ديار باياتي ها
استان اردبيل ديروز، امروز، فردا

گزارش و عكس : احمد جلالي فراهاني
منظره غريي بود درست مثل نقاشي كودكي هايمان كه كوهها بر فراز آسمان مي نشستند سبلان با آن استواري ازلي و شكوه ابدي اش در دل آسمان جا خوش كرده بود وابرها را به زير يوغ ابدي اش كشيده بود. سبلان مظهر مردم سرزمين سرماست. سبلان مظهر اردبيل است. هديه اي ازلي كه مادر طبيعت به مردم سختكوش اين ديار ارزاني كرده است. درافسانه ها و حكايتهاي اين مردم سبلان را «سلطان ساوالان» مي خوانند و او را سرچشمه حيات مي دانند «ساوالان» براي مردم اين سرزمين اسطوره صبر است و عزت و سربلندي و من از آن پايين از دامنه هايش كه به وسعت تمام تاريخ اين خاك گسترده است به اين مي انديشيدم كه اين سبلان است . هماني كه زردشت پيامبر در دامان خود پروراند و او كتاب خود را در دل اين كوه پر غرور نوشت و افسوس مي خورم كه نمي توانم مثل فرزندان و كودكان و مردم سراب و مشگين شهر و ادربيل سربلندي و غرور را از اين آتشفشان فروخفته مياموزم وقتي به مخروطه قله اش رسيدم بي اختيار به ياد لحظات پرشكوهي افتادم كه حسين رضازاده وزنه هاي سنگين غرور و ابهت را بر فراز سرش مي برد و سربلندي و افتخار را نصيبمان مي كرد. كسي چه مي داند شايد اين آتشفشان خاموش و مغرور اولين درس پهلواني را به اين جوان اردبيلي داده باشد كسي چه ميداند ضمن بررسي موقعيت جغرافيايي و تاريخي استان ادربيل نگاه گذرا و كوتاهي داريم بر ريشه هاي فرهنگي اين ديار
مروري بر گذشته

ادربيل در دوره صفوي از لحاظ سياسي و اقتصادي سرآمد تمام شهرهاي ايران بود و چون در مسير شاه راه تجاري ايران و اروپا قرار داشت و ابريشم ايراني از طريق اين شهر به اروپا مي رسيد رونق و پيشرفت اقتصادي اين شهر بيش از هر دوران شده بود.در آغاز قرن نوزده ميلادي عباس ميرزا وليعهد قاجار اين شهر را مركز ستاد سپاهيان خود قرار مي دهد و به كمك افسران فرانسوي قلعه اي در برابر قواي روس بنا مي كند كه بعدها تبديل به زندان مي شود و امروزه آن را نارين قلعه مي خوانند. جنگ ايران و روس اما جز مصيبت و فلاكت حاصل ديگري براي مردم اردبيل نداشت در پي بروز اين جنگ قواي روس به اردبيل حمله كردند و آن را به تاراج بردند و تا امضاي عهدنامه ننگين تركمنچاي اين شهر در اشغال قواي روس گرفتار آمده بود و در همين مدت همه اشياي قيمتي و بي همتاي مقبره شيخ صفي الدين و زينت آلات ديگر مقبره ها و كتابهاي مهم كتابخانه اردبيل كه شاه عباس وقف آنجا كرده بود و از كتابهاي نفيس و بي نظير و بي همتا بود همگي چپاول و غارت شد. و حالا مي تواني رد اين اشيا را در موزه هاي مسكو و لنينگراد پيدا كرد. آغاز دوران جلال و شكوه تبريز پس از انتقال قدرت و امور وليعهد نشين قاجار به تبريز ،‌اردبيل و كه تا آن زمان داراي اهميت و امتياز ويژه بود از رونق افتاد و راههاي تجاري و اقتصادي روسيه از اردبيل به تبريز تغيير مسير داد با احداث راه آهن تبريز – جلفا ارتباط بازرگاني و تجاري اين شهر كاملاً قطع شد و از آن همه تجارت و صادرات و واردات مهم اين ديار چاره اي جز هجرت و مهاجرت به تبريز و تهران باقي نماند.
هنگام جنگ جهاني اول و افول ستاره سلطنت قاجار اردبيل بارها و بارها مورد حمله و چپاول برخي از افراد ايلات و شاسون ها شد و اين مصيبت با وقوع زلزله ها و هجوم قبايل و اقوام گوناگون و تاخت و تاز بيگانگان رفته رفته موجب خاموشي و ركود اردبيل شد.
ريشه هاي فرهنگي

