آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همهی انسانها برابرند. (مارتین لوترکینگ)
نه طبق ِ مُد دوستت دارم
نه به حکم سنت!
همه چیز بنا بر فطرت است
"خوب ها"
دوست داشتنی اند .. :)
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند !
سطر اول همیشه این است : خدا همیشه با ماست . . .
پس بخوانش با لبخند !!!
ادمها را از ظاهرشان نشناسید بلکه از قلبشان بشناسید
شازده کوچولو – قسمت پایانی
شش سال گذشته است و من هنوز بابت این قضیه جایی لبترنکردهام. دوستانم از این که مرا دوباره زنده میدیدند سخت شاد شدند. من غمزده بودم اما به آنها میگفتم اثر خستگی است. حالا کمی تسلای خاطر پیدا کردهام. یعنی نه کاملا.. اما این را خوب میدانم که او به اخترکش برگشته. چون آفتاب که زد پیکرش را پیدا نکردم. پیکری هم نبود که چندان وزنی داشته باشد.. و شبها دوست دارم به ستارهها گوش بدهم. عین هزار زنگولهاند.
اما موضوع خیلی مهمی که هست، من پاک یادم رفت به پوزهبندی که برای شهریار کوچولو کشیدم تسمهی چرمی اضافه کنم و او ممکن نیست بتواند آن را به پوزهی بَرّه ببندد. این است که از خودم میپرسم: «یعنی تو اخترکش چه اتفاقی افتاده؟ نکند برههه گل را چریده باشد؟..»
گاه به خودم میگویم: «حتما نه، شهریار کوچولو هر شب گلش را زیر حباب شیشهای میگذارد و هوای برهاش را هم دارد..» آن وقت است که خیالم راحت میشود و ستارهها همه به شیرینی میخندند.
گاه به خودم میگویم: «همین کافی است که آدم یک بار حواسش نباشد.. آمدیم و یک شب حباب یادش رفت یا بَرّه شب نصفشبی بیسروصدا از جعبه زد بیرون..» آن وقت است که زنگولهها همه تبدیل به اشک میشوند!.. یک راز خیلی خیلی بزرگ این جا هست: برای شما هم که او را دوست دارید، مثل من هیچ چیزِ عالم مهمتر از دانستن این نیست که تو فلان نقطهای که نمیدانیم، فلان برهای که نمیشماسیم گل سرخی را چریده یا نچریده.. خب. آسمان را نگاه کنید و بپرسید: «بَرّه گل را چریده یا نچریده؟» و آن وقت با چشمهای خودتان تفاوتش را ببینید.. و محال است آدم بزرگها روحشان خبردار بشود که این موضوع چه قدر مهم است! اگر پاداد و گذارتان به آن جا افتاد به التماس ازتان میخواهم که عجله به خرج ندهید و درست زیر ستاره چند لحظهای توقف کنید. آن وقت اگر بچهای به طرفتان آمد، اگر خندید، اگر موهایش طلایی بود، اگر وقتی ازش سوالی کردید جوابی نداد، لابد حدس میزنید که کیست. در آن صورت لطف کنید و نگذارید من این جور افسرده خاطر بمانم: بی درنگ بردارید به من بنویسید که او برگشته.
[
[
آرامش...
واژه ای که مدت هاست گمش کرده ام...دلتنگ آرامش بی مثال حریمت هستم....
آرامش حریم تو را هیچ جای عالم نخواهم داشت....
از دامـن ِ کـوتـــاه
کفشهــای پـاشنــــه بلنــــد
حتّــی از عشـــوه
خبـــــــری نیسـت
تـــو کــه نبـاشـی
از زنـانگـی ، همیـــن بـرایــم کـافـی سـت
مـوهـای بـافتـه شــــده زیـــر ِ روســـری ...
"سیما قربانی"
- - - به روز رسانی شده - - -
نفرین به همه ی خودکارها،هیچ کدامشان بلد نیستند درد مرا بنویسند.
یہ زندگــے ایدہ آل یعنـــے:
قبل اومدنش بـــراش آرایش کنــے عطــــــــر بزنـــــے
لباس نو تنت کنــــــے وقتـــــے اومــــد بپــــــرے بغلــــش
بوســــش کنے دستتــــو دور گردنــــش بنــــداز ے
نـــــگات کنــــه نــــگاش کنـــــے بــــــگه خانومــــــم
عــاشــقتــــــم بگـــے مـــــرد مـــــن دیـــوونتــــم بــا صــداے مردونــــ
[
اشــــــــکهایـــم"
را
"بـــــى صـــــــدا"
دراوج
"ســـــــــکوت"
مى ریزم
"هـــــــق هــــــق"
بــــراى کسـیـست کــــه
کســـــى رابـــــراى پــــاک
کــــردن اشکـــــهایـــش دارد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)