من رشته محبت تو پاره میکنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
من رشته محبت تو پاره میکنم
شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت / که بدخوی باشد نگونسار بخت
تو در سراب آینه شبانه خنده میکنی
من شکست داده را خودت برنده میکنی
شهر و سپه را چو شوی نیکخواه / نیک تو خواهد همه شهر و سپاه
مــور بدو گفت بدین سان جواب
غافلی ای عاشق بی صبرو تاب
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...
به دنیا توانی که عقبی خری / به خر جان من ورنه حسرت بری
يار مرا غار مرا عشق جگر خار مرا
يار تويى غار تويى خواجه نگه دار مرا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)