دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 225 از 297 نخستنخست ... 125175215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235275 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 2,241 تا 2,250 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #2241
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    مهم نیست..
    ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:48 PM
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  2. 3 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  3. #2242
    همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
    نوشته ها
    1,185
    ارسال تشکر
    1,675
    دریافت تشکر: 6,529
    قدرت امتیاز دهی
    24597
    Array
    "مهدی"'s: جدید17

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    چطور میشه به چیزی رسید که توهمه؟
    پ.ن:آرامش
    تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای

  4. 4 کاربر از پست مفید "مهدی" سپاس کرده اند .


  5. #2243
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    احمقانه است
    خنده حتی ...

    اما این روزها قدری آشوبم که برای مقداری بیشتر شدنِ کوتاهیِ موهایم گریه کردم ...

    دیروز چنین بودم...


    دلم تنگه پرتقالِ من!


  6. 6 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


  7. #2244
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    انشالله پزشکی
    نوشته ها
    22
    ارسال تشکر
    28
    دریافت تشکر: 93
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    Spring_Girl's: جدید151

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    ....
    ویرایش توسط Spring_Girl : 9th January 2015 در ساعت 07:59 PM
    Cold as ice And more bitter than a December
    Winter night That’s how I treated you



  8. 6 کاربر از پست مفید Spring_Girl سپاس کرده اند .


  9. #2245
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    دیروز خیلی روز سختی بود
    بعد از دادن امتحان زیست باید سریع میومدیم خونه ادبیات میخوندیم.......امتحان زیستمونم سخت بود!
    امروز امتحان ادبیات داشتیم!
    فقط ما سوما....صبج که وارد مدرسه شدم خیلی خلوت بود...ما بدبختای مدرسه هستیم که امتحانامون پشت سر هم افتاده!
    کمــــــــــــــــــــــب ود خواب.....همه چشمامون قـــــــــــــــــــــــر مز....بی حال و....اصلا بچه ها مون مثل قبل نبودن....مظلوم و اروم یه گوشه ی سالن افتاده بودن....قیافه ها خیلی خنده دار بود!دیگه مدیر وقتی مارو دید دلش سوخت...امتحان زیانمون که این مدلی پشت سر هم بود افتاد اخرین امتحان...
    دیشب دلم میخواست دیگه ترک تحصیل کنم....کلا نرم امتحان بدم چون هیچی بلد نبودم از ادبیات!تا ساعت 10 شب داشتم میخوندم ولی هیچی یادم نمیومد!سمیرا را که تا ساعت 8 شب خوابیده بود بعد از خوردن کلـــــــــــــــــــــــ ـی قهوه و....تونسته بود خودشو بیدار نگه داره....برای همین وقتی ساعت 10 شب بهش زنگ زدم و اینو شنیدیم یکم به خودم امیدوار شدم....ارامش گرفتم!از استرسمم کم شد
    قرار گذاشتم ساعت 3 شب بلند شم برای دوره....به سختــــــــــــــــــــــ ــــــی تونستم خودمو از رو تختواب بلند کنم....با اینکه ساعت 12 خوابیدم!
    با این وجود امتحانو خوب دادم...یکی از شعر حفظیارو که دیشب سرش کلی گریه کردم تقلب نوشتم...اینقدر بلند بالا و کلمات قلبمه و..داشت حفظش نمیشدم...اشکم در اومد و امـــــــــــــــــــروز شانس اوردم یه مراقبی افتاد برامون که ساکن نبود....گه گاهی حرکتی انجام میداد...یه تکونی به خودش میداد..صاف تو حلق من نبود....منم از فرصت استفاده میکردم تا این روشو بر نمیگردوند تقلبو در میوردمدستام میلرزید!
    در کـــــــــــــــــــل روزای خیلی گندی رو دارم میگذرونم!
    ویرایش توسط solinaz : 4th January 2015 در ساعت 04:12 PM



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  10. 5 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  11. #2246
    همکار تالار بیماریها
    نوشته ها
    1,311
    ارسال تشکر
    12,105
    دریافت تشکر: 7,437
    قدرت امتیاز دهی
    31771
    Array
    masoume.a.92's: جدید33

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    دیروز خیلی روز سختی بود
    بعد از دادن امتحان زیست باید سریع میومدیم خونه ادبیات میخوندیم.......امتحان زیستمونم سخت بود!
    امروز امتحان ادبیات داشتیم!
    فقط ما سوما....صبج که وارد مدرسه شدم خیلی خلوت بود...ما بدبختای مدرسه هستیم که امتحانامون پشت سر هم افتاده!
    کمــــــــــــــــــــــب ود خواب.....همه چشمامون قـــــــــــــــــــــــر مز....بی حال و....اصلا بچه ها مون مثل قبل نبودن....مظلوم و اروم یه گوشه ی سالن افتاده بودن....قیافه ها خیلی خنده دار بود!دیگه مدیر وقتی مارو دید دلش سوخت...امتحان زیانمون که این مدلی پشت سر هم بود افتاد اخرین امتحان...
    دیشب دلم میخواست دیگه ترک تحصیل کنم....کلا نرم امتحان بدم چون هیچی بلد نبودم از ادبیات!تا ساعت 10 شب داشتم میخوندم ولی هیچی یادم نمیومد!سمیرا را که تا ساعت 8 شب خوابیده بود بعد از خوردن کلـــــــــــــــــــــــ ـی قهوه و....تونسته بود خودشو بیدار نگه داره....برای همین وقتی ساعت 10 شب بهش زنگ زدم و اینو شنیدیم یکم به خودم امیدوار شدم....ارامش گرفتم!از استرسمم کم شد
    قرار گذاشتم ساعت 3 شب بلند شم برای دوره....به سختــــــــــــــــــــــ ــــــی تونستم خودمو از رو تختواب بلند کنم....با اینکه ساعت 12 خوابیدم!
    با این وجود امتحانو خوب دادم...یکی از شعر حفظیارو که دیشب سرش کلی گریه کردم تقلب نوشتم...اینقدر بلند بالا و کلمات قلبمه و..داشت حفظش نمیشدم...اشکم در اومد و امـــــــــــــــــــروز شانس اوردم یه مراقبی افتاد برامون که ساکن نبود....گه گاهی حرکتی انجام میداد...یه تکونی به خودش میداد..صاف تو حلق من نبود....منم از فرصت استفاده میکردم تا این روشو بر نمیگردوند تقلبو در میوردمدستام میلرزید!
    در کـــــــــــــــــــل روزای خیلی گندی رو دارم میگذرونم!

