براستي بزرگ‌ترين آرزوي والدين در تربيت فرزندان چيست؟ چگونه مي‌توان فرزندان خود را خوشبخت كرد؟ آيا فرزندان ما بايد همان گونه تربيت شوند كه ما به عنوان والدين از آنها انتظار داريم؟ چرا اغلب والدين در تربيت فرزندان خود را شكست‌خورده مي‌بينند؟ همه پدران و مادران آرزو مي‌كنند فرزندانشان در زندگي افرادي مستقل، اميدوار، بانشاط و باايمان باشند. اما چگونه است كه با وجود همه اين خواسته‌ها و تلاش‌ها، والدين به آنچه آرزو مي‌كرده‌اند نمي‌رسند.


والدين بايد به اين واقعيت آگاه باشند كه تربيت فرزندان چيزي فراتر از به كار بردن يك سري قواعد و روش‌هاست. فرزندپروري و پدر يا مادر بودن كار آساني نيست، اما با تلاش و صرف وقت و با صبر و شكيبايي و آموزش والدين مي‌توانند ياد بگيرند كه چگونه فرزندشان را آنچنان كه شايسته است پرورش دهند.

والدين براي پرورش فرزندانشان راه‌هاي زيادي پيش‌رو دارند و مهم‌ترين كار آنان اين است كه در تلاششان براي فرزندپروري همواره به خاطر داشته باشند لازمه پرورش فرزندي شاد، سالم و مسوول ايجاد ارتباطي قوي و موثر با فرزندان است و احترام گذاشتن، شاد بودن، دلگرم كردن و عشق ورزيدن به آنان از اجزاي مهم اين ارتباطات قوي است. گاه والدين از اين كه فرزندانشان به آنها احترام نمي‌گذارند گله و شكايت مي‌كنند، غافل از اين كه بسياري از مواقع اين خود بزرگسالان هستند كه با رفتارشان بي‌احترامي را به فرزندانشان آموخته‌اند. آنان با فرياد زدن، كتك زدن يا تحقير كردن، خود به فرزندانشان بي‌احترامي را مي‌آموزند.

همچنين فرزندان نياز به محيطي شاد دارند. والدين بايد ابتدا خودشان خوش‌خلق بودن را ياد بگيرند و بعد توقع اين صفت خوب را از فرزندانشان داشته باشند.

دلگرم بودن فرزندان نيز از عناصر مهم در ارتباطات بين والدين و فرزندان است. فرزندان از اين طريق مي‌توانند احساس محبوبيت كنند. آنان از اين كه هميشه از پدر و مادرشان «نه» بشنوند، خوشحال نمي‌شوند.

در واقع دلگرمي يعني كمتر روي اشتباهات فرزندانمان تاكيد كنيم و هميشه به طور مستقيم يا غيرمستقيم به آنان اين پيام را بدهيم كه به او اطمينان داريم.

همچنين فرزندان براي آن كه احساس امنيت داشته باشند، بايد بدانند والدينشان آنان را دوست دارند. پدر و مادر بايد با گفتن جملاتي چون «دوستت دارم» و همچنين با در آغوش كشيدن فرزندان خود و با گفتار و كردار محبت‌آميز، محيطي پر از مهر و محبت را براي فرزندشان فراهم سازند، چرا كه محبت لازمه رشد فرزندان سالم است.


2 مهارت ارتباطي مهم در فرزندپروري

2 مهارت گوش دادن حمايتي يا همدلانه و همدلي كردن، اساسي‌ترين مهارت‌هاي ارتباطي در موضوع فرزندپروري است. گوش دادن دقيق و تشخيص زبان غيركلامي بدن و لحن صدا اغلب بيش از كلمات، مفاهيم را انتقال مي‌دهند. والدين هنگام گوش دادن به صحبت‌هاي فرزند خود مي‌توانند از كلمات و جملاتي مانند «خوب است، بله، درست است، مي‌فهمم، عاليه» استفاده كنند. همچنين براي ارتباط بهتر هنگام گوش دادن مي‌توان از حركاتي چون در آغوش گرفتن كودك، تكان دادن سر به علامت تاييد، لبخند زدن، تماس چشمي محبت‌آميز، نوازش فرزند و نزديك شدن به وي استفاده كنيم. كافي است والدين با تكرار گفته‌هاي فرزندشان به او نشان دهند بخوبي در جريان آنچه مي‌گويد، قرار دارند و به اين نكته توجه داشته باشند كه فرزندان ما هوشيارتر از آن هستند كه ما فكر مي‌كنيم و خيلي زود بي‌حوصلگي، خستگي و بي‌علاقگي ما را مي‌فهمند.

از ديگر مهارت‌هاي مهمي كه در كنار مهارت گوش دادن مي‌تواند ما را در درك بهتر احساسات فرزند و همچنين يك گفتگوي موفق ياري كند، همدلي است. همدلي در واقع توانايي سهيم شدن در احساسات ديگران است. همدلي والدين، نگريستن به مسائل از دريچه چشم بچه‌هاست. والدين در همدلي با فرزند خود لازم است به او بازخوردي بدهند مبني بر اين كه اگر من هم جاي تو بودم همين احساس را داشتم.


موانع ارتباطي به جاي مهارت‌هاي ارتباطي

در پاسخ به اين پرسش كه چرا اغلب والدين نمي‌توانند فرزندان خود را آن‌طور كه شايسته است تربيت كنند مي‌توان گفت ما به عنوان پدر و مادر بيش از آن كه از مهارت‌هاي ارتباطي در تربيت فرزندمان استفاده كنيم از موانع ارتباطي استفاده كرده‌ايم. موانع ارتباطي آن چيزي است كه مانع شروع يا ادامه گفتگويي آرام، دوستانه و سالم با كودك يا قطع آن مي‌شود. اين موانع گاه باعث درگيري لفظي، قهر و حتي برخورد فيزيكي بين والدين و فرزندان مي‌شود. موانع ارتباطي مخرب همچون انتقاد نابجا، برچسب زدن، نصيحت كردن و... اغلب باعث كشمكش و برخورد بين آنان مي‌شود. والدين با آموختن برخي از مهارت‌هاي ساده ارتباطي مي‌توانند اين موانع را از بين برده و به سالم‌تر شدن روابط با فرزندانشان كمك كنند. والدين لازم است بدانند كودكان در گفتگوي با والدين غالبا مقاومت نشان مي‌دهند. آنان از اين كه كسي مدام آنها را نصيحت كند، از آنها ايراد بگيرد يا مرتبا به آنان تذكر دهد نفرت دارند. آنان احساس مي‌كنند والدينشان آدم‌هاي پرحرفي هستند.

اگر كسي به گفتگوي يك مادر با فرزندش دقت كند، با كمال تعجب متوجه خواهد شد كه هريك از آنها تا چه اندازه به حرف‌هاي همديگر بي‌توجه هستند. از موانع مهم ارتباطي در فرزندپروري مي‌توان انتقاد والدين از فرزندانشان را نام برد. برخي از والدين تصور مي‌كنند بدون انتقاد كردن از فرزندشان در بزرگسالي باتربيت نخواهد شد، يا معلمان فكر مي‌كنند اگر از دانش‌آموز انتقاد نكنند آنان هرگز درس را ياد نمي‌گيرند. والدين از اين مهم غافلند كه عيب‌جويي و انتقاد بي‌جاي آنان باعث پنهان‌كاري و دروغگويي فرزند مي‌شود. جالب است بدانيم يكي از دلايل مهم دروغگويي كودكان اين است كه ما والدين گاه همواره در حال سرزنش و انتقاد از فرزندانمان هستيم. بنابراين آنان زيركانه تصميم مي‌گيرند واقعيت را پنهان كنند تا خود را از شر غرزدن‌هاي خسته‌كننده و انتقادات تند و تيز والدين رها سازند. والدين بهتر است انتقاد سازنده داشته باشند و به جاي خاطرنشان كردن دائم اشتباهات فرزندان، فقط به آنان بگويند چه كاري درست است و چه كارهايي را بايد انجام دهند. در حقيقت اين نوع انتقاد به تغييرات مثبت ختم مي‌شود در حالي كه انتقاد مخرب باعث خشمگين‌‌شدن فرزند خواهد شد. نامگذاري و برچسب زدن نيز از ديگر موانع ارتباطي مهم است. برچسب‌هايي چون كودن، بچه ننه، ترسو و بي‌مصرف همگي باعث مي‌شوند فرزند «خودپنداره منفي» از خود بسازد و در آينده نيز طبق همين برچسب‌ها زندگي كند.

