سحر كوچولو اكثر شب‌ها پدر را نمي‌بيند وقتي پدرش به منزل مي‌آيد او خواب است بعضي وقت‌ها با اصرار از مادرش مي‌خواهد كه بيدار بماند تا پدر را ببيند ولي از بس ديروقت مي‌شود سنگيني پلك‌ها نمي‌گذارد كه او بيدار بماند به همين خاطر در طول روز فقط به شنيدن صداي پدرش از پشت گوشي تلفن اكتفا مي‌كند. او فقط روزهاي تعطيل فرصت ديدن پدرش را دارد. شايد سحر خوش‌شانس‌تر از سارا باشد چرا كه او فقط پدرش را در طول روز نمي‌بيند و حداقل مادرش در كنار او هست اما سارا اين شانس را نيز ندارد مادر او هم در كنار پدرش تا ديروقت كار مي‌كند و فقط با اين تفاوت كه مادر بعضي وقت‌ها خودش را زودتر از پدر به منزل مي‌رساند تا حداقل براي يك ساعت هم شده در كنار سارا كوچولو باشد.

اغلب روزها سارا هست و پرستارش. او حالا به پرستارش بيشتر از مادر و پدر وابسته شده است. اين داستان زندگي بسياري از بچه‌هايي است كه پدر و مادر آنها زندگي خود را غرق كار كرده‌اند و زندگي آنان تبديل به پانسيون و محل نگهداري شده كه براي تامين غذا و پوشاك فرزندان تلاش مي‌كنند. از نظر آنان اين پول است كه راحتي مي‌آورد اين والدين فراموش كرده‌اند كه پول خوشبختي نمي‌آورد و با فراهم ساختن وسايل و امكانات، آسايش زندگي را فدا كرده‌اند.

يك پدر پركار كه تمام ساعات روز و شب را به كار در بيرون مشغول است و هر شب حدود 11 الي 12 شب به منزل برمي‌گردد در مورد گله‌مندي فرزندانش مي‌گويد: من اغلب شب‌ها فرصت ديدن بچه‌هايم را ندارم چون هر وقت كه مي‌رسم آنها در خواب هستند. يك شب كه حدود ساعت 12 به منزل رسيده بودم با صحنه‌اي روبه‌رو شدم كه واقعا من را تكان داد. مشاهده كردم كه دو فرزندم پشت در اتاقشان كاغذي نصب كردند كه بر روي آن عكس من را كشيده بودند و در زير آن نوشتند: اين عكس پدر است اميدواريم كه آن را فراموش نكنيم.

مادري كه مجبور است هر روز صبح از خانه براي كار خارج شود مي‌گويد: صبح‌ها كه از منزل خارج مي‌شوم سعي مي‌كنم آرام و بي‌صدا كارهايم را انجام دهم كه كودكم بيدار نشود زيرا اگر به هنگام رفتن بيدار باشد از همان ابتدا كه مرا مي‌بيند در حال آماده شدن هستم تا لحظه بيرون رفتن از خانه مدام تكرار مي‌كند؛ مامان نرو و بعضي اوقات نيز گريه مي‌كند بگونه‌اي كه با دلي آزرده و غمگين مجبور مي‌شوم سر محل كار حاضر شوم و هنگامي كه به خانه برمي‌گردم با حالت قهر و ناراحتي جواب سلام مرا هم نمي‌دهد او مي‌افزايد: از زماني كه سه ماهش بود او را با پرستارش تنها گذاشتم و از آنجايي كه يك پزشك هستم و مجبورم ديروقت به منزل بيايم مي‌بينم كه فرزندم بسياري از خصوصيات و رفتارهاي پرستارش را گرفته است به طوري كه حتي لهجه حرف زدن پرستار هم بر روي لهجه فرزندم تاثير گذاشته و با لهجه او حرف مي‌زند.

روانشناسان معتقدند والديني كه زياد كار مي‌كنند و شب‌ها دير به خانه مي‌آيند به دليل كار زياد اصولا كم‌حوصله نيز هستند و وقتي وارد منزل مي‌شوند حوصله توجه به فرزندانشان را هم ندارند وقتي فرزندان از آنها پرسشي مي‌كنند جواب سربالا مي‌دهند و آنها را با بي حوصلگي از خود دور مي‌كنند و چون بي‌حوصله هستند در نتيجه شناخت كمتري نسبت به فرزندانشان پيدا مي‌كنند و نمي‌دانند كه كودك آنها در چه شرايط روحي و رواني قرار دارد و اصلا نيازهاي فرزندشان چيست؟
به اعتقاد آنان، وقتي شناخت ميان والدين و فرزندان كم مي‌شود روابط آنان با يكديگر نيز دچار آسيب مي‌شود و در نتيجه بي‌اعتمادي به وجود مي‌آيد. ديگر فرزندان به پدر و مادر خود اعتمادي ندارند و براي برطرف ساختن نيازهاي خود آنان را امين نمي‌دانند و با اين بي‌اعتمادي به افراد ديگري كه ظاهر فريبنده‌اي دارند كشيده مي‌شوند. از سوي ديگر والدين نيز چون فرصت رسيدگي به خواست‌ها و نيازهاي عاطفي فرزندانشان را ندارند، به مدرسه و جامعه اعتماد نمي‌كنند در واقع بخش زيادي از مسووليت تربيت فرزندان را به اين دو مرجع مي‌سپارند. به طوري كه كم‌كم نقش و اقتدار والدين كاهش يافته و ديگر توان تاثيرگذاري بر فرزندان را ندارند. اين روند در درازمدت سبب مي‌شود كه احساس خودباوري و تعادل رواني در فرزندان تنزل يابد و بتدريج فرزندان اين خلاء عاطفي را با برقراري ارتباط با دوستان خود آغاز مي‌كنند كه در طولاني‌مدت سبب انحرافات رفتاري آنان خواهد شد و وقتي مشكلات رفتاري فرزندان خود را نشان مي‌دهد والدين به دليل شرايط پرمشقت كاري توان انطباق با مشكلات را ندارند در نتيجه با بروز مشكلات رفتاري در فرزندان كاملا خود را باخته و تسليم شرايط روزگار مي‌شوند.
از آنجايي كه والدين خود را زياد وقف كارهاي بيرون منزل مي‌كنند، فرزندان كم‌سن و سال آنها احساس مي‌كنند والدينشان آنها را فراموش كرده‌اند لذا با انواع مشكلات روحي و رواني نظير بي‌حوصلگي، انزواطلبي، بي‌دقتي در درس‌ها، مكيدن انگشت، تيك‌زدن چشم‌ها و عدم برقراري ارتباط صميمي مواجه مي‌شوند.
كودك بيش از هر كس ديگري در روي زمين به محبت و توجه والدين نياز دارد او بيش از هر مشغله و هر فرد ديگري خواهان وقت و زمان است كه بايد پدر و مادر به او اختصاص دهند.

بسياري از اوقات نياز كودك تنها يك آغوش گرم و عاشقانه است او نياز دارد كه تشويق شود و گاهي هم تنبيه. او نياز دارد كه بر روي دوش‌هاي پدرش بنشيند و سواري بخورد و با مادرش به پارك برود و بازي كند. والدين بايد بدانند كه اين زمان‌ها زود مي‌گذرد و فرصت‌ها از دست مي‌رود و روزي فرا مي‌رسد كه در حسرت روزهاي از دست رفته غصه مي‌خورند كه چگونه آن زمان‌ها نتوانستند در اختيار فرزندانشان باشند و اكنون غصه خوردن فايده‌اي ندارد و زمان از دست رفته را نمي‌توان جبران كرد. اصلا به گذشته خود و به دوران كودكي خود رجوع كنيم. لذت‌بخش‌ترين لحظات آن زمان چه لحظه‌اي بوده مسلما آن زماني بوده است كه با والدين خود سپري كرده‌ايم. بهترين، به يادماندني‌ترين، آموزنده‌ترين و موثرترين لحظات ما در آن دوران لحظاتي بوده است كه با والدين خود گذرانده‌ايم.
همه ما بخوبي مي‌دانيم كه بهترين روش تربيت روشي است كه بتوانيم با آن كودكي با روان سالم پرورش دهيم و اين امكان‌پذير نمي‌باشد مگر اين كه براي بودن در كنار فرزندانمان وقت بگذاريم. هيچ موقعيت و خوشبختي در جهان وجود ندارد مگر اين كه خلاء و كمبود ناشي از عدم حضور پدر و مادر را براي كودك پر كند.

منبع :چهارديواري