    شعر حفظیا تنها چیزایی بودن که با اطمینان از اینکه میدونستی تو امتحان میاد میشد تقلب نوشتش...
    جاشم مثلا کاغذه رو میشد گذاشت توی جا مدادی...

  12. 4 کاربر از پست مفید masoume.a.92 سپاس کرده اند .


  13. #2247
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoume.a.92 نمایش پست ها
    شعر حفظیا تنها چیزایی بودن که با اطمینان از اینکه میدونستی تو امتحان میاد میشد تقلب نوشتش...
    جاشم مثلا کاغذه رو میشد گذاشت توی جا مدادی...
    به ما اصلا اجازه نمیدن جامدادی ببریم....
    من پالتومو گذاشته بودم رو پام و اونم زیرشتا برگه رو دادن....رفتم صفحه اخر اول شعرو را نوشتم....مراقبه قیافش اینجوری شد:
    من:
    تازشـــــــــــــــــــــ م....دوربین صاف بالا سرمه...آی مدیر تو دفترش چقدر میخنده منو نگاه میکنه



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  14. 5 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  15. #2248
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    الکترونیک
    نوشته ها
    1,528
    ارسال تشکر
    11,753
    دریافت تشکر: 9,183
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    setayesh shb's: خوشحال3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط masoume.a.92 نمایش پست ها
    شعر حفظیا تنها چیزایی بودن که با اطمینان از اینکه میدونستی تو امتحان میاد میشد تقلب نوشتش...
    جاشم مثلا کاغذه رو میشد گذاشت توی جا مدادی...
    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    به ما اصلا اجازه نمیدن جامدادی ببریم....
    من پالتومو گذاشته بودم رو پام و اونم زیرشتا برگه رو دادن....رفتم صفحه اخر اول شعرو را نوشتم....مراقبه قیافش اینجوری شد:
    من:
    تازشـــــــــــــــــــــ م....دوربین صاف بالا سرمه...آی مدیر تو دفترش چقدر میخنده منو نگاه میکنه
    ولی ما روش های جالبی داشتیمیکی رو پاش مینوشتیکی رو خط کش مینوشتالانم جدیدا مد شده با این خود کار نامرئی ها مینویسنولی من هیچکدومو امتحان نکردم چووووووووووووووووووووونمجبور بودن بچه ها بهم برسونن

    .................................................. .................................................. ...........
    حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
    حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
    اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
    خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
    برمیگردم چـون
    دلـتنـگـت مــی شــوم!!!






  16. 3 کاربر از پست مفید setayesh shb سپاس کرده اند .


  17. #2249
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27193
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط setayesh shb نمایش پست ها
    ولی ما روش های جالبی داشتیمیکی رو پاش مینوشتیکی رو خط کش مینوشتالانم جدیدا مد شده با این خود کار نامرئی ها مینویسنولی من هیچکدومو امتحان نکردم چووووووووووووووووووووونمجبور بودن بچه ها بهم برسونن

    .................................................. .................................................. ...........
    حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
    حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
    اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
    خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
    برمیگردم چـون
    دلـتنـگـت مــی شــوم!!!






    توع؟توع؟به توع؟برو خرخون!اون جملتم برای من نوشتی!
    اتفاقا منم خواستم از این کارا بکنم....ولی روز اول که امتحان دینی داشتیم و هنوز معلوم نبود جامون کجا میفته...!
    صبحش خواستم تقلب بنویسم رو پام....بعد با خودم گفتم نکنـــــــــــــــــــه بیفتم تو راهرو!!!!واسه ی همین نوشتم رو دستم!
    و همونم شد..دقیقا افتاادم تو راهرو....به هرچی چیز بده فکر میکنم پیش میاد!اخرشم نتونستم استینمو بزنم بالا بهره ببرم از تقلبا....روز اول مراقب اصلــــــــــــــــــــــ ــــا از جلوی من تکون نخورد!
    همیشه همین وضع بوده...سال اول و دوم که افتادم ردیف وسط نیمکت جلو(تو حلق مراقب)...با اینکه فامیلیم اون اخراس ولی اینا بجای اینکه شماره صندلیارو از جلو برن به عقب،از عقب میان به جلوواسه ی همین همیـــــــــــــــــــــش ه از جایی که فوق العاده بـــــــــــــــــــــدم میاد میندازنم!



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  18. 4 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  19. #2250
    یار همیشگی
    نوشته ها
    4,341
    ارسال تشکر
    10,614
    دریافت تشکر: 19,174
    قدرت امتیاز دهی
    3108
    Array
    تووت فرنگی's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    مهم نیست..
    ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:48 PM
    دلم تنگه پرتقالِ من!


  20. 5 کاربر از پست مفید تووت فرنگی سپاس کرده اند .


صفحه 225 از 297 نخستنخست ... 125175215216217218219220221222223224225226227228229230231232233234235275 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •