سپاهيان بفرمان خداوند دژهاى محكم اند ؛ ( نهج البلاغه ) . سپاس و نيايش بيكران خداى را كه وجودمان بخشيد و از حيوانيّتمان رهائى داد و به صراط حق راهمان نشان داد و بر اين رفتن آشنائى قرار داد كه بهترين درودها و گراميترين سلامها بر او و آل پاكش باد . . . با درود بيشتر به تمام رزمندگان آن عارفان شب و شيران روز كه به نداى امام عزيزشان و به فريادهاى گريان مردم مستضعف جامعه لبيك گفته و عازم جبهه هاى نبرد شدند و در مقابل صداميان سينه سپر كردند . آفرين بر چنين رزمندگان با ايمان و شجاع و درود فراوان بر شما مردم حزب ا... و هميشه در صحنه كه امام را ياوريد و اسلام را پشتيبان . اى امت مسلمان ! و اى آن كسانى كه اين وصيت مرا گوش مي كنيد ! بدانيد كه بخداى كعبه قسم ! من اين راه را ، راه حق مي دانم و با ميل و اشتياق خود اين راه را قبول كرده ام و من خود مى دانستم كه در اين راه بايد سر داد و بايد از تمام هستى خود گذشت ؛ بايد دنيا را رها ساخت و تمام نفسهاى شيطانى را زير پا گذاشت تا اينكه آن هدفى كه پيش داشتى به آن برسى ؛ همان راهى كه تمام پيامبران و امامان و پيروان آنان اين راه را رفته اند و حالا ماها بايد عاشقانه آن راه را برويم و تا به آن هدف برسيم ؛ ولى اگر خواستيم اين راه را برويم به خدا قسم از جان و مال بايد گذشت . . . پس بدانيد كه اين دنيا جايى نيست كه ما در اينجا بمانيم ؛ اينجا جاى گذر است . . . هر كه در اين بزم ، مقرّب تر است ؛ جام بلا بيشترش مي دهند.
    »
    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
    ویرایش توسط تاری : 13th January 2013 در ساعت 06:39 PM
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  2. کاربرانی که از پست مفید تاری سپاس کرده اند.


  3. #32
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    به­نام خدای مهربان
    قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: صمد خنیا / متولد تبریز: 1344.02.20 / شهادت در قصر شیرین، سومار / 1361.07.10 / تحصیلات سوم راهنمائی.

    « . . . ما پاسداران كه شاگردان مكتب او هستيم ؛ نيك مى دانيم كه روزمان عاشورا و جاى مملكتمان كربلا است . چرا كه عاشورا يك واقعه نيست ، يك مكتب است . مكتبى توحيدى و كربلا يك صحنه نيست و سپاهيان پاسدار به عين اليقين اين واقعيت را در يافته اند كه در يك دست قرآن و در دست ديگر سلاح و مي روند به شهادت برسند و تمام يزيديان زمان را در جاى خودشان بنشانند و
    شهادت دعوتى است بسوى همه نسلها و زمانى كه مى بينى برادران پاسدارت در مرزهاى حق عليه باطل مى جنگند و به خون خود مى غلطند بدان كه آنها مي توانند به اين معنى ، جامه عمل بپوشانند كه اگر مى توانى بميران و اگر نه بمير ؛ كه اين سخن را رهبر و مولا و سرور آزادگان حسين (ع) هزار و چهار صد سال پيش فرموده است . . . جامعه اى كه بخواهد حكومت الله در آن حكمفرما باشد ؛ امكان ندارد ، مگر به يك شرط كه بايد خون داد و شهيد شد ؛ بايد جهاد كرد تا اينكه به آرزوى ديرينه خود رسيد . و خوشبختانه مكتب ما مكتب مبارزه و جهاد و هجرت در راه خداست بر عليه مستكبران زمان .
    . . »

    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  4. #33
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    به­نام خدای مهربان
    قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: محمدرضا محمدپور صبور / متولد تبریز: 1344.01.01 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.12.09 (عملیات خیبر) / تحصیلات اول متوسطه.

    « . . . آفرين بر سربلند پدرم و سرافراز مادرم !شما اى پدر و مادر بزرگوار و مهربان ام ! افتخار كنيد و خوشحال باشيد از اينكه خداوند شما را قبول و دوستان و اولياء خود را از پسران شما انتخاب نمودند . . . همانطور كه مي‌دانيد چه شورى و عشق و آتش و غوغاى در دلم است ، كه توان صبر را از من گرفته و چنان مرا غرق خود ساخته كه خودم هم نمي توانم خودم را نگهدارم . من با ياد خدا و توكل بر او و عشق حسينى ، قدم به ميدان مقدس جهاد مي‌گذارم و قول مي دهم كه در ميدان نبرد مثل ابوالفضل العباس ، فرزند ام البنين باشم و پرچم اسلام را بدوش بكشم ( انشاء الله ) چنان بر صف عنكبوتى بعثيان كافر ، حمله ور شوم كه انتقام خون حسين و مظلوميت اسلام عزيز را از آنها بگيرم . . . »

    منبع: موزه­ی شهدای تبریز (بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  5. #34
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    به­نام خدای مهربان
    قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: مقصود دبّاغی نژاد / متولد تبریز: 1331.12.01 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.12.07 (عملیات خیبر) / ستوانیار 3 (کادر ارتش).
    بسم الله الرحمن الرحيم خداى عزيزم تو مرا بهتر از من مى‌شناسى اگر در تمام زندگى عملى باصطلاح صالح انجام داده باشم من مى گويم خالص نبوده حالا تو بهتر مي دانى اقرار مى‌كنم كه بنده خوبى براى تو نبودم و كمتر از آن هستم كه با تو سخن گويم . چگونه پيش تو برگردم ‌كه از شرم و خجالت مي ميرم . مي دانم تو حسين (ع) را خيلى دوست دارى مي دانم كه حسين دوست و محبوب توست مي دانم كه حسين بنده شايسته توست آخه عاشق صادقى بود او راست گفت كه تو را دوست دارد و ثابت كرد آنزمان كه فرزند شش ساله اش را در دست مباركش تير باران كردند و خون گلويش را ريختند مولايم حسين خون اصغرش را گرفت و بسوى آسمان پرتاب كرد و عرض كرد : الهى حسين ديگر چيزى ندارد كه در راهت بدهد . عرض مي كنم الهى من خيلى نا چيزم و اعتراف مى كنم كه خيلى بدم از همه بدتر منم ؛ ولى خدا تو مى دانى كه حسين (ع) را خيلى دوست دارم و على (ع) را دوست دارم و حضرت محمد (ص) را دوست دارم و امام زمان (ع) را خيلى دوست دارم امام امت را خيلى دوست دارم تو خودت شاهدى كه هر كه بتو نزديك است من او را دوستش دارم و هميشه تلاش كرده ام كه خوب باشم ولى همت نداشتم و شيطان و نفس اماره خيلى به من فشار آورده اند و من خيلى به خودم ظلم كرده ام . الهى ! تو خيلى پاكى و تمام ناپاكيها از سوى من است هر چه خود را ناپاك يافتم تو را به سبحانى در يافتم ؛ هر چه به عيوب نفسانى خودم پى بردم همانقدر تو را بى عيب يافتم ؛ هر چه خود را نيازمند فهميدم تو را بى نياز دانستم و آنگاه كه دلم را زنده فرمودى مست در عشقت آرزوى لقاء نمودم و آنگاه كه از تو غفلت نمودم دلم مرد و هر دم كه فكر تو از دلم خالى شد شيطان در او داخل شد . واى بر من ! تو لطف كردى و من گناه . تو كَرَم كردى و من بى ادبى . تو بخشيدى و من عاصى تر شدم . واى بر من ! واى از اين خجالت ! من حقم است كه عذاب شوم اگر عذاب مى كنى بكن ؛ ولى بگو كه