همانطور كه پيش از اين اشاره كردم ريشه هاي فرهنگي و قومي استان اردبيل و مردم آن جداي از آذربايجان و سرزمين بزرگ آن نيست.
در واقع زبان تركي آذري كه زبان اغلب مردم اين مناطق است عامل اصلي پيوند فرهنگ و قوميت مردم اردبيل با ديگر نواحي آذربايجان غربي و شرقي است. البته ساكنان برخي از مناطق اين استان مثل روستاهاي نمين و شهرستان خلخال لهجه اي طالشي دارند و به زبان تات سخن مي‌گويند.
دين اغلب مردم در استان اردبيل همانند بسياري از ديگر نقاط ايران زمين اسلام است. البته مذهب آنان عمدتاً شيعه جعفريست.
در واقع تشيع كه امروزه به عنوان دين رسمي ايران شناخته شده است خاستگاهش شهر اردبيل است و همگان مي دانند كه عامل توفق صفوي ها همانا ارادت آنها به مذهب تشيع بوده است و از همان زمان هم پيروان تشيع توانستند در ايران اكثريت را از آن خود سازند. شايد به دليل همين سابقه تاريخي و ارادت نياكان و گذشتگان مردم اين سرزمين به تشيع و دين اسلام است كه اين منطقه داراي بافت فرهنگي سنتي است كه در آن مذهب به عنوان قوي ترين و اثر گذارترين عنصر فرهنگي ايفاي نقش مي كند.
در وهله اول هنگام برقراري ارتباط با مردم شهرهاي مختلف استان اردبيل آنچه بيش از هر چيز جلب توجه مي كند وفاداري و پايبندي اين مردم به مسائل فرهنگ ريشه دار نياكان گذشته خود است. گرچه اين مسأله در پارس آباد و دشت مغان به دليل تماس و ارتباط بيشتر مردم با فرهنگهاي آن سوي رود ارس كمرنگ تر است اما به هر حال هنوز هم مردم اين مناطق سعي و تلاش فراواني در جهت حفظ آيين ها و باورهاي گذشته خود مي كنند. علت اصلي كمرنگ تر بودن فرهنگ و فولكور آذري و آذربايجان در مناطقي مثل «بيله سوار» و «پارس آباد» وجود رسانه هاي قدرتمند آن سوي ارس و همچنين آمد و شدهاي فراوان مردم دو طرف رود است.
فولكور يا ادبيات شفاهي مردم منطقه مشگين شهر و اردبيل و ديگر شهرهاي اين استان مانند تاريخ و زبان آن از سابقه اي كهن برخوردار است. پيكار تلاش و مداراي مردم با اوضاع و احوال روزگار موجب شده است تا آنها غم ها ، شادي ها، آرزوها و نفرت و محبت شان را در اشكال مختلف ادبيات فولكوريك منعكس كنند و نمونه هاي مختلف و رنگارنگ اين نوع آثار ، عادت ها ،‌باروها ، روشها،‌آداب و رسوم و اعتقادات و حتي دلبستگي ها و ارزش ها و نهادهاي اجتماعي عصرهاي مختلف اين ديار را به خوبي نمايش مي دهند. آنچه در مورد اين مردم و فرهنگ شفاهي آنها مي توان بيان نمود جداي از روحيات و خصوصيات ديگر مردم آذربايجان نيست. گرچه ممكن است به دليل بعد مسافت و عوامل تأثير گذار مثل آب و هوا ، رنگ و بوي مختلف و متفاوتي داشته باشد اما ريشه و مغز تمام اين سنن و آداب و مناسك و مراسم يكي است و از يك چشمه سيراب مي شود. مردم استان اردبيل مثل تمام اهالي آذربايجان خالق يكي از غني ترين گنجينه هاي ادبيات شفاهي ملل خاورميانه و ايران اند. چنانكه هر مسافر و ميهمان و جهانگردي كه از اين سرزمين ديدن مي كند. مسحور و مجذوب و شيفته فولكور آن مي شود. به همين خاطر است كه اغلب آنها كه از اين سرزمين ديدن كرده اند آن را سرزمين شعر و هنر و زيبايي ناميده اند.
سرزمين شعر و موسيقي

اهالي استان اردبيل بويژه شهرهاي مشگين شهر و اردبيل مثل تمام مردم آذربايجان مردمي شاعر مسلك اند كه هر بار با پديده هاي طبيعي ،‌رخدادهاي اجتماعي و پيشامدهاي ناگوار يا خوشايندي كه موجه مي شوند حالات و احساسات خود را با زبان شعر بيان مي كنند. و براي هر مناسبت «باياتي » هاي در خور آن را مي سرايند از عادي ترين و پيش پا افتاده ترين كارهاي روزانه تا عميق ترين و بالاترين احساسات و عواطف بشري شعر و باياتي هميشه در زندگي اين مردم حضور دراد. مادران با لالايي سحر انگيز و شيرين كودكان و فرزندان خود را به بستر خوابي مي فرستند كه سرشار از گلبوته هاي باياتي است مراسم جشن و سرور عروسي مردم اين مناطق با شعر آغاز مي شود و با ترانه به پايان مي رسد عزا و سوگواريشان با آغي هاي سوزناك و دردناك آغاز مي شود و به اتمام مي رسد. كشاورزان و دهقانان آفتاب و باران را با شعر و باياتي نفرين مي كنند و خوشه خوشه گندم هايشان را ذره ذره خاك پر حاصل مزرعه هايشان را با شعر و باياتي و ترانه وصف مي كنند. براي مردم اين ديار ارس شعر است و سبلان سرود ارس باياتي زنده بودن و زندگاني است و سبلان سرود سربلندي و جاودانگي به قول حسن زنده دل به هر گوشه اي از زندگي مردم اين سرزمين كه نظر بيفكني شعري سرك مي كشد زلالبي چشمه سارانش رقص خاموش گلبوته هاي قالي هايش ساز عاشيق هايش و … جملگي در هماهنگي بي مانند خود با اميال و آرزوها ،‌ترس و اضطراب و عشق و نفرت مردم اين ديار به طرز شگفتي انگيز بيان مي شود.
باياتي ها

باياتي در واقع عالي ترين نوع سخن شعري سرزمين آذربايجان و به تبع آن استان اردبيل است . در فرهنگ شفاهي مردم اين منطقه به دليل گستردگي و مضمون هاي گوناگون ايجاز در كلام و قالب هاي دلنشين باياتي ها رتبه اي والا دارند و تاريخ و گذشته پر افتخار و با شكوه اين سرزمين را مي تواني در لابه لاي هزاران باياتي گنجانده شده در گفت و گوي اين مردم ببيني و بشنوي و افسوس من از اين است كه چرا هيچ تلاشي تاكنون براي گردآوري آنها حتي توسط پژوهشگران و محققان آذري و آذري زبان صورت نگرفته است.
اگر همه باياتي ها در يك جا گردآوري شوند و از ديد جامعه شناختي و مردم شناختي مورد مطالعه و بررسي قرار گيرند تاريخ مدون مي شود كه مجموعه اي از شيوه زندگي ،‌هستي شناسي و باورهاي فلسفي ،‌اخلاقي و اجتماعي و ديني اين قوم در آن منعكس خواهد شد.
ـ باياتي به اشعار و ترانه هاي فولكور و محلي آذري مي گويند.

منبع: http://www.e-resaneh.com