سلسله ساسانبان

اين سسلسله چهار صد سال بر سرزمين اهورايی پارس حکومت کرد و با يورش اعراب منقرض شد . بنيانگذاران حكومت ديني خاندان ساساني از پارس برخاسته خود را وارث هخامنشيان و از نسل آنها ميداشتند. آنان بنا به نام جد خويش ساسان به افتخار نام سلسله خويش را ساساني نهادند. ساسان رياست معبد آناهيتاي شعر استخر را بر عهده داشت. بابك پسر ساسان بر شهر خير در كنار درياچه بختگان فرمانروايي مي كرد. و پس از درگذشت پدر عهده دار مقام وي گرديد. سپس با چيره شدن بر چند تن از شاهان پارس موفق به سلطه بر كل پارس گرديد. ارتخشير يا اردشير پسر بابك پس از مرگ پدر و برادر خويش بر امور دست يافت. و در صدد برآمد تا قدرت خويش را بر اطراف پارس نيز انتشار دهد، اردشير در جريان پيشروي هاي خود در دشت هرمزگان با اردوان پادشاه اشكاني رو در رو شد و در نهايت بر وي پيروز گرديد. و اردوان در اين جنگ جان خود را از دست داد و با مرگ وي امپراطوري اشكاني كه از مدتها پيش به انحطاط گراييده بود منقرض گشت. بدين صورت سلسله ساساني كه بوسيله اردشير در پارس بناشد و جاي دودمان اشكان را كه در پارت بوجود آمده بود گرفت. و حكومتي را كه اسكندر مقدوني از پارسي ها گرفته بود. ارتخشير به آنها بازگرداند. سلسله جديد اگر هم بر خلاف ادعاي خويش با خاندان شاهان هخامنشي رشته پيوندي نداشت، ولي مثل آنها به پارس منسوب بود، و مثل آنها سازمان متمركز و استواري كه با نظام ملوك الطوايفي بعد از اسكندر تفاوت بسيار داشت بوجود آورد. حكومتي كه بوسيله دودمان ساساني بر پا شد بر دو پايه دين و مركزيت استوار بود. آنان بر خلاف اشكانيان وحدت سراسر كشور را تامين كردند، دولتي تشكيل دادند كه قدرت كشور را در خود متمركز ساخته با اقتدار تمام بر همه مناطق كشور نظارت داشت. ساسانيان، عظمت و شكوه عصر هخامنشي را تجديد كردند، در دوره قدرت اين سلسله عظمت و اقتدارشان و حيثيت سياسي ايران تا آنجا اوج يافت كه عملا دنياي متمدن آن روز را به دو قطب قدرت يعني ايران و روم تقسيم نمود. و اين مساله خود سبب آغاز فصل جديدي از ارتباط بين اين دو امپراطوري بزرگ گرديد.
اردشير بابكان


همان گونه كه در ابتدا اشاره رفت، اردشير يا ارتخشير پسر بابك بود، نياي وي ساسان از موبدان پارسي بود كه رياست معبد آناهيتاي شهر استخر پارس را بر عهده داشت، كه پس از وي پسرش بابك عهده دار اين مقام گرديد، بابك با دختر امير منطقه اي كه در آن صاحب منصب بود. ازدواج كرد و بزودي صاحب مقام وي گرديد و بدين ترتيب علاوه بر قدرت ديني و مذهبي قدرت حكومتي و سياسي نيز پيدا كرد. بابك مقام ارگنبدي يا رياست دژ منطقه دارابگرد را با كسب اجازه از حاكم پارس به اردشير واگذار نمود. پس از گذشت اندك زماني اردشير در انديشه فتح پارس و به دست آوردن حكومت آن منطقه وسيع و مهم به كمك پدر شروع به تجهيز نيرو و لشكركشي نمود. در ابتدا موفق به شكست دادن شاهان محلي و سپس شكست حاكم پارس گرديد. بدين ترتيب بابك كه در اين فتوحات حضور داشت. به فرمانرواي پارس نايل آمد. چندي بعد وفات يافت و پسر بزرگش شاپور بجاي وي به سلطنت نشست كه حكومت او نيز بدليل فوت ناگهاني وي به اردشير واگذار شد.
اردشير پس از تسلط كامل بر پارس حملات خود را به نواحي اطراف آغاز نمود و چون اهداف بالاتري را در ذهن خود مي پروراند به سرعت موفق به فتح نواحي وسيعي گرديد تا اينكه در جريان يكي از اين فتوحات در جنگي كه در ناحيه هرمزدگان واقع در خوزستان صورت گرفت با اردوان پنجم - بيست و نهمين شاه اشكاني - مواجه شد و پس از شكست دادن و كشتن وي و تعداد زيادي از نيروهايش، شهر تيسفون پايتخت اشكانيان را فتح و سلسله قدرتمند ساساني را بنيان گذارد،*پس از اعلان انقراض پارتيان و قدرت يابي اردشير شورش در برخي نواحي گرگان و ارمنستان آغاز گرديد كه اردشير با آرام كردن تمام اين مناطق و فتح آنها كه سالها به طول انجاميد، استحكام دولت تازه تاسيس خود را تضمين نمود. وي كه پس از گذشت مدت چهل سال از آغاز اعلام طغيان بر عليه فرمانرواي پارس تا اين ايام احساس خستگي مي نمود به كناره گيري از امور سياسي و كسب آرامش تمايل پيدا كرد و بدين صورت از سلطنت كناره گرفت و پسرش شاپور را كه شاهزاده اي لايق و با تدبير بود را به جاي خويش بر تخت سلطنت نشاند و تاج شاهي را با دست خويش بر سر پسرش نهاد و خود روزهاي آخر را به آرامش گذرانيد.
اردشير شاهنشاهي با تدبير و آبادگر بود،*اوست كه مي گويد: ملك حاصل نگردد مگر به لشكر، لشكر فراهم نشود مگر به زر، زر به دست نيايد مگر به كشاورزي ، و آبادي و زراعت بدون عدل و داد صورت نبندد).
اردشير، *با پيروزي بر اشكانيان دولت جديدي را در ايران بوجود آورد كه آيين تازه، قانون تازه و طرز اداره تازه اي را به همراه داشت. پيوند دولت با دين اكثريت پيروان آيين زرتشت را كه در آن ايام در پارس و ماد و حتي در قسمتي از نواحي شرقي جمعيت بسياري را تشكيل مي داد به خاندان او علاقمند كرد، از همان ابتدا كه اعلام سلطنت نمود مقام موبدان موبدي را در پارس تعيين نمود و پيرمردي را كه تسنر نام داشت و معلم وي بود، مشاور و مبلغ خويش ساخت،*و مشاور حاجب خود را نيز از بين هيربدان انتخاب نمود. بدين گونه سلطنت خود را از همان آغاز با حمايت و ارشاد كساني كه اهل دين و دانش بودند مربوط ساخت.
شاپور اول ، گسترتن
شاپور كه به هنگام جلوس چهل ساله بود، تا وقتي اردشير حيات داشت به احترام وي به طور رسمي تاجگذاري نكرد. وي در آغاز سلطنت با طغيان شهر حران و ارمنستان مواجه شد، پس از چندي بر اين طغيان ها فايق آمد و تا نواحي شرقي پيشرفت. سپس به هند لشكر كشيد و تا پنجاب پيشروي كرد. آن گاه متوجه روميان شد و نخستين جنگ با روم شكل گرفت. شاپور طي دو دوره جنگ موفق به شكست روميان گرديد و حتي در نبردي با روم علاوه بر شكست آنها امپراطور والرين كه خود در جنگ شركت داشت را اسير نمود كه به دستور شاپور،*خاطره اين پيروزي را در چند نقش برجسته جاودانه ساختند.
تبديل قلمرو سلطنت پارس كه اردشير باني آن بود به يك امپراطوري وسيع كه دامنه آن را از بين النهرين تا ماوراي النهر و از سغد و گرجستان تا سند و پيشاور رسانده بود، يك تفاوت چشمگيري بين او الزام كرد: گرايش به تسامح نسبي در عقايد. از نظر شاپور بدون اين تسامح حكومت كردن بر ايران كه تبديل به امپراطوري وسيع و ابرقدرتي شده بود - غير ممكن نمي نمود. در واقع او با تدبير، با در پيش گرفتن اين سياست تمركز و وحدت سراسر قلمرو خويش را تضمين نمود. البته خود او،*مثل پدر ظاهرا همچنان در آيين مزد اسنان ثابت و راسخ باقي ماند اما در معامله با پيروان اديان ديگر، آن گونه كه موبدان انتظار داشتند و سياست پدر ايجاب مي نمود سختگيري نشان نداد. قلمرو او در بابل و ماد شامل عده اي قابل ملاحظه از قوم يهود،*در گرجستان و ارمنستان شامل تعدادي فزاينده از قوم مسيحي، در كوشان و باختر شامل عده اي بودايي، و در سرزمين هاي سند و كابل شامل پيروان آيين هندو بود و او البته نمي توانست با سعي در تحميل آيين مزدلسنان همه ا»ها را با حكومت خود دايم در حال خصومت باطني نگهدارد. وي همچنين با اعمال آزادي مذهبي نسبي از تعقيب و آزار پيروان اديان ديگر خصوصا مسيحيان كه به دليل هم كيش بودنشان با روميان مورد خشم و نفرت قرار گرفته بودند،*خودداري نمود. پيرو همين سياست با انديشه ايجاد ارتباط و نزديكي بيشتر بين اديان مختلف به منظور دستيابي به اتحاد و تمركز در كشور و به دنبال آن ايجاد آرامش و از بين رفتن نا آراميها و نا امني ها كه به موجب اختلافات ديني و مذهبي ايجاد شده بود. از آيين التقاطي ماني استقابل نمود. هر چند كه در پيش گرفتن اين سياست موجبات خشم و نگراني موبدان را فراهم آورد. عصر شاپور در عين حال دوران سازندگي نيز بود وي براي سازندگي كشور و آباداني آن از مهارت و هنر همه اقوام و اتباع و هم چنين اسيران رومي نيز استفاده نمود.
در فاصله مرگ شاپور اول و پادشاهي شاپور دوم چند تن ديگر به حكومت رسيدند ولي هيچيك توانايي اين دو را نداشتند. قدرت گيري بيش از حد نجبا و موبدان بدليل ضعف پادشاهان و مداخله آنان در امور كشور، كشمكش آنان براي دستيابي به قدرت حمله روم در همين اثناي به ايران و پيروزيهاي پراكنده آنان اوضاع ايران را در وضعيتي نامطلوب قرار داده بود.
شاپور دوم - احياي عظمت
شاپور دوم،*سومين پادشاه قدرتمند ساساني بود. كه توانست به اوضاع كشور سرو سامان دهد. فوري ترين و ضروري ترين اقدام وي تنبيه اعرابي بود كه با تاخت و تازشان قسمتي از سواحل خليج فارس و نواحي مجاور بابل و حيره را دچار ناامني كرده بود. وي در تنبيه و مجازات آنان تا آن اندازه قساوت به خرج داد كه سبب شد لقب ذواالاكتاف براي هميشه بر وي بماند. اين پادشاه جوان در آغاز كار پس از حمله به اعراب و تا رو مار كردنشان عده اي از آنان را به اسارت در آورده و براي عبرت ساير رهزنان شانه هاي اسيران را سوراخ كرده و از سوراخ شانه هايشان طناب گذرانيد و آنها را با خواري به بندگي و بيگاري گرفت. كه باعث شد حتي ايرانيان نيز در نتيجه اين عمل او را (هوبه سبنا) يا سوراخ كننده شانه ها بنامند، انعكاس اين اقدامات شاپور دوم در دربار ترس و احتياط نجبا و موبدان را به همراه داشت. و بتدريج دست آنها را از كارها كوتاه كرده و به شاپور فرصت داد تا زمينه را براي تامين تفوق و برتري خويش بر آنان كه هنوز به او به چشم جواني بي تجربه مي نگريستند آماده سازد.
شاپور با محدود ساختن قدرت بزرگان و تسلط كامل بر اوضاع خود را براي مقابله با روميها آماده كرد،*و در جنگي سخت آنان را شكست داد وي همچنين موفق به شكست تركان شمال شرقي شد. از ديگر اقدامات شاپور دوم سختگيري نسبت به عيسويان بود در اين زمان، دين مسيحي در روم رسمي شده بود. در نتيجه مسيحيان ايران مورد سوء ظن شاپور قرار گرفت. او آنها را به چشم طرفداران روم مي نگريست در نتيجه با اقداماتي مانند گرفت ماليات هاي سنگين، جلوگيري از تبليغ مسيحيت، آزار و اذيت آنان ،*تعطيل كردن چندين كليسا و حتي توقيف اموال كليساها سعي در محدود كردن آنها داشت. شاپور دوم مرزهاي ايران را به دوران شاپور اول رساند، خاطره فرمانرواي پرشكوه و طولانيش او را در رديف شاپور اول يك بنيانگذار و يك احيا كننده دولت نشان داد، روح تازه اي كه او در كالبد سلسله ساساني دميد تا مدتها همچنان نگهدارنده سلطنتي بود كه خسرو اول انوشيروان پس از سالها آنرا احياء نمود.
خسرو انوشيروان
پس از مرگ شاپور دوم وضعيت كشور بدليل روي كار آمدن پادشاهاني ضعيف و نالايق آميزه اي بود از قدرت گرفتن مجدد بزرگان، شورش و ناامني در مرزهاي خارجي كه در شرق هياطله يا هپتالها كه سرانجام با كوشش فيروز شاه ساساني بيرون رانده شدند و در غرب هم كه شكل هميشگي روم. كه در زمان قباد مشكلات اقتصادي قحطي و خشكسالي به آنها علاوه گرديد. و ظهور مزدك و معرفي و تبليغ آيين جديد وي و انديشه هايش بمنظور حل مشكلات و معضلات اقتصادي و اجتماعي كه با استقبال قباد به منظور رهايي جامعه از اين مشكلات صورت گرفت. عليرغم اينكه ظاهرا به طور مقطعي موثر بنظر مي رسيد. ولي پس از مدتي خشم موبدان و بزرگان را برانگيخت و خود معضلي تازه براي حكومت قباد گرديد. آنچانكه بدليل موضع گيري آنها بر عليه مزدك و قباد، شاه ساساني از سلطنت خلع گرديد و هر چند پس از چندي شاه مخلوع مجددا به منصب خود بازگشت ولي مشكلات و مصايب همچنان بر جاي خود باقي بود. بنا به وصيت قباد كه سومين پسرش خسرو انوشيروان را واجد همه خصال شايسته پادشاهان ميدانست پس از وي به سلطنت رسيد.
خسرو انوشيروان - سمبل قدرت و عدالت
خسرو انوشيروان به اعتبار كشورگشايي،*سياست، تدبير و اصلاحاتي كه در امور لشكري،*اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي بانجام رسانيده است، بزرگترين شاهنشاه ساساني بشمار مي رود. چنانچه او به قدرت نمي رسيد. يقينا عمر اين سلسله با وجود مصايبي كه گريبانگر آن شده بود، چندي بيش دوام نمي يافت. تدابير وي همراه با ويژگي هاي بارز شخصيتي او،*سبب درخشش نام وي در تاريخ ايران گرديده است. تعديل ماليات ها و اصلاحات نظام ارتش، پيشرفت علم و ادبيات بدليل توجه ويژه وي به دانشمندان و تشويق آنان، تسامح فكري و مذهبي او هر چند بعضي اقدامات وي در اوايل سلطنتش در قبال برخي پيروان اديان و مذاهب براي ايجاد آرامش صورت گرفت - و وسعت نظر در مورد عقايد و انديشه ها محبوبيت وي را نزد آحاد مختلف جامعه صد چندان نمود.
خسرو انوشيروان با شكست هپتالها در شرق وروميان در غرب و صلح پنجاه ساله اي كه با امضاي قرارداد صلح انجام گرفت آرامش و رفاه را براي ايرانيان به ارمغان آورد.
خسرو پرويز - افول قدرت
خسرو پرويز آخرين پادشاه معروف ايران باستان است. پس از خسرو اول،*حكومت مركزي دوباره دچار ضعف شد،*دوران سي وهشت ساله سلطنت خسرو بيشتر يادآور تجمل پرستي ها، عشرت طلبي ها و بي قيد و بنديهاي يك پادشاه ضعيف النفس است. تا يك شاه مقتدر ساساني. استبداد،*غرور و تكبر وي همراه با بي توجهي و بي تفاوتي نسبت به مردماني كه چشم اميد به توجه و كارداني شهريارشان دوخته بودند. و فاصله طبقاتي كه روز به روز مردمان را بيش از آنكه آزار اقتصادي دهد، روحشان را مي پژمرد و بارزترين بي خردي او در زمينه جنگ با روم به منظور گرفتن تقاص خون خانواده همسرش كه خانواده حكومتگر روم بودند. و بطور جمعي قتل عام شده بودند،*صلح با روم را پايان داد و پاي ناامني و جنگ و خونريزي را دوباره به ايران باز نمود.
رفتار عناد آميز وي با سفير پيامبر اسلام موجب بدنامي بيش از پيش وي گرديد. وسرانجام وي در جنگ با روم بدرفتاري با اطرافيان سبب شكل گيري توطئه هايي بر عليه وي شد تا جاييكه با آنهمه جلال و شوكت روانه زندان گرديد و چند روز بعد در زندان كشته شد. از آن پس پادشاهان بعدي هم كه به سلطنت رسيدند كاري از پيش نبردند و فقط سكاندار كشتي شدند كه روز به روز در گرداب بحران و انحطاط فرو ميرفت جامعه ايران در تب فقر، تبعيضات ناروا بي نظمي ناامني و از همه مهمتر بي عدالتي، چنان مي سوخت كه درمان آن جز بادم معجزه گر منادي آزادي و عدالت ميسر نبود.
ايران در زمان ساسانيان ( فرهنگ و تمدن):
ويژگيهاي دولت ساساني
دولت ساساني، آخرين مرحله يك سلسه تحولات طولاني بود كه در دوران اشكانيان در زير پوسته اي از تمدن يوناني سير كرده و در نهايت باين پايه رسيده بود. در اين مرحله از تحولات مورد اشاره، عناصر تمدن يوناني تقريبا از تشكيلات ايراني طرد شده و بخشي از آن استحاله يافته و يا عنصري جديد را تشكيل داده بود.
هنگاميكه اردشير زمام حكومت را به دست گرفت،*كشور ايران واجد يك وحدت ملي شد. و آثار ويژه اين شكل در اجزاء حيات اجتماعي و معنوي ايرانيان پديدار گرديد. با توجه به مراتب بالا، جايگزيني دو سلسه نه تنها يك پيش آمد سياسي، بلكه نشانه اي از پيدايش روح تازه اي بود كه در شاهنشاهي ايران دميده شد. دولت ساساني در دو مورد بر حكومت اشكاني امتياز و برتري داشت:
1 - تمركز و وحدتي نيرومند و پابرجا 2 - ايجاد يك دين رسمي كه دين زرتشت بود.
اگر مورد نخستين را بازگشت به سنت هاي دوران داريوش كبير تلقي كنيم، مورد دوم حتما از ابتكارات ساسانيان بود، و نبايد در اينمورد ترديدي به خاطر راه دهيم. اما اين ابتكار خود نتيجه تكامل كند سيري بود كه در اين برهه از زمان صورت تحقق يافت. در طول چهار قرني كه دولت بنياد يافته اردشير به پويايي خود ادامه مي داد،*شرايط زندگاني عمومي و اداره كشور دستخوش تغييرات بسيار شد، اما در كليات و اصول، همان بنيان اداري و اجتماعي كه توسط مؤسس اين دودمان پي ريزي و كامل شد، تا پايان دوران ساسانيان بر يك حال باقي ماند.
طبقات در دوره ساسانيان
تقسيم بندي طبقات در دوره ساساني بر همان اساسي است كه در اوستا آمده است، طبقات چهارگانه ساساني عبارت بودند از:
1 - روحانيون(آسروان asravan ) 2 - جنگيان (ارتشتاران)3 - مستخدمان اداري(دبيران)4 - توده مردم(روستاييان يا واستريوشان)، صنعتگران و شهروندان كه به هوتوخشان كه هر يك از طبقات چهارگانه خود به چندين دسته تقسيم مي شد. بطور كلي جامعه عصر ساساني جامعه اي طبقاتي بود كه نظام كاستي به دشت در آن اعمال مي شد. البته علاوه بر طبقه بندي هاي فوق كه از آن ياد شد در زمان شاپور نيز نوعي طبقه بندي وجود داشته است. كه بدان اشاره مي كنيم.
1 - شهرداران كه فرمانرواياني بودند كه از طرف شاه بر مناطق مختلف حكومت مي كردند.
2 - واسپوهران يا رؤساي طوايف كه صاحبان املاك وسيع بودند.
3 - ورزگان(بزرگان) كه صاحب منصبان بزرگ دولت،روساي اداره ها و وزرا مي شد.
4 - آزادان يا نجيب زادگان كه ظاهرا اسواران كه افسران لشكر بودند هم در همين طبقه جاي مي گرفتند.
5 - واستريوشان كه همان توده ملت يعني ورستاييان، صنعتگران، شهروندان و دهقانان بودند.
در حقيقت اگر ديدي واقع بينانه داشته باشيم درمي يابيم كه جامعه آن روزگار به دو طبقه كلي تقسيم مي شد. طبقه فرادست كه شامل خاندان شاهي خاندان هاي قديمي حاكمان ولايات و مقامات دولتي و نظامي مي شدند. و با نام بزرگان از آنها ياد مي شد. و طبقه فرودست؛ كه توده مردم بودند و شامل: كشاورزان، صنعتگران و پيشه وران مي شد. اما آنچه در ساختار اجتماعي ساسانيان نمودار است؛ تبعيض طبقاتي فاحشي است كه ماهيت مردم دوستي آنان را زير سوال مي برد تا آن حد كه ارتقا از طبقه فرودست به طبقه فرادست امري محال بود.
تشكيلات مركزي:
وزير اعظم
وزير بزرگ كه در آغاز«هزاربذ» لقب داشت، رييس تشكيلات مركزي بود. در زمان هخامنشيان اين لقب هزاريتي كه به يوناني«خيليارخوس» يعني «نگاهبان فوج هزار نفري» گفته مي شد. در ابتدا دارنده اين عنوان به مقام نخستين شخص كشور رسيده بود و پادشاه به وسيله و با دست او كارهاي كشور را اداره مي كرد. عنوان مزبور به همين شكل باقي ماند و به زمان ساسانيان رسيد. در زمان ساسانيان وزير بزرگ را بزرگ فرمذار مي خوانده اند، يكي ديگر از عناويني كه براي اين وزير ذكر شده در اندرزبذ يعني مستشار دربار است. اداره كشور تحت نظارت پادشاه قرار داشت و وي بيشتر كارها را با راي خويش انجام مي داد. هنگاميكه شاه در سفر يا مشغول نبرد بود. وزير اعظم نيابت سلطنت را عهده دار مي شد. مذاكران سياسي، از وظايف وزير اعظم بود،*در هنگام ضرورت تا آنجا كه مي توانست فرماندهي را نيز عهده دار مي شد. بطور خلاصه،*از آنجا كه وي مشاور ويژه شاه بود، همه كارهاي كشور در دست او قرار داشت و مي توانست در همه امور دخالت كند. حتي در صورتيكه شاه عياش بود يا در انجام كارها سستي و اهمال مي ورزيد وزير اعظم مي بايستي او را متوجه عمل خويش سازد. و به راه صحيح هدايت كند. جايگاه، نقش و اهميت مقام بزرگ مزمذار آن چنان كامل و بي نقص بود كه حتي پس از ساسانيان خلفاي مسلمان اين مقام را به صورت مستقيم ودست نخورده وارد سيستم اداري اسلامي نموده و از آن بهره گرفتند. آن چنان كه قدرت بزرگ مزمذار با خليفه برابر بود.
دين در زمان ساسانيان
از آن جايي كه ساسانيان نسب خود را به كيانيان و گوي ويشتاسب كه همان كي گشتاسب است مي رساندند و وي آيين بهي زرتشت را پذيرفته بود، ايشان خود را پيرو مزديسني(كيش زرتشتي) مي دانستند تا آنجا كه در دوره آنان آيين زرتشتي دين رسمي آنان گرديد، همان گونه كه اشاره رفت نياي ساسانيان يعني ساسان خود از روحانيوني بود كه رياست معبد آناهيتاي شهر استخر را به عهده داشت. پس از وي پسرش بابك همين مقام را عهده دار گرديد و پس از تشكيل سلسه ساساني و روي كار آمدن اردشير با اراده وي دين زرتشتي دين رسمي كشور گرديد. و به اين ترتيب اتحاد آتشگاه و دربار شكل گرفت و روحانيون و مغان بر امور مستولي شدند. و اولين حكومت ديني در تاريخ ايران قبل از اسلام شكل گرفت.
اردشير شاهنشاه ساساني حتي در زمان حكومت خويش به منظور دست يابي به اهداف سياسي خويش كه در وحدت و تمركز سراسر قلمرو خلاصه مي شدو و در سايه آن آرامش و امنيت داخلي شكل مي گرفت از هيچ كوششي حتي نايل آمدن به اقداماتي نظير بكار گيري تعصبات مذهبي آزار و اذيت تعقيب و زنداني نمودن پيروان اديان غير زرتشتي فروگذار ننمود. و اين سياست كمابيش در طول عمر سلسه ساساني نزد شاهان اين خاندان اعمال مي شد. به سبب توجه شاهان ساساني به دين زرتشتي به عنوان دين رسمي كشور مقاماتي نوظهور نيز در دربار شكل گرفتند. از جمله موبذان موبذ كه رييس موبدان(روحانيون) كشور بودند. و هيربذان هيربذ و مقامات زير دست آنها.
در عصر ساساني آتشكده هاي زيادي در گوشه و كنار كشور برپا گرديد. و به موبدان اختيارات و امتيازات قابل توجهي واگذار گرديد. از جمله داشتن استقلال در امور و تصاحب املاك وسيع.
علاوه بر دين زرتشتي كه بيشترين پيرو را در كشور داشت آيين هاي ديگري نيز در شرق و غرب كشور ترويج مي شدند كه پس از رسمي شدن دين زرتشتي پيروان آن اديان و آيين ها در تنگنا قرار گرفتند. از جمله آيين بودايي در شرق، آيين مسيحيت و يهوديت در غرب كشور كه به دليل خصومت ايران با روم و هم كيش بودن مسيحيان ايران با روميان، پيروان اين دين الهي بيشترين سهم را از آزار و اذيت و تعقيب و شكنجه دارا شدند. دو دين نوظهور كه ظاهرا در شرايطي شكل گرفتند كه اوضاع ايران در هنگام بروز و نشر آنها بسيار نابسامان بوده است. در زمان شاپور اول و قباد علني شدند از آن جمله، آيين مانويت و مزدكي بود.
ماني در زمان شاپور اول ادعاي پيامبري نمود. انديشه وي كه تحت آييني استقاطي شكل گرفته بود. مورد توجه و استقبال شاپور اول قرار گرفت، وي با اديان و انديشه هاي عصر خود آشنايي داشت و اختلاف مذاهب مختلف همواره ذهن وي را مشغول مي داشت، مذهبي كه وي معرفي نمود،*اختلاطي بود از دين هاي زرتشتي، عيسوي، بودايي و ... ماني معتقد بود كه عالم از عناصر روشنايي و تاريكي بوجود امده و به همين جهت اساس آن بر نيكي و بدي استوار است. اما در پايان دنيا روشنايي از تاريكي جدا و بر آن چيره مي گردد. و صلح ابدي برقرار مي شود وظيفه فرد مانوي آن بود كه بكوشد تا روشنايي و تاريكي را از يكديگر دورسازد، يعني وجود خويش را از بدي و فساد ـ كه زاده تاريكي است ـ منزه گرداند و از اصول اوست؛ مهردهان(پرهيز از انديشه زشت و ناپاك) به همين سبب پيروان ماني از لذات دنيوي مانند: ازدواج، خوردن گوشت، نوشيدني شراب و گرد آوري مال پرهيز مي نمودند. ماني كتاب هاي زيادي براي ترويج دين خود نگاشت از آن جمله شاپورگان به زبان پهلوي بود كه آن را به شاپور تقديم نمود و كتاب ارژنگ يا ارتنگ كه ماني به منظور تفهيم بهتر اصول كيش خود مسايل مورد نظر را با تصاوير زيبا جلوه گر مي نمود. از اين روي وي را ماني نقاش نيز مي خواندند.
همان گونه كه گفته شد عقايد وي به سبب توجه شاپور به آنها و به منظور بهره گيري وي از اين دين به منظور رفع اختلافات مذهبي بصورت مقطعي نشر و رواج يافت. ولي پس از مدتي به دليل مخالفت شديد موبدان مورد خشم و كينه قرار گرفت و به دستور شاه بهرام به زندان افتاد و در زير شكنجه جان داد و به قولي او را زنده پوست كندند وبه دارآويختند.
مزدك نيز خود از پيروان آيين مانوي بود و از مروجان اين آيين محسوب مي گشت كه علاوه بر عقيده به موضوع ستيز دو عنصر نور و ظلمت كه اساس عقيده ماني را تشكيل مي داد. انديشه هاي وي درباب حل معضلات اقتصادي و اجتماعي كه ريشه در تبعيضات طبقاتي داشت. مورد توجه قباد،*پادشاه ساساني قرار گرفت. كه دوران سلطنت وي مصادف با مشكلات اقتصادي و اجتماعي كه قحطي و خشكسالي نيز به آن علاوه گرديده بود، شد. عقايد مزدك مبني بر تقسيم عادلانه منابع ثروت و تذكر اين مهم كه همه انسان ها در برابر استفاده از نعمات خدادادي و طبيعي يكسان هستند. به مذاق طبقه صاحب ثروت و قدرت خوش نيامد و همين امر موجب به قتل رسيدن وي توسط مخالفنش گرديد.
علاوه بر اين اديان نوظهرو، در قسمتي از نواحي جنوبي افرادي مي زيستند كه به صايبين معروف بودند. آنان پيروان حضرت يحيي(ع) بودند كه مراسم ديني و آداب و رسوم ويژه خود را داشتند. به عنوان نمونه از خوردن گوشت گاو پرهيز مي كردند و نماز صبح را پس از طلوع آفتاب مي خواندند كه پيروان اين آيين نيز از سخت گيريهاي موبدان زرتشتي در امان نماندند.
خط ادبيات و آموزش ساسانيان
مشهورترين خط هاي رايج در زمان ساسانيان، خط پهلوي اشكاني و خط پهلوي ساساني است. اين خط ها از خط آرامي اقتباس شده بودو همه مكاتبات اداري نوشته هاي ادبي تاريخي و كتبيه هاي شاهان ساساني كه بر صخره ها حك شده است به اين خط نوشته مي شد.
در آن روزگار، اموزش فقط و فقط منحصر به طبقه بزرگان بود و توده مردم از آموزش و بهره مندي از علم و دانش محروم بودند. تيراندازي،*چوگان و شنا از ديگر كارهايي بود كه جوانان به آن مشغول مي شدند. تا هنگام جنگ آمادگي لازم را داشته باشند.
جندي شاپور از مراكز مهم علم و آموزش و پژوهش بود و دانشمندان و پزشكان بسياري در آن به پژوهش مشغول بودند. انوشيروان عده اي را براي كسب علوم به هند فرستاد او عده اي از فلاسفه يوناني را كه از تنگ نظري و تعصب مسيحيان روم به ايران پناهنده شده بودند را به گرمي پذيرفت و از آنان حمايت كرد.
معماي و حجاري
خرابه هاي چندين كاخ و آتش گاه در فيروز آباد، بيشاپور و.... جلوه گاه معماري عصر ساساني است. معماران اين دوره در اوايل از شيوه هاي اشكاني پيروي مي كردند. ولي با گذشت زمان، در بناي كاخ ها و آتش گاه ها شيوه ها و سبك هايي در پيش گرفتند. كه در گذشته فراگير نبود، مانند استفاده از طاق وايوان، با استفاده از طاق، بكارگيري ستون كمتر در معماري مورد توجه و استفاده قرار مي گرفت. معماران عصر ساساني از گچ بري هاي زيبا و گاه كاشي كاري استفاده مي كردند. كاخ هايي مانند كاخ تيسفون(معروف به ايوان كسري) و كاخ فيروز آباد در زمان خود شكوه و جلال بسياري داشتند و چشم همگان را خيره مي كردند. شاهان ساساني در اين كاخ ها به اداره امور مي پرداختند، دستورات لازم را صادر مي كردند، فرستادگان دولت هاي ديگر را به حضور مي پذيرفتند و نيز به تفريح و خوشگذراني مي پرداختند.
نقش برجسته هاي فرمانروايان ساساني و كتبيه هاي آنان در فارس و كرمانشاه و نواحي ديگر كه شامل مراسم تاج گذاري، جنگ و شکار شاهان است. نشانگر تبحر حجاران چيره دست ايراني در آن عهد است.
هنر و صنعت
قالي بافي، پارچه بافي، فلز كاري و شيشه گري در عهد ساساني رونق بسيار يافت. در اين عصر پارچه هاي توليد ايران در روم مشتريان زيادي داشت. فلزكاران ماهر در خدمت شاهان و شاه زادگان بودند. و براي آنان ظروف بسيار ظريف و زيبا از جنس طلا و نقره مي ساختند. كه نمونه هايي از آنها در موزه هاي اروپا موجود است. موسيقي از جمله هنرهايي بود كه مورد توجه شاهان ساساني بوده است. موسيقي دانان و آوازه خوانان دربار را هنياگر يا خنياگر مي ناميدند، خسرو پرويز و بهرام گور در ميان شاهان ساساني به شعر و موسيقي علاقه داشتند و به آن اهميت مي دادند.
يكي از هنرهاي بي مانند عصر ساساني ساخت حباب هايي بود كه موسيقي و اصوات ديگر را ضبط و در موقع لزوم با وسايلي كه آن روزگار در دست بود، صداهاي ضبط شده پخش مي گرديد كه اين حباب ها در ايوان مداين و نصب آن بر روي ديوارهاي آن براي پخش موسيقي به كار رفته بود.
بازرگاني
در عهد ساساني جاده ابريشم مهم ترين مسير تجاري در دنيا بود. همچنانكه ايران در دوره اشكاني از منافعي كه اين راه برايشان ايجاد مي كرد. سود مي بردند. ساسانيان نيز از اين جهت بي نصيب نماندند، ايران همچون پل ارتباطي بر راه شرق و غرب بود. كاروان هاي تجاري كالاهاي ساخت چين و هند و ايران و روم را از سرزميني به سرزمين ديگر مي بردند. صيد مرواريد در خليج فارس رواج داشت. ماليات مهمترين منبع درآمد و ثروت محسوب مي شد كه علاوه بر خراج و ماليات سرانه و سالانه كه اخذ مي گرديد. از بازرگانان نيز ماليات گرفته مي شد. تجارت دريايي در دوره ساسانيان داراي اهميت بود. طلا، نقره، مس، مرواريد و پارچه هاي ابريشمي از مهم ترين محصولات ايران محسوب مي گرديد.

معماری دوره ساسانی


سلسله ی ساسانی آخرين حکومت پيش از اسلام ايرانی است. ساسانيان حکومتی ملی تاسيس کردند که متکی به دين ملی و تمدنی بود که شايد از جنبه ی ايرانيت در سراسر تاريخ طويل ايران نظير نداشته است. ساختمان های اصلی معماری ساسانی هم مانند هخامنشيان کاخ های شاهی بود. اما راه حل های معماری هخامنشی برای ساسانيان ظاهراً پر هزينه و پيشرفت ناپذير بوده است. زيرا بلندی تيرهای چوبی حد غلائی دارد که در دوره ی هخامنشی از آن استفاده شده است. بنابراين حتی در ساختمان های شاهی هم معماری تاقدار را که در دوره ی هخامنشی بی شک معماری شناخته شده ای بود، رواج دادند. معماری ساسانی صرفاً کاخ ها نيست، بلکه معماری خانه های مردم و از همه مهمتر معماری آتشگاهها و معابد و بعضی بناهای يادمانی، کاروانسرا و قلعه ها را شامل می گردد. آتشگاهها و معابد پس از کاخ ها بيشترين آثار معماری به جای مانده از دوران ساسانی هستند. وليکن اهميت و ويژگی معماری کاخ ها طوری است که بررسی و مطالعه ی آنها در صدر قرار گيرد.