یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه
یک شب یک غریبه میاد میشه همه کَست …
و
یک شب همه کَست میشه یک غریبه
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
آهای آدما دوست داشتن به قیافه نیست
الکی دلتونو به ظاهر خوش نکنید
[
"زن" نیستم اگر زنانه پای عشـــــــــــــــقم نایستم!
من از قبیله ی "زلــــــــــــــــــــیخ " آمده ام...
آنقدر عشــــــــــقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!
زنـــــــــــــانه پای این عشــــــــــــق می ایستم...
مـــــــــــــــــردانه دوســــــــــــــــتم داری؟؟؟؟؟
[
در بازتاب میراث عشقت چه با شکوه جان میدهم که تو یگانه معبود هستی بخش من هستی...!
"روز عشق فرخنده "
[
بلند شو و همراه کلاغ قصه ها به خانه ام بیا
اینجا یکی از بودهای قصه سال هاست
چشم انتظار آن یکی نبود نشسته است !
[
هیچ میدانستی زیباترین عاشقانه ای که برایم گفتی
وقتی بود که اسمم را با “میم” به انتها رساندی
.
.
.
نازی که ز لبخند گل یاس هویداست
زیبائی عشق است که در چشم تو پیداست
.
.
.
تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى !
تا تو هستى زندگى باید کرد . . .
[
به سلامتی خودم که حرفای دلم رو به کسی نگفتم . . . به سلامتی خودم که کوه درد بودم ولی دم نزدم . . . به سلامتی تنهایی هام که اصلا دوستشون نداشتم . . . به سلامتی آرزوهایی که نتونستم لمسشون کنم . . . به سلامتی عشقی که طالعش به اسم من نبود ولی هنوز دوسش دارم . . . به سلامتی شب هایی که توی تنهایی گریه کردم ولی نمیدونستم برای چی ؟ به سلامتی عشقم که از پشت خنجر زد و رفت . . . سلامتی من . . . سلامتی تویی که الان اینارو خوندی و یاد عشقت افتادی . . . به سلامتی تویی که الان دلت گرفت . . .به سلامتی تو رفیق
عشقه من . . باورت بشود یا نه . . .!!! روزی میرسد که دلت برای هیچکس به انداره ی من تنگ نخواهد شد. . . برای نگاه کردنم . . .خندیدنم . . .اذیت کردنم . . . برای تمام لحظاتی که کنارم داشتی. . .روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود . . . اما . . .روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد . .
[
دستهایت را....زیر تنهاییم ستون کن...که من...
از آوارگی بی تو بودن....
میترسم.....بدون گذرنامه ازخیالم عبورخواهی کرد
مهربانیت را مرزی نیست...مرا کجا صدقه کرده ای که
مدام بلای بی تو بودن سرم میاد !
[
سلام
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را…!؟
دلم انگــار باور کــرده آن عشق خیالـی را
نسیمی نیست… ابری نیست… یعنی:نیستی در شهر
تـــــو در شـهری اگــر باران بگیرد این حوالـی را
مرا در حسرت نارنجــــزارانت رهـــا کـــــردی
چراغان کن شبِ این عصــرهای پرتقالی را
دلِ تنگِ مـــرا با دکـمه ی پیــراهنت واکن
رها کن از غم سنـجاق، موهــای شلالی را
اناری از لبِ دیوار باغت ســرخ می خنــدد
بگیر از من بگیر این دستـهای لاابـــالی را
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار
بکش بر سینه این دیوانـه ی حـالی به حـالی را
نسیمی هست… ابری هست… اما نیستی در شهر
دلــم بیهوده مــی گردد خیابان های خالـی را…!
[
دست های کوچکشبه زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسدالتماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟و حاجی بی اعتنا با نگاهی تحقیر آمیزتسبیح دانه درشتش را می گرداندو برای فرج آقا " دعا " می کند.......
[
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)