دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 28

موضوع: اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

  1. #11
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    زكرياي رازي دوره زندگی:

    اسلام

    ابوبكر محمد رازي در ماه شعبان سال 251 قمري در شهر ري به دنيا آمد. نام او محمد و كنيه اش ابوبكر است. ابوبكر محمد بن زكرياي رازي(313ه.ق-251ه.ق)، فيلسوف، شيمي دان و طبيب مشهور ايراني است. رازي را طبب المسلمين و جالينوس لقب داده اند. وي در ابتدا شغل زرگري داشت و به صنعت اكسير مي پرداخت. ليكن به دليل ناراحتي چشم، آن صنعت را رها كرده و به تحصيل طب پرداخت. رازي ار فرزانگان عصر خود و در علم طب سرآمد روزگار خويش گشت. وي بسيار سفر مي كرد، و از حرمت فراوان برخوردار بود. با بيماران خويش با عطوفت و مهرباني رفتار مي كرد. رازي كه از مشاهير منطق، هندسه و ديگر علوم عقلي بود، از بنيانگذران طب شيمي هم محسوب مي گردد. تعداد تأليفات او را تا 198 و برخي تا 237 عنوان برشمرده اند.


    رشته :

    طب و حكمت


    اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي :


    اطلاع چنداني از شرايط اجتماعي خانواده ابوبكر محمد رازي در دست نداريم. اما در ميان منابع مي توان مشاهده نمود كه پدر ابوبكر محمد رازي، زكريا نام داشته و به صيرفي مشغول بود. زكريا هنگامي كه محمد ده سال بيش نداشت، فوت نمود.


    تحصيلات رسمي و حرفه اي :


    در مورد تحصيلات ابوبكر محمد رازي آمده كه او در ري به تحصيل رياضيات، فلسفه، نجوم و ادب پرداخته است . وي در حين آموختن آن علوم، به علم شيمي نيز روي آورد. رازي در علم شيمي جابربن حيان را استاد خويش مي دانست. رازي نيز همانند تمام بزرگان علم و ادب، براي رسيدن به هدف خويش زحمات زيادي را متقبل نموده است. به عنوان مثال، او براي ساختن حجر الفسفي كه مس را به طلا تبديل مي كند، مشقات زيادي را متحمل گشت. در پي اشتغال به كيميا چشم وي، كه در معرض گازهاي تندو تيز بود، آسيب ديد. مشهور است، وقتي كه رازي به منظور درمان چشم خود به كحال( چشم پزشك) مراجعه مي كند، كحال به او مي گويد: براي درمانت بايد پانصد دينار بدهي. دراين موقع رازي با خود مي انديشد كه كيمياي حقيقي علم طب است، نه آنچه او بدان مشغول است. بدان منظور به علم طب روي مي آورد. در اين زمان رازي حدود سي سال داشت. رازي مقدمات طب را در ري آغاز نمود. از آنجاييكه بغداد در قرن سوم هجري در ترجمه كتب طبي و علوم ديگر شهرت داشت، و تاسيس بيمارستان ها و قدرت خلفا نيز تمام دانشمندان را در آنجا جمع كرده بود، بنابر اين رازي هم به بغداد مسافرت كرد. زيرا فضاي بسيار مناسبي براي آموزش علم طب پديد آمده بود. رازي طب را بيشتر از طريق مشاهدات و ملاحظات باليني آموخته است.


    استادان و مربيان :


    ابوبكر محمد رازي نيز همچون دانشمندان ديگر، اساتيد و مربياني داشت كه او را در مقاطع مختلف تحصيلي ياري كرده اند. همانند بلخي فيلسوف كه در مقطع زماني خاصي شاگرد وي بود. در علم شيمي جابربن حيان را استاد خويش مي دانست و طبابت نيز، رازي همانند اطباي پيش از خود، تابع نظريات بقراط، جالينوس و طبيبان قبل از خود بوده و از آنان پيروي مي كرد. هرچند كه نظرات شخصي خود را نيز بدان ها افزوده است.

    هم دوره اي ها و همکاران : به علت موقعيت علمي و اجتماعي خاص محمد بن زكرياي رازي در آن دوران، مي توان برخي از معاصران ابوبكر محمد رازي كه با وي رابطه خوبي داشته اند را به شرح زير نام برد: خلفاي عباسي در فاصله سالهاي 250-240 تا 313-320 هجري قمري؛ امراء و پادشاهان ساماني، آل زاد و آل بويه؛ ابوالفضل بن عميد( استاد صاحب بن عباد)؛ ابوالقاسم عبيد، وزير معتضد و پسرش قاسم بن عبيد ا...؛ طبيبان معاصر او همانند اسحق بن حنين، جرير طبيب، ثابت بن قره، عبدو و ديلم؛ اشخاصي كه آثار رازي به خاطر و يا به سفارش آنها تنظيم شده و يا به آنان تقديم گشته است.


    همسر و فرزندان : در مورد ازدواج و زندگي مشترك ابوبكر محمد رازي اطلاع زيادي در دست نيست. ليكن آورده اند كه او فرزندي نداشت، و به دليل تنگدستي همسرش را نيز رها كرد.

    وقايع ميانسالي :


    در منابع تاريخي به خاطره اي از ابوبكر محمد رازي بر مي خوريم كه جالب توجه است. آورده اند زماني كه رازي نابينا بود، كحالي( چشم پزشكي) نزد وي رفته و از او خواست كه اجازه دهد چشمانش را ميل بزند. هنگامي كه رازي از او مي پرسد، چشم چند طبقه دارد؟ كحال در پاسخ عاجز مي ماند. سپس رازي وي را خطاب قرار دده و مي گويد: چطور به تو كه از طبقات و تشريح چشم بهره اي نداري، اجازه دهم كه مرا عمل كني؟ فرضاً چشم مرا ميل زدي و دنيا را ديدم؛ بقدري از آن دلتنگ شده ام كه نمي خواهم ديگر آن را ببينم. خاطره مذكور كه اهميت علم در نزد رازي را مشخص مي كند، بيزاري وي از اين جهان خاكي را نيز منعكس مي نمايد. رازي به دليل علاقه وافر خويش به علم و دانش، به اهميت والاي طبابت پي برده بود. از طرف ديگر، همو به دليل جفا و جوري كه از مردم ديده بود، انزجار خاصي از اين جهان داشت.

    زمان و علت فوت : ابوبكر محمد رازي پس از شصت و دو سال و پنج روز زندگي، در تاريخ پنجم شعبان سال 313 وفات نمود. چنين به نظر مي رسد كه وي در آخر عمر در انزوا و گوشه نشيني مي زيست. او در پايان عمر نابينا گشت و در بغداد درگذشت.


    مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : درباره مشاغلب و سمت هاي ابوبكر محمد رازي نقل كرده اند كه وي در بغداد مقام و محل بسيار معتبري داشت. طوري كه او را مشاربالنبان ( به معني خردمند و دانشمند) دانسته اند. او مدتي رئيس بيمارستان معتضدي بغداد بود. اما اين شهرت باعث حسادت و كينه ورزي پزشكان آن ديار شد. تا آنجا كه وي را مجبور به ترك بغداد كردند. رازي در سال 290 هجري قمري به ري بازگشت و بيمارستاني بر پا نمود و رياست آن را به عهده گرفت. رازي چند مدتي طبيب حاكم ري، به نام منصوربن اسحاق بود. او علاوه بر طبابت، نديم حاكم نيزبود. به دليل مسافرت امير منصور به نيشابور، رازي هم به عنوان طبيب وي عازم آن شهر شد. وي يك سال در نيشابور مانده و امير را درمان كرد، و به اين لحاظ نام و شهرت كم نظيري يافته است.


    فعاليتهاي آموزشي :


    محمد بن زكرياي رازي در مدتي كه رئيس بيمارستان معتضدي بود به فعاليتهاي آموزشي خدماتي اشتغال داشت. وي در بيمارستان ري هم مجلس درس بزرگي داشته است. او در آنجا به تدريس علم الامراض و علائم الامراض مي پرداخت. رازي از علم تشريح نيز بي بهره نبود. بدين معني كه او تشريح بر روي ميمون را به احتمال قوي انجام داده است. چرا كه براي امتحان داروها از ميمون استفاده مي نمود. رازي پس از كشف الكل و جوهر گوگرد و شناسايي خواص اين دو ماده، فصل جديدي را در داروشناسي و داروسازي اسلامي وارده كرده و خدمت بزرگي به دنياي طب نموده است. يكي از مهمترين فعاليتهاي آموزشي رازي، تاليفات وي در زمينه طب به زبان عربي است. اروپاييان بدان جهت او را جالينوس عرب ناميده اند. [همان،ص 85] در مورد تعداد آثار رازي اختلاف نظر موجود است. به عنوان مثال، يك نظر تعداد آثار او را بر اساس يك طبقه بندي موضوعي چنين بيان مي دارد: 56 كتاب در طب، 33 كتاب در طبيعيات، 7 كتاب در تفسير و تلخيص و اختصار كتب فلسفي يا طبي ديگران، 17 كتاب در علوم فلسفي و تخميني، 6 كتاب در مافوق الطبيعه، 14 كتاب در الهيات، 22 كتاب در كيميا، 2 كتاب در كفريات و 10 كتاب در فنون مختلف. طبق اين نظر مجموع كتابهاي رازي بالغ بر 184 عنوان مي شود. [اردستاني، فهرست آثار رازي به روايت بيروني، ص 49] نظر ديگري نيز موجود است كه تعداد تاليفات رازي را در علوم مختلف همانند طب، داروشناسي، فلسفه، حكمت طبيعي، كيميا، نجوم، هيأت و الهيات حدود 273 مورد مي داند. كه بيش از 100 عنوان آن در زمينه طب و طبابت مي باشد. [قانون،ص 85]


    شاگردان :