بخشيده اى . اگر مي سوزانى بسوزان ؛ ولى اي كاش بتوانم تو را دوست داشته باشم و در جهنم فرياد زنم : اى اهل جهنم ! من كه دارم مي سوزم بخاطر گناه خودم هست و هيچ از خدا ناراحت نيستم كه عين عدالت هست و آتش جهنم كه مرا مى سوزاند آتشى است كه در دنيا از نفهمى ها و كج رويهاى خودم و از گناهان خودم درست شده است و فرياد مى زنم كه : چون خدايم مرا مي سوزاند پس دوستش دارم . مي سوزم ولى دوستش دارم . مى ميرم ولى دوستش دارم . كباب مي شوم ولى خدا را مى خواهم . خدايا ! كمكم كن ‌. نه به بهشت فكر مى كنم و نه به جهنم ؛ به خودت فكر مي كنم . دنيا را دادم به دنيا پرستان دنى و پست ، باشد تا كام دل را از او بگيرند ؛ باشد تا از تو دور بشوند ؛ باشد تا دم فرو بستن چشم و بيدار بشوند و ( واحسرتا ) بخورند . اى مردم ! اى انسانها ! شما انسانيد ؛ خداى من بشما ( قسم ) خيانت نكنيد و فكركنيد و بيدار شويد ؛ بفهميد مرگ در كمين شماست ؛ بدانيد دنيا بازى و سرگرمى است . محل زندگى ما در آن دنياست ؛ به اين دنيا دل مبنديد ؛ اگر به خدا ايمان داريد اطاعت از او و صاحبان امرش بكنيد و اطاعت كردن تنها به گفتن فايده ندارد خودتان را فريب ندهيد ؛ دارم اعلام مي كنم همه گناهكاريد عجیب شما را از خدايتان باز ندارد ؛ هى نگوئيد كه چگونه زندگى كنم ؛ بگوئيد كه براى چه زندگى بكنم‌ ؛ دو روز دنيا تمام مي شود ، به فكر آن دنيا باشيد كه آنجا چگونه زندگى كنيد ، اينجا هر طور باشد تمام مي شود ؛ اينجا اين دنياى خاكى براى انسان ملكوتى زندان است ؛ قفس است ؛ ببريد از اين دنيا ميله هاى آهنين اين دنيا را ، بشكنيد زنجيرهاى وابستگى به اين دنيا را ، پاره كنيد ؛ خود را بسازيد و به استقبال مرگ بشتابيد از همه ببريد و به او بپيونديد ؛ باز گشت همه ما بسوى اوست . هر چه هست اوست ما همه هيچيم باقى اوست ما همه فانى هستيم اين زندگى نيست كه شما داريد . اى مردم ! بدانيد كه زندگى و زنده كسانى هستند كه دل آنها به نور ايمان روشن است و ايمان دارند و آنها همين طرفداران بى نام و نشان حضرت امام خمینی هستند ؛ اين شهيدان و خانواده هاى محترم آنها هستند كه زنده هست . همين‌ها ، اين پير مردها كه مي روند جبهه و در پشتيبانى با ديده هاى گريان و لبهاى ذاكر و قلب پاك به دين خدا خدمت مى كنند ؛ همین مادران ؛ همين پاسداران و بسيجى ها ، آنهائيكه امثال غلامحسين عزيزم و محسن پاكم و ساير شهدا و يعقوب صبورى و رضا بابازاده و سايرين جان دادند ؛ ايشان زنده اند و حقيقت وجود و آفرينش را فهميده اند ؛ بقيه عين كِرم به خود مى لولند و غافل اند از اينكه مرگى هست و همه رفتنى هستيم و به حساب و كتاب ما خواهند رسيد ؛ گناه نكنيد بياييد توبه كنيد و بر گرديد ؛ خدا شما را دوست دارد او را دوست بداريد . خدايا ! تو را قسم به جان حسين عزيزت كه اجازه بفرما خون نا مقدسم را به خون حسين محبوب (ع) مخلوط نمايم . مي دانم آنچه كه زشتيهاى عمل مرا مى‌شويد تا حدى كه من نامه عملم طورى پاك شود كه اجازه ورود به محل انس را داشته باشم و اجازه داشته باشم وارد سراپرده قُدسَت گردم ؛ آنجا كه محل قرب است و محل خود را نديدن و خدا را ديدن ؛ آنجا كه فقط توئى