معمولا خانواده‌ها براي برقراري ارتباط با فرزندانشان روش‌ها و شيوه‌هاي معيني دارند كه به عنوان «سبك فرزندپروري» آن خانواده محسوب مي‌شود. فرزندپروري سبك‌هاي متفاوتي دارد كه 3 مورد از رايج‌ترين آنها عبارتند از: سبك استبدادي يا دستور صادر كردن، سبك سهل‌گيرانه يا حق انتخاب دادن و سبك مقتدرانه.

در سبك استبدادي، اغلب محدوديت‌هاي غيرمنطقي براي فرزندان اعمال مي‌شود و والدين يا به فرزندشان اصلا آزادي نمي‌دهند يا آزادي كمي به آنان مي‌دهند. در سبك سهل‌گيرانه، به كودكان آزادي بسياري داده مي‌شود و تقريبا هيچ محدوديتي درباره فرزندان اعمال نمي‌شود.

در سبك سوم يا سبك مقتدرانه، والدين به فرزندشان مي‌آموزند كه بين آزادي و محدوديت تعادل ايجاد كنند. والدين بايد از خود بپرسند كداميك از روش‌‌ها و سبك‌هاي فرزندپروري مناسب‌ترند و با استفاده از كدام‌يك مي‌توانند فرزندپروري موثري داشته باشند. والديني كه از سبك فرزندپروري استبدادي استفاده مي‌كنند، والديني بسيار سختگير و انعطاف‌ناپذير هستند. آنان مقررات زيادي وضع مي‌كنند و از فرزندان خود انتظار دارند اين مقررات را مو به مو اجرا كنند و براي اجراي اين مقررات گاه دست به تنبيه نيز مي‌زنند. فرزندان اين خانواده‌ها براي جلوگيري از تنبيه و درگيري، از مقررات خشكي كه توسط والدينشان وضع شده پيروي و به اين ترتيب رضايت والدين خود را جلب مي‌كنند، ولي هيچ‌گاه ياد نمي‌گيرند براي خودشان فكر كنند.

گاه نيز وقتي اين فرزندان به خاطر بد بودن تنبيه مي‌شوند، ياد مي‌گيرند كه رنجش والدين را به دل بگيرند و اغلب نيز راهي براي تلافي پيدا مي‌كنند. درواقع روش استبدادي علاوه بر اين كه حق انتخاب را از فرزندان مي‌گيرد، هيچ زماني به آنان ياد نمي‌دهد كه براي حل مشكلات راه‌هاي صحيح‌تري نيز وجود دارد. در خانواده‌‌هايي كه از سبك سهل‌گيرانه استفاده مي‌كنند به نوعي مي‌توان گفت اين خانواده‌ها تسليم خواسته‌هاي فرزندان خود مي‌شوند. اين دسته از والدين هيچ محدوديتي براي فرزندانشان قائل نمي‌شوند.

والدين سهل‌گير به فرزندانشان ياد نمي‌دهند كه براي زندگي در جامعه محدوديت‌هايي وجود دارد كه در صورت رعايت نكردن اين محدوديت‌ها، آنها در آينده دچار مشكل خواهند شد؛ بنابراين كودكاني كه در اين خانواده‌ها رشد مي‌كنند، در كنارآمدن و سازگاري با افراد جامعه دچار مشكل مي‌شوند، چون آنان نياموخته‌اند كه نمي‌توانند هر كاري را كه دوست دارند انجام دهند. فرزندان خانواده‌هاي سهل‌گير‌‌‌‌ احترام به حقوق ديگران و مسوول‌پذير بودن در مقابل افراد جامعه را بلد نيستند.

در سبك مقتدرانه يا آزادمنشانه والدين ميان آزادي و محدوديت‌هاي فرزندان خود تعادل برقرار مي‌كنند. يعني در عين حال كه براي فرزندانشان محدوديت در نظر مي‌گيرند، به آنان حق انتخاب نيز مي‌دهند. در اين خانواده‌ها در عين حال كه نظر والدين مطرح مي‌شود، براي راي و نظر فرزندان نيز احترام قائل مي‌شوند و به فرزندان اجازه داده مي‌شود كه در تصميم‌گيري‌ها شركت كنند. درواقع سبك آزادمنشانه فرزندپروري، والدين را ياري مي‌دهد تا به فرزندان بياموزند كه مسووليت‌پذير باشند، به حقوق ديگران احترام بگذارند و همكاري داشته باشند.

مي‌توان گفت شيوه‌هاي فرزند‌پروري والدين، هم يك عامل ايجادكننده و هم يك عامل بازدارنده رفتارهاي ضداجتماعي در نوجوانان است. مطالعاتي كه نشان داده‌اند رفتارهاي ضداجتماعي بر اثر شيوه‌هاي فرزندپروري نامناسب افزايش مي‌يابند، بيشتر بر شيوه‌هاي فرزندپروري استبدادي يا سهل‌گير تاكيد دارند. محققان دريافته‌اند تركيبي از عواطف والديني ضعيف و مهارهاي شديد والديني، رفتارهاي ضداجتماعي نوجوانان را افزايش مي‌دهد. اگر مهار والديني از نظر نوجوان منطقي به نظر برسد و در يك فضاي گرم و صميمي انجام شود، مشكلي ايجاد نمي‌شود؛ ولي اگر مهار با بي‌عاطفگي همراه باشد، ممكن است رفتارهاي ضداجتماعي نوجوان را افزايش دهد.

تحقيقات اخير بيانگر آن است كه يكي از عوامل بسيار مهم در بروز رفتارهاي نامناسب در نوجوانان، عدم نظارت والدين است، يعني اين‌كه والدين از نوجوانان خود نمي‌پرسند به كجا مي‌روند، چه موقع به خانه بازمي‌گردند و بيشتر وقتشان را در كجا مي‌گذرانند. همچنين شيوه‌هاي فرزندپروري سهل‌گيرانه و بي‌ثبات احتمال بروز رفتارهاي ضداجتماعي را افزايش مي‌دهد.


نكاتي كه بايد به خاطر سپرد

- به خاطر بسپاريم دلسوزي‌هاي بي‌حد و اندازه ما تاثيري جز وابستگي و تنبلي ذهني در فرزندان نخواهد داشت.

- به خاطر بسپاريم دستور دادن، تهديد كردن، حرف زدن زياد، سوالات نابجا و همچنين نصيحت كردن دائمي فرزندان، خود يك مانع ارتباطي مهم ميان والدين و فرزندان است.

- بايد هميشه به فرزندان خود نشان دهيم كه او را مي‌پذيريم، علي‌رغم تمام آنچه بايد انجام مي‌داده و انجام نداده است يا كارهايي كه نبايد انجام مي‌داده و او انجام داده است.

- به خاطر بسپاريم واژگاني كه در مكالمات خود با فرزندان به كار مي‌گيريم، بار عاطفي دارند، پس در انتخاب واژگان دقت كنيد و از كلماتي كه مفاهيم منفي را به كودك القا مي‌كند، استفاده نكنيم.

- به خاطر بسپاريم از صفات سطح پايين و منفي همچون خنگ، احمق، تنبل، كودن و... استفاده نكنيم. جملاتي چون «شما بچه‌ايد، چيزي نمي‌فهميد» مي‌تواند تاثيرات مخرب بر آنان داشته باشد.

- به خاطر بسپاريم هميشه زماني را براي انجام دادن فعاليت‌هاي لذت‌بخش و مفرحي كه فرزندمان آنها را دوست دارد، در نظر بگيريم.

- به خاطر بسپاريم كه هيچ‌گاه تحت تاثير حالات روحي خود، فرزندمان را مورد نقد و ارزيابي يا قضاوت قرار ندهيم.

در آخر اين‌كه حتما به خاطر بسپاريم رفتار ما به عنوان پدر و مادر، الگوي زنده‌اي است براي فرزندانمان. پس در همه حال مراقب رفتار خود باشيم.