    در اين زمينه به دليل قلت منابع و اطلاعات، آگاهي چنداني نداريم. با اين حال در اين باره آمده است كه ابوبكر محمد رازي رساله اي براي شاگردش، يوسف بن جعفر، درباره بيماري هاي چشم نگاشته و به وي تقديم داشته است. آرا و گرايشهاي خاص : ابوبكر محمد رازي همه كس را لايق طبابت نمي دانست. وي عقيده داشت كه طبيبي بايد داراي خصوصيات و صفات ويژه اي باشد تا با داشتن آنها و تزكيه نفس و روحيات مخصوصي بتواند نام طبيب را بر خود نهد. او همچنين معتقد است كه هر طبيبي نمي تواند حاذق باشد، بلكه بايد مراحلي را طي كند تا شايستگي عنوان طبيب حاذق را داشته باشد. وي در كتاب خواص التلاميذ بر اين باور است كه طبيب بايد در آيين وسنت طبابت و اخلاق طبي كوشا باشد. رازي براي اولين بار ذهن عامه را به طبيب نماها توجه داد، و در آثار خويش اشاره كرد كه به طبيب جاهل عالم نما نبايد مراجعه كرد. وي بنابر اين عقيده اي كه داشت در آمد خود را خرج مردم مي كرد. او به بيماران بي بضاعت داروي رايگان داده و بعضي اوقات غذاي آنها را نيز شخصاً تكفل مي كرد. وي درباره مزاج ها، اركان و اسطقسات( عناصر ) آراء و عقايد دانشمندان گذشته را قبول داشت. به ويژه در مورد بيماري ها و علائم آن از روش يونانيان پيروي مي كرد. از طرفي ديگر چون او به تجربه در طب عقيده وافري داشت او را مجرب ( تجربه كننده) لقب داده اند، زيرا بسياري از داروها را شخصاً روي حيوانات امتحان مي نمود. رازي اولين طبيبي است كه طريقه و ادعاي اطباي پيش از خود، مبني بر تشخيص آبستني از طريق مشاهده ادرار وارد كرده است. وي به شيوه علمي ثابت كرد كه از ديدن ساده ادرار و معاينه ظاهري آن، و بدون آزمايش نمي توان بيماري ها و آبستني ها را تشخيص داد. همچنين ، رازي اولين طبيبي بود كه سل مفصلي انگشتان را شناخته و آن را توصيف كرده است. برخي ويژگي هاي رازي در علم طب به شرح ذيل مي باشد:1- معتبر دانستن تجربه در طب2- تشخيص افتراقي بين آبله و سرخك3- اهتمام به تهيه يادداشت هايي از بيماران مختلف4- داشتن روش تدريس مخصوص5- تبحر در شيمي، داروشناسي، داروسازي و در نهايت كشف الكل6- ذكر نظر اطباي قديم و سپس نقد آن نظريات به همراه ارائه نظر شخصي خود. چگونگي عرضه آثار :


    در مورد عرضه آثار توسط ابوبكر محمد رازي به افراد ديگر اطلاع جامعي در دست داريم. در اين باره آورده اند كه ابوبكر محمدبن زكرياي رازي، كتاب فصدرا به نام امير ابوعلي احمد بن اسماعيل ساماني تاليف كرده است . او كتاب برد الساعه را نيز براي ابوالقاسم عبيد ا... وزير و پسرش قاسم بن عبيد ا... نوشت. وي براي علي بن وهسوذان، حاكم طبرستان، كتاب طب الملوكي را عرضه كرد. رازي كتاب منصوري و طب الروحاني يا طب النفوس را به نام منصوربن اسحاق، حاكم ري نوشته است. كتاب منافع الاغذيه و دفع مضارها توسط رازي و براي ابوالعباس احمد بن علي صعلوك تاليف گشت. كتاب الادويه العين و علاجها نيز توسط همو و به نام يوسف بن يعقوب نوشته شد. او همچنين رساله شميه را به نام علي بن وهبان و ابوزيد بلخي نوشته است. رازي همچنين افراد ديگري را نيز مورد لطف خود قرار داده و به آنها، آثاري تقديم داشته است. همانند يوسف بن ابي الساج، وفاتك وداعي الاطروش حسن بن قاسم علوي، احمد بن طبيب سرخسي( طبيب و نديم معتضد)، ابوحازم( قاضي زمان معتضد)، ابوالحسن علي بن عيسي بن داوود جراح( از وزراي مقتدر)، عبي بن اليمان، حسين تمارو حسن بن اسحاق بن محارب قمي.


    آثار رازی:


    خواص التلاميذ


    سفر الاسرار


    علم الهي


    في الاثقال الدويه المركبه


    في النبوات ( نقض الاريان)


    كتاب التقسيم و التشجير


    كتاب الجدري و الحصبه

    كتاب الحصي في الكلي والمثانه


    كتاب القولنج

    كتاب المرشد


    كتاب الملوكي


    كتاب اوجاع المفاصل


    كتاب في العمل بالحديد و الجبر


    كتاب قراباذين


    كتاب مايقدم من الفوتكه و الاغذيه و مايوخر


    كتاب منصوري

    من لا يحضره الطبيب( طب الفقراء)

    منافع الاغذيه و مضارها


    دستاوردهاي علمي رازي


    بحث علمي پيرامون ايمني اكتسابي


    در سال 1797 ميلادي، ادوارد جنر، پزشك انگليسي، دريافت دختراني كه شيرگاوهاي مبتلا به آبله‌ي گاوي را مي‌دوشند، نسبت به آبله انساني(آبله مرغان) ايمن هستند. جنر بر پايه‌ي اين مشاهده و چند آزمايشي كه انجام داد، مفهوم ايمني اكتسابي(به دست آوردني) را مطرح كرد. اما نزديك 900 سال پيش از جنر، محمد زكرياي رازي، براي نخستين بار آبله مرغان را به صورت علمي توصيف كرد. او در كتاب الجدري و الحصبه خود نوشته است كه اين بيماري از فردي به فرد ديگر منتقل مي‌شود، اما اگر كسي از اين بيماري جان سالم به در برد، بار ديگر به اين بيماري دچار نمي‌شود.
    مکتب کیمیا :


    رازی مکتب جدیدی در علم کیمیا تأسیس کرده که آن را می‌توان مکتب کیمیای تجربی و علمی نامید. ژولیوس روسکا دانشمند برجسته‌ای که در شناسایی کیمیا (شیمی) رازی به دنیای علم بیشتر سهم و جهد مبذول داشته، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در علم دانسته، شایان توجه و اهمیت است که قبلا این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی لاوازیه داده بودند. به هر حال آنچه مسلم است تأثیر فرهنگ ایرانی دوران ساسانی در پیشرفت علوم دوران اسلامی و از جمله کیمیاست که در نتیجه موجب پیشرفت علم شیمی امروزه شده است.


    نظریه اتمی و رازی :

    در فرآیند دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی، نکته‌ای که از نظر محققان و مورخان علم، ثابت گشته، نگرش "ذره یابی" رازی است. کیمیاگران، قائل به تبدیل عناصر به یکدیگر بوده‌اند و این نگرش موافق با نظریه ارسطویی است که عناصر را تغییرپذیر یعنی قابل تبدیل به یکدیگر می‌داند. لیکن از نظر ذره گرایان عناصر غیر قابل تبدیل به یکدیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به تعبیر تاریخی زکریا، "کیمیا" ارسطویی بوده است و "شیمی" دموکریتی است. به عبارت دیگر، شیمی علمی رازی، مرهون نگرش ذره‌گرایی است، چنانچه همین نظریه را بیرونی در علم "فیزیک" کار است و بسط داد.


    در اروپا فرضیه اتمی را "دانیل سرت" در سال 1619 از فلاسفه یونانی گرفت که بعدها "روبرت بویل" آن را در نظریه خود راجع به عنصرها گنجاند. با آنکه نظریه بویل با دیدگاه‌های کیمیاگران قدیم تفاوت آشکار دارد نباید گذشت که از زمان فیلسوفان کهن تا زمان او، تنها رازی قائل به اتمی بودن ماده و بقاء و قدمت آن بوده است و با ان که نظریه رازی با مال بویل و یا نگرش نوین تفاوت دارد، لیکن به نظریات دانشمندان شیمی و فیزیک امروزی نزدیک است.


    ارتباط رازی با دیگر دانش‌ها

    رازی در علوم طبیعی و از جمله فیزیک تبحر داشته است. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری، بررسی‌ها و پژوهش‌های خود را از جمله در چگال‌سنجی زر و سیم مرهون دانش "رازی" هستند. رازی در علوم فیزیولوژی و کالبدشکافی، جانورشناسی، گیاه شناسی، کانی‌شناسی، زمین شناسی، هواشناسی و نورشناسی دست داشته است.


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه110-114

  2. کاربرانی که از پست مفید nezamehadafmand سپاس کرده اند.


  3. #12
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    علامه حلی مدافع حریم تشیع

    آغاز

    برگهای زرین حیات علامه حلی با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودی از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیداری که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسداری کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت . باشد که با دقت و مطالعه در زندگی این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهای معنوی و تقوای او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم . ولادت و خاندان

    چنانکه نقل است مولای متقیان علی علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه های بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود: اینجا شهری است و چه شهری !

    اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:

    یا امیرالمومنین ! می بینم از وجود شهری در اینجا سخن می گویی ، آیا در اینجا شهری بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟

    فرمود: نه ! ولی در اینجا شهری به وجود می آید که آن را ((حله سیفیه )) می گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا می کند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید می آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه می شوند.

    در شب 29 رمضان 648 ق . در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه باری تعالی قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلی است . مادرش بانویی نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلی خواهر محقق حلی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حله است .

    علامه حلی از طرف پدر به ((آل مطهر)) پیوند می خورد که خاندانی مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنی اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند می خوردند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.


    آغاز تحصیل

    منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکی را در خود جای داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالی بیش نگذشته ، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت .

    فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این رو نزد معلم خصوصی خود رفت و در محضر شخصی به نام ((محرم )) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبی فرا گرفت .

    حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم کم آمادگی فراگیری دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکی به لقب ((جمال الدین )) (زینت و زیبایی دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .

    هجوم بیگانگان

    هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهای اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش ‍ جنگ مغولان می سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشی شهرها خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.

    شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش می دادند.

    مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضی به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهای : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پی چاره اندیشی بر آمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه ای نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق در خواست نمایند.

    سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و ((معتصم )) آخرین خلیفه بنی عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی بر خوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگریهای مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حله - بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن - لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهی برای فقها و دانشمندان شد.

    از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکی از حوزه های بزرگ مذهب شیعی شناخته می شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می شدند. بدین نحو وطن جمال الدین حسن برای وی و دیگر دانش ‍ پژوهان در سایه صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت . در محضر عالمان

    جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگواری اشاره می کنیم :

    1- پدر بزرگوارش، سديد الدين يوسف (در علم تفسير، حديث، صرف و نحو)

    2- خواجه نصيرالدين طوسي (در علم حکمت و فلسفه) (597 - 672 ق )

    3- برهان الدين نسقي (در علم جدل)

    4- دايي خود، محقق حلي، نجم الدين حلي(602 - 676 ق )

    5- شمس الدين محمد کيشي (سبب آشنايي علامه با افکار ابن عربي شد)( 615 - 695 ق )

    6- غرالدين ابوالعباس واسطي ( سبب آشنايي او با کتب سهروردي (شيخ اشراق) شد

    7- سيد علي بن طاووس(597 - 664 ق)

    8- تقي الدين صباغ کوفي (تفسير زمخشري را به او آموخت)

    9- ابن ميثم بحراني (شارح نهج البلاغه) (626 - 679 ق)

    10- سيد احمد بن موسي طاووس(متوفا به سال 673 ق )

    11- جمال الدين اياز نحوي (در علم صرف و نحو) (متوفای 681 ق .)

    گفتني است که علامه حلي نزد بسياري از دانشمندان مذاهب مختلف، تحصيل علم کرده است.

    درخشش

    جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانشهای بشری مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می کردند و ((علامه ))اش می خواندند.

    علامه حلی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی کرانش سیراب گشتند.

    یکی از دانشمندان می گوید: علامه حلی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.

    از جمله فرزانگان و ستارگانی که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهی ، کلامی و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش ‍ به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:

    فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلی معروف به ((فخر المحققین )) (628 - 771 ق )، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی (خواهرزادگان علامه حلی ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی معروف به ((ابن معیه )) (متوفی 776 ق )، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی (متوفی 757 ق )، قطب الدین رازی (متوفی 776 ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی ، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و محمد بن علی جرجانی .

    مرجع تقلید

    بعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقی و کرامتهای معنوی و انسانی را به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.

    آری پس از رحلت محقق حلی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل گردید و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف ((آیت الله )) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می شد و هر کس آیت الله می گفت منظورش علامه حلی بود.

    عصر علامه عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلی تلاش و کوشش خستگی ناپذیری در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوی را ارائه کرد.

    وی اولین فقیهی بود که ریاضیات را به عنوان دانشی در فقه وارد کرد و به فقه استدلالی تکامل بخشید. تاثیری که دیدگاه فقهی ، کلامی و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهی فقها و دانشمندان شیعی بود.

    در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینی حکومت می کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سی سال فرمانروای مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهای مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاری از تمدن اسلام بر جای نمی ماند.

    در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت می کردند و مدت زیادی رعب و وحشت و جنایت و خونریزی حکمفرما بود، رفته رفته از بی فرهنگی و خوی ستمگری مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیاری و سیاست وزرای لایق و شایسته ای نظیر خواجه نصیرالدین طوسی ، یاور وحی و عقل و استاد علامه حلی بود.

    حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانه ها، نقش بسزایی ایفا کرد، دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند. علامه و اولجایتو

    علامه حلی شهرت جهانی داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وی سلطان محمد اولجایتو یکی از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت می کرد.

    اولجایتو در سال 706 ق . در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه می گیرد، شهر ((سلطانیه )) را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق . شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلامی را دعوت کرد.

    نوشته اند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب درباری از حکم چنین طلاقی سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !

    یکی از وزرا گفت : در شهر حله فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلی بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیت الله حلی را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705 ق . به بعد باشد.

    علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سوالات می گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوی ، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت می کرد خوشش آمد علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.

    بذر تشیع

    آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است

    هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است

    حضور فقیه یگانه عصر علامه حلی در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست . از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طرف علمای اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه ای که از علمای شافعی و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا علی علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبهه ای برای حاضران باقی نماند.

    پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب ((سلطان محمد خدابنده )) معروف گشت . پس از اعلان تشیع وی ، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.

    یکی از دانشمندان می نویسد: اگر برای علامه حلی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهای وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزنده اش بی نهایت است . مناظره علامه حلي با مخالفان در حضور سلطان خدابنده

    در شرح «من لا یحضره الفقیه» آمده است:

    روزی سلطان خدا بنده بر همسر خود خشمگین شد و در یك جمله او را سه طلاقه كرد ولكن خیلی زود پشیمان شد، لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر آنها را جهت حال این مشگل پرسید:

    آنها جملگی گفتند: «چاره نیست جز اینكه نخست مُحَلّل (فردی غیر از سلطان) با او ازدواج كند تا پس از آن مُحَلّل، شما بتوانید باز او را به زوجیّت خود در آورید.»

    سلطان گفت: «این كار بر من بسیار گران است، لكن شما در هر مسأله‎ای با هم اختلاف نظر دارید و در مسائل مختلف اقوال گوناگونی دارید، آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟»

    گفتند: «نه»

    آنگاه یكی از وزرای سلطان كه گویا شیعه بود گفت: «در شهر «حلّه» عالمی است كه چنین طلاقی را باطل می‎داند، خوب است سلطان آن عالم را احضار كند، شاید مشکل را حل كند.»

    عالمان سنّی گفتند: «علامه، مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی‎خرد و كم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست كه چنین مرد سبك سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد.»

    سلطان گفت: «احضار او بی‎فائده نیست.»

    پس چون علامه (اعلی الله مقامه) حاضر شد قبل از حضور او، علماء مذاهب چهارگانه اهل سنّت در نزد سلطان حاضر بودند.

    هنگامی كه علامه(ره) وارد مجلس شد، بدون هیچ ترس و واهمه‎ای ، نعلین خود را به دست گرفت و داخل در جمع شد و با صدای بلند گفت: «السلام علیكم» و آنگاه یك راست به سمت سلطان رفته و دركنار سلطان نشست.

    علماء سنی حاضر در مجلس گفتند:‌ « آیا ما به شما نگفتیم كه شیعیان افرادی سبك سر و بی خرد هستند؟»

    سلطان گفت: «درباره اعمال او از خودش سؤال كنید.»

    آنها به علامه گفتند: «چرا سلطان را سجده نكردی و آداب و تشریفات را انجام ندادی؟»

    علامه(ره) گفت: «رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ از هر سلطانی برتر بود و كسی بر او سجده نكرد بلكه فقط به او سلام می‎دادند و خدای تعالی نیز فرموده: «فَإذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّموا علی أنفُسِكُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدَ اللهِ مُبارَكَهً طَیِّبَهً» [ سوره نور آیه 61]

    یعنی: پس چون داخل خانه‎ها شدید به یكدیگر سلام كنید، سلام و درودی كه نزد خداوند خوش است.»

    از طرف دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا حرام است.»

    پس از او پرسیدند: «چرا جسارت كردی و در كنار سلطان نشستی؟»

    فرمود: «چون جای دیگری برای نشستن موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با هم مساوی‎اند ولذا جسارتی به محضر سلطان نكرده‎ام.»

    از علامه پرسیدند: «چرا كفش‎های خود را با خود داخل مجلس آوردی؟ هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین می‎كند؟»

    علامه فرمود: « ترسیدم حنفی‎ها آن را بدزدند همانطور كه ابوحنیفه نعلین رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ را دزدید.»

    ناگهان حنفی‎ها برآشفتند و فریاد بر آوردند كه: «ابوحنیفه كجا و زمان پیامبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ كجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات رسول اكرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ واقع شده است.»

    علامه فرمود: «ببخشید، اشتباه كردم، لابد سارق نعلین رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ شافعی بوده است. این بار شافعی‎ها برآشفتند كه شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ متولد شده است.

    علاّمه گفت: «شاید كار مالك بوده است.» مالكی‎ها هم مثل حنفی‎ها و شافعی‎ها اعتراض و انكار كردند.

    علامه فرمود: «پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است.» حنابله هم به انكار و تكذیب او پرداختند.

    در این لحظه علامه(ره) رو به سلطان كرد و فرمود:

    «ای سلطان، دانستی كه هیچ یك از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‎اند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالك و شافعی و احمدبن‎ حنبل بعنوان مجتهد و رئیس مذهب از بدعت‎های ایشان است بطوری كه اگر یكی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینكه بر خلاف فتوای یكی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمی‎دهند.»

    در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل سنّت سؤال كرد: «آیا درست است كه هیچ یك از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و صحابه او نبوده‎اند؟»

    علماء عامّه همگی گفتند: «آری نبوده‎اند.»

    آنگاه علامه(ره) گفت: «ولی ما شیعه هستیم و پیروی می‎كنیم از أمیرالمؤمنین ـ علیه‎السّلام ـ كه جان رسول الله ـ صلی‎الله علیه و آله ـ برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست.»

    سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه(ره) شد از او پرسید: «نظر شیعه درباره‌ طلاق صادره از من چیست؟»

    علامه(ره) فرمود: «آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده‎ است؟»

    سلطان گفت: «نه»

    علامه فرمود: «در این صورت طلاقی را كه سلطان جاری كرده است باطل می‎باشد، زیرا فاقد شرائط صحّت است.»

    آنگاه سلطان بدست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد، و به خطباء و حاكمان شهرها و سرزمین‎های تحت سیطره‎اش پیام فرستاد كه از این پس با نام ائمه دوازده‎‎گانه ـ علیهم‎السّلام ـ خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار، سكّه، ضرب كنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه حضرات ائمه ـ علیهم‎السّلام ـ بنگارند.[روضات الجنات جلد2، صفحه279]

    در ایران

    آیه الله علامه حلی ، عارف و فقیه بر جسته شیعه ، در ایران باقی ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطه گذشت . او در این مدت خدمات بسیار ارزنده ای نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادی را تربیت کرد. علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهای ایران پیوسته ملازم با سلطان بود به پیشنهاد وی سلطان دستور داد مدرسه سیاری را از خیمه و چادر، دارای حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلی که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل بر پا شود.

    او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان ، به نوشتن کتابهای فقهی ، کلامی و اعتقادی مشغول بود، چنانکه در پایان بعضی از کتابهای خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیار سلطانیه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وی کتاب ارزشمند «منهاج الکرامه» را که در موضوع امامت است برای سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.

    علامه حلی پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگی و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت علهیم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ایران ، در سال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تالیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت.

    گنجینه ماندگار

    تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمی برای رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصیتی بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشی گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلی زمانی از نوشتن کتابهای حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتابهای فقهی پرداخت که از عمر مبارکش بیش از 26 سال نگذشته بود.

    او در رشته های گوناگون علوم کتابهای زیادی دارد که اگر در مجموعه ای جمع آوری شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندی خواهد شد. یکی از دانشمندان می نویسد: اگر به نوشته های علامه دقت کنید پی خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تایید شده است ، بلکه نشانه ای از نشانه های خداست . چنانچه نوشته های وی بر ایام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ می شود.

    الف - آثار فقهی

    منتهی المطلب فی تحقیق المذهب ، تلخیص المرام فی معرفه الاحکام ، غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام ، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه ، مختلف الشیعه فی احکام الشرعیه ، تبصره المتعلمین فی احکام الدین ، تذکره الفقها، ارشاد الاذهان فی احکام الایمان ، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام ، مدارک الاحکام ، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام ، المنهاج فی مناسک الحاج ، تسبیل الاذهان الی احکام الایمان ، تسلیک الافهام فی معرفه الاحکام ، تنقیح قواعد الدین ، تذهیب النفس فی معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد فی الفقه ، رساله فی واجبات الحج و ارکانه و رساله فی واجبات الوضو و الصلوه .

    ب - آثار اصولی

    النکه البدیعه فی تحریر الذریعه ، غایه الوصول و ایضاح السبل ، مبادی الوصول الی یعلم الاصول ، تهذیب الوصول الی علم الاصول ، نهایه الوصول الی علم الاصول ، نه الوصول الی علم الاصول ، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول .

    ج - آثار کلامی و اعتقادی

    منهاج الیقین ، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت ، نظم البراهین فی اصول الدین ، معارج الفهم ، الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده ، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلین ، تسلیک النفس الی حظیره القدس ، نهج المسترشدین ، مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه ، منهاج الکرامه ، نهایه المرام ، نهج الحق و کشف الصدق ، الالفین ، باب حادی عشر، اربعون مساله ، رساله فی خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعدیه ، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه ، الایمان ، رساله فی جواب سئوالین ، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه ، مرثیه الحسین علیه السلام.

    د - آثار حدیثی

    استقصا الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حدیث قدسی .

    ه ‍- آثار رجالی

    خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال ، کشف المقال فی معرفه الرجال ، ایضاح الاشتباه .

    و - آثار تفسیری

    نهج الایمان فی تفسیر القرآن ، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .

    ز - آثار فلسفی و منطقی

    القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه ، کاشف الاستار، الدر المکنون ، المقامات ، حل المشکلات ، ایضاح التلبیس ، الجوهر النضید، ایضاح المقاصد، نهج العرفان ، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق ، المحاکمات بین شراح الاشارت ، ایضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق فی علم المنطق ، الاشارات الی معانی الاشارات ، بسط الاشارت ، تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه ، تحصیل الملخص ، التعلیم التام ، شرح القانون ، شرح حکمه الاشراق ، القواعد الجلیه .

    ح - آثار ارزنده در زمینه دعا

    الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فی اختصار المصباح .

    ط - آثار ادبی

    کشف المکنون من کتاب القانون ، بسط الکافیه ، المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه ، المطالب العلیه ، لب الحمکه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده ای بلند درباره دانش و مال .

    ی - دیگر آثار

    آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائیه الاولی ، جوابات المسائل المهنائیه الثانیه ، جواب السوال عن حکمه النسخ ، اجازه نقل حدیث به بنی زهره حلبی ، لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازی در ورامین ، اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازی در سلطانیه ، دو اجازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنی در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها، وصیتنامه ، الغریه ، مسائل سید علاالدین .

    علامه و ابن تیمیه

    شیخ تقی الدین سبکی معروف به ((ابن تیمیه )) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است که بیشتر شخصیتهای علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند و بلکه می گویند کافر و مرتد است ، تا جایی که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنی کتابهای زیادی در زمان وی بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.

    بعد از اینکه علامه حلی کتاب ((منهاج الکرامه )) را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام ((منهاج السنه )) (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .

    وقتی کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبیها و توهینهای ابن تیمیه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :

    - اگر آنچه را سایر مردم می دانستند تو هم می دانستی با دانشمندان دوست می گشتی .

    - ولی جهل و نادانی را شیوه خود ساختی و گفتی :

    - هر کس بر خلاف هوای نفس تو می رود دانشمند نیست .

    ابن حجر عقلانی - دانشمند سنی - چنین اعتراف می کند: ((علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقی نیک دارد. وقتی کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت : ((لو کان یفهم ما اقول اجبته )) یعنی :

    اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم می دانست جوابش را می دادم .

    فضیلتهای درخشان

    انسانهای نمونه دارای یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهای گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامه حلی از شخصیتهایی است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و دارای ابعاد گوناگون و فضیلتهای درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوی سبقت را از دیگران ربود و ارزشهای ممتازی را که دیگران داشتند به تنهایی داشت . وی با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولی که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش ‍ مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانی فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود در فنون و دانشهای دیگر چون حدیث تحول بنیادی به وجود آورد و دریچه ای به روی محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغی فرا راه آنان شد.

    عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلی با آن همه تلاش فرهنگی و تدریس و نوشتن کتابهای ارزنده ، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سایه ارتباط معنوی و تقوای الهی می دانست . او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفی کرده اند که سه یا چهار بار نمازهای تمام عمر خویش را قضا نمود.تنها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.

    علامه حلی پرچم ولایت را بر افراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبری صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت علهیم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد می گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین می نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستی و محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه ای که آنان ترسیم کردند... .

    سفارش می کنم که به محبت و عشق ورزی به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت ... از چیزهایی که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل علی علیه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستی و محبت آنان محشور کن و از کسانی قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.

    علامه به پیروی از مولا و مقتدایش امیرالمومنین علیه السلام نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلتهای او بود که در زندگی کمتر دانشمند و فقیهی به چشم می خورد. یکی از دانشمندان می نویسد: برای وی آبادیهای زیادی بود که خود نهرهای آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسی تعلق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.

    نگاه علماء به علامه

    ابن حجر عسقلاني كه از علماي بزرگ اهل تسنن است در "لسان الميزان" مي نويسد: "حسن بن يوسف بن مطهر عالم شيعه و پيشواي آنهاست و موافق مذهب آنان كتاب‏ها نوشته است. وي داراي هوش خارق العاده بود. كتاب مختصر ابن حاجب را به خوبي شرح كرده. تصنيفات او در زمان خودش مشهور گشت."

    هم چنين ابن حجر در كتاب "الدرر الكامنه" كه آن را در شرح حال بزرگان سده هشتم هجري تاليف كرده مي نويسد: "وي در اصول و حكمت كتاب‏هاي بسيار نوشته است. او پيشواي شيعيان حله بود و تصنيفاتش در زمان خودش مشهور گشت و گروهي از دانشمندان از محضرش برخاستند. شرحي كه وي بر كتاب مختصر ابن حاجب نوشته از لحاظ حل الفاظ و تقريب معاني در نهايت خوبي است او در فقه اماميه نوشته‏هاي زيادي دارد و اوقات خود را وقف آن كرده بود. وي در اواخر عمر به حج رفت و گروهي از شاگردان او در آن جا در فنون مختلف نزد او فارغ التحصيل گشتند.

    عبدالله بن عمر بيضاوي صاحب تفسير "انوارالتنزيل" از دانشمندان بزرگ اهل سنت كه در فقه شافعي مذهب و در كلام اشعري بوده است، علامه حلي را با صفات عالي و بلند ياد مي كند.

    بيضاوي در پي يك سوال اصولي نامه‏اي به علامه مي نويسد و در آغاز نامه او را اين گونه خطاب مي كند: "يا مولانا جمال الدين ادام الله فواضلك؛ انت امام المتهدين في علم الاصول..." اين نامه در حالي به حضرت علامه نوشته مي‏شود كه بيضاوي از لحاظ سني سال‏ها بزرگ تر بوده است.

    صلاح الدين صفدي يكي از ديگر عالمان بزرگ سني علامه را با القابي چون: "امام ذوالفنون، عالم فقيه، علامه و صاحب التصانيف" مي ستايد و او را امام و پيشوا در علم كلام و معقولات معرفي مي كند.

    سيد مصطفى تفرشى، صاحب كتاب‏ "نقد الرجال" مى‏گويد: "علامه آن قدرفضيلت و شان و اعتبار دارد كه بهتر آن است كه توصيف نشود، چون توصيفها و تعريفهاى من چيزى بر شان او نمى‏افزايد. او بيش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعى از فضيلت و نبوغ و علم و دانش اوست."

    محدث نورى در كتاب "مستدرك وسائل ‏الشيعه" در مورد او چنين مى‏نگارد: "علامه حلى شيخ بزرگوار و جليل القدر اقيانوس علوم و غواص فضائل و حكمتها، حافظ ناموس هدايت و ارشاد و شكننده ناقوس ضلالت، پاسدار حريم دين، زائل كننده آثار فسادگران. او در جمع علماء و دانشمندان اسلام، همانند بدر در ميان ستارگان مى‏درخشد و نسبت‏به دشمنان و بدخواهان سياه دل، شديدتر از عذاب زهرناك و برنده‏تر از شمشير مسموم است... "

    صاحب "رياض العلماء" مي نويسد: "پيشواى وارسته، عالم‏ عامل، فاضل كامل، شاعر ماهر، علامه علماء، فهامه فضلاء، استاد جهان..."

    در خدمت امام زمان علیه السلام

    شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش ، علامه را بی تاب می کرد و از حله به کربلا می کشاند. از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه با پاي پياده به زیارت مولا و آقایش ‍ می شتافت . در یکی از هفته ها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم ! آن شخص گفت : شیخ طوسی در کتاب تهذیب ، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است ! علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست ! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد!

    وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان می نویسد:

    من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث ، خط علامه حلی را نیز مشاهده کردم . تشرف علامه حلي و كتاب عالم سني

    شهيد ثالث ، قاضي نوراللّه شوشتري (ره )، مي فرمايد: بين اهل ايمان معروف است كه يكي از علماي اهل سنت ، كه در بعضي از فنون علمي ،استاد علامه حـلـي (ره ) اسـت كتابي در رد مذهب شيعه اماميه نوشت و در مجالس ومحافل آن را براي مردم مـي خـوانـد و آنـان را گمراه مي نمود، و از ترس آن كه مبادا كسي از علماي شيعه كتاب او را رد نمايد، آن را به كسي نمي داد كه نسخه اي بردارد.

    عـلامه حلي هميشه به دنبال راهي بود كه كتاب را به دست آورد و رد كند.

    ناگزير رابطه استاد و شاگردي را وسيله قرار داد و از عالم سني درخواست نمود كه كتاب را به اوامانت دهد.

    آن شخص چون نمي خواست كه دست رد به سينه علامه حلي بزند، گفت : سوگند يادكرده ام كه اين كتاب را بيشتر از يك شب پيش كسي نگذارم . مرحوم علامه همان مدت را نيز غنيمت شمرد كتاب را از او گرفت و به خانه برد كه در آن شب تا جـايي كه مي تواند از آن نسخه بردارد وقتي به نوشتن مشغول شد و شب به نيمه آن رسيد، خواب بر ايشان غلبه نمود.

    همان لحظه حضرت صاحب الامر روحي وارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء حاضر شدند و به او فرمودند: كتاب را به من واگذار و توبخواب . عـلامـه حلي خوابيد.

    وقتي از خواب بيدار شد، نسخه كتاب از كرامت و لطف حضرت صاحب الامر (ع ) تمام شده بود. الـبته اين قضيه را به صورتهاي ديگري هم بيان كرده اند، از جمله در كتاب قصص العلماء اين طور آمده است كه : عـلامـه حـلـي (ره ) كتاب را توسط يكي از شاگردان خود كه نزد آن عالم مخالف درس مي خواند براي يك شب به عنوان عاريه به دست آورد و مشغول نسخه برداري از آن شد. همين كه نصف شب گذشت ، علامه بي اختيار به خواب رفت و قلم از دستش افتاد.

    وقتي صبح شد و وضع را چنين ديد اندوهناك گرديد، ولي وقتي كتاب راملاحظه كرد، ديد تمامش نوشته و نسخه برداري شده است و در آخـر آن نـسخه اين جمله نوشته شده : كتبه م ح م د بن الحسن العسكري صاحب الزمان (اين نسخه راحجة بن الحسن العسكري صاحب الزمان (ع ) نوشته است ).

    علامه فهميد كه آن حضرت تشريف آورده و نسخه را به خط مبارك خود تمام نموده اند(كمال الدين ج 2، ص 98، س 41.)

    وصيت علامه حلى به فرزندش

    علامه حلى در آخر كتاب قواعد الاحكام وصيتى دارد براى فرزندش كه اين وصيت‏شامل محاسن اخلاقى است. قسمتهائى از اين وصيت‏بسيار جالب علامه را در اينجا نقل مى‏كنيم:

    ...تو را وصيت مى‏كنم - همچنان كه خداوند وصيت را بر من واجب كرده است - به تقواى پروردگار زيرا تقوى سنتى است پابرجا و استوار و فريضه‏اى است واجب و لازم و سپرى است نگهدارنده و ذخيره‏اى است جاودان و بهترين چيزى است كه انسان براى روز رستاخيز تهيه مى‏كند... دستورات الهى را اجرا كن و آنچه خدا را راضى كند انجام ده... اوقات خود را در فراگرفتن فضيلتهاى علمى صرف كن، و همواره كوشش كن از سرازيرى نقصان به اوج كمال بالا روى و از فرودگاه جهل به قله عرفان اوج گيرى. و تو را وصيت مى‏كنم به نيكى كردن و برادران را يارى نمودن و در مقابل بدى احسان كردن و نيكوكاران را ممنون شدن. و زنهار از دوستى با فرومايگان و نادانان بلكه بايد و بايد امروز تو بهتر از ديروزت باشد و تو را نصيحت مى‏كنم به بردبارى و توكل و رضايت. در هر روز و شب نفس خود را محاسبه كن. بسيار استغفار كن خدا را ... و بر تو است كه نماز شب را بپا دارى زيرا رسول خدا(ص) بر آن اصرار كرد و فرمود: هر كس همواره يار دانشمندان و همنشين فضلا باشى زيرا اين همنشينى، استعداد تو را براى تحصيل كمال بر مى‏انگيزد و ملكه‏اى براى تو مى‏شود كه مجهولات خود را دريابى.

    شب خود را با نماز شب به پايان رسانيد و سپس مرد بهشت ‏براى او است.

    و بر تو باد به نيكى و احسان به خويشاوندان (صله رحم) زيرا عمر را زياد مى‏كند. و تو را به اخلاق نيكو وصيت مى‏كنم، پيامبر فرمود: انكم لن تسعوا الناس باموالكم فسعوهم باخلاقكم. مردم را با اموال خود نمى‏توانيد راضى كنيد ، پس آنان را با اخلاقتان خشنود نمائيد. به ذريه حضرت رسول(صلی الله علیه واله) نيكى كن زيرا خداى تبارك و تعالى وصيت‏خود را نسبت‏به آنها تاكيد فرموده است و خوبى به آنان را پاداش رسالت و هدايت‏حضرت رسول(صلی الله علیه واله) قرار داده است. قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى. بگو (اى پيامبر) من از شما پاداشى نمى‏خواهم جز محبت و مودت در حق خويشاوندان .. . فقهاء و دانشمندان را تعظيم و تكريم كن زيرا رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: من اكرم فقيها مسلما لقى الله يوم القيامة و هو عنه راض و من اهان فقيها مسلما لقى الله يوم القيامة و هو عليه غضبان. هر كس فقيه مسلمانى را گرامى بدارد روز قيامت‏خدا را در حالى ملاقات مى‏كند كه از او راضى باشد و هر كس فقيه مسلمانى را اهانت كند خدا را در روز قيامت درحالى ديدار مى‏كند كه بر او غضب كرده باشد... و زنهار از مخفى نگهداشتن و كتمان علم و آن را از شايستگان منع كردن خداوند مى‏فرمايد: ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. (سوره بقره - 159) آنان كه آياتى را كه براى راهنمائى مردم فرستاديم و بعد از آنكه براى هدايت مردم در كتاب بيان كرديم پنهان مى‏كنند آنان را خدا و تمام لعن كنندگان لعن مى‏كنند...

    قرآن عزيز را تلاوت كن و در معانى آيات بينديش و دستورات و منهيات آن را اطاعت كن. اخبار و احاديث‏حضرت رسول(صلی الله علیه واله) و آثار آن حضرت را دنبال كن و در معانى آنها بحث و بررسى و دقت نظر داشته باش و من براى تو كتابهاى بسيارى را به يادگار گذاشتم كه به تمام آنها مى‏توانى مراجعه كنى و بهره‏مند شوى. و اما آنچه براى من و به نفع من مى‏توانى انجام دهى اينكه با من پيمان ببندى كه در بعضى از وقات از خدا طلب مغفرت براى من كنى و ثواب برخى از اطاعتها را به من ببخشى و ياد من كم نكنى كه وفاداران تو را به بى‏وفائى نسبت دهند و همچنين بيشتر از حد مرا ياد نكنى كه انديشمندان تو را به عجز و ناتوانى نسبت دهند بلكه در خلوت بياد من باش و پس از نمازهايت‏براى من دعا كن...

    غروب ستاره حله

    پایان زندگی هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است محرم سال 726 ق . برای شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنی است . عزا و ماتم آنان افزون است . بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت علیهم السلام شور و ماتم بیشتری دارد.

    عجب تقارن و اتفاقی ! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه ، علامه حلی ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگی اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتی که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنی با ولایت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پیوست وبه روح مطهر سالار شهیدان امام حسین علیه السلام پیوند خورد.

    آری ، در 21 محرم این سال مرجع تقلید شیعه ، فقیه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آیت الله علامه حلی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوی خدا پرواز کرد و به رضوان و لقای معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ ، همچون آتش گداخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشری بپا شد و در فضای آکنده از غم و آه ، پیکر پاک ستاره تابناک شیعی بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حله به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان علی علیه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.

    از ایوان طلای امیرالمومنین علیه السلام دری به رواق علوی گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره ای کوچک دارای پنجره فولادی ، مخصوص قبر شریف علامه حلی است . زائرین بارگاه علوی در مقابل این حجره توقفی کرده ، مرقد شریفش را زیارت می کنند و از روح بلندش مدد می جویند.


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه115-127
    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:21 AM

  4. #13
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    داستان گوهرشاد و کارگرش

    چهل روز نماز

    گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا كه به منطقه‌ای وسیعی از ایران حكومت می‌كرد به فكر ساختن مسجدی در كنار بارگاه ملكوتی امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانه‌ها و زمین‌های اطراف حرم را خریداری كرد.

    ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یك بار جهت سركشی به ساختمان،, به محوطه كار می‌آمد و دستورات لازم را به معماران و استادكاران می‌داد.

    روزی برای سركشی ساختمان آمد، باد مختصری وزیدن گرفت،‌گوشه‌ی چادر خانم به وسیله‌ی باد كنار رفت، یكی از عمله‌ها چهره او را دید و دلباخته آن زن شد.

    جرأت اظهار نظر برای او نبود، زیرا بیم آن داشت كه او را اعدام كنند،‌عمله و اظهار عشق به ملكه مملكت!!

    دو سه روزی نگذشت كه عمله‌ی بیچاره مریض شد او پرستاری جز مادر دردمندش نداشت.

    طبیب از علاج او عاجز شده مادر مهربان كنار بستر تنها فرزندش گریه می‌كرد، فرزند چاره‌ای ندید جز اینكه دردش را به مادر اظهار كند. مادر ساده دل و ساده لوح، برای رفع این مشكل به گوهرشاد خانم مراجعه كرده و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و گفت:

    اگر كاری نكنی تنها پسرم از دستم می‌رود.

    گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:

    چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتی تا بنده از بندگان خدا را از گرفتاری نجات دهم. آنگاه گفت: ای مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو من حاضرم با تو ازدواج كنم، ولی شرطی را باید من رعایت كنم و شرطی را تو باید رعایت كنی.

    اما شرطی كه من باید رعایت كنم جدایی از شاهرخ میرزا است، اما شرطی كه تو باید مراعات كنی پرداختن مهریّه به من است و آن مهریه این است كه چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی.

    مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد كه به زودی از بستر رنج برخاست و با كمال اشتیاق قبول كرد كه این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت:

    چهل روز كه چیزی نیست اگر چند سال به من پیشنهاد می‌شد حاضر به اجرای آن بودم.

    در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به این امید كه به وصال گوهرشاد برود. ولی به تدریج علاقه‌اش به گوهرشاد از بین رفت و به عشق الهی گرفتار گردید.

    پس از چهل شبانه روز نماینده گوهرشاد به محراب عبادت آمد تا مژده وصل را به او بدهد ولی متوجه شد كه حال او تغییر كرده و اثری از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نیست، نماینده گوهرشاد به او گفت:

    من از طرف خانم آمده‌ام.

    گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولی الآن دیگر عاشق تو نیستم بلكه عاشق خدا شده‌ام.

    راستی عجیب است، راهنمایی آن زن بزرگوار را ببینید كه برای علاج هوای نفس چه نسخه‌ای می‌دهد و اثر نماز را ببینید كه با این كه در اول كار از راه حقیقی دور بود ولی عاقبت هدایت یافت.[1]

    لطیف راشدی ـ سرود شكفتن، ص28

    [1] . عرفان اسلامی،‌ج5

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه128

    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:09 AM

  5. #14
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    شروع تربیت قبل از تولد

    ملامحمدتقی مجلسی از علمای بزرگ اسلام است. وی در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان می‌داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند.

    محمدباقر، فرزند ملامحمدتقی، کمی بازیگوش بود.

    شبی پدر برای نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت.

    آن کودک نیز همراه پدر بود.

    محمدباقر در حیاط مسجد ماند و به بازی‌گوشی پرداخت.

    وی مشک پر از آبی را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ کرد و آب آن را به زمین ریخت.

    با تمام شدن نماز، وقتی پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد.

    دست فرزند را گرفت و به سوی منزل رهسپار شد.

    وقتی به منزل رسید ، رو به همسرش کرد و گفت: می‌دانید که من در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته‌ام.

    امروز عملی از او دیدم که مرا به فکر وا داشت.

    برای داشتن فرزندی سالم و با اخلاق باید از پیش از تولد آن برنامه ریزی کرد. خلق و خوی مادر و حتی پدر پیش از به دنیا آمدن فرزند بر روی آن تاثیر دارد.

    با این که در مورد غذایش دقت کرده‌ام که از راه حلال به دست بیاید ، نمی‌دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است.

    حال تو فکر کن ببین کاری کرده ای که فرزندمان چنین کاری را مرتکب شده است؟

    زن کمی فکر کرد و عاقبت گفت: راستش هنگامی که محمدباقر را در رحم داشتم، یک بار وقتی به خانه همسایه رفتم، درخت اناری که در خانه‌شان بود، توجه مرا جلب کرد.

    سوزنی را در یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم.

    ملامحمد تقی مجلسی با شنیدن سخن همسرش آهی کشید و به راز مطلب پی برد.

    اگر در روایات اسلامی تاکید شده که خوردن غذای حرام ولو اندک روی نطفه تاثیر سوء دارد به همین جهت است.

    لذا بزرگان علم تربیت گفته‌اند:

    تربیت قبل از تولد شروع می‌شود.

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه129

    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:08 AM

  6. #15
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    آمنه بیگم مجلسی

    آمنه خاتون یا آمنه بیگم یکی از چهار دختر عالم بزرگوار مجلسی اول (1003 ـ 1070ه••• .ق) یعنی ملا محمدتقی مجلسی است. سال تولد آمنه خاتون در دست نیست. مؤلف ریاض العلماء که همزمان با وی می زیسته است، از او با عنوان فاضله، عالمه، صالحه، متقیه یاد کرده است.(1) او را «دختر مجلسی»(2) نیز می گفته اند البته به دو نفر از زنان خاندان مجلسی این عنوان اطلاق می شده است؛ یکی همین بانو و دیگری دختر ملا عزیزاللّه مجلسی دختر برادر آمنه بیگم(3) شوهر آمنه بیگم ملا محمدصالح مازندرانی متوفی 1086ه••• .ق است. او نیز از علمای نامور عصر خود بوده است. وی را مردی خودساخته و زحمت کش معرفی کرده اند. پدر این مرد او را از سن یازده سالگی بر آن داشت که چون تهیدست است، خود، آینده خود را در دست گیرد. پس محمدصالح به اصفهان می آید و با استعداد و پشتکار مداوم پس از طی دروس مقدماتی به بالاترین سطوح علمی دست یافته، در حوزه درس ملا محمدتقی مجلسی نیز بر دیگران رجحان می یابد. ترقیات وی در تحصیل او را بیش از دیگران به استاد نزدیک می کند تا جایی که به شرف دامادی او و همسری دختر دانشمند، آمنه بیگم نائل می گردد.(4) در باره این ازدواج نوشته اند: چون استاد محمدصالح یعنی ملا محمدتقی مجلسی متوجه شد که شاگرد دانشمند میل به ازدواج دارد، روزی بعد از فراغت از تدریس به وی گفت اگر اجازه دهی دختری را برای شما خواستگاری کنم تا از رنج تنهایی آسوده شوی. شاگرد جوان سر به زیر انداخت و با زبان حال آمادگی خود را اعلام داشت. ملا محمدتقی مجلسی به اندرون رفت و آمنه بیگم را که در علوم دینی و ادبی به سرحد کمال رسیده بود فرا خواند و گفت: دخترم! شوهری برایت پیدا کرده ام که در نهایت فقر و تنگدستی و منتهای فضل و صلاح و کمال درسی است. ولی قبولی او بسته به اجازه تو است.


    آمنه بیگم، این دختر دانشمند و پاک سرشت در پاسخ پدر گفت: پدر! فقر و تنگدستی عیب مردان نیست. و بدین گونه موافقت خود را با همسری آن دانشمند مستمند اعلام داشت. عقد آن دو، ساعتی بعد بسته شد و عروس را آراسته و مهیا کردند و به حجله عروسی بردند. داماد در حجله، عروس و رخسار زیبای او را دید و متوجه شد که عروس گذشته از شهرت علم و فضل، رخساری زیبا هم دارد و پی برد که واقعا علامه، استاد بزرگوارش چه مهربانی در باره او داشته است. و دختر نیز چه عنصر تربیت یافته باکمالی است که با این زیبایی و آن علم و فضل و اصالت خانوادگی حاضر شده با شاگرد پدرش که طلبه ای مستمند است شوهر کند. پس به گوشه ای رفت و بر این نعمت و موهبت الهی سجده شکر نمود و سرگرم مطالعه که اتفاقا با مسئله علمی بسیار مشکلی مواجه شد که می بایست با دقت در آن می اندیشید تا آن را حل کند و برای مباحثه فردا با همتای خود یا تدریس آماده سازد. مطالعه آن صفحه مدتی طول کشید و عروس که ناظر کار وی بود، با فراست ذاتی پی برد که مسئله چیست و در چه کتابی است. داماد تا پاسی از شب مشغول مطالعه بود و فردا صبح برای مباحثه یا تدریس از خانه بیرون رفت. پس از رفتن داماد، عروس برخاست و کتاب را یافت. قلم به دست گرفت و مسئله را حل کرد و پاسخ داد و میان کتاب گذاشت تا داماد پس از بازگشت آن را ببیند.


    شب دوم چون داماد کتاب را گشود و سرگرم مطالعه شد، چشمش به نوشته عروس افتاد که با خط خود آن مسئله مشکل علمی از کتاب قواعد علامه حلّی را حل کرده و برای اطلاع او پاسخ را در جای خود نهاده است تا او رنج مطالعه و تفکر را بر خود هموار نسازد. پس از مطالعه و پاسخ دریافت که آن مطلب مشکل با سرانگشت همسرش حل شده است. بی درنگ پیشانی بر خاک نهاد و خداوند متعال را شکر کرد که چنین همسر دانشمندی به وی ارزانی داشته است. به همین جهت آن شب نیز تا بامداد مشغول مطالعه و عبادت و شکرگزاری بود.


    وقتی استاد داماد و پدر عروس، یعنی مجلسی اول، از ماجرا آگاه شد، داماد را خواست و به وی گفت اگر این دختر با تو هم افق نیست صریحا بگو تا دیگری را برایت عقد کنم. ولی داماد گفت: نه، علت نه این است که دختر دانشمند شما مورد علاقه من نیست، بلکه فقط به ملاحظه این است که می خواهم شکر خدا را به مقداری که می توانم به جا آورم که چنین همسری به من موهبت کرده است و من می دانم که هر چه کوشش کنم نمی توانم چنانکه باید شکر نعمت خدا را ادا کنم.