و غير از تو نيست و آنجا كه به لقاء تو برسم . خدا خون است خونم كه در راه عشق تو ريخته شود و بشويد هر آن كه چه شستنى است از موانع و حجاب بين من و تو . اگر شهادت نصيبم كنى بمادرم نيز صبر عطا فرما تا از امتحان قبول بشود و به خواهرانم و به فرزندانم توفيق يقين و ايمان و صداقت و شهادت بده تا بندگان خوبت باشند و تو از آنها راضى باشى . به مادرم بگوئيد ناراحت نباشد زود باشد تا در اين دنيا همديگر را ملاقات كنيم و آنوقت متوجه خواهد شد كه اگر غصه اى هم خورده از جيبش رفته و افسوس خواهد خورد و پشيمان خواهد شد كه چرا جشن نگرفته و همه مادران را متوجه ‌اين حقيقت بزرگ نكرده است كه اگر فرزندشان شهيد شده بدانند كه به بالاترين و بلند ترين مقام خوشبختى كه از حد تصور خارج است رسيده اند و آنوقت آرزو خواهند كرد كه اي كاش تمام فرزندانشان را در راه خدا ى بسيار خوب و عزيز فدا مي ساختند . برادران و عزيزانم ، ما طرفدار انقلاب اسلامى هستيم اسلام بر مبناى قرآن مجيد استوار مي شود كه تمامى دستورات و قوانين آن الهى بوده و دست بشر در او نرفته است و اگر روزى قرآن مجيد بصورت بشر ظاهر بشود حتما رسول خدا (ص) و يا على (ع) مي شود ؛ پس بنابر اين ، انقلاب اسلامى ما بايد بر اساس افكار و سيره رسول خدا به حركت خود ادامه دهد و غير از اين باشد انقلاب اسلامى نيست و امروز هر كس در هر لباس ودر هر پست ومقام بخواهد ازخط رسول اكرم (ص) وعلى (ع) كه در امام خمينى عينيت يافته ، خارج بشود ضد انقلاب است و بايد جامعه اسلامى او را شناخته و دست او را از انقلاب اسلامى كوتاه كند . فريب ظاهر اشخاص و شخصيت افراد را نخوريد و بقول مولاى ما على (ع) اشخاص را با حق بسنجيد نه حق را با اشخاص و بدانيد كسانيكه خودشان را نشناخته اند نخواهند توانست جامعه را بسازند . كسانى مي تواند عدالت اجتماعى را بوجود بياورند كه خودشان عادل باشند و مكتب اسلام است كه مي تواند انسانها و جامعه را بسازد و اگر كسى نتواند دستورات و احكام اسلام را در وجود خود حاكم نمايد ، چگونه مى تواند اسلام را در جامعه حاكم نمايد شما همه امام را الگو قرار بدهيد ببينيد فكر امام چيست و هميشه خود را با اولياى خدا مقايسه كنيد تا بجائى برسيد انشاالله . برادران عزيز مسجد را بدانيد وآگاه باشيد راهى كه برادر ايمانيم غلامحسين توفيقى پيمود ، همان صراط مستقيم است بيدار شويد و يك آن از خودسازى و تزكيه نفس ، غفلت نكنيد . از عموم برادران مسجد كه همه عزيزان من هستند مى خواهم كه برادرى را بين خودشان حفظ كنند و تقوا پيشه كنند و با خدا باشند و هرگز اختلاف نكنند و بحرف مسئولين گوش كنند انشا اله و اگر برادر حسين حسنزاده شهيد نشد و برگشت تمام مسئوليت مرا چه در مساجد و چه در محله بعهده بگيرد و همه عزيزانم را توصيه مى كنم كه از او تا زمانيكه درراه خداست اطاعت كنيد چون او نتيجه تمام تلاشم مى باشد .
    منبع: موزه­ی شهدای تبریز (بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار).............................
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  6. #35
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)



    خدای من!
    هر چه می روم کمتر می یابم آن وجه سیمای شهداء را در مردان امروز جاری در زمین!
    خیال زمان زهد جبهه ها یادش بخیر

    الله اکبر



    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  7. #36
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)


    بنام خدای مهربان

    صفای دولت دوستان و گرم نشاط روحانی
    خوشا خنده
    خوشا همره
    ....
    برای شادی روح شهداء صلوات یادمون نره.





    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

    ویرایش توسط تاری : 2nd August 2013 در ساعت 06:10 PM
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  8. کاربرانی که از پست مفید تاری سپاس کرده اند.


  9. #37
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  10. #38
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    بنام خدا
    در مستندنگاری آثار موزه به اثری برخورد نمودم که زمان از من ربود برای تاملی دیگر در اندیشه شهدا. لازم دانستم آن را در این بخش که موزه مجزای است ثبت نمایم برای علاقمندان. اثر نامه ای است که شهید یونس تیغ زن آن را برای دوستانش در جبهه نوشته است و بعد از مدتی خود نیز بدانها ملحق شده و مشخص است که به درجه شهادت نیز نائل آمده است.
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ
    نامه شهید برای دوستانش در جبهه: یونس تیغ زن / متولد:مراغه 1336.11.10 / شهادت: آبادان / 1365.02.21 / عملیات والفجر 8.

    بسمه تعالی
    خدمت برادران جهادگر عزیزم عباس صادقی، اسلام نجاری، اسد قربانی و دیگر مجاهدان راه حقّ حقیقت که امکان نامبردن یک یک آنها وجود ندارد. امیدوارم مرا به قدمت جهاد و نیروی ایمان شان بخشیده باشند. سلام می رسانم امید است سلام این بنده پر تقصیر را پذیرا باشند با اینکه ما لیاقت این را نداریم که با مجاهدان راه الله مکاتبه نمائیم زیرا ارزش آنها نزد خدا بالاتر از این حرفهاست. ما که در شمار رزمندگان و توجیه گران و دلیل تراشان کنار کشیده گان از صحنه عمل بیش نیستیم بخیال اینکه ما در پشت جبهه لازم هستیم و حقیقت امر چنین نیست در اینجا مشغول جنگ قدرت هستیم و زور آزمائی و معامله بر سر اسلام و در کارها نیز کمتر انگیزه خدائی دیده می شود با اینکه بهترین شعارها را می دهیم. شعار فی سبیل الله بودن کارهایمان، ولی در عمل در جهت فی سبیل مقام یا مال و . . . هزاران طاغوت دیگر حرکت می کنیم.ما هنوز بت پرست هستیم که ادعای خداپرستی می کنیم بتی که از تمام بتها بزرگتر و قوی تر و خطرناکتر است بت اعظم (نفس)، ما نتوانستیم از این بت درونی بیرون بیائیم که تمام بت های بیرونی را نیرو از آن است و از آن فرمان می گیرند. از مجاهدان راه الله مصّرانه می خواهم که ما را دعا کنند تا شاید نیرویی پیدا کنیم برای رهائی از این بت بزرگ و از مرحله شعار به مرحله ایمان و عمل برسیم زیرا ایمان سرچشمه تحوّلی عظیم در سرتا سر حیات آدمی است که اگر این تحول نباشد باید در وجود ایمان واقعی تردید داشت. ایمانی که آدمی را به کنج خلوت براند و او را نسبت به سرنوشت جامعه خویش بی تفاوت گرداند ایمان واقعی نیست. چنانکه امیر (ع) ایمان را اعتقاد به دل، اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح معرفی فرموده است ولی ما فقط در اقرار به زبان مانده ایم و به چار ستون اساسی ایمان بی حرکت و بی توجه شده ایم که آن چهار عبارتند از (صبر یقین عدل جهاد) پس ما در خسران هستیم خسران یعنی از سرمایه خوردن. ما داریم سرمایه عمر خود را بیهوده تلف می کنیم بدون اینکه برای روز دیگر چیزی ذخیره کنیم انبان از سرمایه تهی می گردانیم چنانکه شاعر می فرماید:
    خجل آنکس که رفت و کار نساخت ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ کوس رحلت زدند و بار نسـاخت
    نـکو گـفت لقمـان کـه نـا زیـستن ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ به از سالـها بـر خطـا زیـستن
    هـم از بـامـدادان در کلـبه بـست ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ به از سود و سرمایه دادن ز دست
    .
    خلق اطفالند جز مرد خدا ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ نیست بانع جز رهیده از هوا
    گفت دنیا لعب و لهو است ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ماکودکیم و راست فرماید خدا
    از لعب بیرون نرفتی کودکی ـــــــــــــــــــــــــ ــــ بی زکاوت روح کی باشد زکی
    آری ما طفل هستیم چون مرد خدا نیستیم و سرمایه عمر را بیهوده از دست می دهیم و به لعب لهو دنیا مشغول هستیم مانند کودکی که اگر یک چیز بی ارزش را به او دهی در عوض چیز با ارزشی را می توانی از دست او بستانی. ما حالا چنین شده ایم چیز با ارزش را که همانا جهاد در راه خداست با چیز بی ارزش دیگر عوض کردیم راستی چقدر در گمراهی هستیم و در ضمن این کارهای غلط خود را توجیه می کنیم.خلاصه زیاد سرتان را به درد نیاورم و وقتتان را با این شعارها نگیرم که ره دراز است و توشه ای هم برنداشته ام اما در چند تا دعا برای خودمان می کنم تا به واسطه شما مجاهدان ما نیز شاید رستگار شدیم امید است که شما نیز ما را دعا کنید تا ما نیز بیدار شویم.خدایا نیرویی دهخدایا جهل آمیخته با خودخواهی مرا رایگان ابزار قتّاله دشمن برای حمله به دوست نساز.خدایا شهرت و مقام منی را که می خواهم باشم قربانی منی که می خواهند باشم نکند؛ و به من تقوای ستیز بیاموز تا در بند مسئولیت نلغزم و از تقوی پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.خدایا رحمتی کن تا ایمان نان و نام برایم نیاورد توانم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنمخدایا به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نا امیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، عشق بی هوس، مناعت بی غرور، دوستداشتن بی آنکه دوست بداند ارزانی دار.با توجه به اینکه فردی مقصری هستم ولی امیدوارم زیرا:
    خداوندی چنین بخشنده داریم ــــــــــــــــــــــ که با چندین گنه امیدواریـم
    خـدایـا گـر بخـوانی ور برانـی ــــــــــــــــــــــ جـز انعامت دری دیگر نداریم
    سـرافـرازیم اگر بر بنده بخشی ــــــــــــــــــــــ و گرنه از گـنه سـر بـر نیاریم
    نگویم خـدمت آوریدم و طاعت ــــــــــــــــــــــ که ازتقصیر خدمت شرمساریم
    مباد آن روز کـز درگـاه لطفت ــــــــــــــــــــــ بدست نا امیدی سـر بخواریم
    به امید پیروزی نهائی رزمندگان اسلام در تمام جبهه های حق علیه باطل و نابودی تمام طاغوت های زمان مانند صدام و دیگر شیاطین کوچک و بزرگ. امیدوارم به نیروی ایمانتان و قوت جهادتان ما بندگان روسیاه را بخشیده باشید که تا به حال نتونستم حتی نامه ای برای شما بنویسم چون از موقعیت شما خبر نداشتم و از اینکه حالا نیز نتوانستم به تک تک شما نامه بنویسم.خداحافظ و ناصر شما باد!ب
    رادر حقیر پر تقصیر شما: یونس تیغ زن 12/1361

    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
    ویرایش توسط تاری : 2nd August 2013 در ساعت 06:10 PM
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  11. #39
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    فرازی از وصیت نامه شهید: علی کاری
    (1343 1364) اروند رود (والفجر 8)
    خدایا! می دانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم؛ اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند. و اگر سوزیم هم که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد. پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید تا فردا شهید نشویم. عجب دردی! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم. آری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالیکه نگران فردا بودند.خدایا! من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفا دارم؛ زیرا که به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار ما را بکشند و تو زنده مان کنی دست از او نخواهیم کشید.

    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

    ویرایش توسط تاری : 2nd August 2013 در ساعت 06:11 PM
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

  12. #40
    همکار تالار هنر های تجسمی
    رشته تحصیلی
    میراث فرهنگی: صنایع دستی (سرامیک) / مرمت و حفظ آثار
    نوشته ها
    1,163
    ارسال تشکر
    2,414
    دریافت تشکر: 3,522
    قدرت امتیاز دهی
    409
    Array

    پیش فرض پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)

    فرازی از مناجات شهید: محمود عطاری گوروان
    (1346 1365) حاج عمران
    خدایا! مرا ببخش.
    از اینکه غیبت کردم و از دیگران بدی گفتم و خودم را نیک جلوه دادم.
    از اینکه: به والدینم احترام نگذاشتم.
    از اینکه: برای برتری خودم، دیگران را خوار و سبک کردم.
    از اینکه: تعهدهایی را که با خدای خویش بستم شکستم.
    از اینکه: همواره از دیگران عیب جویی و نکوهش کردم و عیوب خود را فراموش نمودم.
    از اینکه: سخنانی را گفتم و بدان عمل نکردم.
    از اینکه: برای مقابله با دشمنان به جای بینش مکتبی و عدالت خواهانه بر اساس خودخواهی قضاوت نمودم.
    از اینکه: دیگران را مسخره و تحقیر کردم تا اشتباهات خودم پوشانده شود.
    از اینکه: آگاهی ها و علوم را در اختیار دیگران قرار ندادم.
    از اینکه: مانند جاسوسان خبر چینی در اسرار خصوصی مردم دخالت و تجسس کردم.
    از اینکه قول دادم اما خلاف عمل کردم
    اینکه: برای پیاده کردن قوانین نماز در جامعه سستی نمودم.
    از اینکه: گذشت شب و روز حرکت هستی سبب رشد و پندگیری من نشد.
    از اینکه: شب خوابیدم، بدون اینکه برای رفع مشکلات مسلمین کوشش انجام دهم.
    از اینکه: کارهایم را برای ریاست طلبی و شهرت طلبی انجام دادم.
    از اینکه: در کارها تنها خودم را محور قرار دادم نه خدا را.
    از اینکه: سنجیده، حساب شده و با فکر سخن نگفتم.
    از اینکه: گمانهای بیمورد و نفاق افکن بدیگران بستم.
    از اینکه: حاضر نشدم به خاطر آسایش دیگران خود را به سختی اندازم.
    از اینکه حلال و حرام دین خدا را دگرگون جلوه دادم.
    از اینکه: چشمانم را از نگاههای فساد انگیز نپوشاندم.
    از اینکه: با کسانی پیوند دوستی بستم که هنوز از روابط طاغوت هجرت نکرده اند.
    از اینکه: از انجام عمل حق خوداری کردم؛ بخاطر اینکه ضرر خودم و پدر و مادرم و دوستانم بود
    محمود عطاری
    ـــــــــــــــــ

    منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
    ویرایش توسط تاری : 2nd August 2013 در ساعت 06:11 PM
    یا رب با تو سخن می گویم:
    گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو
    شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو

    ****

    (پروردگارا! مرا و والدین مرا و مومنان را روزی که حساب برپا شود، ببخشا) 41سوره ی ابراهیم

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خبر: حاشیه های سفر یک روزه سفیر ژاپن به تبریز
    توسط m.g.s.t.r در انجمن اخبار اجتماعی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th August 2012, 01:07 PM
  2. فهرست حوزه های آبریز ایران
    توسط ØÑтRдŁ§ در انجمن منابع آب
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 10th January 2011, 09:40 AM
  3. فهرست حوزه های آبریز ایران
    توسط ØÑтRдŁ§ در انجمن سایر موضوعات مهندسی عمران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 10th January 2011, 09:40 AM
  4. حوزه های آبخیز کشور
    توسط omega در انجمن آبخیزداری
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 3rd January 2011, 08:23 PM
  5. اقدام تامل‌برانگیز روزنامه مسیح مهاجری
    توسط Victor007 در انجمن اخبار سیاسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th December 2009, 10:37 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •