ترجمه دوست خوبم maani parvaz
سگ در آخور
وقتی که یک سگ در آخور یک گاو در حال چرت زدن بود.پر از علف خشک بود. ولی به زودی گاو نر از کارش به آخور برگشت. او (گاو نر ) میخواست علف خشک خود را بخورد. سپس سگ بیدار شد, ایستاد و به گاو عو عو (همان صدای سگ) کرد. گاو نر به سگ گفت,"میخواهی از این علف بخوری, همچنین؟", "البته که نه"سگ گفت."پس,برو(دور شو) و اجازه بده علف خودم رو بخونم." "اوه, نه. تو برو و بگذار بخوابم.""چه سگ خودخواهی! او خودش نه علف خواهد خورد, نه اجازه میدهد آن را بخورم! گاو نر به خودش گفت.
شیر, خرس و روباه
مدتی قبل یک شیر و یک خرس بزغاله ای را دیدند. آنها در همان لحظه پریدن روی بزغاله. شیر به خرس گفت,"من اول این بزغاله را گرفتم, و بنابراین این مال من است." "نه, نه, خرس گفت."من زودتر از تو آن را پیدا کردم, بنابراین مال من است." و آنها به مدت طولانی و به طور فیزیکی دعوا کردند. سرانجام(در آخر) هر کدام از انها خیلی خسته شدند و دیگر نتوانستند مبارزه کنند. یک روباه که خودش را پشت یک درخت مخفی کرد زیاد دور نبود و در حال تماشای مبارزه بین شیر و خرس بود, بیرون آمد و قدم زنان بین آنها رفت, و با بزغاله فرار کرد.
شیر و خرس هردو روباره را دیدند, ولی انها حتی نتوانستند روباره را بگیرند. شیر به خرس گفت", ما برای هیچ مبارزه کرده ایم." آن روباه زیرک بزغاله را گرفته است.
آبراهام لینکن
پدر و مادر آبراهام لینکن خیلی فقیر بودند و آن خانواده در یک کلبه ی چوبی در جنگل زندگی میکردند.
آبراهام برای رفتن به مدرسه مجبور بود 5 مایل را پیاده روی کند, چونکه مدرسه ای برای سنین 11 سال در ان نزدیکی نبود, او مجبور بود کار و مدرسه را ترک کند, او عاشق مطالعه بود و بعد از کار سخت هر روز, او برای مطالعه از نور آتش استفاده میکرد. او به یک مرد خوب و عاقل رشد یافت. او به عنوان رئیس جمهور امریکا انتخاب شد.
در آن زمان جنگی بین شمال و جنوب وجود داشت. مردم جنوب داشتن برده را خواستند, ولی آنهایی که در شمال بودند فکر کردند که داشتن برده بی احترامی (نادرست) بود.
سپس شمال و جنوب به مدت 4 سال با هم جنگیدند و سرانجام شمال پیروز شد و برده ها مجموعا آزاد شدند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)