    چون محمدتقی مجلسی این سخن را از داماد باکمال و شاگرد فرزانه دانشمند خود شنید فرمود: آری، اعتراف به نداشتن قدرت برای شکرگزاری، خود دلیل به نهایت شکر بندگان است.(5)


    از این ازدواج فرزندان صالح و فاضلی حاصل شد؛ به نقلی شش پسر (برخی دو پسر) و یک یا دو دختر. از جمله «اولاد ذکور اول، فاضل مقدس علامه آقا محمدهادی مترجم قرآن مجید و شارح فی حدیث و کافیه نحو و غیر آنها از کتب و رسایل است. دوم، فاضل مقدس آقا نورالدین محمد سوم، عارف کامل و شاعر ادیب آقا محمدسعید متخلص به اشرف است و چهارم، فاضل عارف آقا حسنعلی است.»(6)


    نام دو تن دیگر از پسران آمنه بیگم، ملا عبدالباقی و ملا محمدحسین بوده است.(7) زکیه از دختران این بانو است که در باره شخصیت او مطالبی نقل شده است.(8) از اولاد دختری آمنه بیگم و نسل های بعدی وی نیز تعداد زیادی مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید، فیلسوف، محدث، مفسر، اصولی و رجالی و غیره به وجود آمده است که بعضی از آنها در شمار بزرگ ترین مراجع شیعه و اعاظم فقهای آن بوده اند. کسانی مانند خاندان طباطبایی، بروجردی که مرحوم آیت اللّه العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی (ف1380ه••• .ق) از این خاندان است و خاندان شهرستانی (آل شهرستانی) که همه از ناحیه آمنه بیگم بوده اند.


    بزرگان علمای این چهار خاندان در نوشته های خود همه جا از مجلسی اول و ملا محمدصالح مازندرانی به جدّ و از علامه محمدباقر مجلسی به دایی تعبیر نموده و به آنها افتخار می کنند.(9) از آثار علمی این بانو می توان از شرح بر «الفیه ابن مالک» و «شواهد سیوطی» یاد کرد.(10) آمنه بیگم کتابی هم در فقه و احکام دینی تألیف کرده است. به علاوه وی در جمع آوری اخبار بعضی از جلدهای «بحارالانوار» برادرش، مجلسی دوم به وی کمک کرده است. بعدها نیز شوهرش با همه علم و فضلی که داشت در حل بعضی از مسائل علمی با وی مباحثه و مذاکره نموده است.(11) سال وفات این بانو نیز در کتب تراجم نیامده است.


    برخی کتب گویا به استناد به یکدیگر، محل دفن این بانو را در تخت فولاد اصفهان نوشته و عنوان کرده اند که بعضی از اشعار آمنه بیگم نیز بر روی قبرش نوشته شده است(12) لکن مرحوم مصلح الدین مهدوی که در باب خاندان مجلسی جستجوهای بسیاری انجام داده است می نویسد: «در تخت فولاد قبر صاحب عنوان (آمنه بیگم) معروف نیست بلکه مظنون آن است که قبر مشارالیها و خواهرانش در بقعه، یا حوالی مجلسی در جنب مسجد جامع اصفهان است.»(13)


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه129-131

    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:07 AM

  7. #16
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    زندگی نامه شیخ بهایی شیخ بهایى

    پس از مرگ پدر مقرب دربار شاه عباس شد و به امر شاه با دختر شیخ على منشاد شیخ الاسلام ایران ازدواج کرد و همین...

    شیخ محمد على عاملى ملقب به بهاء‌الدین معروف به شیخ بهایى فرزند حسین بن عبدالصمد است که از فقهاى مذهب شیعه بود و در روز پنجشنبه هفدهم ذی الحجه سال 953 هجرى در شهر بعلبک لبنان به دنیا آمد. چون در آن زمان دولت عثمانى نسبت به اقلیت‏هاى مذهبى خصوصاً شیعیان رفتار خوبى نداشت، ناچار شیعیان جبل عامل تصمیم گرفتند از خاک عثمانى مهاجرت کنند. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید و مورد تفقد شاه طهماسب قرار گرفت. پس از آنکه شاه عباس به سلطنت رسید پایتخت ایران به اصفهان منتقل شد و ایران عظمت فوق العاده‏اى یافت. در این موقع شیخ بهایى پس از مرگ پدر مقرب دربار شاه عباس شد و به امر شاه با دختر شیخ على منشاد شیخ الاسلام ایران ازدواج کرد و همین که شیخ على وفات کرد شیخ بهایى شیخ الاسلام شد.

    چون شیخ بهایى حکیم و عارف و فقیه و ادیب و ریاضى دان عصر خویش به شمار مى‏رفت و مى‏توانست از هر مقوله‏اى سخن بگوید لذا شاه عباس علاوه بر منصب شیخ الاسلام منصب وزیردربارى و ریاست تشریفات قدیمى پادشاه را هم به او واگذار کرد.

    شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود. شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می‌کند.

    شیخ بهایى علاوه بر علوم شرعى در ریاضیات و فیزیک و هندسه و مکانیک و نجوم هم دست داشته است، تالیفات شیخ بهایى در وقفه و ادبیات و ریاضیات و عرفان بسیار است، از کتب و آثار بزرگ علمی‌و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می‌باشد و آثار علمی ‌او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می‌شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.

    مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند. وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

    و اینک چند مطلب خواندنی از کشکول اثر جاودانه شیخ بهایی:

    یکی گفت: دوستی سه گونه است: دوستی خداوند عز و جل بدون آنکه از امیدی بود یا بیمی‌. این دوستی را عذر و خیانت نمی‌آلاید. دیگر دوستی از جهت عشق و محبت در جهت معاشرت. و سوم دوستی ای که از امیدی بود یا از بیمی‌که این یکی از همه بدتر است و زودتر از میان رود.

    حکیمی‌ گفت: ده چیز را با ده چیز دیگر میامیز: وقار را از سستی، سرعت را از تعجیل، بخشندگیت را از تبذیر، میانه روی را از سخت گیری، دلیری را از آشوب طلبی، دوراندیشی ات را از بزدلی، پاکدامنیت را از کبر، فروتنی ات را از پستی و خواری، انس را از شیفتگی، رازپوشی را از فراموش کاری.

    از سخنان عیسی: آنکس که گناهی کوچک کند با آنکه گناهی بزرگ مرتکب شود، یکی اند. پرسیدند چگونه چنین است؟ گفت: دلیری بر گناه یکی است و آنکس که از دزدی ذرت نگذرد از مروارید نخواهد گذشت.

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه132-133


  8. #17
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    میرداماد و آتش شهوت

    در كتابی كه فیلسوف بزرگ، عارف عامل، علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان مقدمه‌ای بر آن نگاشته بود خواندم:

    عباس صفوی در شهر اصفهان از همسر خود سخت عصبانی شده و خشمگین می‌شود، در پی غضب او، دخترش از خانه خارج شده و شب برنمی‌گردد، خبر بازنگشتن دختر که به شاه می‌رسد، بر ناموس خود كه از زیبائی خیره كننده‌ای بهره داشت سخت به وحشت می‌افتد، ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولی او را نمى‌یابند.

    دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب می‌شود و از اتفاق به در حجره محمدباقر استرآبادی كه طلبه‌ای جوان و فاضل بود می‌رود، در حجره را می‌زند، محمدباقر در را باز می‌كند، دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او می‌گوید از بزرگ زادگان شهرم و خانواده‌ام صاحب قدرت، اگر در برابر بودنم مقاومت كنی ترا به سیاست سختی دچار می‌كنم . طلبه جوان از ترس او را جا می‌دهد، دختر غذا می‌طلبد، طلبه می‌گوید جز نان خشك و ماست چیزی ندارم، می‌گوید بیاور . غذا می‌خورد و می‌خوابد.

    وسوسه به طلبه جوان حمله می‌كند، ولی او با پناه بردن به حق دفع وسوسه می‌كند، آتش غریزه شعله می‌كشد، او آتش غریزه را با گرفتن تك تك انگشتانش به روی آتش چراغ خاموش می‌كند، مأموران تجسّس به وقت صبح گذرشان به مدرسه می‌افتد، احتمال بودن دختر را در آنجا نمی‌دادند، ولى دختر از حجره بیرون آمد، چون او را یافتند با صاحب حجره به عالی قاپو منتقل كردند .

    عباس صفوی از محمدباقر سئوال می‌كند دیشب، در برخورد با این چهره زیبا چه كردی؟ وی انگشتان سوخته را نشان می‌دهد، از طرفى خبر سلامت دختر را از اهل حرم می‌گیرد، چون از سلامت فرزندش مطلع می‌شود، بسیار خوشحال می‌شود، به دختر پیشنهاد ازدواج با آن طلبه را می‌دهد، دختر نیز که از شدت پاكی آن جوانمرد بهت زده بود، قبول می‌كند. بزرگان را می‌خوانند و عقد دختر را براى طلبه فقیر مازندرانی می‌بندند و از آن به بعد است كه او مشهور به میرداماد می‌شود و چیزی نمی‌گذرد كه اعلم علمای عصر گشته و شاگردانی بس بزرگ هم چون ملا صدرای شیرازی صاحب اسفار و كتب علمی دیگر تربیت می‌كند .

    منبع:

    عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، جلد 8 ، حسین انصاریان .


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه132-133


  9. #18
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    داستان عشاق در زمان ملاصدرا

    زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد. در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت.والدین دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود. از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند ومی خواستند همدیگر را ببینند، به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند.

    لذا عروس حیله ای زد و گفت: من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا، همدیگر را ببینیم. در آن وقت مقرر، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند:

    اومدی به پشت بوندی اومدی فرش و تکوندی

    اومدی گردی نبوندی اومدی خودت و نشوندی

    در این حال، عارف بزرگوار، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد.

    او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید:

    چرا این گونه گریه می کنی؟

    ملاصدرا گفت: من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت.

    گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام وفلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال وصف ای که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم. لذا به حال خود گریه می کنم.


    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه132-133

  10. #19
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    سند ازدواج امیرکبیر

    عکس سند ازدواج امیرکبیر با خواهر ناصرالدین شاه قاجار



    تاریخ - ویژه نامه گروه تاریخ خبرآنلاین در سالگرد شهادت میرزا تقی خان فراهانی – امیرکبیر

    سند ازدواج میرزا تقی‌خان امیرکبیر با خواهر ناصرالدین شاه قاجار توسط کارشناسان موزه ملی ملک مرمت شد.

    به گزارش مهر، این سند تاریخی که بر اثر عواملی چون آلودگی‌های بیولوژیکی و شرایط نامطلوب نگهداری به شدت آسیب دیده بود، پس از مستندنگاری و طرح‌برداری طرحهای اولیه مرمت شد.

