یه چند روزی هست اخلاقم خیلییییییییییییییییییییی عوض شده.همه متوجه شدن.............................حتی خودم. شخصیتم داره شکل میگیره چون دیگه نمیتونم بچه بازی های قبلمو در بیارم......
دوست دارم رو پای خودم وایسم.......
از همه چی خسته شدم.......................به خصوص از درس........................خیلی به سمت درس گرایش پیدا کردم و اینم خیلی خوب نیست................دارم افسرده میشم.
امروز مدرسمون بهشت زهرا بود...........................فهمیدم دختری که تو مشهد با هم،هم سفر بودیم و توی یه اتاق بودیم.......................خودکشی کرده!!!
من هنوز موندم................حتی نتونستم برم و عکسشو نگاه کنم.
دختری که شاگرد اول سوم تجربی بود واسه ی چی باید این کارو بکنه؟!!!!
خیلی از رفتار معلمامونو بدم میاد.........................اصلا الان ما رو که توی این سن هستیم قبول ندارن و درک نمیکنن..................
خدا بیامرزدش ما میفهمیم دردشو.......................بی چاره.............مدیر مدرسمون حتی یه ظرف خرما واسش نذاشت و حتی مراسم ختمشم که امروز بود نرفتن.......
خیلی پشت سرش بد گفت............هر چی از دهنش دراومد به اون گفت......این عدالت نیست..........من قبول ندارم.......
خانوادش چه زجری میکشن حتی رو شون نشده بگن خودکشیه ........
من دیگه از اون مدرسه متنفرم.......................و سال دیگه مدرسمو عوض میکنم.
27/1/92
علاقه مندی ها (Bookmarks)