    این مرمت شامل اقداماتی چون ضدعفونی کردن اثر، اسیدزدایی، استحکام بخشی، موزون سازی رنگی، ایجاد لایه‌های پشتیبانی و تثبیت نهایی اثر بوده است.

    سند ازدواج امیرکبیر که تاریخ 22 ربیع الاول سال 1265 قمری ذیل آن خوانده می‌شود، با خط نستعلیق روی کاغذی به ابعاد 5/131 در 5/93 سانتی متر نوشته شده و پیرامون آن با طلا، شنگرف و لاجورد تذهیب شده است.

    میرزا تقی خان امیرکبیر که در فاصله سالهای 1264 تا 1268 هجری قمری صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود در سال 1265 خواهر شاه را به عقد ازدواج خود درآورد تا از این طریق پیوند مستحکمتری را با خانواده سلطنتی برقرار کند. با این وجود، این وصلت سیاسی سودی به حال امیر نداشت و او در پی توطئه‌چینی گروهی از درباریان که مهدعلیا مادر همسرش نیز جزو آنان بود، ابتدا از صدارت عزل شد و سپس به قتل رسید.

    طبق مفاد سند ازدواج امیرکبیر، ملک زاده خانم یگانه خواهر تنی ناصرالدین شاه قاجار با مهریه یک جلد قرآن و «هشت هزار تومان نقد اشرفی ناصرالدین شاهی که هر شاهی هجده نخود وزن دارد» به عقد اتابک اعظم میرزاتقی خان درآمده است. در ذیل این سند، مهر امیرکبیر با عبارت "الملک الحق المبین. عبده محمدتقی" دیده می‌شود. همچنین دو شاهد ازدواج که مهر خود را ذیل عقدنامه زده‌اند عبارتند از «محمود بن محمد علی» و «ابوالقاسم حسنی الحسینی».

    سند ازدواج امیرکبیر یکی از هزاران اثر مکتوب تاریخی است که توسط حاج حسین ملک بزرگترین واقف تاریخ معاصر ایران گردآوری و در سال 1316 خورشیدی برای استفاده عموم مردم وقف آستان قدس رضوی شد. این سند طی ماههای تیر، مرداد و شهریور به همراه هشت اثر تاریخی دیگر توسط مرمتگران موزه ملی ملک مرمت شد./

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه135

  11. #20
    استعداد برتر سایت
    نوشته ها
    488
    ارسال تشکر
    604
    دریافت تشکر: 1,415
    قدرت امتیاز دهی
    42
    Array

    پیش فرض پاسخ : اهمیت و نقش جایگاه داستان در مکتب متعالی(شیعه) برای مشاوره ازدواج چطور و چگونه است ؟!

    زندگی شیخ العلماء العاملین مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد کوهستانی

    طبق مدارک و اسناد موجود، اجداد ایشان در اصل از کاشان بوده اند که قریب به یک قرن و نیم قبل به مازندران هجرت کردند و نسب معظم له به « ملا محمد شریف کاشانی » که عالمی برجسته و فاضل بوده می رسد به این ترتیب:

    محمد مهدی فرزند محمد علی فرزند مهدی فرزند حاج محمد کاشی که وی نوه ملا محمد شریف بود.

    ملا محمد شریف از علمای زمان خود بشمار می آمد او را بعنوان قاضی به قریه «رستمکلا» ـ از توابع شهرستان بهشهر ـ دعوت کردند که بعد یکی از نوادگان او به نام حاج محمد کاشی در کوهستان سکنی گزید و فرزندان او نیز در همان کوهستان ماندگار شدند و به کوهستانی شهرت پیدا کردند.

    شیخ مهدی با دختر عالم ربانی مرحوم ملا محمد باقر ازدواج کرد که ثمره این پیوند مبارک تنها یادگارش آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی بود.مادر

    فاطمه کوهستانی ـ همسر حاج شیخ مهدی ـ بانویی باایمان و پاکدامن و مادری خردمند و باکفایت بود. قناعت و ساده زیستی همراه با کیاست و تدبیراز صفات این بانوی صالح به شمار می آمد.

    از جهت معیشتی وضعیت مناسبی نداشت. اما بسیار سخاوتمند بود و به فقرا و مستمندان رسیدگی می کرد و در برآوردن حوائج آنان می کوشید. به خاندان عصمت و طهارت به ویژه سیدالشهداء علیه السلام علاقه وافر داشت و هفتگی در منزل مراسم روضه و عزا برپا می کرد.

    از آن جا که وی زنی لایق و مسئولیت شناس بود با از دست دادن همسر دانشمند خود ضعف و سستی به خود راه نداد بلکه به خوبی از عهده مسئولیت خطیر تربیت تنها یادگارش برآمد و در رشد فکری و تعالی روحی او اهتمام ورزید.

    مادر، پس از اتمام دوره مکتب خانه محمد، فرزندش را جهت تحصیل علوم دینی به حوزه فرستاد و به ادامه دادن راه پدرش تشویقش کرد.

    اسباب و مقدمات تحصیل فرزندش را خود مهیا می ساخت و زحمات و دشواری ها را بر خود هموار می کرد تا طلبه نوجوانش فقدان پدر را احساس نکند و با خیالی آسوده راه پیشرفت و ترقی را بپیماید.

    خود، ساده زندگی می کرد و لباس کرباس بر تن می نمود و در پاسخ آنان که به وی اعتراض می کردند که چرا از لباس بهتری استفاده نمی کنی و بیشتر به خود نمی رسی می گفت:

    فرزندم مشغول تحصیل است باید طوری زندگی کنم که بتوانم مخارج تحصیل او را فراهم کنم.

    آن مادر فداکار آن قدر در جهت تحصیل و رشد علمی فرزندش اهتمام ورزید که یک بار ناچار شد مقداری از زمین های مزروعی خود را بفروشد و هزینه زندگی اش را تأمین کند.

    هیچ گاه حاضر نمی شد که دیگران مخارج زندگی و تحصیل فرزندش را به عهده بگیرند، معمولاً هزینه و مخارج زندگی اش را علاوه بر داشتن مقداری زمین کشاورزی از طریق هنر دستی مثل کلاه بافی و غیره اداره می کرد.


    از جمله قضایایی که نشان دهنده علوّ همت و روح بلند آن زن شایسته است آن که وقتی به او خبر دادند یکی از تجار خیرخواه عده ای از مؤمنین را تشویق نمود که برای مخارج زندگی پسرش اعانه ای جمع آوری کنند و برایش به نجف بفرستند از این خبر برآشفت و به آن تاجر پیغام فرستاد که:

    « شیخ محمد مقنّی نیست تا برای او جیره جمع کنید، پسرم احتیاج به این پول ها ندارد خودم هزینه اش را تأمین می کنم. »

    وقتی این سخن به پدر مرحوم آیت الله برهانی رسید از همت بلند آن مادر شگفت زده شد و گفت:

    به راستی که او زنی بلند همت و مردآفرین است.دوران کودکی

    مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی مشهور به «آقاجان» قسمتی از دوران کودکی خویش را در زمان حیات پدر بزرگوارش گذراند.

    استعداد و نبوغ فوق العاده وی، پدر را بر آن داشت که در تعلیم و تربیتش بیشتر بکوشد، لذا در همان اوان طفولیت وی را به مکتب خانه فرستاد تا با قرائت قرآن و خواندن و نوشتن آشنا گردد و خود نیز شخصاً در تربیت او مراقبت کامل داشت که در آینده فردی مفید و عالمی خدمت گزار شود؛ گویی از جبینش آتیه ای پرامید را می خواند.

    می توان گفت این دوران زودگذر از بهترین روزهای زندگی اش بود، چرا که سایه پرمهر و محبت و دست نوازش گر پدر را بر سر خود می دید و از هدایت ها و مراقبت های مستمرش بهره مند می گشت، ولی افسوس که بیش از هشت بهار از عمرش سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر فرزانه خود محروم گشت.تحصیلات

    محمد، این نوجوان باهوش و تشنه علم، پس از فراگیری قرآن و فارسی به حوزه علمیه بهشهر که در آن عصر، پررونق و فعال بود و اساتید برجسته ای در آن تدریس می کردند، رفت. علوم پایه از قبیل صرف، نحو و منطق را در آن جا فرا گرفت.

    کتاب « شمسیه» در منطق را نزد عالم فاضل شیخ احمد رحمانی خلیلی خواند.

    « مطّول» را نزد شیخ محمد صادق شریعتی آموخت و مدتی نیز از محضر عالم فاضل حاج آقا بزرگ کردکویی استفاده نمود.

    قسمتی از کتاب « قوانین» را نزد فقیه بزرگ آیت الله آقا خضر اشرفی تلمذ کرد، گو این که قسمتی از فقه یا اصول را از محضر علمی آیت الله حاج سید محسن نبوی اشرفی نیز بهره برده است.

    بیشتر تحصیلات مقدماتی معظم له در حوزه بهشهر بود ولی در این میان مدتی در حوزه علمیه ساری درس خواند.

    چند ماهی نیز در حوزه علیمه بابل در مدرسه « کاظم بیک» و « سقا» نزد اساتید آن سامان به تحصیل پرداخت.

    در آن عصر مدیریت حوزه بابل با آیت الله شیخ محمد حسن بارفروشی معروف به « شیخ کبیر » بود و شکوه و رونق بسیار می داشت.

    سیّدحسینی، سیّدحسام، ازدواج در سیره و روش بزرگان شیعه (تجلی و ظهور عشق زن و مرد به خدا) ،صفحه136-137

    ویرایش توسط nezamehadafmand : 27th March 2012 در ساعت 10:11 AM

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 25th March 2012, 06:52 PM
  2. ایفای نقش در سینمای مکتب متعالی (شیعه)چطور و چگونه؟!
    توسط nezamehadafmand در انجمن کارگاه آموزشی هنر هفتم
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 21st March 2012, 07:43 PM
  3. پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: 26th August 2011, 11:01 AM
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 17th April 2010, 04:51 PM
  5. خبر: کاهش تعرفه‌ واردات سوئیچ شبکه شایعه است
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار وب و اینترنت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th December 2008, 06:09 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •